صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47

موضوع: *•.¸♥¸.•*´عاشق تنــها *•.¸♥¸.•*´

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100 *•.¸♥¸.•*´عاشق تنــها *•.¸♥¸.•*´

    تنهای تنها نیز شوم…


    بیکس و رسوا نیز شوم…
    باز هم آرامم…
    خدا را دارم…
    .
    .
    .
    در تنهایی هایم نیز به یاد توام
    زیرا تو تمام تنهایی هایم هستی
    .
    .
    .
    قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست / غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست
    وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
    .
    تنهایی
    .
    نیمکت با هم بودنمان تنهاست
    من دل نشستن ندارم
    تو دلیل نشستن باش !
    .

    .
    .
    نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی
    .
    .
    .
    نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
    امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
    .
    تنهایی
    .
    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
    وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی
    در خانه ی ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان
    آن پادشه خوبان ‌; داد از غم تنهایی . . .
    .
    .
    .
    گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
    حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
    .
    تنهایی
    .
    هر چند نمی‌دانم خواب‌ هایت را با که شریک می‌ شوی
    اما هنوز ،
    شریک تمام بی‌خوابی ‌های من،
    تویی
    .
    .
    .
    برای من مهم نیست که وقتی کسی تنهاست به فکر من باشه
    برای من این مهمه که وقتی اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من میتپه
    .
    تنهایی
    .
    چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است
    شرم دارم که شکایت کنم از “تنهایی”
    .
    .
    .
    تنهایی یعنی
    من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد
    .
    تنهایی
    .
    فکر تنهایی نباش
    تنهایی خودش تنهاست
    تنها به فکر کسی باش
    که بی تو تنهاست …
    .
    .
    .
    دارد باران می بارد و داغ تنهایی دلم تازه می شود
    از ابتدای خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود…
    .
    .
    .
    من تورادوست دارم
    تو دیگری را
    دیگری دیگری را
    اینچنین است که همه تنهاییم
    .
    .
    .

    رفتم که نبینی پریشان شدنم را / غمناک ترین لحظه ی ویران شدنم را
    در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم / تا تو نبینی غم تنها شدنم را
    .
    .
    .
    تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی
    من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم
    تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
    من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
    .
    .
    .
    روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد
    گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش
    آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:
    در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!
    .
    .
    .
    ازطرف اونی که تنهاست تنها اومده تنها میره تنهاش میزارن
    تنها نمیزاره تنها یه آرزو داره اونم اینه که تو تنهاش نذاری…

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    یه قبله پشت چشماته / که مغناطیس ُ رد کرده

    شبای قبل تو باید / به این تقویم برگرده
    کنار قلب تو مثل ِ / یه مَردم رو به خوشبختی
    تو احساسی بهم میدی / شبیه ِ غیرت ِ تختی
    تو می پوشونی موهاتو / غروب غنچه وا میشه
    یه مرد از دامن پاکِت / طرفدار ِ خدا میشه
    به عشقم مرهمی خانوم / مثه گلدسته و کاشی
    فدای اون حَیاتونَم / خانومی که شما باشی

    میدونم گاهی از دستم / شبا با بغض میخوابی
    نمی فهمم چی کم داری /چرا انقدر بی تابی

    ازم بگذر اگه راحت / نگفتم دوستت دارم

    اگه غمگین بشی از من / گره میفته تو کارم
    چه معمولیه رفتارم / کنار قلب خوش نامت
    ولی باور بکن خانوم / هنوزم سخت میخوامت

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    خداحافظ همین حالا


    چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
    چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
    خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
    خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!




























    واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

    . . .
    هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
    . . .
    ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
    مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
    مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
    برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
    . . .خداحافظ ای ماه شبهای تارم
    خداحافظ ای درد جانسوز جانم
    خداحافظ ای عشق روزای خوبم
    خداحافظ ای شور و شوق حضورم
    . . .آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه ،. . .میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ، پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد .. . .
    شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
    شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظدوان به سوی توبودم ، که از جفا تیریزد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ. . .برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ، من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .. . .بیخودی متاسف نباش
    تو آمده بودی که بروی اصلا!
    تو چه می دانی چه ترسی ست
    ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
    . . .این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
    جان شما و خاطره هامان خداحافظ
    من میروم بدون تو اما دعایم کن
    در اولین تراوش باران خداحافظ
    . . .خداحافظ برای تو چه آسان بود
    ولی قلب من از این واژه لرزان بود
    خداحافظ برای تو رهایی داشت
    برای من غم تلخ جدایی داشت
    . . .طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتادهیک … آه ! … خداحافظ یک فاجعه ی سادهخالی شدم از رویا ، حسی منو از من بردیه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد. . .خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
    که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
    سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
    شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ



  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    امان از درد دوری


    تو اونجاومن اینجا امان از درد دوری
    من ماندم و رویاها نه شوق ونه سروری

    امان ازدرد دوری امان ازدرد دوری
    دوراز تو من ندارم نه شورو نه غروری


    تاکی خدای عالم تاکی غم صبوری
    امان ازدرد دوری امان ازدرد دوری


    هجرت اجباری اگه از تو جدا کرده منو
    خیال نکن که لحظه ای عشقت رها کرده منو


    دورازتو نالة غمت در دل من شکفته
    اشکام غمامو به همه دونه به دونه گفته



    همش به خودامید میدم
    به طفل دل نوید میدم

    می گم تموم شد حادثه

    فصل رهایی می رسه
    امان امان امان ازدرد دوری

    امان ازدرد دوری

  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    نامـه ای عاشـقانه از دکتـر علی شریـعتی

    با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
    با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
    با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
    با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
    و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
    و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

    با تو، دریا با من مهربانی می کند
    با تو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
    با تو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
    با تو، من با بهار می رویم
    با تو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
    با تو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
    با تو، من در هر شکوفه می شکفم
    با تو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
    با تو، من در روح طبیعت پنهانم
    با تو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
    با تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.
    بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
    بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
    بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند
    بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
    بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
    ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
    و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

    بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
    بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
    بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
    بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
    بی تو، من با بهار می میرم
    بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
    بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم
    بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم
    بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
    بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
    بی تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
    درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپرکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند


  6. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

    خود به خود هوس باران را می کنم.
    آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود
    هوس یک کوچه تنها را می کنم
    آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم
    قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان
    آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،
    دلم نمی خواهد باران قطع شود.
    دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،
    از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی
    تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم
    دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند
    لحظه ای که آرام آرام می شوم
    و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.
    باران مرا آرام می کند ، مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند
    آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
    دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
    فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
    صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
    تنهایی در کوچه های سرد و خالی…
    کجایی ای یار من ؟
    کجایی که جایت در کنارم خالی است.
    در این شب بارانی تو را می خواهم ،
    به خدا جایت خالی خالی است.
    کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد
    تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،
    تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
    قصه مرد تنها در یک شب بارانی ،
    شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.
    آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.


    صدام کن
    اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
    صدام کن
    بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
    صدام کن
    اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
    صدام کن
    قول میدم ساکت بمونم
    صدام کن
    اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
    صدام کن
    من همیشه همراه تو ام
    صدام کن
    اگه ………..
    نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
    فقط صدام کن
    صدام کن



    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!
    این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…
    بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!
    بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….
    چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!
    وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…
    باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه
    همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….
    ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….
    آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….

    نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….
    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!



  7. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض


    سیگار بعدی را روشن می کنم
    کامی از لبش می گیرم

    به جای لبهایی که چندیست نبوسیده ام !


    انگشتانم بوی تند سیگار می گیرند

    همان انگشتانی که همچون باد

    جنگل موهای تو را نوازش می کردند ،

    دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده

    دود سیگار است و بس !

    سیگارم که به آخر میرسد

    لبم را می سوزاند مانند بوسه ای

    که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی ...!

    دیکتاتور تویی و آغوشت ،

    که هر بار مرا تسلیم می کند !!!



  8. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    زن شیطان نیست

    زن جلوه زیبایی بی حد خداوند است
    میل انسان به بقا
    میل انسان به زندگی
    میل انسان به زیبا پرستی
    میل انسان به انسان
    زن شیطان نیست گوشه ای از هنر آفرینش است
    زن عـــشق است

    یک سرمایه ابدی در جهان
    خلاصه تمام مهربانی های دنیا
    چشمهایت را که پاک کنی از تمام هوسها
    ناز یک زن را جوهر زنانگی او میبینی نه نیاز مردانگی خود

  9. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    بــا خــیـلــی هــا مـیـتـونـسـتـیـم بـاشـیـم
    خــودمـــون نـخـواسـتـیـم
    ولـــی گــفـتــن نخواستت
    گفتیم درسته
    .....
    خـودشــون بــهــمــون پــیــشــنـهـاد دادن
    قــبــول نــکــردیــم
    گــفــتــن لــیــاقــتــمــون را نــداشـــتـــــ
    هــیـچـی نـگـفـتـیـم
    .....
    خــیــلــی کــارا رو مــیـتـونـسـتـیـم بـکـنـیـم و نـکـردیـم
    گـفـتـن بـلـد نـبـودی
    گــفـتـیـم بـاشـه
    .....
    خــریــتـــــ هــایــی بــود کــه مــیــشــد انـجــام داد
    انــجــام نــدادیــم
    گــفـتـن عُــرضــه نــداشــتــی
    ....
    کــســی تــو زنــدگــیــمـون نـبـود
    گـفـتـن ایــن چـهـار تــا چــهــار تــا داره
    سـکـوتــــــــ کــردیــم
    ....
    دخــتــرو پـسـر بـهـمـون تـیـکـه انـداخـتـن
    جــوابـشـونــو نــدادیــم
    گـفـتـن ایـــن اُمــُـلــه
    .....
    جلوی کسی دولا راست نشدیم که بعد پشت سرش بد بگیم
    گفتن بد اخلاقه
    .....

    حــرفــاشــون نـیـش داشــت انــدازه مـار افــعــی
    گــفـتــن شـوخــی مـیـکـنـیـم
    ....
    و ایـــن جــریــان تــو زنــدگــی ادامـــه داره .


  10. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    امشب این پنجره را
    می بندم

    و به مهتاب خبر خواهم داد
    امشب از فکر و خیالم برود
    ...
    پرده را خوب بکش
    تا نبید سحر این لحظه ما
    و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما

    عرق شرم نشست
    دو سه جامی ز لبت خواهم خورد

    مست بیرون زده
    از گوشه این میکده سرخ لبت

    دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
    سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت

    آتشی روشن کن در برم خوب برقص
    بزن آتش به تن پر شررم

    امشب این پنجره را
    می بندم

    و به آن صخره مرجانی
    چشمان تو دل می بندم

    امشب این پنجره را
    می بندم

    و به مهتاب خبر خواهم داد
    امشب از فکر و خیالم برود
    ...
    پرده را خوب بکش
    تا نبید سحر این لحظه ما
    و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما

    عرق شرم نشست
    دو سه جامی ز لبت خواهم خورد

    مست بیرون زده
    از گوشه این میکده سرخ لبت

    دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر
    سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت

    آتشی روشن کن در برم خوب برقص
    بزن آتش به تن پر شررم

    امشب این پنجره را
    می بندم

    و به آن صخره مرجانی
    چشمان تو دل می بندم


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •