صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20

موضوع: """ نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين (ع) """

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس يازدهم

    پاسخ امام حسين (ع ) به نامه مسلم بن عقيـل



    ((يـابـن عـم اني سمعت جدي رسول اللّه (ص ) يقول :

    ما منا اهل البيت من تطير ولايتطير به , فاذا قرات كتابي فامض على ما امرتك والسلام عليك ورحمة اللّه وبركاته )).


    به دنبال تقاضاهاى مكرر مردم كوفه از امام حسين (ع ) كه ما امام وپيشوانداريم , سيدالشهدا(ع ) از مكه معظمه ((مسلم بن عقيل ))را به سوى كوفه فرستاد:


    ((اناباعث اليكم اخي وابن عمي وثقتي )) .


    ((مـسـلـم )) در مـاه مبارك رمضان از مكه به سوى مدينه حركت كرد ودر آنجا با اهل وعيال خود وداع كرده وپس از زيارت قبر پيامبر(ص ) همراه دو نفر راهنما

    از قبيله قيس به سوى كوفه حركت كـرد, آن دو نـفـر, راه را گـم كردند ودر اثر تشنگى مردند, درآنجا مسلم صيادى را هم ديد كه به دنبال آهويى مى تازد وآن

    را صيد وسپس ذبح نمودمسلم اين را به فال بد گرفت , لذا از آنجا نامه اى به امام حسين (ع ) نوشت كه من اين سفررا مبارك نمى بينم ومرا معاف بداريد.



    متن نامه مسلم بن عقيل (ع )


    ((امـا بـعد: فاني اقبلت من المدينة مع دليلين فجازا عن الطريق فضلا واشتدعليهما العطش فلم يـلـبـثـا ان مـاتـا, واقبلنا حتى انتهينا الى الما فلم ننج الا

    بحشاشة انفسنا وذلك الما بمكان يدعى الـمـضـيـق مـن بـطن الخبت , وقد تطيرت من وجهي هذا فان رايت اعفيتني منه وبعثت غيري , والسلام )).



    پاسخ امام حسين (ع )


    ((امـا بعد: فقد خشيت ان لا يكون حملك على الكتاب الي الا ستعفا من الوجه الذي وجهتك له الا الجبن فامض لوجهك الذي وجهتك )).
    حـضـرت در پـاسخ فرمود: ((خيال مى كنم علت استعفاى تو ترس باشد, به همان نحوى كه مامور شده اى برو. من از پيامبر(ص ) شنيدم كه مى فرمود: از ما خاندان نيست كسى كه فال بد بزندويا مسلمانى را به فال بد بگيرد)). ايـن مـكـاتـبـه را اكثر مورخين نقل كرده اند هر چند صاحب كتاب ((حياة الامام الحسين (ع )) از جهاتى اين نامه را مجعول مى داند .


    تفال وتطير


    ((تـفـال )) در خـوبـيـهـا و((تـطـيـر)) در بـديـهـا اسـتـعـمال مى شود.

    ((تطير)) از ((طير)) به مـعـنـاى ((پـرنـده ))اسـت وعـرب غـالبا فال بدرا به وسيله پرندگان مى زدند البته از ((تطير)) نهى شده است ,


    چنانچه قرآن كريم مى فرمايد:. (وان تصبهم سيئة يطيروا بموسى ومن معه ).

    ((اگر به فرعونيان بدى مى رسيد, آن را از موسى (ع ) وهمراهانش مى دانستند)).

    (قالوا اطيرنا بك وبمن معك قال طائركم عند اللّه بل انتم قوم تفتنون ).


    بـه صالح پيامبر وپيروانش تطير وفال بد مى زدند, او در پاسخ مى گفت : تطيرومقدرات , به دست خداونداست وشما قومى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد.



    فال نيك


    بـه خـلاف ((تـطـيـر)), شريعت مقدسه اسلام از ((تفال )) استقبال كرده , چون منشا كاروفعاليت واصلاح امور واز همه مهمتر, تكيه گاه انسان , پروردگار عالم

    مى شودواعتقاد به اينكه مؤثرى در وجود, جز ذات پروردگار نيست . ((دمـيـرى )) در روايـتـى از پـيـامـبـر(ص ) نـقـل مـى كـنـد كـه :


    ((يـعـجـبـنـى الفال و احب الفال الصالح )) .

    ((فال خوب را دوست دارم )).


    در داسـتـان ((صـلـح حـديـبيه )), ((سهل بن عمرو)) وقتى آمد وپيامبر(ص ) از نام اوسؤال كرد, حضرت فرمود:


    ((سهيل عليكم امركم , كار شما آسان مى شود)).


    يا در قضيه پاره كردن نامه پيامبر(ص ) توسط ((خسروپرويز)) كه در پاسخ نامه پيامبر(ص ) مقدارى خاك فرستاد, حضرت فرمود:


    ((مؤمنين , به زودى مالك اراضى آنان مى شوند)).


    ((عامر بن اسماعيل )) كه قاتل ((مروان بن محمد))است , در راه به شخصى برخورد كرد واز نام او سـؤال نـموده گفت :


    ((منصور بن سعد)), هر دو اسم را به فال نيك گرفت و((مروان ))را تعقيب كرد تا اورا كشت .



    فال بد


    از فـال بـد كـه در عـربـى از آن به ((تطير)) ياد مى شود, مذمت شده است و((تطير)) از((طير)) گرفته شده و به معناى پرواز وسرعت مى باشد, يعنى مصيبت

    وبلا, زود ملحق مى گردد. ((تطير)) در اسلام نكوهش شده وهيچ اثر خارجى بر آن بار نمى شود, بلكه صرفا اثر روانى دارد كه برخى از اشخاص مثلا از پرواز

    كلاغى متاثر مى شوند وازانجام كار مورد نظر, منصرف مى گردند. امام صادق (ع ) مى فرمايد:.


    ((الـطـيـرة عـلـى مـا تجعلها ان هونتها تهونت وان شددتها, تشددت وان لم تجعلهاشيئا لم تكن شيئا)).

    ((فـال بد به همان نحوى است كه آن را بپذيرى , اگر آن را سبك بشمارى , كم اثرخواهد بود واگر به آن اعتنا كنى وترتيب اثر بدهى , برايت سخت وناگواراست

    واگر به آن بى اعتنا باشى , هيچ اثرى بر آن بار نخواهد شد)).



    تطير در حد شرك



    ((تـطـيـر)) در روايـات در حد شرك شمرده شده است البته در صورتى كه انسان ذات پروردگار عـالـم را مـؤثر نداند وپريدن كلاغ را مثلا مؤثر حقيقى بداند, يا آن

    را هم دركنار اراده ازلى خداوند چـيـزى بداند مؤمن وموحد واقعى , كسى است كه در اين نظام هستى , هيچ موجودى را مؤثر نداند وبـدانـد آنـچـه اراده الـهـى

    به آن تعلق گرفته باشد,همان واقع مى شود روايتى را عامه از رسول خدا(ص ) نقل مى كنند كه حضرت فرمود:.


    ((مـن رجعته الطيرة عن حاجته فقد اشرك قالوا وما كفارة ذلك يا رسول اللّه ؟

    قال (ص ) , ان يقول احدكم اللهم لا طيرا الا طيرك ولا خير الا خيرك ولا اله غيرك ثم يمضي لحاجته )).

    ((هـر كـسـى بـه خاطر فال بد زدن از انجام كارش منصرف شود, مشرك شده است ,عرض كردند يا رسـول اللّه ! كفاره آن چگونه است ؟

    فرمود: بگويد: خدايا! فالى نيست مگر از ناحيه تو وخيرى نيست مگر از ناحيه تو, وخدايى جز تو نيست , آنگاه به دنبال حاجتش برود)).



    روضه


    ((مـسـلـم ))را بـعد از دستگيرى به مجلس ((عبيداللّه )) آوردند و در حين ورود به مجلس , سلام نكرد:.

    ((فقال له الحرسى , سلم على الامير, فقال له اسكت ويحك ! ما هو لي بامير)).

    ((مامورين گفتند: به امير سلام كن , گفت : خاموش , او امير من نيست )).

    چـون خـبـر شـهادت حضرت ((مسلم بن عقيل وهائى بن عروه )) به سيدالشهدا(ع ) رسيد:

    ((قال الراوى : وارتج الموضع بالبكا لقتل مسلم بن عقيل وسالت الدموع كل مسيل )).


    ((همه يكپارچه براى مسلم گريه كردند واشك ريختند)).


    ((سيد باقر هندى )) رحمة اللّه عليه مى فرمايد:.
    [SIZE=2]

    رموك من القصر اذ اوثقوك ـــــ فهل سلمت فيك من جارحة .

    ((تورا دست بسته از بالاى قصر پرتاب كردند, آيا جايى از بدن تو سالم ماند؟)).

    اتقضى ولم تبكك الباكيات ـــــ اما لك في المصر من نائحة .

    ((اى مـسـلـم ! آيا كشته شوى وكسى براى تو گريه نكنند؟! آيا در شهر يك نفر نبود براى تو اشك بريزد؟!)).

    لئن تقض نحبا فكم في زرود ـــــ عليك العشية من صائحة .

    ((اگـر در كـوفـه كـسـى براى تو گريه نكرد, در عوض در محل ((زرود)) كه خبرشهادت تو, به حسين (ع ) رسيد, براى تو گريه كردند)). ***.


    اى خدا شب شده ومن چه كنم ـــــ يك تن واين همه دشمن چه كنم .

    كوفيان همه پيمان شكنند ـــــ چون نمك خورده نمكدان شكنند.

    صبح با من همه پيمان بستند ـــــ شب در خانه به رويم بستند.

    صبح بر دامن من چنگ زدند ـــــ شب از بام به من سنگ زدند.


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس دوازدهم

    نامه امام حسين (ع )به اشراف وبزرگان بصره



    ((اما بعد: فان اللّه اصطفى محمدا(ص ) على خلقه واكرمه بنبوته واختاره لرسالته ثم قبضه اللّه اليه وقـد نـصـح لـعـباده وبلغ ما ارسل فيه وكنا اهله واوليائه

    واوصيائه وورثته واحق الناس بمقامه في الـنـاس فـاسـتاثر علينا قومنا بذلك فرضينا وكرهنا الفرقة واحببنا لكم العافية ونحن نعلم انا احق بـذلـك الـحـق

    الـمستحق علينا ممن تولا ه وقد بعثت اليكم رسولي بهذا الكتاب وانا ادعوكم الى كـتـاب اللّه وسـنـة نـبـيـه فـان السنة قد اميتت وان البدعة قد احييت فان

    تسمعوا قولي وتطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد)) .
    امـام (ع ) از مـكه مكرمه نامه فوق را براى بزرگان بصره مانند: ((مالك بن مسمع ,احنف بن قيس،

    مـنـذر بن جارود عبدى , مسعود بن عمرو ازدى , قيس بن هيثم وعمروبن عبيداللّه بن معمر)) به وسيله ((سليمان بن زرين )) فرستادندنامه از سه جهت قابل

    بررسى است .


    1 ـ پيام نامه . 2 ـ سرنوشت قاصد. 3 ـ عكس العمل مخاطبين نامه .



    پيام نامه


    اصـولا هـر شخصيت مذهبى , سياسى , اجتماعى , وقتى تصميم به آغاز حركتى مى گيرد, ملاقاتها, مـكـاتبات , مصاحبه ها وسخنان او نشانگر اهداف

    وانگيزه حركت اوست امام حسين (ع ) در اين نامه مى فرمايد: ((خداوند پيامبر(ص )را براى مردم برانگيخت وبعد از مدتى كه رسالت خودرا انجام داد, اورا بـه

    سـوى خـود برد وبعد ماجانشينان واوصياى آنحضرت به اين مقام از همه سزاوارتر هستيم مـنـتـهـا عـده اى ايـن حق را از ما گرفتند وما هم براى اينكه اختلاف

    ايجاد نشود, خاموش شديم اكنون قاصدم را با اين نامه به سوى شما مى فرستم وشمارا به كتاب خدا وسنت پيامبر(ص )مى خوانم هـمـانـا سـنـت و روش

    پـيامبر(ص ) از بين رفته وبدعت , زنده شده وجاى آن را گرفته , پس اگر سـخـنـان مـرا بـپذيريد واز فرمانم اطاعت كنيد, شمارا به راهى كه رشد وصلاح شما

    در آن است , هدايت مى كنم )). عمده پيام نامه حضرت , دو مطلب است :.


    1 ـ سنت بايد زنده شود. 2 ـ بدعتها از بين برود.



