مشاهده RSS Feed

تمام مطالب وبلاگ

  1. حقه روز امتحان 4 دانشجو / طنز

    چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
    روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .
    بعد به دانشگاه
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  2. ما امشب شام میایم خونه شما

    چند روز پیش یه اس ام اس برام اومد با این مضمون :
    ما امشب شام میایم خونه شما
    ( ستاد ایجاد رعب و وحشت در دوستان )

    من هم این اس ام اس رو واسه یکی از همکارام فرستادم ...
    شب با خانومم داشتیم بازی استقلال و سپاهان رو میدیدیم که از طرف یه اس ام اس اومد که : نکنه یادتون رفته که جایی شام دعوتین !!
    خلاصه بنده خدا بخاطر این اس ام اس کلی تو خرج افتاده بود و ما هم مجبور شدیم غذای خودمون رو بذاریم تو یخچال و با خانومم شام رفتیم اونجا ...
    .
    .
    .
    . ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  3. ما امشب شام میایم خونه شما

    چند روز پیش یه اس ام اس برام اومد با این مضمون :
    ما امشب شام میایم خونه شما
    ( ستاد ایجاد رعب و وحشت در دوستان )

    من هم این اس ام اس رو واسه یکی از همکارام فرستادم ...
    شب با خانومم داشتیم بازی استقلال و سپاهان رو میدیدیم که از طرف یه اس ام اس اومد که : نکنه یادتون رفته که جایی شام دعوتین !!
    خلاصه بنده خدا بخاطر این اس ام اس کلی تو خرج افتاده بود و ما هم مجبور شدیم غذای خودمون رو بذاریم تو یخچال و با خانومم شام رفتیم اونجا ...
    .
    .
    .
    . ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  4. ترفند دختربچه باهوش / طنز

    ترفند دختربچه باهوش / طنز


    دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
    مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
    بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
    چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  5. شب و موتوری کیف قاپ

    شب و موتوری کیف قاپ

    یه شب که تا دیر وقت بیرون بودم وقتی داشتم به خونه برمی گشتم همه جا تاریک بود و توی کوچه کسی نبود پشت سر من یه موتوری که لباس سیاه تنش بود با کلاه کاسکت پیچید تو کوچه, یهو خوف برم داشت کیفم رو سفت چسبیدم و سرعتم رو زیاد کردم, وقتی به من نزدیک شد دیگه داشتم میدویدم با وحشت
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده