عشق/ یگانگی/ فردیتعشق بالغ انسان در وضعی صورت میگیرد که وحدت و همسازیِ شخصیتِ آدمی و فردیتِ او را محفوظ می دارد. عشق نیروی فعالی بشری است. نیرویی است که موانعِ بینِ انسان ها را میشکند و آدمیان را با یکدیگر پیوند میدهد، عشق انسان را بر احساسِ انزوا و جدایی چیره می سازد، با وجودِ این، بدو امکان میدهد خودش باشد و همسازیِ شخصیتِ خود را حفظ کند. در عشق تضادی جالب روی میدهد ، عاشق و معشوق یکی می شوند و در عین حال از هم جدا می مانند. عشق یک عمل است، عملِ به کار انداختنِ ...
آن زمانهای دور، خیلی دور، اما خوب که آسمان آبی آبی بود و پرستاره، زمین دشت آرامی بود سرسبز با جویبارهای پرزمزمه و کوههایی که با چینهای یکسان و یکنواخت دورش فراگرفته بودند. همه چیز سر و سامانی داشت : زمین فرمانروایی داشت به نام تهمورث زیناوند. مردم زمین را دوست داشتند و برای آبادیش می کوشیدند. چون هرمزد خدا از آسمان هفتم به زمین می نگریست، از آفرینش این همه زیبایی و آرامش و پهلوانی و کوشش خشنود بود. از وجود اهریمن هم هراسی به دلش راه نمی یافت.در آن زمانهای دور، خیلی دور و خوب ...
روزی چون روزهای دیگر بود. زندگی مزه ی کلوچه می داد. زمین زیر نور دلچسب آفتاب نشسته بود. زمین می گفت :- به چه هوایی!گله ها به چرا رفته بودند. مردم کارشان را در کشتزارها آغاز کرده بودند. آسمان می گفت :- به چه زمینی!در چنین روز خوشی، دل گرشاسپ گرفته بود. گرشاسپ دلاورترین دلاور زمین بود، او تنهاترین آدم زمین بود، تنهایی گرشاسپ بزرگ بود، چون دشتهای گسترده، چون خود گرشاسپ. گرشاسپ ...
با خداتر!جاده و عبور باد ماه مهر کوههای قد بلند غرق مه صبح، خنده میزند به روی دشت با صدای گوسفندهای ده من کنار یک درخت سبز و شاد تکیه داده ام به سایه های او باد میخورد به موی شاخه ها برگ میچکد به زیر پای او چشمهای شاد و کودکانهام میدوند تند و تیز هر طرف تا که چشم کار میکند، درخت تا که چشم کار میکند، علف پدر نگاهم این درخت و دشت و باد هدیهای قشنگ از خدای ماست دیدنیتر از ...
مادر مىبافه پسر مىجنگه به نظر مادره این وضع خیلى طبیعیه. - پدره چى؟ اون چیکار مىکنه؟ - پدره کار مىکنه: زنش مىبافه پسرش مىجنگه خودش کار مىکنه به نظر پدره این وضع خیلى طبیعیه. - خب، پسره چى؟ پسره اوضاعو چه جور مىبینه؟ - پسره هیچى، هیچى که هیچى: پسره، ننهاش مىبافه، باباش کار مىکنه، خودش مىجنگه جنگ که تموم شد ...