    احياى سنت


    در نـظـر بدوى , انسان تصور مى كند كه خلفاى غاصب فقط با امير مؤمنان (ع ) آن هم بر سر مساله خـلافـت اخـتلاف داشتند, اما وقتى تاريخ را ورق مى زنيم ,

    مى بينم كه اينها با اساس اسلام وبعثت پيامبر(ص ) دشمن بودند, زيرا بلافاصله بعد از رحلت پيامبر(ص ) مبارزه با سنت نبوى را آغاز كردند كـه يـكـى از مـصـاديـق

    آن , مـبـارزه بـا نشرحديث نبوى بود تا جائى كه كسى جرات نمى كرد از پـيـامـبر(ص ) حديث نقل كندروات حديث را تبعيد كردند ووقتى هم كه از تبعيد نتيجه

    نگرفتند وديـدنـد بـر عـكـس احاديث در اقصى نقاط دنيا منتشر شده , به دستور عمر بن الخطاب , راويان حـديث رادر مدينه جمع كردند وتحت كنترل ومراقبت قرار

    دادند, واين سياست تا زمان ((عمربن عبدالعزيز)) همچنان ادامه داشت تا به دستور وى , افرادى مامور جمع آورى وضبط احاديث شدند اكنون لازم است از تاريخ ,

    شواهدى بياوريم تا سخن به گزاف نگفته باشيم . ((استاد محقق سيد مرتضى عسگرى )) از مصادر عامه نقل مى كند:.


    1 ـ ((عمر بن خطاب , قرظة بن كعب ))را جهت فرماندهى در عراق تا منطقه ((صرار)) بدرقه كرد وهنگام خدا حافظى گفت :.

    اتدرون لم مشيت معكم : قلنا لحق صحبة رسول اللّه (ص ) ولحق الانصار)). ((مـى دانـيد چرا شمارا همراهى كردم ؟

    گفتيم به خاطر مصاحبت ما با پيامبر(ص )وحقشناسى از انصار)).

    گفت شما به منطقه اى مى رويد كه سينه هاى مردم از قرآن مملواست , با نقل روايت از پيامبر(ص ) آنـان را از قرآن خواندن باز نداريد

    ((فاقلوا الرواية عن رسول اللّه (ص ), از رسول خدا(ص ) حديث كم نقل كنيد)). ((قرظة بن كعب )) مى گويد:

    گاهى در مجالسى مى نشستيم وبحث از احاديث نبوى (ص ) مى شد ومـن هـم احـاديثى زياد از آن بزرگوار حفظ بودم , ولى چون به يادسفارش ((عمر))

    مى افتادم از نقل حديث خوددارى مى كردم : ((فاذا ذكرت وصية عمر,سكتت )) . بايد از عمر بن الخطاب سؤال كرد مگر سخن پيامبر(ص ) غير از كلام

    الهى است كه آنان را با حديث نـبوى (ص ) از قرآن خواندن باز دارند؟

    قرآن مجيدمى فرمايد: (ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحي يوحى ) .

    مـردم عراق پيامبر(ص )را نديده اند وشيفته كلمات وبيان سيره آن حضرت هستند, ولى ((قرظه )) حتى يك حديث هم نقل نمى كند.

    2 ـ عـمر, ((عبداللّه بن مسعود وابو دردا وابوذر))را جمع كرد وگفت : ((ما هذاالحديث عن رسول اللّه (ص ))).

    ايـن احـاديـث چـيـسـت كـه از پيامبر(ص )نقل كرده ايد, لذا اينهارا در مدينه حبس كرد تا كشته شد .



    مبارزه با بدعتها


    بـعـد از حـضـرت خـتمى مرتبت (ص ) افرادى به جاى آن بزرگوار نشستند كه همه چيزرا عوض كـردند, احكام را به بازى گرفتند, زحمات رسول خدا(ص )و

    مجاهدين بدر واحد وحنين را به هدر دادند. ((زهرى )) مى گويد: در دمشق بر ((انس بن مالك )) وارد شدم در حالى كه گريه مى كرد گفتم چرا گريه مى كنى ؟

    گفت :. ((لا اعرف شيئا مما ادركت الا هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيعت )).

    ((از آنچه در عصر پيامبر(ص ) ديدم چيزى باقى نمانده مگر همين نماز كه اين راهم ضايع كردند)) .

    همينطور هنگامى كه براى شكايت از ((حجاج بن يوسف ثقفى )) به شام ((نزدعبدالملك )) مى آمد, در بين راه گفت :.

    ((واللّه ! ما عرف شيئا مما كنا عليه على عهد النبي (ص ) الا شهادة ان لا اله الا اللّه )) .

    ((بـه خـدا سـوگـنـد! آنـچه را در عصر نبوى (ص ) مى شناختيم , همه از بين رفت مگراينكه فقط شهادت به توحيد باقى مانده است )).

    شـرح بـدعـتـهـايـى كـه خـلـفاى جور بعد از پيامبر(ص ) از خود باقى گذاشتند, دراين مختصر نمى گنجد, هر چند بزرگترين منكر, وجود خود خلفاى غاصب است .

    ((مـرحوم علامه مجلسى )) در كتاب شريف ((بحار الانوار)), بدعتهاى خليفه دوم را بيان كرده كه ما فقط فهرست آن را در اينجا مى آوريم :.

    ((صـلاة تراويح , وضع ماليات بر زمينهايى كه در زمان او مفتوح عنوة فتح شد,بدون آنكه به ارباب خـمـس , از آن چـيزى بدهد, بدعت در سه طلاق در مجلس

    واحد,تبديل جزيه به زكات در مورد نـصـارى , مـنع از ازدواج در مواردى كه به نظرش كفونباشند, مسح على الخفين , كم كردن يك تـكـبـيـر از نماز ميت , قول به

    عول وتعصيب ومحروميت از ارث عجم از عرب , اضافه كردن جمله ((الصلاة خير من النوم ))را دراذان وموارد ديگر)) .



    سرنوشت قاصد



    نـامـه را ((سليمان بن رزين )) مولى الحسين (ع ) به كوفه آورد, يكى از مخاطبين نامه , ((منذر بن جارود)) پدر عيال ((عبيداللّه بن زياد)) بود ((منذر)) از باب خوش

    خدمتى به حكومت ويا از ترس اينكه شايد اين نامه امام حسين (ع ) نباشد بلكه دسيسه خودابن زياداست كه خواسته منذررا محك بزند, لذا ((سليمان )) را

    همراه نامه به نزد عبيداللّه آورد وعبيداللّه شبى كه فرداى آن مى خواست از بصره به كوفه بيايد, دستور داد قاصدامام حسين (ع )را در بصره به دار آويختند.

    توضيح :


    سپاه حسينى از دو دسته تشكيل شده بود: ((عرب وغير عرب )) كه غيرعرب را ((موالى )) مى گفتند كه تعداد مواليان را به اختلاف نوشته اند از جمله :.


    1ـ سليمان مولى للحسين . 2ـ حارث بن نبهان مولى حمزة بن عبدالمطلب . 3ـ منجح مولى للحسين . 4ـ عامر بن مسلم .

    5ـ جابر بن حجاج مولى عامر بن نهشل . 6 ـ سعد مولى عمر بن خالد صيداوى . 7ـ قارب الدئلى مولى للحسين . 8ـ رافع مولى لاهل شنوة .

    9ـ شوذب مولى لشاكر. 10ـ اسلم التركى مولى للحسين . 11ـ جون مولى ابى ذر. 12ـ زاهر مولى عمر بن خزاعى .

    13ـ سالم مولى عامر العبدى . 14ـ سالم مولى بنى المدينة الكلبى . 15ـ سعد مولى على (ع ). 16ـ شبيب مولى حرث .

    17ـ قارب مولى الحسين (ع ). 18ـ نصر مولى على (ع ). 19ـ واضح مولى حرث .



    عكس العمل مخاطبين نامه

    يكى از مخاطبين نامه ((احنف بن قيس ))است كه از اشراف بصره واز ياران اميرالمؤمنين (ع )است وى از نـظـر سـجـاياى اخلاقى , مردى حليم است كه حلم

    اوضرب المثل بوده در جنگ جمل هم شـركـت كـرده وبـه حضرت عرض مى كند:

    اگرمى خواهيد با دويست نفر سرباز شمارا يارى كنم واگر مى خواهيد شش هزار نفررا ازجنگيدن عليه شما باز دارم , حضرت راه دوم را پذيرفت.

    ((احـنـف )) در پـاسـخ امام (ع ) به يك آيه از قرآن مجيد اكتفا كرد واشاره نمود كه فعلا زمان قيام نـيـسـت وبـه عـراق نـيـا كـه تـضعيف مى شوى :

    ((فاصبر ان وعداللّه حق ولا يستخفنك الذين لا يوقنون )).

    ((يـزيـد بـن مـسعود)) هم قبايل ((بنى تميم وبنى حنظله وبنى سعد))را جمع كرد وازآنان قول همكارى گرفت وى طى نامه اى به امام (ع ) اظهار آمادگى نمود

    وچون نامه وى به حضرت رسيد, در حق او دعا كرد: ((امنك اللّه من الخوف وارواك يوم العطش الا كبر )). اما هنگامى كه مى خواست با جمعيتى براى نصرت

    حضرت بيايد, خبر رسيدكه حسين بن على (ع ) به شهادت رسيده است.



    روضه


    چون جراحات سيدالشهدا(ع ) زياد شد, به گونه راست از اسب بر زمين افتاد((وهو يقول : بسم اللّه وبـاللّه وعلى ملة رسول اللّه (ص ) وخرجت زينب من باب

    الفسطاطوهي تنادي : وا اخاه ! وا سيداه ! وا اهل بيتاه ! ليت السما اطبقت على الا رض )). ***.


    آن دم بريدم من از حسين دل ـــــ كمد به مقتل شمر سيه دل .

    او مى دويد ومن مى دويدم ـــــ او سوى مقتل من سوى قاتل .

    او مى كشيد ومن مى كشيدم ـــــ او خنجر از كين , من ناله از دل .

    او مى نشست ومن مى نشستم ـــــ او روى سينه , من در مقابل .

    او مى بريد ومن مى بريدم ـــــ او از حسين سر من از حسين دل . ***.

    ((صالخ شمر باصحابه ما تنتظرون بالرجل , فحملوا عليه من كل جانب )) .

    ((شمر فرياد زد: چرا منتظريد, لذا هر كس از هر طرف به حضرت حمله كرد)).


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس سيزدهم

    نامه امام حسين (ع ) به حبيـب بن مظاهـر


    ((مـن الـحـسين بن علي بن ابي طالب الى الرجل الفقيه حبيب بن مظاهر اما بعد: ياحبيب , فانت تـعـلـم قـرابتنا من رسول اللّه (ص ) وانت اعرف بنا من غيرك،

    وانت ذوشيمة وغيرة فلا تبخل علينا بنفسك , يجازيك رسول اللّه (ص ) يوم القيامة )) .

    ((از حسين بن على به مرد فقيه , حبيب بن مظاهر اى حبيب ! قرابت مارا باپيامبر(ص ) مى دانى وتو بهتر از ديگران مارا مى شناسى وشخص آزاد مردو

    غيرتمندى هستى از جان خود بر ما مضايقه مكن , رسول خدا(ص ) در قيامت پاداش آن را به تو خواهد داد)).

    اين نامه متاسفانه در كتب قديمى كه مصدر هستند, نيامده فقط در تاليفات متاخرين مانند ((ادب الـحـسـيـن , بلاغة الحسين , فرسان الهيجا)) ذكر شده است ،

    وطبق اين نقل , وقتى حضرت نامه را نوشتند كه از شهادت ((مسلم بن عقيل )) آگاه شدند, لذادوازده پرچم را برافراشت وهر پرچم را به دسـت يـك نـفـر از

    اصحاب داد تا يك پرچم باقى ماند بعضى گفتند اين را به ما بسپاريد, حضرت فـرمـود: خـداونـد بـه شـمـا جزاى خير بدهد, صاحب اين پرچم خواهد آمد,

    آنگاه اين نامه را براى ((حـبـيب ))نوشتندچون در اين نامه كلمه ((فقيه )) آمده , لازم است معناى ((فقه )) توضيح داده شودقرآن كريم مى فرمايد:.

    (فلولا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوااليهم ) .

    آيـه شـريفه در بين آيات جهاد آمده است , يعنى مساله تفقه وتعلم احكام دينى ,آنقدر مهم است كه هـمه نبايد رهسپار ميدان جنگ شوند, بلكه جمعى

    هم بايد عازم ميدانهاى فرهنگى شوند ومرزبان دين واعتقادات مردم باشند.



    فقه در روايات .


    ((فقه )) در لغت به معناى ((فهم ))است ودر اصطلاح امروزه , ((فقيه )) به كسى گفته مى شود كه در احـكـام شـرعى , صاحب نظر ومجتهد باشد وقدرت

    استنباط احكام شرعيه را از ادله آنها داشته باشد البته روشن است كه منظور از كلمه ((فقيه )) در نامه امام حسين (ع ) اين معنا نيست , زيرا در آن عـصـر,

    فـقـيـه بـه مـعـناى امروزى مصطلح نبوده ومنظور از آن صاحب فهم ودرك در امور ديـنـى اسـت كه اثر ونتيجه آن در اعضاوجوارح آشكار شود در حديث آمده است :

    ((من حفظ على امتي اربعين حديثا بعثه اللّه فقيها عالما)) .

    امير المؤمنين (ع ) مى فرمايد:. ((الا اخـبركم بالفقيه حق الفقيه ؟

    من لم يقنط الناس من رحمة اللّه ولم يؤمنهم من عذاب اللّه ولم يرخص لهم في معاصي اللّه )) .

    ((آيا به شما خبر دهم كه فقيه واقعى كيست ؟آن كسى است كه مردم را از رحمت الهى مايوس نكند واز طـرفـى هـم ايـمـن از عذاب الهى نكند

    (مردم را در حالت خوف ورجا نگه دارد) واجازه انجام معاصى الهى را ندهد)). صاحب رجال كشى , ((حبيب ))را اين گونه ترجمه كرده است :.

    ((كـان حـبـيب من السبعين الرجال الذين نصروا الحسين (ع ) ولقوا جبال الحديدواستقبلوا الرماح بـصـدورهم والسيوف بوجوههم وهم يعرض عليهم الا مان

    الا موال فيابون ويقولون لا عذر لنا عند رسول اللّه (ص ) ان قتل الحسين ومنا عين تطرف حتى قتلوا حوله )) .

    ((حـبـيـب , جـز هفتاد نفرى است كه حسين (ع )را كمك وكوههاى آهن را ملاقات كردند (يعنى با افـرادى كـه غـرق در اسلحه بودند مواجه شدند), وبا سينه

    وصورت , به استقبال تيرها وشمشيرها رفـتـنـد وبـه آنـان امـان مـى دادنـد وبـا امـوال , آنـان را تطميع مى كردند ولى زير بار نمى رفتند ومى گفتند اگر

    حسين (ع ) كشته شود, نزد پيامبر(ص )عذرى نداريم در حالى كه ما زنده باشيم وچشمان ما حركت كند آنچنان ايستادگى كردند تا آنكه اطرافش كشته شدند)).



    سؤال حبيب از امام حسين (ع ).


    ((حـبـيب )) از امام (ع ) سؤال كرد قبل از آنكه خداوند متعال حضرت آدم (ع )راخلق كند, شما كجا بوديد؟

    حـضـرت فـرمـود: ((كـنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم للملا ئكة التسب يح والتهليل والتحميد)).

    مـا هـمـانـنـد نـورى بـوديم كه اطراف عرش الهى مى چرخيديم وبه ملائكه حمدوتسبيح الهى را مى آموختيم )).



    رؤياى شيخ جعفر شوشترى (ره ).


    ((شـيـخ جـعـفـر شـوشـترى )) بعد از مراجعت از نجف اشرف به موطن خود,قدرت بر اداره منبر وجـلسات وعظرا نداشت , لذا در ماه رمضان كتاب

    ((تفسير صافى ))ودر ماه محرم , كتاب ((روضة الـشهدا))را از روى كتاب براى مردم مى خواندونمى توانست چيزى را حفظ كند يك سال به همين مـنـوال

    گـذشت تا محرم سال آينده ,شبى به فكر رفت كه من تا كى صحفى باشم وكتاب را از رو بـراى مـردم بـخـوانم در اين اثنا خوابش مى برد, در عالم رؤيا, خودرا در

    صحراى كربلا ودر مقابل خـيـمـه امـام حـسـيـن (ع ) مى بيند, مى گويد وارد خيمه امام (ع ) شدم وسلام كردم , آن حضرت مرانزديك خود طلبيد وبه ((حبيب بن

    مظاهر)) فرمود:((فلانى , مهمان ماست وآب هم كه نداريم , ولى مقدارى آرد وروغن هست , برخيز واز اينها طعامى درست كن )). ((حـبيب )), طعام را آماده كرد

    ونزد من نهاد ومن چند قاشق از آن خوردم وبيدارشدم ودر اثر اين عـنـايـت حـسـينى (ع ) مجلس ((شيخ جعفر)) به جايى رسيدكه :

    ((يغتبطه س كان الملا الا على , ساكنان آسمانها غبطه اين مجالس را مى خوردند)) .



    پيشگوييهاى حبيب , ميثم ورشيد.


    روزى ((ميثم تمار)) كه سوار بر اسب بود, ((حبيب بن مظاهر اسدى )) كه در جمع بنى اسد بود, از او استقبال كرد وبا يكديگر سخن گفتند. ((حـبـيب )) گفت :

    گويا مى بينم مرد بزرگى را كه جلو سرش مو ندارد وشكم فربهى دارد وجلو ((دار الـرزق )) خـربـزه مـى فـروشـد بـه جرم محبت اهل بيت اورا بر دارمى زنند و

    شكمش را پاره مى كنند (منظورش از اين سخنان ((ميثم )) بود))). ((مـيثم )) هم گفت : ((من هم مى شناسم مرد سرخ چهره اى را كه براى يارى فرزندپيامبر

    خروج مى كند تا كشته مى شود وسرش را در كوفه مى گردانند (منظورش ((حبيب )) بود))). اين دو, پس از اين سخنان , از همديگر جدا شدند, كسانى كه در

    اطراف ايستاده بودند وسخنان اين دورا مـى شـنـيـدنـد گفتند: به خدا احدى را دروغگوتر از اينها نديديم همينطور كه اهل مجلس نـشـسته بودند,

    ((رشيد هجرى )) از راه رسيد وسراغ آن دونفررا گرفت , مردم هم مطالب آنان را براى او نقل كردند. ((رشيد)) گفت : ((خدا رحمت كند ميثم را كه يك مطلب را

    فراموش كرده بگويدوآن اينكه كسى كـه سـر حبيب را مى آورد, صد درهم از ديگران بيشتر جايزه مى گيرد))اين سخن را گفت ورفت اهل مجلس گفتند: اين ديگر

    از آن دو نفردروغگوتر بود اما همان مردم شاهد بودند كه روز وشبها نـگـذشـت مـگـر ايـنكه تمام پيشگوييهاى آنان محقق شد و((ميثم تمار))را جلو خانه ((عمرو بن

    حريث )) به دار زدندوسر ((حبيب ))را در كوفه گرداندند .



    روضه .


    چـون ((مسلم بن عوسجه )) بر زمين افتاد, حضرت حسين (ع ) همراه ((حبيب )) بربالين او حاضر شـدنـد

    حـبيب گفت :((اگر نبود اينكه ساعتى ديگر من هم به تو ملحق مى شوم , دوست داشتم وصى تو باشم )).

    گفت : ((آرى تورا سفارش مى كنم كه در راه حسين (ع ) كشته شوى )).

    حـبـيـب گـفت : ((همين كاررا خواهم كرد)) مدتى گذشت تا اينكه به وسيله ضربت ((بديل بن صـريـم )) از بـنـى تـمـيم , حبيب بر زمين افتاد, ((حصين بن تميم )),

    شمشيرى برفرقش زد وبه شـهادت رسيد مرد تميمى , سر حبيب را جدا كرد.

    حصين بن تميم گفت :((من هم در كشتن او با تو شريك هستم )).

    تميمى گفت : (( من قاتل حبيب هستم )).

    حـصـيـن گفت : ((من طمعى در جايزه ندارم , سررا تو ببر واز عبيداللّه جايزه بگير,لكن لحظه اى سـررا بـه مـن بده كه به گردن اسبم بيندازم وجولان بدهم تا مردم

    بدانند كه من در قتل حبيب شريك هستم ))

    ولى تميمى حاضر نمى شد تا اينكه بستگان طرفين ,به همين نحو بين آنان اصلاح دادند. ((ابـو مـحـنـف )) نـقل كرده است :

    ((لما قتل حبيب بن مظاهر هد ذلك الحسين , شهادت حبيب , حسين (ع )را شكست داد)).

    ((مرحوم سماوى )) چنين مى گويد:.


    ان يهد الحسين قتل حبيب ـــــ فلقد هد قتله كل ركن .

    قتلوا منه للحسين حبيبا ـــــ جامعا في فعاله كل حسن .

    ((شهادت حبيب نه تنها حسين (ع )را شكست , بلكه تمام اركان شكسته شد)).

    ((با شهادت حبيب , دوستى را از حسين گرفتند كه جامع افعال نيكو بود)).



    پسر حبيب وقاتل پدر.


    پـس از واقـعـه كربلا, مرد تميمى سر حبيب را بر گردن اسب خود انداخته ومنتظر ملاقات ((ابن زيـاد)) بـود ((قـاسم )) پسر حبيب كه هنوز به سن بلوغ نرسيده

    بود,همراه سر پدر مى رفت , لذا از قاسم پرسيد چرا همراه من مى آيى ؟

    گفت : چون اين سر پدر من است , مى خواهم آن را به من بدهى تا دفن كنم .

    مرد تميمى گفت : خير, امير راضى نمى شود ومن هم مى خواهم جايزه خوبى از امير بگيرم .

    قـاسـم گـفـت : ((اما خداوند بدترين پاداش را به تو مى دهد)) قاسم عجالتا قاتل پدررا رها كرد اما مـتـرصـد بود تا انتقام بگيرد سرانجام در زمان ((مصعب بن زبير))

    كه درنزديكى موصل اردو زده بـود, در نـيمروزى , مرد تميمى در خيمه خود در خواب قيلوله بود, قاسم انتقام پدررا با كشتن او گرفت
    .


    روضه .


    كودكى را كه پدر در سفراست ـــــ دائما چشم اميدش به دراست .

    هر صدائى كه ز در ميايد ـــــ بخيالش كه پدر ميايد.


    امام حسين (ع ) دختر چهار ساله ائى داشت كه فقط صاحب رياحين الشريعه درج3 /ص 290 نام اورا رقـيـه ذكـر كـرده است , شبى در شام در عالم رؤيا, پدررا

    ديدوشكايت از ستم هاى مردم نمود, اما چون بيدار شد, جاى پدررا خالى ديد.


    بگفت اى عمه بابايم كجا رفت ـــــ بدى اين دم برم ،ديگر چرا رفت .

    عمه من بى پدرى نديده بودم ـــــ سخت است كنون كه آزمودم .


    لـذا سر پدررا برايش آوردند, مدتى , خيره , خيره به سر نگاه كرد ومى گفت : چه كسى رگ گلوى تورا بريد ومرا در اين سن يتيم كرد؟

    تا اينكه لبهايش را بر لبان پدرنهاد وروحش از قفس دنيا پرواز كرد. رموز عشق بر عالم نشان داد ـــــ لبش را برلبش بنهاد وجان داد .


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس چهاردهم

    نامه امام حسين (ع ) به برادرش محمد بن حنفيه وجماعتى از بنى هاشم



    ((بسم اللّه الرحمن الرحيم : فان من لحق بي استشهد ومن لم يلحق لم يدرك الفتح )) . ((هر كس به من ملحق شود, به شهادت مى رسد وهر كس

    تخلف كند, به فتح وپيروزى نمى رسد)) . ايـن نـامـه را امـام حـسـين (ع ) از مكه براى برادرش ((محمد بن حنفيه )) وجماعتى ازبنى هاشم نوشته اند.

    حـديـث از امـام صـادق (ع ) نـقل شده وسند در غايت صحت است وبعضى تصوركرده اند كه نامه را حضرت از كربلا نوشته كه اشتباه است .



    تحليل نامه امام (ع )


    اين نامه در عين اختصار, حاوى مطالب ارزشمندى است كه بايد به آن توجه شود:.


    1 ـ علم امام حسين (ع ) به شهادت خود واصحابش . در مـنـاسـبتهاى مختلف در اين كتاب متذكر شديم كه حضرت , مساله كشته شدن خودرا مطرح

    كـرده اسـت از جـمـله : در نامه اى به ((عبداللّه بن جعفر)), در ملاقات با((محمدبن حنفيه )), در گـفتگو با ((ابا هرم )) در بر خورد با ((عمرالاطرف )) ودر

    سخن با ((ام سلمه وابو محمد واقدى )) ودهـهـا مورد ديگر, به كشته شدن خود تصريح كرده اندوعلت اصرار اصحاب بر نرفتن امام (ع ) به كوفه براى

    همين بود كه از پيامبر(ص )واميرالمؤمنين (ع ) شنيده بودند كه در عراق حسين (ع ) را خواهند كشت . در اصول كافى , بابى داريم تحت عنوان

    ((باب ان الائمة (ع ) يعلمون متى يموتون )), امام صادق (ع ) مى فرمايد:. ((اي امام لا يعلم ما يصيبه والى ما يصير, فليس ذلك بحجة للّه على خلقه )).

    ((هر امامى كه نداند چه اتفاقى براى او مى افتد وكارش به كجا منتهى مى شود,اين حجت خداوند بر مردم نيست )).

    2 ـ پـايـان كـار را براى همه روشن كرده است كه همه كشته مى شوند وهر كس براى هدف ديگرى آمده , از همينجا بر گردد, فردا عده اى نگويند ما به طمع

    حكومت ورياست رفته بوديم ولى مطلب عـوض شـد, لـذا در مـراحل مختلف , بيعت را ازاصحاب برداشت كه هر كس مى خواهد برود, برود وقـتى خبر شهادت

    ((حضرت مسلم )) رسيد, فرمود: ((من احب منكم الا نصراف فلينصرف , ليس عليه منا ذمام )). وشاهدش هم كلمات اصحاب در شب عاشورا خطاب به

    امام حسين (ع )است كه آگاهانه اين راه را انـتخاب كردند امام (ع ) در شب عاشورا خطاب به ((بشر بن عمرحضرمى )) فرمود:((خبردار شدم كـه فـرزنـدت

    در سر حدات رى اسير شده , من بيعت خودرا از تو برداشتم , برو در آزادى فرزندت تلاش كن )) اما او در پاسخ گفت :. ((اكلتني السباع حيا ان فارقتك

    يا ابا عبداللّه )) . ((زنده , زنده طعمه درندگان شوم اگر دست از يارى تو بر دارم اى حسين !)). ((زهير بن قين بجلى )) گفت :. ((واللّه لـوددت اني قتلت ثم

    نشرت ثم قتلت حتى اقتل كذا الف قتلة وان اللّه يدفع بذلك القتل عن نفسك )) . ((دوسـت دارم هـزار مـرتـبـه كشته شوم وآنگاه زنده شوم تا بدينوسيله

    خداوندقتل را از شما دفع كند)). ((مسلم بن عوسجه )) برخاست وچنين گفت :. ((لا ابرح حتى اكسر في صدورهم رمحي واضربهم بسيفي ما ثبت قائمه

    بيدي )). ((از شـمـا دست بر نمى دارم مگر آنكه نيزه ام را در سينه آنان بشكنم وتا جان دارم با شمشير با آنان بجنگم )). ((سعيد بن عبداللّه حنفى ))

    چنين گفت :. ((واللّه لا نـخـلـيـك حتى يعلم اللّه انا قد حفظنا نبيه محمدا(ص ) فيك , واللّه لوعلمت اني ا قتل ثم احيى ثم احرق حيا ثم اذر يفعل بي ذلك

    سبعين مرة ما فارقتك )). ((بـه خـدا سـوگند! از شما دست بر نمى دار تا يقين كنيم كه سفارش پيامبر(ص )رادر مورد شما رعـايـت كـرده ايـم به خدا!

    اگر هفتاد مرتبه كشته شوم سپس زنده شوم ,آنگاه مرا بسوزانند (باز) دست از يارى تو بر نمى دارم )). لـذا آنـانـى كـه براى مطامع دنيوى آمده بودند,

    زودتر وحتى در بين راه ,حضرت را تنها گذاشته ورفته بودند:. مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز ـــــ دست غيب آمد وبر سينه نا محرم زد.

    3 ـ بعد از شهادت حسين (ع ) اميد فتح وپيروزى براى كسى نيست , چنانچه مى بينيم بعد از واقعه كـربـلا, حـركـت هاى زيادى انجام شد, ولى موفقيتهاى

    كامل به دست نيامد, ((قيام توابين , واقعه حـره , قـيـام زيد ويحيى )) از همين قبيل است كه در نوبه خود در رسوايى حكام اموى , تاثير داشت ولـى نـتـوانست

    ريشه حكومت اموى رابخشكاند سيد الشهدا(ع ) در پيش بينى از آينده ومشكلات وستمهايى كه مردم خواهند ديد در صبح عاشورا چنين فرمود:.

    ((ايـم اللّه , لا تـلـبـثون بعدها الا كريث ما يركب الفرس حتى تدور بكم دور الرحى وتقلق بكم قلق المحور, عهد عهده الي ابي عن جدي (ص ))) .

    ((به خدا سوگند! بعد از من , فرصت چندانى پيدا نمى كنيد مگر آن مقدارى كه اسب سوار, سوار بر اسـب شـود وبعد آسياب زمانه شمارا مى چرخاند ونرم

    ودچاراضطراب مى كند, اين خبرى است كه پدرم از رسول خدا(ص ) به من داده است )).



    روضه


    در شب عاشورا سيدالشهدا(ع ) اجازه بازگشت داد وچنين فرمود:.

    ((اللهم اني احمدك على ان اكرمتنا بالنبوة وعلمتنا القران وفقهتنا في الدين امابعد: فاني لا اعلم اصـحـابـا اوفـى ولا خـيـرا من اصحابي ولا اهل بيت ابر ولا

    اوصل عن اه ل بيت ي اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام وهذا الليل قدغشيكم فاتخذوه جملا)) .


    مـنـتـهـا آيا اصحاب مى توانستند امام (ع )را تنها بگذارند؟

    آيا حفظ جان امام (ع ) براصحاب , واجب نـبـود؟

    واگر كسى حضرت را تنها گذاشته باشد, مؤاخذه نمى شود؟

    پاسخ علامه مامقانى (قده )را در حـالات ((محمد بن حنفيه )) ذكر كرديم , پاسخى هم مرحوم مقرم در كتاب مقتل الحسين (ع ) داده اند. ***.


    گفت اى گروه هر كه ندارد هواى ما ـــــ سر گيرد وبرون رود از كربلاى ما.

    نا داده تن به خوارى وناكرده ترك سر ـــــ نتوان نهاد پاى به خلوت سراى ما.

    اين عرصه نيست جلوه گه روبه وگراز ـــــ شير افكن است باديه ابتلاى ما.

    بر گردد آنكه با هوس كشور آمده ـــــ سرناورد به افسر شاهى گداى ما.

    مارا هواى سلطنت ملك ديگراست ـــــ كاين عرصه نيست در خور فرهماى ما.


    ((نير تبريزى )).


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس پانزدهم

    پاسخ امام حسين (ع )به نامـه عبداللّه بن جعفـر



    ((لـو كـنـت فـي جحر هامة من هوام الا رض لا ستخرجوني حتى يقتلوني , واللّه ,ليعتدن علي كما اعتدت اليهود في يوم السبت )) .

    يـكـى از كسانى كه براى امام حسين (ع ) نامه نوشته وشخصا به ملاقات آن حضرت رفته , ((عبداللّه بـن جـعـفر طيار)) است ((عبداللّه )) وقتى از حركت

    سيدالشهدا(ع ) به سمت عراق مطلع مى شود, نامه اى به اين مضمون به حضرت مى نويسد وبه دو فرزندش ((عون ومحمد)) مى دهد كه به حضرت برسانند:.

    ((انـي مـشـفق عليك من هذا الوجه ان يكون فيه هلا كك واستئصال اهل بيتك ,ان هلك ت اليوم اطـفـئ نـور الا رض , فـانـك علم المهتدين ورجا المؤمنين ,

    فلا تعجل بالسيرفاني ف ي اثر كتابي والسلام )). ((از ايـن سفر بر شما بيمناك هستم كه كشته شوى وخاندانت اسير ودرمانده شوند, با كشته شدن شـمـا,

    نور زمين خاموش مى شود, زيرا شما چراغ هدايت واميدمؤمنين هستى در حركت به طرف عراق عجله مكن وخودم به دنبال اين نامه , خدمت خواهم رسيد

    والسلام )). اين نامه , ((عبداللّه ))را آرام نكرد, زيرا موقعيت حساس وبا روحيه حسين بن على (ع ) نيز آشنااست كه او رهبر آزادگان مى باشد وتن به ذلت

    نمى دهد, لذا دست به اقدام ديگرى مى زند وآن رفتن به نـزد ((عـمـرو بن سعيد)) حاكم مكه وگرفتن امان نامه براى حضرت است وبراى اطمينان خاطر بـيـشتر

    امام (ع ) برادر حاكم مكه , ((يحيى بن سعيد))را همراه خود مى آورد, ولى حضرت در پاسخ همه اين اقدامات مى فرمايد:. ((اگـر در لانه جنبنده اى از

    جنبنده هاى زمين باشم , مرا بيرون مى آورندوخواهند كشت وبر من ستم مى كنند همچنان كه يهود, ستم كردند ودر روز شنبه به صيد ماهى پرداختند و

    حريم الهى را شكستند)). انى رايت رسول اللّه (ص ) في منامي وامرني بامر لا بد ان انتهي اليه . ((پيامبررا در عالم رؤيا ديدم وبه من دستورى فرموده كه

    بايد آن را انجام بدهم )).


    ((عبداللّه )) پرسيد: آن رؤيا ودستور چيست ؟حضرت فرمود: ((ما حدثت احدا بها وما انا محدث بها حتى القى ربي )) .

    ((به احدى نگفته ونخواهم گفت تا هنگامى كه خداوندرا ملاقات كنم )).



    فرزندان شهيد عبداللّه


    تاريخ , دو يا سه فرزند شهيداز ((عبداللّه بن جعفر)) در واقعه طف , ذكركرده است :.


    1 ـ عون بن عبداللّه . كه مادرش حضرت زينب عليها السلام است كه به ميدان جهاد آمد وگفت :.

    ان تنكرونى فانا ابن جعفر ـــــ شهيد صدق فى الجنان ازهر.

    يطير فيها بجناح اخضر ـــــ كفى بهذا شرفا من معشر.



    2 ـ محمدبن عبداللّه . نام مادرش ((حوصا بنت حفصه ))است به ميدان آمد وگفت :.

    اشكو الى اللّه من العدوان ـــــ فعال قوم في الردى عميان . قد بدلوا معالم

    القران ـــــ ومحكم التنزيل والتبيان . اما صاحب مقاتل الطالبيين ,

    فرزند سومى به نام ((عبيداللّه ))را هم از عبداللّه ذكرمى كند كه او هم جز شهداى كربلا بود ونام مادرش حوصا بنت حفصه است )).



    عكس العمل غلام عبداللّه بن جعفر


    چـون خبر شهادت فرزندان ((عبداللّه )) به مدينه رسيد, ((ابو السلاسل )) غلام ((عبداللّه )), گفت : ((هـذا مـا لـقينا من حسين )), عبداللّه آنچنان عصبانى شد

    كه گفت : تو اين چنين درباره حسين سخن مى گويى : ((واللّه , لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتى اقتل م عه )). به خدا سوگند! دوست داشتم كه من هم

    همراه او كشته مى شدم ولى اگرنتوانستم خودم شركت كنم , لااقل با فرزندانم , اورا كمك كردم )) .



    سخاوت عبداللّه


    وى يـكى از سخاوتمندان روزگاراست كه حكايات زيادى از او نقل شده ازجمله : روزى وارد باغى شـد وغـلامى را ديد كه مشغول كار كردن است چون موقع ناهار

    رسيد, غلام سفره اى را باز كرد كه سـه قـرص نـان در آن بـود, سگى پيدا شد ومقابل سفره نشست , غلام يك نان را جلو سگ انداخت , حـيـوان آن را خـورد

    وبـاز بـه سـفره نگاه مى كرد معلوم بود كه خيلى گرسنه است غلام نان دوم وسوم را هم جلوى اوانداخت وسفره را بدون اينكه خودش چيزى خورده باشد,

    جمع كرد.


    ((
    عبداللّه )) پرسيد: جيره غذاى تو هر روز چه مقداراست ؟

    ((غلام )): همين مقدارى كه ديدى .


    ((عبداللّه )) پس براى خودت چى ؟


    ((غلام )): اين محله ما سگ ندارد واين حيوان از راه دور آمده ومن دوست نداشتم با شكم گرسنه بر گردد.


    ((عبداللّه )): پس امروزرا چه مى كنى ؟


    ((غلام )): روزرا به شب مى رسانم .


    اينجا بود كه عبداللّه خطاب به رفقايش گفت : ((الا م على السخا وهذا اسخى مني )).


    ((مرا به خاطر سخاوت زياد, سرزنش مى كنند در حالى كه اين غلام باسخاوت تر از من است )).


    آنگاه باغ را خريد وبه غلام بخشيد.


    چند نكته اخلاقى در اين داستان قابل توجه است :.


    1ـ در حـد امـكـان , نـيـاز حاجتمدان را مرتفع سازيم , رسول خدا(ص ) فرمود:((من قطع رجا من ارتجاه قطع اللّه منه رجاه يوم القيامة )).

    ((هـر كس اميد كسى را قطع كند كه به او اميد بسته , خداوند متعال هم اميد اورادر قيامت قطع مى كند)).

    2 ـ در مـوقـع غـذا خـوردن , اگر بيننده اى هست لقمه اى هم به او بدهيم يا تعارف كنيم , محدث خـبـيـر ((شيخ عباس قمى )) (قده ) نقل مى كند كه در

    تبريز چند روزى مهمان شخصى بودم كه غذاى چند نفررا مى خورد ولى سير نمى شد, مى گفت من مبتلا به ((مرض جوع )) هستم وهر چه مـى خـورم

    سـيـر نمى شوم , چون وقتى غذامى خوردم , سگى پيدا شد ونگاه مى كرد ولى من حتى لـقـمـه اى به او ندادم , حيوان با نااميدى نگاهى به آسمان كرد

    ورفت واز آن وقت من مبتلا به اين مرض شده ام.

    3 ـ آنـچـه را انسان در راه خداوند بدهد, ضرر نمى كند, قرآن كريم مى فرمايد:(وما انفقتم من شي فهو يخلفه ).

    ((آنچه را در راه خدا بدهيد, خداوند جبران مى كند)) چنانچه آن غلام چند قرص نان به حيوانى داد و از لطف خدا, صاحب باغى شد.



    روضه


    ((واشتد العطش بالحسين (ع ) فركب المسناة يريد الفرات والعباس اخوه بين ى ديه فاعترضته خيل ابن سعد فرمى رجل من بني دارم الحسين (ع ) بسهم

    فاثبته في حنكه الشريف حتى امتلات راحتاه من الدم ثم رمى به وقال : اللهم اني اشكو اليك مايفعل بابن بنت نبيك )).


    توئى كعبه وحرم , توئى مكه و منا ـــــ توئى مشعر همم , توئى زمزم وصفا.

    توئى حجر ومستجار, توئى قبله دعا ـــــ توئى خير من يطوف , توئى خير من سعا.

    توئى مطلب رسول , توئى مقصد خدا. هم از ركن وهم مقام , هم از عمره هم ز حج .

    تو روح مصورى , تو جان مجسمى ـــــ تو نفس مجردى , تو عقل مكرمى .

    تو لوحى وتو قلم , تو عرش معظمى ـــــ تو آيات منزلى , تو اسما اعظمى .

    ز آدم مؤخرى , به آدم مقدمى . توئى آيت رجا, توئى معنى فرج .

    ز آبى كه خضررا ندادند در حيات ـــــ به قبر شريف او ببندند در ممات .

    ولى سوى شه نرفت , نمود آب احترام ـــــ نه در مردگى به قبر, نه در زندگى به كام .


    ((شعر از: ميرزا يحيى مدرس اصفهانى (قده ))).


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175


  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس شانزدهم

    پاسخ امام حسين (ع ) به نامه عمرو بن سعيد اشدق


    ((وخـير الا مان , امان اللّه , ولم يؤمن باللّه من لم يخفه في الدنيا, فنسال اللّه مخافة في الدنيا توجب امان الا خرة عنده )) .

    ((عـمـرو بـن سعيد اشدق )) والى مكه از طرف يزيداست در حالات ((عبداللّه بن جعفر)) گفتيم هـنـگـامـيكه وى از حركت امام (ع ) مطلع مى شود,

    نزد ((عمرو بن سعيد))مى آيد وامان نامه اى را براى حضرت مى گيرد:. ((بـلـغـني انك قد عزمت على الشخوص الى العراق , فاني اعيذك باللّه من الشقاق ,

    فان كنت خائفا فاقبل الي , فلك عندى الامان والصلة )). (( با خبر شدم كه تصميم دارى به سمت عراق حركت كنى , تورا به خدا! ازاختلاف بپرهيز واگر از روى

    ترس وناچارى به سمت عراق مى روى , به سوى من بياكه در امان وتوجه من هستى )). حضرت در پاسخ , جمله فوق را مرقوم فرمود:.


    ((بـهترين امانها, امان خدااست وكسى كه در دنيا از خدا, ترس و واهمه نداشته باشد, به خدا ايمان ندارد از خداوند تعالى ترسى را در دنيا مى خواهم كه

    موجب امان آخرت در نزد او باشد)).



    خوف از خداوند


    اصولا امان نامه را به كسى مى دهند كه از حكومت , متوارى شده است , لذادولتها اعلام مى كنند كه در صورت تسليم شدن , متعرض آنان نخواهند شد.

    حـاكـم مدينه , سيدالشهدا(ع )را خوب نشناخته وخيال مى كند او هم به خاطرترس از حكومت به طـرف عـراق مى رود, در حالى كه حضرت مى فرمايد,

    اگر درقاموس انسان مسلمان , ترس وجود داشـتـه بـاشـد, تـرس از خـدااست وبس كه درآخرت از عذاب الهى در امان باشد امام صادق (ع ) مى فرمايد:

    . ((من خاف اللّه اخاف اللّه منه كل شى ومن لم يخف اللّه اخافه اللّه من كل شى )) . ((آنكه از خدا بترسد, خداوند هم , همه را از او مى ترساند وآنكه از

    خداوندنترسد, خداى تعالى اورا از همه مى ترساند)). بـه هـر مـقـدار كـه انسان در دنيا از خدا بترسد, در قيامت ايمن خواهد بود وهراندازه كه در دنيا بى پروا

    باشد, در قيامت خائف خواهد بود. ((قـال رسـول اللّه (ص ) : قـال اللّه تـبارك وتعالى : وعزتي وجلا لي لا اجمع على عبدي خوفين ولا اجـمـع لـه امـنـيـن ,

    فـاذا امـنـنـي فـي الـدنيا اخفته يوم القيامة واذا خافني في الدنياامنته يوم القيامة )) . ((در ايـن حـديث قدسى پيامبر(ص ) از پروردگار عالم نقل مى كند كه :

    به عزت وجلالم سوگند! خـوف در دنيا وآخرت با امن در دنيا وآخرت با هم جمع نخواهدشداگر در دنيا از عذاب من ايمن بـاشـد, در قـيامت ترسان خواهد بود واگر

    در دنياخائف از پروردگار شد, در قيامت ايمن خواهد بود)). اصـولا به امان دولتها وحكومتها اطمينان نيست , چه بسا افرادى مورد عفو قرارگرفتند ولى بعدا مـورد

    غضب واقع شدند يا امان نامه هاى آنان پاره وشكسته شد وعهدوپيمانها نقض گرديد كه به يك جريان تاريخى اشاره مى شود تا بيان امام حسين (ع )بهتر

    روشن شود كه امان واقعى همان امان الهى است .



    امان نامه اى كه پاره شد


    ((يـحـيـى بـن عـبـداللّه بـن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب )) كه به او ((اثلثى )) هم گفته مى شود, به منطقه ديلم رفت ودر آنجا عده زيادى با او بيعت

    كردند. ((هـارون الـرشيد)) سخت به وحشت افتاد, لذا به ((فضل بن يحيى )) گفت : ((ان يحيى قذاة فى عـيـنـى )) يحيى خارى در چشم من است لذا

    ((فضل )) با سپاهى عظيم حركت كرد واز راه تهديد وتـطـمـيـع بـا يـحـيى وارد مذاكره گرديد وبنا شد كه امان نامه اى براى ((يحيى )) بنويسند كه حـكومت ,

    متعرض او نشود, لذا امان نامه محكمى كه هيچ راه خدشه وشبهه اى در آن نباشد, براى يحيى نوشته شد ويحيى به سلامت به مدينه بازگشت .

    ((عبداللّه بن مصعب زبيرى )) نزد هارون از يحيى سخن چينى كرد وگفت :((يحيى از من خواسته بـا او بيعت كنم )) اين خبر, هارون را سخت ناراحت كرد, لذا

    هردورا با هم رو به رو كرد, ((يحيى )) اورا بـا قسم خاصى سوگند داد, ولى ((زبيرى ))استنكاف مى كرد تا به اصرار هارون به همان نحو سـوگند خورد ودر اثر

    سوگند دروغ بعد از سه روز هلاك شد اما هارون فكرش ناراحت ومشوش بـود, لـذا دسـتـوردسـتـگيرى اورا صادر كرد ((يحيى )) امان نامه را حاضر كرد كه

    حق تعرض به مـن رانـدارى هارون امان نامه را به ((ابو يوسف قاضى )) داد وى گفت : ((صحيح است وراهى براى ابطال آن وجود ندارد)) اما ((ابو البخترى )) گفت :

    ((امان نامه ازجهاتى مخدوش است )). هـارون گـفـت : پس خودت آن را پاره كن ابو البخترى در حالى كه دستهايش مى لرزيد, آن را پاره كرد, لذا ((يحيى ))

    مجددا روانه زندان شد وبه طور مشكوكى به شهادت رسيد.



    امان نامه شمر


    ((شـمر)) از طايفه ((كلاب )) و((ام البنين )) مادر حضرت عباس (ع ) هم از همين طايفه است شمر امان نامه اى از عبيداللّه بن زياد براى فرزندان ام البنيين

    آورد وجلوسپاه حسينى ايستاد وصدا زد: ((اين بنو اختنا؟)), كسى پاسخ اورا نداد. امام حسين (ع ) فرمود: ((اورا پاسخ دهيد, هر چند فاسق باشد)).

    حضرت ابوالفضل (ع ) وبرادرش جلو آمدند, شمر گفت : ((شما در امان هستيد!)), اما يكصدا پاسخ شنيد كه : ((لعن اللّه ولعن امانك , خداوند تو وامان نامه ات

    رالعنت كند)) .



    روضه


    يكى از القاب حضرت عباس (ع ) ((باب الحوائج ))است ((سيد صالح حلى )) دراشعارش مى فرمايد:.


    باب الحوائج ما دعته مروعة ـــــ فى حاجة الا ويقضي حاجتها.


    يـعـنـى : حضرت عباس باب الحوائجى است كه هيچ شخص گرفتارى اورا صدانمى زند مگر آنكه حاجت روا مى شود.


    عشاق چون بدرگه معشوق رو كنند ـــــ از آب ديدگان تن خود شستشو كنند.

    قربان عاشقى كه شهيدان كوى عشق ـــــ در روز حشر رتبه او آرزو كنند.

    عباس نامدار كه شاهان روزگار ـــــ از خاك كوى او طلب آبرو كنند.

    بى دست ماند وداد خدا دست خود به او ـــــ آنانكه منكرند بگو روبه رو كنند.

    گر دست او نه دست خدائى است پس چرا ـــــ از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند.

    در گاه او كه درگه باب الحوائج است ـــــ باب الحوائجش همه جا گفتگو كنند.


    حضرت عباس (ع ) چون بر زمين افتاد:


    ((نادى باعلى صوته : ادركنى يا اخي ,فانقض عليه ابو عبداللّه كـالصقر فراه مقطوع اليمين واليسار, مرضوخ الجبين ,

    مشكوك العين بسهم مرتثا بالجراحة فوقف عليه منحنيا وجلس عند راسه يبكي حتى فاضت نفسه )) .


    بـا صـداى بـلند, برادررا صدا زد, حضرت مانند باز شكارى , سريعا خودرا بربالين عباس رساند در حالى كه دو دست عباس قطع , پيشانى شكسته ,

    چشم با اصابت تيرى مجروح شده بود, حضرت , با كمر خميده , در بالين سر او گريه كنان نشست )).


    ديده برهم منه اى سرو بخون غلطيده ـــــ كه نگويند حسين داغ برادر ديده .


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس هفدهم

    نامه دوم امام حسين (ع ) به مردم كوفـه


    ((بـسـم اللّه الـرحـمن الرحيم , من الحسين بن علي الى وجوه اخوانه المؤمنين والمسلمين , سلا م عـليكم , فاني احمد اللّه الذي لا اله الا هو, اما بعد:

    فان كتاب مسلم بن ع قيل جاني يخبر فيه بحسن رايكم واجماع ملاكم على نصرنا والطلب بحقنا, فسالت اللّه ان يحسن لنا الصنيع وان يصيبكم على ذلـك

    اعـظـم الا جـر وقـد شـخصت اليكم عن مكة يوم الث لا ثا لثمان مضين من ذي الحجة يوم الـتـرويـة , فـاذا قـدم عـليكم رسولي فانكمشوا في امركم وجدوا,

    فاني قادم عليكم في ايامي هذه , والسلام عليكم )).


    حـضـرت نامه را از منزلگاه ((حاجر)) , از ((بطن الرمه )) براى مردم كوفه فرستادندحامل نامه , ((قيس بن مسهر صيداوى ))است نامه وقتى نوشته شده كه

    هنوز از شهادت مسلم , خبرى به امام (ع ) نرسيده بود سيدالشهدا(ع ). در اين نامه پس از حمد وثناى الهى مى فرمايد:. ((نامه مسلم كه حاكى از اتحاد

    واتفاق وگرفتن حق ما بود, رسيد, از خداوندمتعال مى خواهم كه كـارهـاى مـا بـه خوبى انجام گيرد وبه شما هم اجر ومزد فراوان عنايت فرمايد من روز

    سه شنبه , هـشـتـم ذيحجه , مصادف با روز ترويه , از مكه خارج شدم وچون فرستاده ام نزد شما آمد, در انجام كارهاى خود كوشش كنيد كه همين روزها به

    شما ملحق مى شوم , والسلام )).



    سرنوشت قاصد


    ((قـيـس بن مسهر)) با عجله به طرف كوفه حركت كرد تا نامه حضرت را به مردم برساند, چون به ((قـادسـيـه )) رسـيـد, مواجه با مامورين فراوان به فرماندهى

    ((حصين بن نمير)) شد كه راههارا كـنترل وافرادرا بازرسى مى كنند, وقتى ((قيس ))را بازرسى بدنى كردند, نامه حضرت را پاره كرد كه به دست مامورين نيفتد,

    لذا اورا دست بسته به نزدابن زياد آوردند.

    عبيداللّه : چرا نامه را پاره كردى ؟

    قيس : تا از مضمون آن مطلع نشوى !

    عبيداللّه : نامه براى چه كسانى بود؟

    قيس : اسامى آنان را نمى دانم !

    عبيداللّه : اكنون كه حاضر به معرفى آنان نيستى , پس بالاى منبر برو واز حسين ,بد گويى كن !!

    ((قيس )) بالاى منبر رفت وگفت :. ((ايـهـا الـناس , ان الحسين بن علي (ع ) خير خلق اللّه وابن فاطمة بنت رسول اللّه , انارسوله اليكم , وقد فارقته بالحاجر

    فاجيبوه , ثم لعن عبيداللّه بن زياد واباه وصلى على امير المؤمنين (ع ))). ((اى مـردم ! بـه راسـتـى كـه حـسـيـن بـن على بهترين خلق خداوند وپسر فاطمه

    دختررسول خداونداست من فرستاده او به سوى شما هستم من در حاجر, از او جدا شدم ,پس اجابت كنيد اورا سپس قيس , عبيداللّه بن زياد وپدر اورا لعنت

    وبر على (ع ) دوردفرستاد)).

    لـذا بـه دستور ابن زياد ((قيس ))را بالاى قصر بردند واز همانجا به زمين انداختندوبدن شريفش , قطعه قطعه شد.



    اطلاع امام (ع ) از شهادت قيس


    حـضـرت , چون به ((عذيب هجانات )) رسيد با ((طرماح )) بر خورد وخبرشهادت قيس را دريافت كردند با شنيدن اين خبر, حضرت بسيار متاثر شد:.

    ((فترقرقت عينا الحسين (ع ) وقال : فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر, اللهم اجعل لنا ولهم الجنة منزلا واجمع بيننا وبينهم في مستقر رحمتك ورغائب

    مذخور ثوابك )). ((اشك در چشمان حسين (ع ) جارى شد وآيه شريفه ((منهم من قضى ))را تلاوت فرمود, آنگاه دعا كـرد كه خدايا! جايگاه ما وآنان را

    بهشت قرار بده ورحمت خودراشامل ما بفرما وبيشترين پاداش را نصيب ما بگردان )).



    كوفه حرم اميرالمؤمنين (ع )


    نـامـه سيدالشهدا(ع ) نشان مى دهد كه مردم كوفه تا مدت زيادى بر عهدوپيمانى كه بسته بودند, وفادار ماندند, منتها از روزى كه ((نعمان بن بشير))

    از حكومت كوفه معزول وبه جاى او ((عبيداللّه بـن زياد)) منصوب شد وجو ترور, خفقان ووحشت را ايجاد نمود, مردم ترسيدند و((مسلم ))را تنها گـذاشـتـنـد

    والا شـهـر كـوفـه ومردم آن , مورد تمجيد ائمه (ع ) قرار گرفته اند, وبه عنوان حرم امـيـرالـمـؤمـنـيـن (ع )مـعـرفـى شـده اسـت وروايـات مـتعددى در فضيلت

    كوفه وارد شده , از جمله :((الكوفة روضة من رياض الجنة )). ((كوفه , باغى از باغهاى بهشت است )). ((عـبـداللّه بن وليد)) مى گويد: ((در زمان مروان ,

    بر امام صادق (ع ) وارد شدم ,حضرت فرمود: از كدام شهر هستى ؟

    عرض كردم : از كوفه .

    ((فـقـال (ع ): ((لـيـس بـلد من الب لدان ومصر من الا مصار اكثر محبا لنا من اهل الكوفة , ان اللّه هـداكـم لا مـر جهله الناس فاجبتمونا وابغضنا الناس

    وصدقتموناوكذبنا الناس واتبعتمونا وخالفنا الناس فجعل اللّه تعالى محياكم محياناومماتكم مماتنا)) .

    ((هـيـچ شـهر ومحلى نيست كه به اندازه كوفه , به ما علاقه مند باشند, خداوندشمارا هدايت كرد وشـمـا مـارا اجـابـت كـرديد در حالى كه ديگران با ما عداوت

    كردند,شما مارا تصديق , اما ديگران تكذيب كردند شما از ما پيروى , ولى ديگران مخالفت نمودند, خداوند حيات وممات شمارا با ما قرار بدهد)).



    روضه


    امـيـرالـمؤمنين (ع ) نگاهى به كوفه كرد وفرمود: ((چقدر زيبا هستى ! خدايا! قبرمرا در كوفه قرار بده )) .

    ((محمد بن حنفيه )) مى گويد: ((شب بيستم را در كنار پدرم اميرالمؤمنين (ع )گذراندم در حالى كه سم به دو پاى حضرت سرايت كرده بود, آن شب , نماز را

    نشسته خواند ومرتب تا طلوع فجر مارا سفارش ونصيحت مى فرمودواز عاقبت خود خبر مى داد چون صبح شد, مردم براى عبادت حضرت آمدند, اجازه ملاقات

    داده شد:.

    ثم قال : ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني وخففوا سؤالكم لمصيبة امامكم ,فبكى الناس عند ذلك بكا شديدا واشفقوا ان يسالوه تخفيفا عنه )).

    ((آنـگـاه فـرمـود: قـبـل از آنـكه از ميان شما بروم , سؤالات خودرا بپرسيد, اماسؤالات را به خاطر مـصـيـبتى كه به امام شما وارد شده كوتاه كنيد اينجا بود كه

    صداى گريه مردم بلند شد ورعايت حالت امام (ع )را نمودند وسؤالى نكردند
    )) .

    اثير بن عمرو طبيب معروف كوفه بعد از معاينه كه فهميد ستم به مغز سرسرايت كرده گفت :

    ((يا اميرالمؤمنين , اعهد عهدك , فان عدو اللّه قد وصلت ضربته الى ام راسك )).

    اى على (ع ), وصيت هاى خودرا بگو, زيرا ضربه اين دشمن خدا به مغز سرسرايت كرده است.


    طبيبا! وامكن زخم سرم را ـــــ مسوزان قلب زينب دخترم را.

    طبيبا! كار از درمان گذشته ـــــ زد آتش زخم سر, اين پيكرم را.

    در وديوار مسجد هست شاهد ـــــ كه من گفتم اذان آخرم را.

    وداع زندگى را گفتم آن روز ـــــ كه زد در كوچه قنفذ, همسرم را.


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم



    مجلس هجدهم



    نامه امام حسين (ع ) به برادرش محمد بن حنفيه وجماعتى از بنى هاشم از كربلا.



    ((بسم اللّه الرحمن الرحيم , اما بعد: فكان الدنيا لم تكن وكان الا خرة لم تزل ,والسلا م )).


    ((گويا دنيايى نبوده وگويا آخرت هميشه بوده است )).


    طـبـق نقل ((ابن قولويه )), امام حسين (ع ) اين نامه را از كربلا براى برادرش ((محمدبن حنفيه )) وجماعتى از بنى هاشم


    نوشته است .

    تحليل نامه امام (ع ).

    اولـين نكته در اين نامه ديدگاه حضرت نسبت به دنيا وآخرت است كه مؤمن بايد تصور كند اصولا دنـيـايـى نـبوده وآخرت هميشه

    بوده است كه قهرا علاقه به دنيا هم منتفى مى شود واساسا تا اين ديـدگاه نباشد, نمى تواند از جان خود بگذرد وشهادت

    واسارت فرزندان خودرا ببيند, شهيد ابتدا خـودرا از همه تعلقات دنيوى آزاد مى كندوآنگاه عازم ميدان نبرد مى شود هر قدر

    انسان خودرا از دنـيـا آزاد كرده باشد, به همان مقدار, مرگ برايش آسانتراست , وهر مقدار خودرا به دنيا گره زده باشد,

    دل كندن وجدا شدن از آن , برايش مشكل است امام صادق (ع ) مى فرمايد:.

    ((من كثر اشتباكه بالدنيا, كان اشد لحسرته عند فراقها)) .

    ((كسى كه بيشتر پنجه در دنيا انداخته باشد, موقع فراق وجدايى بيشتر حسرت مى خورد)).

    امام سجاد(ع ) مى فرمايد:.

    ((خـرجنا مع الحسين بن علي (ع ) فما نزل منزلا ولا رحل منه الا ذكر يحيى ابن زكريا وقتله , وقال ومن هوان الدنيا

    على اللّه ان راس يحيى بن زكريا اهدي الى بغي من بغايا بني اس رائيل )) .

    ((همراه امام حسين (ع ) (به طرف كربلا) كه مى رفتيم به هر منزلى كه فرودمى آمد ويا از آن كوچ مـى كـرد, يـادى از

    يحيى (ع ) وشهادت اومى كرد ومى فرمود: دربى ارزشى دنيا همين بس كه سر يحيى بن زكريارا به عنوان هديه به سوى

    فرد بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند)).

    ((امـا اگـر شـخـصـيتى همانند اميرالمؤمنين (ع ) علاقه اش به مرگ , از علاقه طفل به شير مادر بيشتراست ,

    رمزش در اين نهفته است كه دنيا در نظرش از استخوان خنزيرى كه در دست جذامى باشد, بى ارزشتراست :.

    ((واللّه ! لدنياكم هذه اهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم )) .

    موقع حركت امام حسين (ع ) از مدينه , ((ابن عباس )) جلو مى آيد وحضرت راقسم مى دهد كه از اين سفر, صرف نظر كند

    سيد الشهدا(ع ). پس از بيان مطالبى در بيان بى اعتبارى دنيا به ((داستان بثينه ))اشاره مى كند.


    پيش صاحبنظران ملك سليمان بر باداست ـــــ بلكه آن است سليمان كه ز ملك آزاداست .

    خيمه انس مزن بر در اين كهنه رباط ـــــ كه اساسش همه بى موقع وبى بنياداست .

    هارون الرشيد وتكيه بر ستون .

    ((هـارون )) سـالـى بـه حج آمده بود واز اسب پياده شد ومدتى پياده رفت تا خسته شد وبه ستونى تـكـيـه كـرد,

    آنگاه به ((ابو العتاهيه )) گفت : ((مارا از اين ستون حركت بده )),اينجا بود كه ((ابو العتاهيه )) اشعارى را سرود:.


    هب الدنيا تواتيكا ـــــ اليس الموت ياتيكا.

    الا يا طالب الدنيا ـــــ دع الدنيا لشانيكا.

    وما تصنع بالدنيا ـــــ وظل الميل يكفيكا .

    ((فرض كن كه تمام دنيا به تو رو آورد, آيا مرگ به سراغ تو نمى آيد؟)).

    ((اى طالب دنيا! دنيارا رها كن وبراى دشمنانت بگذار)).

    ((چه نيازى به دنيا دارى در حالى كه سايه يك ستون براى تو كافى است )).

    نكته دومى كه در نامه سيدالشهدا(ع ) به آن اشاره شده , بقا وهميشگى بودن قيامت است وبه خاطر همين ديدگاه

    است كه امام (ع ) واصحاب بزرگوارش هر چه به مرگ نزديكتر مى شدند, خوشحالتر مـى گـشـتـنـد واعـجاب همه را بر

    مى انگيخت كه :

    ((انظروا اليه لا يبالي بالموت , ببينيد از مرگ واهمه اى ندارد)).

    اكـنـون كـه عنان سخن به اينجا كشيده شد, به نظر آمد كه داستان وفات مرحوم آيت اللّه العظمى حاج سيد محمد حجت

    اعلى اللّه مقامه الشريف را از زبان دامادش مرحوم آيت اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى بيان كنيم تا معلوم شود اعتقاد به

    مرگ درنزد اوليااللّه چگونه است .


