آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
جهت اطلاعِ عزیزان این پست فقط برای بیانِ احساسات با عکس هست بدونِ" کلام" و "عکسِ بی مورد"
اصلان جان کشتی منو...
ویرایش توسط samane67 : 2013/07/31 در ساعت 20:22
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لک انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت
مثل یه پروانه ببین اسیر مشت بسته ام
از این همه پرسه زدن کوچه به کوچه خسته ام
تو لحظه های بی کسی اسیر ناباوریم
تو قاب خالی جنون یه عکس خاکستریم
توی این ثانیه های بی رمق لحظه های آبیتو حروم نکن
این روزا ابری و خاکستریه شبای آفتابیتو حروم نکن
بگو خورشید از کدوم ور دراومدکه تو مثل قصه رویایی شدی
ماهی زخمی پاشوره ی حوضکی رو خواب دیدی که دریایی شدی
آلوده ام آلوده ام همرنگ با مرداب
نفرینی ام در حسرت بیداری از این خواب
برای من که رفیق سفرم مرهم زخمای خستگی تویی
برای من که غریب جاده هام آخرین همدم خونگی تویی
از رو گلبرگ گلای کاغذی اشکامو با دست آلوده بچین
منو تو آینه ها شستشو بده تو چشمام حادثه ی عشقو ببین
مثل یه پروانه ببین اسیر مشت بسته ام
از این همه پرسه زدن کوچه به کوچه خسته ام
برای من که رفیق سفرم مرهم زخمای خستگی تویی
برای من که غریب جاده هام آخرین همدم خونگی تویی
ویرایش توسط علي 11 : 2013/07/31 در ساعت 20:44