نوشته اصلی توسط *Croon* اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیشبینیاش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی ...
نوشته اصلی توسط *Croon* یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام..بخت خندان و زمان رام "به یاد فریدون مشیری"
نوشته اصلی توسط *Croon* ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ… ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾﻢ… ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﯿﻢ… ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺪﯾﻢ… ﺍﻣــــــﺎ………….. . . . ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ! ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﯿﻢ! ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﻬﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻟﻄﻤﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ….. ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ … ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﯿﻢ
نوشته اصلی توسط *Croon* عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات همیشه در پی کسی باش که با تمام کاستی و کمی ها و عیب هایت حاضرباشد به تو عشق بورزد و تو رو به همه دنیا نشان بدهد و بگوید که این تمام دنیای من است
نوشته اصلی توسط *Croon* مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت داد نمیزنند ناسزا نمیگویند نمیزنند نمیشکنند تهمت نمیزنند... کبود نمیکنند خراب نمیکنند تنها سیگاری روشن میکنند و در آن میسوزانند تمام خشم خودرا تا مبادا به کسانی که دوستش میدارند از گل کمتر گفته باشند...