مشاهده RSS Feed

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…جوي و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…وقتي نگاه من به تو افتاد، سرنوشتتصديق گفته‌هاي «هِگِل» بود و ما دو تا…روز قرارِ اوّل و ميز و سکوت و چايسنگيني هواي هتل بود و ما دو تاافتاد روي ميز ورق‌هاي سرنوشتفنجان و فال و بي‌بي و دِل بود و ما دو تاکم‌کم زمانه داشت به هم مي‌رساندماندر کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…تا آفتاب زد همه جا تار شد برامدنيا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،از خواب مي‌پريم که اين ماجرا فقطيک آرزوي مانده به دِل بود و ما دو تا…

  1. در دادگاه عشق ...

    توسط در تاریخ 2012/09/24 در ساعت 12:08 (باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…)
    نقل قول نوشته اصلی توسط *Croon* نمایش پست ها
    در دادگاه عشق ...

    قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ،

    قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شد

    به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم :

    به تو بگویند ... دوستت دارم .

    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  2. امشب گريه ميكنم

    توسط در تاریخ 2012/09/24 در ساعت 12:08 (باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…)
    نقل قول نوشته اصلی توسط *Croon* نمایش پست ها
    امشب گريه ميكنم براي تو براي خودم براي تموم

    اونهايي كه خواستن گريهكنن نتونستن براي تموم اون چيزي

    كه خواستي نبودم و خواستمو بودي امشبگريه ميكنم به وسعت دريا

    به وسعت بيشه به وسعت دل عاشق براي تو وبه پاس احترام به تمام تحقير هايي كه از ديگران

    خوردم هنوز شكست نخوردم .

    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  3. اینگونه نگاه کنیم...

    توسط در تاریخ 2012/09/24 در ساعت 12:08 (باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…)
    نقل قول نوشته اصلی توسط *Croon* نمایش پست ها
    اینگونه نگاه کنیم...

    مرد را به
    عقلش نه به ثروتش

    زن را به
    وفایش نه به جمالش

    دوست را به
    محبتش نه به کلامش

    عاشق را به
    صبرش نه به ادعایش

    مال را به
    برکتش نه به مقدارش

    خانه را به
    آرامشش نه به اندازه اش

    اتومبیل را به
    کاراییش نه به مدلش

    غذا را به
    کیفیتش نه به کمیتش

    درس را به
    استادش نه به سختیش

    دانشمند را به
    علمش نه به مدرکش

    مدیر را به
    عمل کردش نه به جایگاهش
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  4. مرد کشاورزی

    توسط در تاریخ 2012/09/24 در ساعت 12:08 (باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…)
    نقل قول نوشته اصلی توسط *Croon* نمایش پست ها
    مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد.

    تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.

    یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد.

    بلافاصله
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  5. داستان زن و شوهر(2)

    توسط در تاریخ 2012/09/24 در ساعت 12:08 (باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…)
    نقل قول نوشته اصلی توسط *Croon* نمایش پست ها
    زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..

    دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟

    خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!

    دکتر گفت: خب دوای دردت
    ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده