نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: ستاره درخشان حضرت رقیه دختر امام حسین (ع)

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon2008 ستاره درخشان حضرت رقیه دختر امام حسین (ع)

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله ربّ العالمين و صلّى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اءعدائهم و غاصبى حقوقهم و منكرى فضائلهم و مناقبهم من الجنّ و الانس اءجمعين الى يوم الدين .
    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم : (النجوم اءمان لا هل السماء و اءهل بيتى اءمانٌ لاُمتى)(1)
    رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (ستارگان امانند براى اهل آسمان و اهل بيت من امانند براى امتم ).
    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : (النجوم اءمان لا هل السماء، و اءهل بيتى اءمان لا هل الا رض ، فإ ذا ذهب اءهل بيتى ذهب اءهل الا رض ).(2)
    ستارگان امانند براى اهل آسمان ، و اهل بيت من امانند براى اهل زمين ، پس ‍ زمانى كه اهل بيت من از زمين رخت بربندند، اهل زمين هم نابود خواهند شد.
    (حاكم )، عالم مشهور اهل سنّت ، از طريق (ابن عباس ) روايت كرده كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
    (النجوم امان لا هل الا رض من الغرق ، و اءهل بيتى اءمان لاُمّتى من الاختلاف ). (3)
    ستارگان امانند براى اهل زمين ، از غرق شدن ؛ و اهل بيت من امان امت من از اختلافند.
    اين روايت را حاكم صحيح دانسته ، و جمعى آن را از وى اخذ كرده و تصحيح او را تثبيت نموده اند.
    (صبان ) در كتاب (الاسعاف )، بعد از ذكر اين روايت افزوده : احتمال دارد كه آية شريفة (وَ ما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ اءَنْتَ فيهِمْ) (4)
    (اى پيامبر، مادامى كه تو درميان ايشان هستى ، خدا عذاب بر ايشان نازل نكند)نيز به اين معنى اشاره داشته باشد. اگر چه آية شريفه راجع به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است ، لكن اهل بيت عليهماالسلام در امان بودن ، قائم مقام آن حضرتند، زيرا طبق بعضى از احاديث ، اهل بيت عليهماالسلام از او و او از اهل بيت عليهماالسلام است .
    نيز حاكم از طريق (ابوموسى اشعرى ) از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود:
    (النجوم اءمان لا هل السماء، و اءهل بيتى اءمان لا هل الا رض ، فإ ذا ذهبت النجوم ذهب اءهل السماء و إ ذا ذهب اءهل بيتى ، ذهب اءهل الا رض ):
    ستارگان امان اهل آسمان ، و اهل بيت من امان اهل زمينند، وقتى ستارگان نابود شوند اهل آسمان هم نابود مى شوند، و هنگامى كه اهل بيت من از زمين رخت بربندند، اهل زمين هم نابود خواهند شد.
    بر اين اساس ، خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در هر كجا و هر زمان كه باشند، ستارگان درخشانى هستند كه از آسمان فضيلت نور مى پاشند و مسير هدايت خلق را روشن مى سازند.
    كتاب حاضر، كه با نام (ستارة درخشان شام ، حضرت رقيه عليهاالسلام دختر امام حسين عليه السلام در برابر شما قرار دارد، زندگينامه غمبار طفل معصوم و مظلومى است كه مطالعة آن هر سنگدلى را منقلب مى كند؛ كودكى كه با مظلوميّت خود، در ادامه قيام خونين عاشورا، ظالمين را براى ابد رسوا ساخته و قبر كوچك او در كنار كاخ سبز معاويه و يزيد (لعنهما الله )، سند جاويد مظلوميّت اهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين )، و افشاگر مظالم خاندان پليد اموى مى باشد كه قرآن كريم از آنها تعبير به (شجرة ملعونه ) (5) كرده است .
    خوابيد در خرابه ، كه تا كاخ ظلم را
    با نالة يتيمى خود، زير و رو كند
    براى روشنايى چشم دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و كورى ديدگان دشمنان اين خاندان ، سخن را به حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زينت مى بخشيم :
    (معرفة آل محمد براءة من النّار، و حبّ آل محمد جواز على الصراط، والولاية لا ل محمد اءمان من العذاب ) (6)
    معرفت و شناخت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم برائت از آتش ‍ است ، و دوست داشتن آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم برگة (عبور) از پل صراط، و پيروى و فرمانبرى از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم امان از عذاب مى باشد.


  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    بخش اول : حضرت رقيّه عليهاالسلام در اوراق تاريخ
    (قديمترين ماءخذ تاريخى دربارة حضرت رقيّه عليهاالسلام )
    1
    مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواريخ مى نويسد:
    عالم جليل ، شيخ محمّد على شامى كه از جملة علما و محصّلين نجف اشرف است به حقير فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقى ، كه نسبش منتهى مى شود به سيّد مرتضى علم الهدى و سن شريفش از نود افزون بوده و بسيار شريف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.
    شبى دختر بزرگ ايشان جناب رقيّه بنت الحسين عليهماالسلام را در خواب ديد كه فرمود به پدرت بگو به والى بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذيّت است ؛ بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.
    دخترش به سيّد عرض كرد، و سيّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتيب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سيّد باز همين خواب را ديد. به پدر گفت ، و او همچنان ترتيب اثرى نداد. شب سوم ، دختر كوچكتر سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت ، ايضا ترتيب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سيّد، مخدّره را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: (چرا والى را خبردار نكردى ؟!).
    صبح سيّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل كرد. والى امر كرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شيعه ، بروند و غسل كنند و لباسهاى نظيف در بر كنند، آنگاه به دست هر كس قفل درب حرم مقدّس باز شد (7) همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند و جسد مطهّرش را بيرون بياورد تا قبر مطهّر را تعمير كنند.
    بزرگان و صلحاى شيعه و سنّى ، در كمال آداب غسل نموده و لباس نظيف در بركردند. قفل به دست هيچ يك باز نشد مگر به دست مرحوم سيّد ابراهيم . بعد هم كه به حرم مشرّف شدند، هر كس كلنگ بر قبر مى زد كارگر نمى شد تا آنكه سيّد مزبور كلنگ را گرفت و بر زمين زد و قبر كنده شد. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين مخدّره ميان لحد قرار دارد، و كفن آن مخدّرة مكرّمه صحيح و سالم مى باشد، لكن آب زيادى ميان لحد جمع شده است .
    سيّد بدن شريف مخدّره را از ميان لحد بيرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همين قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گريه مى كرد تا آنكه لحد مخدّره را از بنياد تعمير كردند. اوقات نماز كه مى شد سيّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظيفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند. سيّد بدن مخدّره را دفن كرد و از كرامت اين مخدّره در اين سه روز سيّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجديد وضو. بعد كه خواست مخدّره را دفن كند سيّد دعا كرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سيّد مصطفى .
    در پايان ، والى تفصيل ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت ، و او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف رقيّه و مرقد شريف امّ كلثوم و سكينه عليهماالسلام را به سيّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سيّد عبّاس پسر آقا سيّد مصطفى پسر سيّد ابراهيم سابق الذكر متصدّى توليت اين اماكن شريفه است .
    آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى سپس مى گويد: گويا اين قضيّه در حدود سنة هزار و دويست و هشتاد اتّفاق افتاده است . (8)
    مرحوم آيت الله سيّد هادى خراسانى نيز در كتاب معجزات و كرامات ماجرايى را نقل مى كند كه مؤ يد قضيّة فوق است . وى مى نويسد:
    روى پشت بام خوابيده بوديم كه ناگهان مار دست يكى از خويشان ما را گزيد. وى مدّتى مداوا كرد ولى سود نبخشيد. آخر الا مر جوانى به نام سيّد عبدالامير نزد ما آمد و گفت : كجاى دست او را مار گزيده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بكلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعايى دارم و نه دوايى ؛ فقط كرامتى است كه از اجداد ما به ما رسيده است : هر سمّى كه از زنبور يا عقرب يا مار باشد اگر آب دهان يا انگشت به آن بگذاريم خوب مى شود. جهتش نيز اين است كه جدّ ما، در شام موقعى كه آب به قبر شريف حضرت رقيّه افتاد جسد حضرت رقيّه عليهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شريف را تعمير كردند، و از آنجا اين اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است . (9)


  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    مرقدى كه داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بناى آن دست كم به سيصد و اند سال پيش از آن تاريخ (يعنى حدود 4 قرن و نيم پيش از زمان حاضر) باز مى گردد.
    عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى ، مشهور به شعرانى (متوفّى به سال 397 ق )، در كتاب المنن ، باب دهم ، نقل مى كند:
    نزديك مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدى وجود دارد كه به مرقد حضرت رقيّه عليهاالسلام دختر امام حسين عليه السلام معروف است . بر روى سنگى واقع در درگاه اين مرقد، چنين نوشته است :
    هذَا البَيْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله عليه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَيْنِ الشَّهيد، رُقَيَّة عليهاالسلام
    (اين خانه مكانى است كه به ورود آل پيامبر صلى الله عليه و آله سلم و دختر امام حسين عليه السلام ، حضرت رقيّه عليهاالسلام شرافت يافته است ). (10)
    آيا تاريخ پيش از اين زمان (397 ق )نيز ردّپايى از رقيّه عليهاالسلام نشان مى دهد؟ بلى :
    3
    مورّخ خبير و ناقد بصير، عمادالدين حسن بن على بن محمّد طبرى ، معاصر خواجه نصيرالدين طوسى ، در كتاب پر ارج كامل بهائى نقل مى كند كه :
    زنان خاندان نبوّت در حالت اسيرى حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهارساله ، شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين كجاست ؟ اين ساعت او را به خواب ديدم . سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست .
    يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سؤ ال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنين است . آن لعين در حال گفت : بروند سر پدر را بياورند و در كنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بياوردند و در كنار آن دختر چهارساله نهادند.
    پرسيد اين چيست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد. (11)
    علاء الدين طبرى اين كتاب كم نظير را در سال 567 ه‍ - . تاءليف كرده ، و در نگارش آن از منابع باارزش فراوانى استفاده نموده كه متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسيده است ؛ برخى در كشاكش روزگار از بين رفته ، و برخى ديگر به دست دشمنان اهل بيت عليهم السلام طعمه حريق شده است .
    مرحوم محدّث قمى (12) مى نويسد: كتاب كامل بهائى ، نوشته عماد الدين طبرى ، شيخ عالم ماهر خبير متدرّب نحرير متكلّم جليل محدّث نبيل و فاضل فهّامه ، كتابى پرفايده است كه در سنة 675 تمام شده و قريب به 21 سال همت شيخ مصروف بر جمع آورى آن بوده ، اگر چه در اثناى آن چند كتاب ديگر تاءليف كرده است . سپس مى افزايد: از وضع آن كتاب معلوم مى شود كه نُسَخِ اصول و كتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است . آنگاه اشاره مى كند كه يكى از آن منابعِ از دست رفته ، كتاب پرارج الحاوية در مثالب معاويه است كه تاءليف قاسم بن محمّد بن احمد ماءمونى ، از علماى اهل سنّت مى باشد، و عماد الدين طبرى سرگذشت اين دختر سه ساله را از آن كتاب نقل كرده است .
    بدينگونه ، سابقه اشاره به ماجراى حضرت رقيّه عليهاالسلام در تاريخ ، به حدود هفت قرن و نيم پيش از زمان ما باز مى گردد.
    آيا باز هم مى توان پيشتر رفت و نامى از رقيّه عليهاالسلام به عنوان دختر امام حسين عليه السلام - در اعماق تاريخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت است .


  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    ماءخذ كهنترى كه در آن ، ضمن شرح جريانات عاشورا، نامى از حضرت رقيّه عليهاالسلام به ميان آمده ، كتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخ جليل القدر، آية الله سيدبن طاووس (متوفّاى 664 ه- . ق ) است كه اطلاع و احاطه بسيار او به متون حديثى و تاريخى اسلام و شيعه ، ممتاز و چشمگير است .
    سيد مى نويسد: حضرت سيّدالشهداء عليه السلام زمانى كه اشعار معروف (يا دهر اُفّ لك من خليل ...) را ايراد فرمود و زينب و اهل حرم عليهنّ السلام فرياد به گريه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبركرده و فرمود: (يا اختاه يا امّ كلثوم ، و اءنتِ يا زينب ، و اءنتِ يا رقيّة ، و اءنتِ يا فاطمة ، و اءنتِ يا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَيْبا و لا تخمشن علىّ وجها ولا تقلن على هجرا.) (13) يعنى خواهرم ام كلثوم ، و تو اى زينب ، و تو اى رقيّه ، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى كه من به قتل رسيدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا (كه با رضا به قضاى الهى ناسازگار است ) بر زبان نرانيد.
    مطابق اين نقل ، نام حضرت رقيّه بر زبان امام حسين عليه السلام در كربلا جارى شده است .
    مؤ يّد اين نقل ، مطلبى است كه سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، متوفّاى 1294ه-. در كتاب ينابيع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّى به ابومخنف آورده است .
    مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزى (ينابيع المودّة : ص 346 و احقاق الحق :11/633) پس از شرح كيفيّت شهادت طفل شش ماهه مى گويد:
    ثُم نادى : يا اُم كُلثومَ، وَ يا سَكينةُ، و يا رقية ، وَ يا عاتِكَةُ وَيا زينب ؛ يا اءهلَ بَيتى عليكنّ مِنّى السَّلامُ):
    (آنگاه فرياد برآورد: اى اُمّكلثوم ، اى سكينه ، اى رقيّه ، اى عاتكه ، اى زينب ، اى اهل بيت من ، من نيز رفتم ، خداحافظ). (14)
    آيا مى توان به همين گونه ، سيرِ تقهقر در تاريخ را ادامه داد و مدركى قديميتر كه در آن از رقيّة بنت الحسين عليهما السلام ياد شده باشد، باز جست ؟


  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض


    5
    بر آشنايان به تاريخ اسلام و تشيّع ، پوشيده نيست كه شيعه ، يك گروه (ستمديده و غارت زده ) است ؛ گروهى است كه در طول تاريخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهاى وحشيانه قرار گرفته ، پيشوايان دين و رجال شاخصش شهيد گشته ، و آثار علمى و تاريخيش سوزانده شده است (بنگريد به : كتابسوزى مشهور محمود غزنوى در رى به سال 423 ق ، كشتار و كتابسوزى طغرل در بغداد عصر شيخ طوسى ، داستان حَسَنَك وزير و دربدرى فردوسى و... كشتارها و كتابسوزيهاى (جَزّار) حاكم مشهور عثمانى در شامات ، در جنوب لبنان و...).
    شيعه ، در گذر از درازناى اين تاريخ پردرد و رنج ، اولا مجال ثبت بسيارى از حوادث تاريخى را- چنانكه شايد و بايد - نداشته و ثانيا بخشى قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاريخى خويش را (بويژه آن دسته از (اطلاعات مكتوبى ) كه حاكى از پيشينه مظلوميت كم نظير شيعه و قساوت و مظالم حكومتهاى جور مى باشد) از دست داده است و آنچه برايش مانده ، تنها بخشى از آن آثار مكتوب ، همراه با اطلاعاتى است كه به گونه شفاهى ، سينه به سينه نقل شده و اكنون در ذهنيّت شيعه ، به صورت (مشهوراتى نه چندان مستند يا مجهول السند) موجود است .
    بيجهت نيست كه اطلاعات مكتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصيتى چون زينب كبرى عليهاالسلام پس از بازگشت به مدينه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسيار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسيار كم و تقريبا در حد صفر است و با چنين وضعى تكليف ديگران (همچون ام كلثوم و رقيّه عليهماالسلام ) ديگر معلوم است .
    در چنين شرايطى ، وظيفه محققان تيزبين و فراخ حوصله (كه خود را با نوعى گسست و انقطاع تاريخى يا كمبود اطلاع نسبت به جزئيات ، روبرو مى بينند)
    چيست ؟ راهى كه برخى از محقّقان يا محقّق نمايان در اين گونه موارد برمى گزينند، قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احيانا نفىِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخى (استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث ) يا (عدم ابتناى اطلاعات مزبور بر مستندات قوى ) است ، كه گاه ژستى از روشنفكرى از نيز به همراه دارد. امّا اين راه - كه طى آن آسان هم بوده و مؤ ونه زيادى نمى برد، بيشتر به پاك كردن صورت مسئله مى ماند تا حلّ معضلات آن .
    راه ديگرى كه ، البته پويندگان آن اندك شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگى ناپذير، همّت پيمودن آن را دارند، اين است كه بكوشيم به جاى ردّ و انكارهاى عجولانه ، كمر همّت بسته ، به كمك (تتبّعى وسيع و تحقيقى ژرف ) به اعماق تاريخ فرو رويم و با غور در كتب تاريخ و تفسير و سيره و حديث و لغت و حتى دَواوين شعراى آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقى و التزامى محتويات آنها، بر واقعيات هزارتوىِ آن روزگار (احاطه و اشراف ) يابيم و به مدد اين احاطه و اشراف ، نقاط خالى تاريخ را پرسازيم و جامه چاك چاك و ژنده تاريخ را رفو كنيم و توجه داشته باشيم كه :
    با توجه به كتابسوزيها، سانسورها و تفتيش عقايدهاى مكرّرى كه در تاريخ شيعه رخ داده ، اوّلا (نيافتن ) هرگز دليل (نبودن ) نيست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا يدلّ على عدم الوجود). ثانيا نمى توان همه جا به منطق لو كانَ لَبانَ (اگر چيزى بود، مسلّما آشكار مى شد) تمسّك جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انكار كرد. ثالثا نبايستى بسادگى - و صرفا روى برخى استبعادات يا استحسانات ظاهرا موجّه - اطلاعات موجود را رد كرد و از سنخ خرافات و جعليّات انگاشت . زيرا چه بسا استبعادها يا استحسانهاى مزبور، محصول بى اطلاعى يا غفلت ما از برخى جهات و جوانبِ مكتومِ قضيه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحليل ما اصولا عوض شده استبعادها جاى خود را به پذيرش قضيه (و يا بالعكس ) خواهد داد و يا برداشت تازه اى در افق ديد ما ظاهر خواهد شد.
    رابعا بايد توجّه داشت كه حتى اطلاعاتى هم كه احيانا به صورت خبر واحد يا متكى به منابع غير معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نيست و لذا بايد همانها را نيز (به جاى (انكار عجولانه ) با حوصله تمام ، در جريان يك پژوهش و تحقيق وسيع ، مورد بررسى دقيق قرار داد و صحت و سُقمشان را محك زد و احيانا به صورت سر نخ تحقيق از آنها بهره جست ، يا در گردونه (تعارض ادلّه )، و صف بندى (دلايل معارض )، آنها را به عنوان مؤ يّد و مُرَجِّح به كار گرفت .
    اصولا (نفى و انكار) نيز، همچون (اثباتِ) هر چيز، دليل مى خواهد (و آنچه كه دليل نمى خواهد (نمى دانم ) است ) و حتّى نفى و انكار، مؤ ونه بيشترى مى برد تا اثبات . و فراموش نكنيم كه هر چند در عرصه تحقيقات تاريخى ، تجزيه و تحليلهاى عقلى و استبعادها و استحسانهاى ذهنى ، جايگاه خاص ‍ خود را دارد و نبايستى چيزى را بر خلاف اصول مسلّم عقلى پذيرفت ، امّا در عين حال بايد دانست كه حرف آخر را در اين عرصه ، (تتبّع و تحقيق ژرف و گسترده در اسناد و مدارك مستقيم و غيرمستقيم تاريخى ) مى زند. (15)
    موضوع مورد بحث در كتاب حاضر، يعنى رقيّة بنت الحسين عليهماالسلام ، نيز از آنچه گفتيم استثنا نيست . به پاره اى از مآخذ كهنِ تاريخيِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پيش از اين اشاره كرديم . ببينيم آيا علاوه بر نوشتة كامل بهائى ولهوف ، باز هم مى توان به مددِ تتبّع بيشتر، ردّپايى كهنتر از حضرت رقيّه عليه السلام جست ؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقيق بيشتر مدارك ديگرى به دست خواهد آمد. قديمترين ماءخذى كه - بر حسب تتبّع ما- در خيل فرزندان رنجديده و ستم كشيده سالار شهيدان عليه السلام در كربلا از وجود دخترى موسوم به رقيّه عليهماالسلام (در كنار سكينه عليهماالسلام ) خبر مى دهد، قصيده سوزناك سيف بن عَميره ، صحابى بزرگ امام صادق عليه السلام است


  6. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    بخش دوم : شام ؛ جغرافيا، جمعيت و تاريخ
    1.جغرافيا
    كشور شام ، كه امروز سوريه ناميده مى شود، داراى مساحتى به وسعت 72000 مايل برابر 115200 كيلومتر مربع بوده و محدود است از شمال به تركيه ، از شرق به عراق ، از جنوب به اردن و فلسطين اشغالى ، و از غرب به لبنان و درياى مديترانه .(21)
    سوريه يكى از جذابترين كشورهاى عربى است و نام رسمى اين كشور (الجمهورية العربية السورية ) مى باشد.
    2.جمعيّت
    جمعيّت سوريه در سال 1979 م بالغ بر 8350000 نفر بوده است (شصت و سومين كشور جهان از نظر جمعيّت )؛ ولى مترجمين سورى وابسته به وزارت ارشاد سوريه اخيرا جمعيّت آن كشور را بالغ بر 12 ميليون نفر معرّفى مى كنند.
    88 مردم اين كشور عرب ، 3/6 كرد، 8/2 ارمنى و بقيه ساكنين آن ترك ، آسورى ، و چركس هستند. 88 مردم آن داراى معتقدات اسلامى (سنّى ، علوى ، دروزى ) و 12 مسيحى هستند و زبانهاى رايج در آن كشور عبارتند از: عربى (زبان رسمى )، و كردى كه به خط عربى نوشته مى شود. زبان فرانسوى و ارمنى نيز رايج است .
    پايتخت اين كشور شهر دمشق (با 1097205 نفر جمعيّت ) مى باشد.
    پرجمعيّت ترين شهرهاى سوريه عبارتند از: حَلَب ، حمص ، حماة و لاذقية . بنادر مهم آن نيز عبارتند از: لاذقية ، طرطوس ، وبانياس كه در كنار درياى مديترانه واقع شده است . (22)


  7. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    3.تاريخ
    الف - وجه تسميه شام
    شام را بدين جهت شام گويند كه طرف شمال قبله قرار گرفته ، و شام شمال را گويند. چنانچه يمن را بدين جهت يمن گفته اند كه طرف يمين قبله دوم قرار گرفته است .
    وجه تسميه ديگر آنكه ، بر اين سرزمين سام بن نوح حكومت داشته ، بناى آن شهر را او نهاده ، و در نتيجه به اسم او شهرت يافته است . و در لغت سريانى سين و لغت عبرانى و عرب شين خوانده شده است .
    برخى گفته اند از شامه به معنى نقط است كه مسمى به شام شد، زيرا زمين آنجا منطقه اى سبز و سياه و سفيد خال خال است كه سام بن ارم بن سام بن نوح ساخت و او پنج پسر داشت كه هر يك منطقه اى ساخته و آن شهرها به نان آنها شهرت يافت :
    1.فلسطين ؛ 2.حمص ، 3.اردن ، 4.ايليا، كه بيت المقدس است ، 5. دمشق .
    ب - اولاد سام ، و ايالات شام
    1.فلسطين : سرزمين جرجيس عليه السلام بود و بعد عيسى عليه السلام به اهل همان ناحيه مبعوث شد.
    قبر جرجيس در موصل يا رقه يا خوى فلسطين است كه هفتاد پيغمبر درآنجا مدفون مى باشند.
    اين پنج منطقه ارض مقدّس است كه دعاى سمات بر محور آن دور مى زند و امروز مورد توجّه يهود و نصارى و مسلمانان قرار دارد. زيرا قبلة اول مسلمين بوده و مشهد رجال بزرگ جهان است . قبور انبياى سلف در اين منطقه و آثار تاريخى شهرهاى مهم عمالقه ، عاد، ثمود، رس ، اهل البيت و غيره در بعلبك و تل سليمان و... در آن موجود مى باشد كه مهمتر از همه آنها بيت المقدّس و بيت اللحم و خليل الرحمن است كه آثار زنده شش ‍ هزار سال پيش و زيارتگاه عموم پيروان اديان الهى (يهود و نصارى و مسلمين ) محسوب مى شود.
    در سال 1370 ه- .ق مطابق 1330 ه-. ش ، كه سياست استعمار براى به دست آوردن آراى بيشترى در سازمان ملل به منطوق فَرِّقْ تَسُدْ (تفرقه بينداز و حكومت كن !) كه شيوه غربيان است فلسطين را دو قسمت نمود. قسمت شمالى را به يهود دادند، و قسمت جنوبى را كه قسمت اعظم فلسطين است به عرب كه اردن هاشمى امروز را تشكيل مى دهد و شهر عمان پايتخت آن از زيباترين شهرهاى احداثى امروزى است . در اين منطقه آثار تاريخى بيش از فلسطين يهود است زيرا در آنجا فقط اورشليم معبد اختصاصى يهود است ولى در اين منطقه ، بيت المقدّس كه مورد توجّه هر سه مذهب زنده جهان است و نيز بيت اللحم و خليل الرحمن و آثار تاريخى ديگر قرار دارد.
    4.حمْص : اين شهر با عظمت تاريخى را حمص بن سام بنا نمود و آن بين دمشق و حلب است . شهر مزبور يك مكان مقدّس دارد كه اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آنجا را زيارت نمود و فرمود بسيارى از صلحا در آنجا مدفون هستند. اين مكان مزار عمومى آن شهر است و برخى قبر قنبر غلام على عليه السلام را آنجا مى دانند ولى اصح آن است كه قبر قنبر غلام در بغداد است . (23) حمص به نقل البلدان شهر مشهورى است در طرف قبلى دمشق و حلب و به نام حمص بن سام بن نوح است . قبر خالدبن وليد و پسرش عبدالرحمن و عاص بن عثم در آنجاست و نزديك آنجا قصر خالدبن وليد است و قبور بسيارى از صحابه آنجا مى باشد.
    اين حمص غير از حمص واقع در اشبيليه و نيز مصر و خلخال است .
    در سفرنامه ناصرخسرو آمده است كه : از شام تا حمص پنجاه فرسخ است .
    3.اردن : اردن نام پسر سام بن نوح بود و طايف يكى از قطعات اردن است كه به لطافت آب و هوا معروف و داراى مناظر زيبا مى باشد.
    حضرت ابراهيم خليل اول در اردن مى زيسته و پس از وحى الهى به شهرى كه امروز به آن شهر الخليل گويند رفته و در آنجا مسكن گرفته است .
    قريه ناصره مسكن حضرت عيسى عليه السلام بود و كلمه نصارى از ناصره دمشق شده كه مسكن پيشواى آنها بوده است . حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليه السلام ، در اين سرزمين ناصره غذا خوردند و در قرآن مجيد از آن با عنوان قريه نام ياد شده است ، آنجا كه مى فرمايد:
    (فَانْطَلَقا حَتّى اءتيا اءهل قرية اسْتَطْعَما اءَهْلَها فَاءَبَوْا اءَنْ يضيفوهما فَوَجَدا فيها جِدارا يُريدُ اءَنْ ينقض فاءقامه قالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْرا) (24)
    يعنى : پس رفتند تا وقتى كه آمدند نزديك اهل دهى (انطاكيه ) طلب طعام كردند از اهل آن ده ابا كردند اهل ده از اينكه مهمان كنند موسى و خضر عليهم السلام را؛ ناچار رو به راه نهادند و يافتند در نواحى ده ديوارى را كه مى خواست بيفتد، خضر آن ديوار را ساخت و با سنگ و گل محكم نمود آن را و رفت . موسى گفت : اگر مى خواستى مزدى مى گرفتى بر تعمير آن ديوار چرا مزد نگرفتى ؟ در سوره كهف از ملاقات و همراهى موسى عليه السلام با خضر نبى عليه السلام سخن مى گويد كه با هم مى رفتند تا بدين قريه رسيدند و از مردم آن طعام و غذا خواستند.
    ولى آنها به اين دو بزرگوار چيزى نفروختند ومهمان نوازى نكردند. مع ذلك هنگامى كه مى خواستند از شهر بيرون روند چشمشان به ديوارى افتاد كه كج شده بود. خضر شروع به تعمير ديوار نمود تا خراب نشود و موسى عليه السلام به وى گفت اين مردم از فروختن غذا به شما امتناع كردند، آنوقت شما ديوار خرابه آنها را راست مى كنى ؟! خضر عليه السلام گفت اين ديوار متعلّق به دو پسر يتيم است و زير آن گنجى است كه اگر خراب شود مى برند؛ خواستم باقى بماند تا آن دو كودك بالغ شوند و استيفاى حق خود نمايند.
    در اردن قبور بسيارى است . از جمله قبر لقمان حكيم ، كه در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد، در شهر طبريه واقع است كه معروف به حيره طبريه است .
    قبور حجر بن عدى ، اويس قرن و بلال حبشى در اين منطقه بين اردن و شام است

  8. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    4.بيت المقدس : شهرى كه امروز به نام قدس خوانده مى شود به دست ايليا پسر سام بن نوح بنا شده ، و در احاديث آمده است كه زمين قدس سرزمين محشر خواهد شد. در اين منطقه قبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و دانشمندان و اوتاد و بندگان خدا فراوان است .
    مشهورترين آن منطقه خليل الرحمن است كه قبر حضرت ابراهيم و پسرش ‍ اسحاق و زكريا و يحيى عليهم السلام در آنجاست .
    اين بناى تاريخى همه از سنگ بنا شده و بيش از شش هزار سال از تاريخ بناى آن مى گذرد. مسجد بزرگ و بلند آن به سبك مخصوصى است . قبه و بارگاه انبيا و پيغمبران در آن بوده ، و آثار عتيقه بسيار دارد. مسجد بزرگى اطراف آنها بنا شده و شهر زيباى عالى خوش منظره سبز و حمام آنجا را احاطه كرده است .
    مسجد اقصى ، كه از مساجد محترم و معظم جهان است ، قبله اول مسلمين و مسجد ليله المعراج و بزرگترين معبد مورد اتفاق سه ملّت يهود و نصارى و اسلام
    است . اين بارگاه باعظمت ديدنى است نه شنيدنى .
    قبور بسيارى از انبيا در اين منطقه است . نماز در آنجا ثواب هزار نماز را دارد. اين مسجد از بناهاى حضرت سليمان عليه السلام است كه پايه هاى آن از سنگ و فلز گداخته ريخته شده است .
    در اخبار آمده است كه كثرت اولاد حضرت ابراهيم خليل عليه السلام به پاس فداكارى و ذبح فرزندش اسماعيل عليه السلام بود و چون اولاد او زياد شدند گروهى به عصيان و تمرّد قوانين الهى پرداختند. به حضرت داود عليه السلام خطاب شد كه گناهكاران را به سه بلا مبتلا مى سازم : سه سال قحطى يا سه ماه جنگ يا سه روز طاعون .
    حضرت داود عليه السلام پيام الهى را به ملّت خود ابلاغ كرد. گفتند طاقت قحطى نداريم ، جنگ هم بر ما مشكل است ، ناگزير براى مرگ حاضر مى شويم . گروهى آماده طاعون شده غسل نموده توبه كردند و كفن پوشيده و منتظر نزول عذاب گشتند و بدين منظور با زنان و كودكان به صحرا رفتند. گروهى نيز كه به اين سخنان به ديده تمسخر و استهزا مى نگريستند در شهر ماندند و طاعون آمد همه آنها را از بين برد. جمع انبوهى مردند و هلاك شدند. حضرت داود در همين تل (كه خاك بيت المقدس است و هميشه پيغمبران بر فراز آن رفته نماز مى خواندند و توبه و انابه و دعا مى كردند و دعايشان مستجاب مى شد) دعا كرد، خداوند بلا را از آنها برگردانيد. به داود خطاب رسيد كه در همين محل استجابت دعا مسجدى بسازند. اين نقطه خيمه گاه حضرت موسى عليه السلام و صلحاى بنى اسرائيل بود.
    همه مردم در ساختمان مسجد همّت گماشتند. مردى از صلحاى بنى اسرائيل گفت : اينجا ملك من است و اجازه نمى دهم بدون رضاى من ساختمان بسازيد. گفتند هر چه خواهى به تو مى دهيم تا راضى شوى . به داود خبر دادند، گفت بايد رضاى او را به دست آوريد. او هم قيمت را بالا برد تا به صد گوسفند و صد گاو و صد شتر رسيد. باز رضايت نداد، تا آنكه گفت ديوارى اطراف آن بكشيد و برابر آن نقره به من بدهيد تا راضى شوم . مردم همچنان حاضر شدند كه اين معامله انجام شود.
    چون ديد همه حاضرند، گفت من براى رضاى خدا و قربةً الى الله از حق خود مى گذرم و هيچ پولى نمى گيرم و با شما همكارى هم مى كنم .
    بدين ترتيب همگان در ساختمان مسجد اقصى شركت كردند. حضرت داود عليه السلام شخصا با صلحاى بنى اسرائيل سنگهاى بزرگى را بلند كرده گرد آوردند. امّا در اين اثنا به داود خطاب شد سهم تو از ساختمان مسجد تمام شد، بگذار سليمان پسرت اين وظيفه را انجام دهد. داود در سن 127 سالگى بود كه كار ساختمان مسجد اقصى را آغاز نمود و در سن 140 سالگى وفات كرد.
    سليمان عليه السلام به وصيّت پدرش در سن 13 سالگى به جاى وى نشست و شروع به تكميل ساختمان مسجد نمود. نيروهاى نهان و آشكار جهان ، به او كمك مى كردند. قهرمانان جن و انس از معادن دور و نزديك سنگهاى پهن و سفيد و سبز مى آوردند تا آنكه سليمان عليه السلام مسجد را ساخت و شهر قدس را به دوازده محلّه ، به نام اسباط بنى اسرائيل ، تقسيم نموده و بنا كرد. وى تا 53 سالگى مشغول تكميل مسجد بود و بدينگونه چهل سال در زمان او طول كشيد تا بناى مسجد پايان يافت .
    در آنجا يك قبه از شيشه براى سليمان ساختند. وى در آن قبّه بر عصاى خود تكيه زده و فرمان داده بود هيچ كس بدون اجازه وارد قبّة بلورين او نشود. روزى ديد مردى بى اجازه وارد شد. گفت كيستى ؟ جواب داد: اءنا الذى لا اءقبل الرشاءَ وَ لا اءهابَ منَ الملوك ، من آن كسى هستم كه رشوه نمى پذيرم و از پادشاهان نمى هراسم ، من ملك الموت هستم ؛ و به همان حال او را قبض روح نمود.
    بيت المقدّس و مسجد اقصى از مناطق بسيار جالب و جذّاب جهان اسلام است و آثار طبيعى و صنعتى ، طراوت و فراوانى ميوه ها و نعمت ، سرتاسر آن منطقة بابركت را فرا گرفته است

  9. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    . دمشق : دمشق كه امروز به آن سوريه مى گويند و مركز آن شام است ، به گفته برخى از مورخين به دست پسر سام بن نوح ساخته شده است . در عين حال برخى نيز بناى اين شهر را به غلام ابراهيم خليل عليه السلام و بعضى ديگر به غلام نمرود بن كنعان نسبت مى دهند. در هر حال دمشق داراى صفاى هوا و لطافت آب
    و ميوه هاى فراوان مخصوصا موز و مركبات و زيتون است . با اين وجود، مردم آن سرزمين در جريان كربلا و اسارت آل الله عليهم السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان مكرّم او جفا كردند. شاعر مى گويد:
    ز قرآن شده مستفاد اين كلام
    مقدّس زمينى بود ارض شام
    ولى مردمش را نبىّ و دود
    به سرّ و علن بس مذمّت نمود
    همانا كه ايشان به عصر يزيد
    نمودند اهانت به شاه شهيد
    خصوص آن زمان كآل خير الانام
    رسيدند دلخون به شام ظلام
    همان مردم از خدا بى خبر
    ببستند آذين به بام و به در
    دف و چنگ در كوى بنواختند
    به عيش و طرب جمله پرداختند
    طرب را شد اهل طرب مشترى
    ولى تنگدل زهره با مشترى
    عطارد فكند از كف خود قلم
    بناليد ناهيد و شد در الم
    اين بيان مورخين ، معطوف به خبر معروفى است كه مدلول آن چنين است :
    چون سيدالشهدا عليه السلام روحى فداه شهيد شد همه ممكنات كه در حيطه ولايت مطلقه او بودند متغير شدند و حال طبيعى خود را از دست دادند - و اين حالت تاءثر و گريه بر شهادت فرمانرواى كل عالم وجود بود - مگر سه شهر كه كوفه و بصره و شام بوده است . (25)
    اخبار ديگرى هم مؤ يّد اين حقيقت است . چنانچه در مقاتل معتبر نقل شده روز عاشورا هر سنگى را برمى داشتند مثل اين بود كه زير آن خون تازه بوده است . محتشم كاشانى در تركيب بند مشهور خود مى گويد:
    باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است ؟!
    باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟!
    باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
    بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است ؟!
    اين صبح تيره باز دميد از كجا، كزو
    كار جهان و خلق جهان جمله درهم است ؟!
    گويا طلوع مى كند از مغرب آفتاب
    كآشوب در تمامى ذرّات عالم است
    گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
    اين رستخيز عام كه نامش محرّم است
    در بارگاه مقدس كه جاى ملال نيست
    سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
    جن و ملك بر آدميان نوحه مى كنند
    گويا عزاى اشرف اولاد آدم است
    خورشيد آسمان و زمين ، نور مشرقين
    پرورده كنار رسول خدا : حسين عليه السلام
    در آن عصر كوفه و بصره زير فرمان حكومت ابن زياد، فرمانده جنگ و قاتل اصلى امام حسين عليه السلام ، بود و شام هم مركز خلافت يزيد مستِ مخمور بى اراده و بى دين شمرده مى شد. لذا اين شهر يعنى اين سه اجتماع به صورت ظاهر تاءثر نداشتند، بلكه شادمان شدند، كه روز عاشورا يَومٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بنواُميّه است

  10. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    ج - شام در عهد باستان
    سوريه (شام ) از لحاظ تاريخى تا قبل از قرون جديد شامل كشورهاى كنونى سوريه ، لبنان و قسمتهايى از اردن و فلسطين مى شد، و تقسيمات كنونى ، حاصل سياست تفرقه افكن انگليس و فرانسه در جنگ اول جهانى است .
    در سال 63 ميلادى امپراتورى روم بر سوريه دست يافت و از آن تاريخ سوريه تحت تسلّط روميان قرار گرفت ، تا آنكه در سال 395 ميلادى پس از تجزيه دولت روم به دو بخش روم شرقى و غربى ، سوريه جزو قلمرو امپراتورى روم شرقى
    (بيزانس )گرديد. ولى بتدريج استيلاى بيزانس بر سوريه ضعيف شد، تا در قرن هفتم به دست قواى اسلام افتاد. (27)
    د - شام در تاريخ اسلام
    1.سفر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شام
    سرزمين شام ، براى مسلمانان سرزمين خاطره ها است . اين سرزمين پيوندى خاص با تاريخ اسلام دارد كه ريشه هاى آن به سالهاى پيش از فتح دمشق باز مى گردد؛ به سالهاى نوجوانى و جوانى بنيانگذار اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و اله و سلم ، كه همراه عموى خود سفرى به اين سرزمين كرد.
    در آن سالها حضرت محمّد صلى الله عليه و آله جدّ خويش ، عبدالمطلب عليه السلام را از دست داده بود و تحت سرپرستى عموى خود ابوطالب عليه السلام به سر مى برد. بازرگانان قريش طبق معمول ، هر سال يك بار به شام سفر مى كردند. آن سال ابوطالب نيز با آنان آهنگ سفر كرد و تصميم گرفت كه برادرزاده خود را در مكّه باقى گذارده و كسى را بر حفاظت او بگمارد. ولى هنگام حركت برنامه او دگرگون شد و تصميم گرفت برادرزادة خود را نيز كه در آن روز بيش از دوازده بهار از سن او نگذشته بود همراه خود به شام ببرد. هنوز كاروان به مقصد نرسيده بود كه در نقطه اى به نام (بُصرى ) حادثه اى پيش آمد و ابوطالب عليه السلام برنامه مسافرت را نيمه كاره رها كرد و به مكّه بازگشت . علّت قطع برنامه سفر اين بود كه در سرزمين بُصرى راهبى به نام بُحَيْرى زندگى مى كرد و به عللى از كاروان قريش براى اطعام در صومعه خود دعوت كرد. زمانى كه قريش از صرف غذا فارغ شدند رو به آنان كرد و گفت : اين كودك (حضرت محمّد) متعلّق به كيست ؟ همگى گفتند: او برادرزاده ابوطالب عليه السلام است . وى رو به ابوطالب كرد و گفت : كودك شما آينده درخشانى دارد، او همان پيامبر موعود تورات و انجيل است و تمام خصوصيّاتى كه براى پيامبر پس از مسيح در كتابهاى دينى خود خوانده ام بر اين كودك منطبق است . او داراى آيينى جاودانى است . او را از چشم دشمن پنهان ساز! اگر ملّت يهود او را ببينند و بشناسند نقشه قتل او را مى ريزند. چه بهتر كه شما از اين نقطه به مكّه برگرديد. از اين جهت ابوطالب برنامه سفر خود را قطع كرد و بسرعت به مكّه بازگشت . ولى برخى از تاريخ نگاران يادآور مى شوند كه هدف نهايى كاروان قريش همان نقطه بود كه با راهب ملاقات كردند و ابوطالب عليه السلام كارهاى بازرگانى خود را بسرعت به پايان رسانيد و همراه برادرزاده خود به مكّه بازگشت و از آن پس هرگز به سفر نرفت و حفاظت و سرپرستى برادرزاده را بر همه چيز مقدّم داشت

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •