من بـه چـشمهـای بـیقـرار تـو قـول میدهـم
ریـشههـای مـا بـه آب
شاخـههـای مـا بـه آفـتاب مـیرسد
مـا دوبــاره سبـــز میشویـم.
قيصر امين پور
ویرایش توسط Pari * : 2014/01/26 در ساعت 11:21
ابرها پشت نگاهم به وضوح،
خيمه افراشتهاند.
رعدوبرقی كه درونم به خروش آمدهاست،
ردّ پای تركی خاموش است
كه در اين ساحل حسرت،
به عبث مینشيند بر خاك.
جزر و مدّ دل طوفانزده را،
به دمی، همچو حباب،
میكند نقشِ بر آب؛
ولی افسوس
كه با اين همه «هوی»،
آن همه «های»،
با همه ولوله و ناله و آه،
هيچ آدمصفت از عرصۀ خاك،
سر نزد تا كه شود محرم راز.
ندا نامدار
وقتي كه كلمات تورا ميخوانندوتودربودنم جاري نميشوي....
دوباره عشق
درميان لبانم بيصدامي نشيند
تا صدايش كني....
ابتهاج
عشق گمشده
آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم
مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت
با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت
چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت
در باغ دل شکفت گل تازه امید
کز چشمه نگاه تو باران مهر ریخت
پیچید بوی زلف تو در باغ جان من
پروانه شد خیالم و با بوی گل گریخت
آنجا که می چکید ز چشم سیاه شب
بر گونه سپید سحر اشک واپسین
وز پرتو شراب شفق بر جبین روز
گل می شود مستی خندان آتشین
آنکا که می شکفت گل زرد آفتاب
بر روی آبگینه دریاچه کبود
وز لرزه های بوسه پروانگان باد
می ریخت برگ و باز گل نوشکفته بود
آنجا که می غنود چمنزار سبزپوش
در بستر شکوفه زرین آفتاب
وز چنگ باد و بوسه پروانگان مست
دامان کوه بود چو گیسو به پیچ و تاب
آنجا که مهر کوه نشین مست و سرگران
بر می گرفت از ره شب دامن نگاه
در پرنیان نازک مهتاب می شکفت
نیلوفر شب از دل استخر شامگاه
آنجا که می چکید سرشک ستاره ها
بر چهر نیلگون گل شتاب آسمان
در جست وجوی شبنم لغزنده شهاب
مهتاب می کشید به رخسار گل زبان
در پرتو نگاه خوشت شبرو خیال
راه بهشت گم شده آرزو گرفت
چون سایه امید که دنبال آرزوست
دل نیز بال و پر زد و دنبال او گرفت
آوخ! که در نگاه تو آن نشو خند مهر
چون کوکب سحر بدرخشید و جان سپرد
خاموش شد ستاره بخت سپید من
وز نوامید غم زده در سینه ام فسرد
برگشتم از تو هم که در آن چشم خودپسند
آن مهر دلنواز دمی بیشتر نزیست
برگشتم و درون دل بی امید من
بر گور عشق گم شده یاد تو میگریست
ویرایش توسط Pari * : 2014/01/27 در ساعت 08:32
ديشب درياي چشام طوفاني شد بازم بالشم خيس بود
دلم بازم تنگت شد
شايد هنوز عاشقتم !
آره هنوزم ياد صداي خنده هات برام آرامش مياره
خاطره چشاي معصومت برام زيباست
بازم دوس دارم مث اون روزا با مهربوني صدام كني
چقد لحن صدات وقتي اسممو صدا ميكردي فرق مي كرد !
ولي نميشد ديگه ادامه داد
اين بهترين راه بود تا نشم عذابي براي زندگيت
ولي بدون من يادتو ميزارم تو طاقچه قلبم تا يادم بمونه منم روزي عاشق بودم
ویرایش توسط Pari * : 2014/01/28 در ساعت 09:10
پري دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم .
ویرایش توسط Pari * : 2014/01/30 در ساعت 10:20
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید؟
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد؟
چشم من روشن روی تو سپید.
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید؟
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد *فریدون* مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید.
فریدون مشیری
من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام
روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام
ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام
باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام
تا مثلا تازه شود .... غزلی از اقلیت...
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم
ای نبخشوده گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم
حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم
دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم
نشد از یاد برم خاطره دوری را
بازهرچند رسیدیم به هم !دلتنگم
فاضل نظري
ویرایش توسط Pari * : 2014/01/30 در ساعت 11:54