    داستان وفات مرحوم آيت اللّه حجت .

    مرحوم آيت اللّه آقاى حائرى مى فرمايند: با اينكه مرحوم آقاى حجت , استادوابو الزوجه حقير بودند, ولـى خـيلى به منزل

    ايشان آمد وشد نمى كردم ودر امورمربوط به رياست ايشان دخالتى نداشتم , اوايل زمستان بود كه مرحوم آيت اللّه حجت ,

    مشغول تعمير منزل بودند وبانى اين تعميرات هم يكى از ارادتمندان ايشان بود. يـك روز صـبح به اندرون رفتم وحالشان غير

    عادى نبود وبه خاطر ((برنشيت مزمن )), در سردى هـوا, دچـار نـاراحـتـى مى شدند, معلوم شد كه بنا وعمله هارا جواب

    كرده اند گفتم آقا! چرا عمله وبناهارا جواب گفته ايد.

    ايـشـان بـه طـور صـريـح وجزم گفت : ((من بنا هست بميرم ديگر بنايى براى چه ؟))

    بعد فرمود: ((عزيزم ! اين چند روز اينجا بيا, يعنى مثل سابق دورى مكن )).

    مـن ظـاهـرا هـر روز صـبـح پـس از تـمـام شدن درس مكاسب كه در اطاق بيرونى منزل ايشان مى گفتم , به خدمتش

    مى رفتم يك روز كه به ظن غالب روز چهارشنبه بود,مخصوصا پيغام دادند كـه خدمتشان برسم , جلو رويشان ,

    ((آية اللّه حاج سيد احمدزنجانى (قدس سره ))) نشسته بودند, اوراق واسناد مالكيت وغيره را به پاى آقاى زنجانى وآنچه

    پول نقد در جعبه بود, به بنده دادند كه به مـصـارف معينه برسانم وصيت كرده بودند كه آنچه پول نزد وكلاى ايشان موجوداست ,

    همه سهم مبارك امام (ع )مى باشد وچند روز هم بود كه پول وجوه , از كسى نمى گرفتند.

    وقتى كه وجوه محتواى جعبه را به نگارنده دادند تا به محل آن برسانم ,

    درحالى كه دستها به طرف آسمان بود, گفت : ((خدايا! من به آنچه تكليف داشتم عمل كردم تو هم مرگ مرا برسان )).

    مـن بـه ايـشـان گـفـتـم : ((آقا! شما بى خود اين قدر ترسيده ايد, شما هر سال درزمستان همين ناراحتى را داريد,

    بعدا خوب مى شود)).

    فـرمـود: ((نـه , امـر من يا وفات من ظهراست ))

    من ديگر چيزى نگفتم وفورا در پى انجام فرموده ايـشان رفتم واز لحاظ اينكه مبادا ايشان , ظهر وفات نمايند, درشكه گرفته

    وسوار شدم وبه دنبال كارها رفتم وظهر نشده , بر گشتم وايشان آن روز ظهروفات نكردند وشنبه بعد از اين چهارشنبه

    وفـات كـردنـد, به محض وفات ايشان , من آمدم جانب بيرونى , صداى اذان از مدرسه حجتيه تازه بلند شده بود.

    يـكـى از هـمين روزهاى نزديك وفات بود كه در يك آن , چشمش به در بودوپيدا بود كه يك چيز بالخصوصى را مشاهده مى كند

    ومى گفت : ((آقا على ! بفرما)), ولى طولى نكشيد كه به حال عادى برگشت .

    روز وفـات ايـشان , من باكمال اطمينان درس مكاسب را در منزل گفتم , چون حالشان خيلى غير عـادى نـبـود, پـس از آن

    رفتم در همان اطاق كوچك كه ايشان بسترى بودند,

    سلام كردم جواب دادند وگفتند: امروز چه روزى است ؟

    گفتم : روز شنبه . گفتند: اقاى بروجردى به درس رفتند؟


    گفتم : آرى چند مرتبه .

    گفت : ((الحمدللّه )).

    دختر ايشان كه زوجه اين جانب است گفتند, قدرى تربت به ايشان بدهيم گفتم خوب است ايشان تـربـت را فراهم كردند

    من خدمتشان عرض كردم كه ميل بفرماييد,ايشان نشستند ومن استكان را جـلـوشـان بـردم خـيال مى كردند غذا يا

    دواست , قدرى باهم ؟



    اوقات تلخى گفتند: اين چيست ؟


    گفتم : تربت است , فورى قيافه باز شد وآب تربت را تا آخر, سر كشيدند وبعدا اين كلمه را من خودم شنيدم كه

    گفتند: ((آخر زادى من الدنيا تربة الحسين )) ودو مرتبه خوابيدند.

    براى دومين بار به امر وتقاضاى خودشان , ((دعاى عديله ))را براى ايشان قرائت كردند ((آقاى سيد حـسـيـن ))

    پـسـر دوم ايـشان , رو به قبله نشسته وخود ايشان هم در حالى كه سينه اش را تكيه به مـتـكـايى داده بود, درحال نشسته

    مى خواندند وبا فارسى وتركى با كمال شدت وصميميت عقايد خودرا در مقابل حق تعالى ابراز مى داشتند يادم هست كه

    نسبت به اميرالمؤمنين (ع ) پس از اقرار به خلافت , به زبان تركى مى گفتند:(بلا فصل هيچ فصلى يوخدو).

    ايـن را نـيـز شـنيدم كه مى گفت : ((خدايا! عقايد من همه حاضراست , همه را به توسپردم وبه من بـرگـردان ))

    در هـمـان حـال نـفسشان نيامد, خيال كردند كه آقا قلبشان گرفته , قدرى قطره كرامين به دهن ايشان ريختند,

    من ديدم كه قطره از اطراف لبهافروريخت , همان آن از دنيا رفته بـودنـد وحـتى چند قطره كرامين هم به دستگاه گوارش

    ايشان نرسيد من كاملا متوجه شدم كه ايشان از دنيا رفته اند آمدم بيرونى كه صداى اذان را از مدرسه حجتيه شنيدم كه

    فوت ايشان مقارن اول ظـهـر حـقـيـقـى بـود ايشان آدم بسيار دقيق وباريك بين وعجول بود, ولى در اين سفر آرام وبى دغدغه

    بود.

    مـرحـوم آيـت اللّه حـاج شيخ مرتضى حائرى رضوان اللّه تعالى عليه سه نتيجه گيرى از اين قضيه مى كند:

    1 ـ خبر دادن از مرگ خود كه در ظهر واقع مى شود.

    2 ـ مكاشفه واينكه اميرالمؤمنين (ع )را مشاهده نمودند.

    3 ـ خبر دادن به اينكه آخرين توشه من از دنيا ((تربت ))است .

    تاريخ وفات مرحوم آية اللّه حجت ((لى 1372)) است .



    روضه .
    پيش بينى سيدالشهدا(ع ) به فرزندش امام سجاد(ع ) كه حكايت من همانندحضرت يحيى است در دو مـكـان مـحقق شد,

    يكى در مجلس ابن زياد ودوم در مجلس يزيد هنگامى كه دستور داد زنها وبـچـه هـارا در حـالـى كه در ريسمان بسته شده

    بودند,حاضر كردند:

    ((قال علي بن الحسين (ع ) انشدك اللّه يا يزيد, ما ظنك برسول اللّه (ص ) لورانا على هذه الصفة ؟)).

    ((اگر الان پيامبر(ص ) بيايد ومارا در چنين صحنه اى ببيند, چه جوابى دارى ؟)).

    ((ثـم وضـع راس الـحـسـيـن (ع ) بـيـن يـديـه واجلس النسا خلفه لئلا ينظرن اليه ,فراه علي بن الـحـسـيـن (ع ) فـلم ياكل

    بعد ذلك ابدا, واما زينب فانها لما راته اهوت الى جيبها فشقته ثم نادت بصوت حزين يفزع القلوب :

    يا حسيناه , يا حبيب رسول اللّه ,يابن م كة ومنى , يابن فاطمة الزهرا سيدة النسا, يابن بنت المصطفى ؟


    قال الراوي :فابكت واللّه كل من كان في المجلس )) .


    ((سـر مـبـارك را در مقابل خود گذاشت وزنهارا در جايى نشاند كه نگاهشان به سرمبارك نيفتد,

    چون نگاه على بن الحسين (ع ) به سر افتاد, بعد از آن ديگر غذانخوردواما زينب چون نگاهش به سر بـريده افتاد,

    دست برد وگريبان پاره كرد, آنگاه باصداى اندوهناكى كه دلهارا به لرزه در مى آورد وهمه اهل مجلس را به گريه

    انداخت ,گفت : يا حسيناه ! يا حبيب رسول اللّه )).

    اندر سرير ناز تو خوش آرميده اى ـــــ شادى از اينكه راس حسين را بريده اى .


    من ايستاده بر سر پا وكسى نگفت ـــــ بنشين كه روى خار مغيلان دويده اى .

    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مجلس نوزدهم
    ملاقات وليد بن عتبه حاكم مدينه با امام حسين (ع ).






    ((ايـها الا مير! انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رجـل فـاسق شارب

    الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلى لا يبايع ل مثله ولكن نصبح وتصبحون وننظر وتنظرون , اينا احق بالخلا

    فة والبيعة )) .

    بـه دنبال هلاكت ((معاويه )) در نيمه رجب سال شصت وروى كار آمدن يزيد,وى , طى نامه اى به ((وليد بن عتبه )) پسر

    عمويش كه حاكم مدينه بود از او خواست تا ازسه نفر بيعت بگيرد:

    1 ـ امام حسين (ع ).

    2 ـ عبداللّه بن زبير.

    3 ـ عبداللّه بن عمر.

    چـون نـامـه بـه او رسـيد, وى جريان را با ((مروان )) در ميان گذاشت ,

    مروان گفت :((مصلحت ايـن اسـت كـه تـا خبر مرگ معاويه منتشر نشده واينان مطلع نشده اند, از آنان بيعت بگيرى واگر

    مخالفت كردند, گردنشان را بزنى )).

    ((ولـيـد)) در هـمـان شـب به سراغ امام حسين (ع ) فرستاد حضرت با سى نفر ازجوانان بنى هاشم وغلامان خود در

    حالى كه مسلح بودند به مقابل دار الخلافه رسيدندوآنان بيرون ايستادند كه اگر صداى امام (ع ) بلند شد براى دفاع از امام ,

    وارد شوند. بعد از مطرح كردن مرگ معاويه وبيعت با يزيد, حضرت در پاسخ فرمود:. ((اى امـيـر! ما خاندان نبوت ورسالت

    هستيم , خانه ما محل رفت وآمدملائكه است , تمام امور از ما شروع شده وبه ما ختم مى شود ويزيد مردى دريده وشارب

    الخمر وقاتل انسانهاى بى گناه است كه علنى مرتكب فسق مى شود وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند اكنون ما

    وشما صبر مى كنيم تا پايان كار ونتيجه را ببينيم كه كدام سزاوارتر به خلافت هستيم )). حضرت در اين ملاقات , به دو سابقه

    اساسى اشاره مى كند:.

    اول : مـا از خـانـدان نـبـوت هستيم كه خداوند متعال اراده فرموده اين خاندان , باعظمت بمانند, چنانچه در سوره نور,

    آيه 36 مى فرمايد:. (في بيوت اذن اللّه ان يرفع ويذكر فيها اسمه ). وقتى كه اين آيه شريفه نازل شد, ابوبكر برخاست وبا

    اشاره به خانه اميرالمؤمنين (ع ) وفاطمه (س ) گفت : ((آيا اين خانه هم از همان خانه هايى است كه خداوند اراده فرموده

    تعظيم شود؟
    )).

    پيامبر(ص ) فرمود:.


    ((نعم من افاضلها , آرى , از برترين آنهااست )). اگر كسى بخواهد به خدا برسد, راه آن از طريق اهل بيت است ,


    چنانچه امام باقر(ع ) مى فرمايد:.


    ((ال محمد ابواب اللّه ورسله والدعاة الى الجنة والقادة اليها والادلا عليها الى يوم القيامة )) .


    ((آل مـحـمـد, راه رسـيـدن بـه خداوند هستند, دعوت به بهشت مى كنند ومردم را به آن هدايت مى كنند تا روز قيامت )).


    خانه هاى ما محل تردد ورفت وآمد ملائكه است , منتها ملائكه گاهى براى زيارت آل محمد مى آيند وگـاهـى بـراى عـرض


    اعـمال بندگان وگاهى هم براى فراگرفتن علوم , چنانچه ((حبيب بن مظاهر)) از امام حسين (ع ) سؤال مى كند:.


    ((اي شـى كـنـتـم قـبل ان يخلق اللّه تعالى آدم (ع )؟

    قال : كنا اشباح نور ندور حول ع رش الرحمن فنعلم الملا ئكة التسبيح والتهليل والتحميد)) .


    دوم: چهره يزيد وكارنامه سه ساله او. پيامبر(ص ) در حديثى مى فرمايد:.

    ((لا يـزال امـر امـتـي قـائمـا بـالـقـسـط, حـتى يكون اول من يثلمه رجل من بني امية يقال له يزيد)) .


    ((امر امت من به عدالت ودرستى است تا به دست شخصى از بنى اميه به نام يزيد, شكسته مى شود)) .


    يـزيـد, مردى عياش , قمار باز, شرابخوار واهل لعب ولهو بود ((عبداللّه بن حنظله )) يزيدرا اينگونه معرفى مى كند:.


    ((انه رجل ينكح امهات الا ولا د والبنات والا خوات ويشرب الخمرويدع الصلاة )) .


    ((يزيد, مردى است كه با محارم جمع مى شود, شرب خمر مى كند ونمازنمى خواند)).


    از ابـوالحسن عمادالدين على بن محمد طبرى (الكياالهراسى ) كه از فقهاى شافعيه است , در مورد جـواز لعن بر يزيد


    سؤال كردند, گفت : ((ما صراحتا مى گوييم كه لعن او جايزاست وچطور چنين نباشد در حالى كه به دنبال شكار يوزپلنگ و


    مردى قمار باز وشرابخوار بود هو المتصيد بالفهد واللا عب بالنرد ومدمن الخمر)) . ((يزيد)) در دوران حكومتش ,


    مرتكب سه عمل زشت شد كه ننگ آن در تاريخ مانده است :.


    1 ـ شهادت امام حسين (ع ) واصحابش واسارت خاندان وى .


    2 ـ قتل عام مردم مدينه كه در تاريخ به ((واقعه حره )) از آن ياد مى شود.


    سـپـاهـى به فرماندهى ((مسلم بن عقبه )) مامور قتل عام مردم مدينه شدند وجان ومال وناموس مسلمين در كنار روضه


    نبوى را مباح شمردند كه رسول خدا(ص )درباره مردم مدينه فرمود:.


    ((من اخاف اهل المدينة اخافه اللّه وعليه لعنة اللّه والملا ئكة والناس اجمعين )) .


    ((هر كس مردم مدينه را بترساند, لعنت خداوند وملائكه ومردم بر او باد)).


    ((ابن قتيبه )) نقل مى كند:


    ((در واقعه حره , هشتاد نفر از صحابه پيامبر(ص )وهفتصد نفر از قريش وانـصار وده هزار نفر از مردم مدينه كشته شدندوديگر,


    از اصحاب بدر كسى باقى نماند اين واقعه در 27 ذيحجه سال 63 واقع شده است )) .


    3 ـ حـمـلـه بـه خـانـه خدا ومحاصره مكه جهت سركوبى ((عبداللّه بن زبير)) كه در اثرآتشبارها, پرده هاى خانه خدا سوخت


    اين واقعه در صفر سنه 64 واقع شده است يزيد,در نيمه ربيع الاول سال 64 جان به مالك دوزخ سپرد.
    روضه .

    ((قـال الـراوى : ثـم ادخـل ثـقـل الحسين (ع ) ونساه ومن تخلف من اهل بيته على يزيد بن معاوية لـعنهمااللّه وهم مقرنون

    في الحبال ثم وضع راس الحسين (ع )بين يديه ثم دعا يزيد ـ عليه اللعنة ـ بقضيب خيزران فجعل ينكث به ثنايا الحسين (ع )

    فاقبل عليه ابوبرزة الاسلمي وقال : ويحك يا يزيد اتنكث بقضيبك ثغر الحسين (ع ))).

    ((يزيد, دستور داد زنها وبچه هاى امام حسين (ع )را در حالى كه به ريسمان بسته شده بودند, وارد مجلس كنند آنگاه سر

    مقدس ابى عبداللّه (ع )را مقابل خود گذاشت وبا چوب خيزران به دندانهاى حسين (ع ) مى زد ابو برزه اسلمى گفت :

    واى بر تو اى يزيد! به لب ودندانى چوب مى زنى كه خودم مرتب مى ديدم پيامبر(ص ) آن لبهارابوسه مى زد)).

    آتش به آشيانه مرغى نمى زنند ـــــ گيرم كه خيمه , خيمه آل عبا نبود.

    لب تشنه كى كشند كسى را كنار آب ـــــ گيرم حسين , سبط رسول خدا نبود.

    دنيا نديده كودك لب تشنه را كشند ـــــ اى كاش ! روى دست پدر اين جفا نبود.

    راس بريده را كه زند چوب خيزران ـــــ گيرم لبش به خواندن ذكر خدا نبود.








    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175


  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم


    مجلس بيستم



    كـلام امـام حسيـن (ع ) به مروان بن حكم






    ((انا للّه وانا اليه راجعون , وعلى الا سلا م السلا م اذ قد بليت الا مة براع مثل يزيدولقد سمعت جدي رسول اللّه (ص ) يقول :

    الخلا فة محرمة على آل ابي سفيان )) .

    يكى از ملاقاتهاى سيدالشهدا(ع ) در مدينه , ملاقاتى است كه با ((مروان بن حكم )) انجام شده است وقـتـى وليد بن عتبه ,

    حاكم مدينه شبانه امام (ع )را براى بيعت بايزيد احضار كرد,

    حضرت فرمود: ((بيعت بايد علنى باشد)).

    مروان گفت : ((امير, عذر اورا نپذير واگر بيعت نمى كند, اورا گردن بزن !!!)).

    ((فغضب الحسين (ع ) ثم قال : ويل لك يابن الزرقا! انت تامر بضرب عنقي كذبت و اللّه ولؤمت )).

    بعد حضرت , رو به وليد كرد وفرمود:. ((انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملا ئكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رجل

    فاسق شارب الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلي لا يبايع مثله )).

    ((ما خاندان نبوت ومعدن رسالت هستيم كه خانه ما محل رفت وآمدملائكه است شروع وختم امور, بـه مـاست ويزيد مردى فاسق

    وشارب الخمر وكشنده مردم بى گناه وفاسق دريده است وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند)).

    مروان رو به وليد كرد وگفت : ((با پيشنهاد من مخالفت كردى )).

    وليد گفت : ((آنگاه دين ودنيارا از دست مى دادم )).

    بـر خورد دوم امام (ع ) با مروان , فرداى همان شب بود كه احضار شده بودندحضرت از منزل بيرون آمـدند تا از اخبار مطلع شوند,

    با مروان بر خورد كردندمروان به حضرت عرض كرد: من خيرخواه شما هستم وپيشنهاد مرا بپذيريد!حضرت فرمود چيست ؟ .

    گفت : ((با يزيد بيعت كنيد كه براى دنيا وآخرت شما خوب است !!)).

    حـضـرت فـرمـود: ((انـا للّه وانـا الـيه راجعون , فاتحه اسلام را بايد خواند كه امت اسلامى گرفتار فـرمـانروايى مثل يزيد شده

    باشند, از جدم رسول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر آل ابو سفيان حرام است ))

    تـاثـيـر كـلام مروان به امام (ع ) از تيرهاى روز عاشورا به بدن حضرت , كمتر نبودكه به شخصيتى هـمـانـند حسين (ع )

    بگويند شما با فردى همانند يزيد بيعت كنيد گاهى انسان از بعضى اشخاص سخنانى را مى شنود كه قلبش آتش مى گيرد

    به نحوى كه اگرتير مى زدند, اين قدر نمى سوخت .




    مروان كيست ؟



    ((مـروان حـكـم )), پـسـر عمو وداماد عثمان بن عفان ومانند پدرش , از دشمنان صريح وبى پرده خـانـدان رسـالـت كه از

    هيچ اقدامى در اين راه كوتاهى نكرده است مروان , چون بى اندازه بلند وبد قواره بود, اورا ((خيط باطل )) مى ناميدند,

    چنانچه برادرش ((عبدالرحمن )) كه از بيعت مردم شام با او ناراحت شده بود, گفت :.

    لحا اللّه قوما امروا خيط باطل ـــــ على الناس يعطي ما يشا ويمنع .

    ((خداوند زشت گرداند صورت مردمى كه مروان را امير كردند كه به هر كس بخواهد مى بخشد يا منع مى كند)) .



    پدر مروان


    پـدر مـروان , حـكـم بـن ابـى الـعـاص , عموى عثمان بن عفان , از مسخره كنندگان پيامبر(ص ) بوده است وپشت سر

    حضرت , با حركات دست وپا, تقليد آن حضرت رادر مى آورد كه پيامبر(ص ) در چنين حالتى نگاهش به او افتاد وفرمود:

    ((كن كذلك )) ودراثر نفرين پيامبر(ص ) تا آخر عمر, دچار لـقـوه وارتعاش بدن گرديد وقتى هم اجازه ورود به مجلس

    پيامبر(ص )را خواست , پيامبر(ص ) از صـدايش اورا شناخت ,

    فرمود:((ائذنواله , لعنة اللّه عليه وعلى من يخرج من صلبة الا المؤمن منهم ذو مكر وخديعة )).

    ((اجـازه دهـيد وارد شود, لعنت خدا بر او و بر كسانى كه از صلب او بيرون مى آيند مگر مؤمنين از آنان كه داراى خدعه و

    فريب هستند)).

    پـيـامـبـر(ص ) وى را بـه طـائف تبعيد نمود عثمان در زمان خلافت ابوبكر وعمروساطت كرد كه عمويش را به مدينه بر گردانند

    ولى آنان حاضر نشدند فرمان پيامبر(ص )را نقض كنند اما وقتى كه حـكـومـت بـه خـود عـثـمـان رسيد, با زير پا گذاشتن

    دستور پيامبر(ص ) عمويش را به مدينه بر گرداند!! . ((مـروان )) از طـرف مـعاوية تا سال 48 حاكم ((مكه , مدينه

    وطائف )) بود, ولى بعدااورا عزل كرد مجددا بعد از مرگ معاويه , عده اى از مردم شام با او بيعت كردندوحدود ده ماه حكومت

    كرد, چون ((ضـحاك بن قيس فهرى )) براى ((عبداللّه بن زبير))بيعت مى گرفت , در ((مرج راهط)) اين دو دسته با هم جنگيدند

    وضحاك كشته شدوحكومت شام ومصر براى مروان , قطعى گرديد.

    مرگ مروان


    ((خـالـد)) پـسر ((يزيد بن معاويه )) حكومت را ميراث خود مى دانست ومروان اين را احساس كرده بـود, لـذا بـراى تـحـقـير

    خالد, با مادرش ام خالد ازدواج كرد روزى مروان به خالد گفت : ((يابن الرطبة الا ست ! فقال له خالد: انت مؤتمن خائن )).

    ((به مادر مروان توهين كرد, خالد گفت : تو خائنى هستى كه تورا امين پنداشته اند)). ((خـالد)) با گريه , شكايت مروان

    را به نزد مادرش برد, ولى مادرش اورا تسلى دادوگفت : چنين وانـمـود كن كه اين را به من نگفته اى چون مروان به خانه

    خالد رفت , به وسيله شير مسموم ويا در قـول ديگر, با همدستى كنيزان , اورا در لحاف پيچيدند تاخفه شد ونامش در

    فهرست كسانى قرار گرفت كه به دست زنها كشته شده اند .

    روضه


    بـعـد از غـسـل وكـفـن امـام مجتبى (ع ) مروان وجمعى از بنى اميه مسلحانه همراه عايشه آمدند وگفتند نمى گذاريم

    جنازه امام (ع )را در كنار قبر پيامبر(ص ) دفن كنيد درحالى كه عثمان را در دورترين نقطه مدينه دفن كرده اند .

    ((وشهيد فوق الجنازة قد شكت اكفانه بالسهام )) .


    ايمنع الحبيب عن حبيبه ـــــ ظلما ولا مانع عن رقيبه .



    ايستباح قربه لصاحبه ـــــ ويحرم الا قرب من اقاربه .



    ايحرم الزكي عن قرب النبي ـــــ وساغ قربه لرجس اجنبي .



    ما راقبوا النبي في قرباه ـــــ بعدا لمن ابعد مجتباه .



    غربت آن است كه فردى مظلوم ـــــ شود از كينه خصمش مسموم .



    غربت آن است كه بعد از مردن ـــــ آتش تير ببارد به بدن .



    تير باريد ز بس بر بدنت ـــــ بدنت گشت يكى با كفنت .



    آتش تير چو افروخته شد ـــــ كفن وجسم به هم دوخته شد.


    _________________


    امام مهدى‏عليه السلام :
    إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

    ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
    بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •