بسم الله الرحمن الرحیم






صحت و شروط «جر به سبب مجاورت»

از آنجا كه قائلان به لزوم شستن پاها در وضو، قرائت جر كلمه «ارجلكم» را باهمجوارى آن با كلمه «برؤوسكم» توجيه


مى كنند، مناسب است در اينجا سخنان ادباى نامدار را نقل كنيم تا ميزان صحت اعراب جر به سبب همجوارى و بر فرض صحت آن،

شرايط انجام آن معلوم شود.



1. زجاج گفته است:


ممكن است گفته شود كلمه «ارجلكم» به دليل همجوارى با كلمه اى مجرور، مجرورشده است، مانند كلام كسى كه بگويد:

«حُجر ضبٍّ خربٍ» كه كلمه «خَربٍ» خبر «حجر» است و قاعدتا بايد مرفوع باشد، ولى به واسطه همجوارى با «ضبٍّ» مجرور شده است.

اما اين ديدگاه صحيح نيست، زيرا اهل زبان عربى اتفاق نظر دارند كه اعراب يك كلمه به سبب همجوارى با كلمه ديگر، شاذ و نادر است.

بنابراين حمل آيه قرآن بر چنين اعراب نادرى، در غير صورت ضرورت، جايز نيست.((29))



2. علاء الدين بغدادى در تفسيرش موسوم به الخازن مى گويد:

برخى كسره لام را در «ارجلكم» به دليل مجاورت با لفظ قبلى دانسته و حكم لفظ قبلى را به اين لفظ تسرى نداده اند.

اينان براى اين سخن به قول عرب استناد كرده كه مى گويند: «حُجر ضبٍّ خربٍ» و گفته اند كلمه «خرب» صفت «حُجر» است،

نه صفت «ضبّ» و اعراب جر آن به سبب مجاورت با كلمه «ضبٍّ» است. اين سخن به دو دليل صحيح نيست:


أ) موارد اعراب جر به سبب مجاورت را يا بايد به ضرورت شعرى حمل كرد و يابايد اعمال آن را در مواردى كه احتمال اشتباه نمى رود،

مجاز دانست. در مثال مذكور، معلوم است كه كلمه «خرب» صفت «ضبٍّ» نيست، بلكه صفت «حُجر» است.



ب) اعراب جر به سبب مجاورت، در صورتى است كه واو عطف ميان دو كلمه نباشد. اما در صورت وجود واو عطف، عرب آن را اعمال

نمى كند.((30))



3. سيرافى و ابن جنى:

اعراب جر به سبب مجاورت را انكار كرده اند و اعراب جر دركلمه «خرب» را چنين تاويل كرده اند كه اين كلمه، صفت «ضبّ» است.

براى آگاهى ازجزئيات ديدگاه اين دو اديب، به كتاب مغنى اللبيب مراجعه شود.((31))

4. ابن هشام گفته است:


اعراب جر به سبب مجاورت، در عطف نسق جارى نمى شود، زيرا حرف عطف، مجاورت دو كلمه را از بين مى برد.((32))


از سخنانى كه به طور مختصر نقل كرديم، نتيجه مى گيريم:

أولا، اعراب جر به سبب مجاورت، در كلام فصيح استعمال نشده است.

ثانيا، اعراب جر به سبب مجاورت در صورت استعمال در كلام فصيح، يا به جهت ضرورت شعر است و يا به اين جهت است كه طبع انسان،

مشابهت را بين دو لفظ ى كه كنار هم هستند، مى طلبد اما هيچ يك از اين دو جهت در اين آيه وضو وجود ندارد، يعنى نه ضرورت شعرى

وجود دارد و نه طبع انسان قبول مى كند كلمه «ارجلكم» اعراب اصلى خود را از دست بدهد و اعراب جر بگيرد.

ثالثا، جر به سبب مجاورت، در صورتى جايز است كه احتمال اشتباه وجود نداشته باشد. همان طور كه در مثال معروف بود، زيرا كلمه

«خرب» حتى اگر مجرور باشد،صفت «حجر» است، نه صفت «ضب» اما در آيه چنين نيست، زيرا قرائت جر موجب اشتباه مى شود،

به اين معنا كه اگر در واقع شستن پاها لازم باشد، اعراب جر كلمه «ارجلكم» به سبب مجاورت با كلمه «روسكم» اين توهم را در

انسان ايجاد مى كند كه كلمه «ارجلكم» بر «روسكم» عطف شده و حكم پاها همچون سر، مسح است، نه شستن، زيرا مخاطب

متوجه نمى شود جر كلمه «ارجلكم» به سبب مجاورت است،نه به سبب عطف بر «رؤسكم» . بنابراين دليلى ندارد كه اين نوع از جر

را كه ظاهر آن بامراد گوينده در تضاد است، اعمال كنيم.

رابعا، اعراب جر به سبب مجاورت، تنها در وصف و بدل و امثال اين دو ثابت شده است، نه در معطوف.

از بحث مفصل گذشته آشكار شد كه قول به لزوم مسح، به راحتى و بدون هيچ گونه تاويل، با هر دو قرائت، انطباق دارد، اما قول به لزوم

شستن چنين نيست، زيرا اين قول نه با قرائت نصب سازگار است و نه با قرائت جر.


اجتهاد در مقابل نص

آفت فقه اين است كه فقيه در مقابل نص، به امور اعتبارى و ادله استحسانى تمسك كند، زيرا اين امور با مذهبى كه تعبد به


نص را لازم
مى داند، در تضاد است. بنابراين مسلمان به نص (با هر دلالتى كه دارد) متعبد است و هيچ گاه راى خويش را بر كتاب خدا و


سنت صحيح رسول خدا(ص) مقدم نمى شمارد و اين نشانه تسليم در برابر خدا و رسول و كتاب و سنت است.

خداوند فرموده است:

«يا ايها الذين آمنوا لاتقدموا بين يدى الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سميع عليم»،((33))

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر خدا و رسولش پيشى نگيريد و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند، شنوا و داناست.


معناى آيه اين است كه با تحميل ديدگاهتان بر رسول و امت اسلامى، بر خدا ورسولش پيشى نگيريد. بديهى است كه مقدم داشتن

ادله استحسانى بر نص، پيشى گرفتن بر خدا و رسول اوست و چه خوب گفته است امام شافعى: «من استحسن فقدشرع»،

يعنى كسى كه از استحسان استفاده كند، تشريع كرده است.

بسيارى از بزرگان اهل سنت آگاهند كه ظاهر آيه وضو يا صريح آن، بر مسح پاها دلالت دارد و به اين مطلب با وجدان، زبان و قلم خويش

اعتراف كرده اند، اما تعبدبه مذهب پيشوايان چهارگانه و ديگران مانع شده به مضمون آيه عمل كنند و به جاى آنكه از قرآن پيروى نمايند،

به روش موروثى خود عمل كرده اند. چنانچه از اوان كودكى بر اين انديشه پرورش نيافته بودند، اجتهادات خود را بر كتاب عزيز خداوند كه

بر مسح دلالت دارد، مقدم نمى داشتند و خود را از بند تقليد آزاد مى كردند. اينك به نمونه هايى از اين اجتهادها كه عقل و وجدان آزاد،

آنها را بر نمى تابد، اشاره مى كنيم:


----------پاورقی---------------------

29- معانى القرآن و اعرابه، ج‏2، ص‏153.
30- تفسير الخازن، ج‏2، ص‏16.
31- مغنى اللبيب، باب هشتم، قاعده دوم، ص‏359.
32- همان.
33- حجرات/1.





_________________


امام مهدى‏عليه السلام :
إنّا يُحيطُ عِلمُنا بأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 175