نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: خلاء روانی کافران و بیخدایان از دید علم روان شناسی !!

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile خلاء روانی کافران و بیخدایان از دید علم روان شناسی !!

    خلاء روانی کافران و دین ستیزان از دید روانشناسی !
    --------------------------------------------------------------------

    یکى از پیش‏ فرضهاى پذیرش دین این است که
    برخى از نیازهاى بنیادین آدمى
    جز با دین‏باورى و خداباوری برآورده نمى‏شود ...

    امروزه محققان و روانشناسان بسیارى
    با بهره‏گیرى از دانش‏هاى جدید،
    نیازهاى اصیل انسانى را مى‏کاوند
    و به پاسخ‏گویى این پرسش مى‏پردازند که ...
    «آیا مى‏توان از چنین نیازى سخن گفت؟ »


    دين وحيانى ، بدان سبب كه
    با فطرت انسان هماهنگ است،
    افزون بر سعادت اخروى، آرامش دنيوى را نيز تامين مى‏كند
    و نيازهاى اصيل روانى را به نيكوترين صورت برآورده مى‏سازد...

    (ر. ك: ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى ، 1372 ش، ص 193
    صفدر صانعى، آرامش روانى و مذهب، انتشارات پيام اسلام، قم، بى‏تا;
    سيد محمد حسين طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 8; .)


    _________________

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    اما برخی از این نیازها :
    ---------------------

    1 . نجات از گرداب تنهایى...

    پل تیلیخ (1886- 1965 م):
    «پیشرفت فناورى هر چند فاصله‏هاى زمانى و مکانى را برداشته،
    اما بیگانگى دل‏ها از یکدیگر به گونه شگفت انگیزى افزایش یافته است .»
    Pull Tillich, The Shaking of the Foundations, charles Scribner|s Son, NewYork, 1948; P.157



    2 . تامین عدالت و دادگرى:

    امام علىعلیه السلام دنیا نه جایگاه پاداش مؤمنان است و نه محل عقاب کافران. (1) از این رو، نه نیکان را شاید که بدان دل ببندند
    و نه بدکاران مى‏توانند با سرگرم شدن به خوشى‏هاى زودگذرش،
    از عذاب الهى برهند .
    ان الله سبحانه لم یرضها ثوابا لاولیائه و لا عقابا لاعدائه . (2)
    خدا دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش .
    از دیدگاه مکتب علوى، خداوند در کمین ستمکاران است;
    و اگر چند روزى به آنان مهلت مى‏دهد، دیرى نخواهد پایید که به سزاى کردارشان مى‏رساند (3)
    و داد مظلومان را از آنان مى‏ستاند . (4)
    البته این به معناى تشویق ستم پذیرى و سازشکارى نیست;
    زیرا امام على علیه السلام نه تنها سازش با ظلم را برنمى‏تابد،
    بلکه گفتن سخن حق نزد پیشواى ستمگر را از جهاد در راه خدا برتر مى‏شمارد . (5)
    ---------------------------------------------------------
    1) حبیب الله هاشمى خویى، منهاج البراعة، منشورات المکتبة الاسلامیة، تهران، 1388 ق، ج 21، ص 492- 493 .
    2) نهج البلاغه، حکمت 415، ص 435 .
    3) همان، خطبه 97، ص 88 .
    4) همان، نامه 53، ص 340 (عما قلیل . . . ینتصف منک للمظلوم .)
    5) همان، حکمت 374، ص 429 .



    3 . فرونشاندن عطش جاودانگى
    میل به فناناپذیرى و جاودانگى یکى از نیازهایى است که
    در اعماق جان انسان ریشه دارد
    و ترس از به پایان رسیدن زندگى، به شدت وى را مى‏آزارد .
    آدمى تنها به زنده بودن نام و یاد خویش دلخوش نمى‏گردد،
    بلکه فطرتا در پى فناناپذیرى روان خویش است،

    آلکسیس کارل مى‏گوید:
    « مردم ، نه تنها در این جهان، بلکه در وراى قبر نیز به شدت خواستار زندگى‏اند
    و براى‏شان کافى نیست که فقط در آثار خود . . . زنده بمانند . . .
    آن چه ما خواستار آنیم قبل از همه، بقاى شخصى است
    و این که بعد از مرگ، عزیزان خود را ببینیم
    و در دنیایى از صلح و عدالت قدم بگذاریم . »
    -----------------------------------------------------
    آلکسیس کارل، مجموعه آثار و افکار (راه و رسم زندگى)،
    ترجمه پرویز دبیرى، نشر ناهید، اصفهان، بى‏تا، ص 176 .


    تنها دین الهى است که با تاکید بر حیات جاویدان انسان و زندگى پس از مرگ، به این نیاز اصیل آدمى پاسخ مى‏گوید و عطش جادوانه زیستن را فرو مى‏نشاند . دانشمندان خداناگرا براى زدودن ترس از فناپذیرى از دل آدمى بسیار کوشیده‏اند; اما توفیق چندانى نیافته و در سرکوب این گرایش ذاتى انسان، ناتوان مانده‏اند .

    4 . تقویت صبر و بردبارى:

    مولانا:
    هیچ کنجى بى‏دد و بى‏دام نیست
    جز به خلوت‏گاه حق آرام نیست
    -----------------------------------
    جلال الدین مولوى، مثنوى معنوى، تصحیح نیکلسون،
    انتشارات ناهید، تهران، 1375 ش، دفتر دوم، بیت 591 .



  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نظر برخی دانشمندان سرشناس علم روان شناسی
    در زمینه تاثیر مذهب و خداباوری
    در روان انسان و تکامل روان و شخصیت انسان :

    يونگ (Carl Gustav Jung-۱۸۷۵ - ۱۹۶۱ ):

    « اعتقادات و مناسك ديني لااقل از لحاظ روش بهداشت رواني ،
    اهميت خارق العاده اي دارند »
    --------------------------------------------------------------------
    روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ص 8


    یونگ ، در ادامه میگوید :


    «حالت ديني حالتي است كه محتواي آن هر چه باشد

    درهر حال داراي عالي ترين ارزشهاست »1



    یونگ : «علي رغم آنچه دنيا درباره تجربه ديني فكر كند كسي كه اين تجربه به او دست داده باشد صاحب گوهر گرانبهايي است يعني صاحب چيزي است كه به زندگي معني مي‌بخشد بلكه خود سرچشمه زندگي و زيبايي است و به جهان وبشريت شكوه تازه‌اي مي‌دهد چنين كسي داراي ايمان و آرامش است »2


    و در ادامه میگوید:


    « حالا شما هر چقدر هم اسم اين را وهم وخيال بناميد چه فرق ميكند تفاوت لفظي است مثل اين كه بگوييم انسان حيواني است كه مغزش بطور درمان ناپذيري زياده از اندازه بزرگ و پيچيده شده است» 3


    یونگ: « فقط ابله نادان است كه ممكن است درصدر معلوم كردن رمزهاي ديني برآيد».4

    ------------------------------------------
    1- روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ص 120
    2- همان ص 207
    3- همان ص 208
    4- همان ص210



    بنیامین راش، روان شناس مشهور مى نویسد:


    "مذهب آن قدر براى پرورش سلامت روح اهمیّت دارد که هوا براى تنفّس

    مذهب به انسان کمک مى کند تا معناى حوادث زندگى، مخصوصاً حوادث دردناک و اضطراب‏انگیز را بفهمد.

    دین به مؤمنان و معتقدان خود مى آموزد که چگونه با مجموعه عظیم جهان که پیش از فرد شکل گرفته و قوانین خود را بر او تحمیل مى کند، سازگارى یابد.

    این سازگارى دلگرمى و خرسندى مطبوعى را در دوران و روحیه فرد ایجاد مى کند".


    اسلام و بهداشت روان، ج 1 (مجموعه مقالات) ص 23.




    "یونگ در کنفرانسى که در سال 1935 ایراد نموده است مى‏گوید:

    نه تنها مسیحیت با سمبل‏هاى رستگاریش

    بلکه تمامى مذاهب شامل بدوى‏ترین آن‏ها

    با آیین جادویى شان انواعى روان درمانى هستند که

    رنج‏هاى روانى و جسمى انسان‏ها را درمان کرده و بهبودى مى‏بخشند.


    وى مى‏نویسد:

    مذهب نه تنها بر ضد بیمارى است،

    بلکه عملاً سیستمى براى بهبود و رشد روانى است".


    اسلام و بهداشت روان، ج 1، ص 154.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    ويليام جيمز نيز فايده دين را چنين وصف مي‌كند:


    «هنگامي‌كه در نبرد زندگي ،
    همه اميدها بر باد مي رود،
    وقتي كه دنيا به آدمي پشت مي كند ،
    احساسات مذهبي دست اندركار شده،
    در اندرون ما چنان شورو هيجاني برپا مي سازد كه
    مارا جوان كرده و زندگي دروني مارا كه تيره و تاربوده است
    دگرگون مي سازد.

    اگر بخواهيم براي مذهب يك معني قاطع و منجزي قايل شويم
    بايد آنرا ميدان پردامنه وپر شور و حرارت معنوي دانست
    كه برهمه چيز غلبه مي‌كند.
    در اينجاست كه اخلاق سر فرود آورده
    ميدان را براي رقيب خالي مي‌كند. » 1




    و در ادامه میگوید :


    «مصيبت و گرفتاري براي فرد مذهبي معني ندارد...»2





    و:


    « ما بعداً خواهيم ديد كه حتي در پارساييهاي بسيار ساده
    با يك ساختمان بدني بسيار سالم و معمولي
    چگونه اين مشكل حل مي شود
    و چطور آن مردم مذهبي لذتهاي عاليتري را
    ما فوق اين لذتهاي جسمي و زميني قرارمي دهند»

    جیمز:
    « درموزة لوورپاريس تابلويي است از رافائل نقاش معروف كه نشان مي دهد ميشل مقدس پاي برگرده شيطان نهاده است . حتي در زيبايي يك تابلو ،شيطن هم مي تواند سهيم باشد و دامنه معناي اسرار اميز آن را توسعه دهد. زيرا جهان اگر اهريمني نداشته باشد ارزش كنوني خود را نخواهد داشت و اگر در دنيا شيطان و مخالفي نباشد كه پاي خود را به گردن او بگذاريم و بالا رويم چه چيز آن جالب خواهد بود ارزش عالم مذهب هم دراين است و همين معني است كه به مذهب عمق و ارزش حقيقي مي‌دهد» 4
    و در ادامه میگوید:
    «مذهب فداكاريها و از خودگذشتگي‌ها و خويشتن داريهايي كه
    در زندگي ضروري وناچاريست را آسان و دلنشين مي سازد
    و حتي پذيرفتن آنها را سعادت ميشمارد
    اگر مذهب نتيجه ديگري جز اين امر ،
    در زندگي بشري نداشته باشد ،
    باز مذهب مهمترين عامل زندگي بشري است .
    و اگر امر ديگري نتواند اين نتيجه نيروبخش و آرامش ده را در زندگي ما ايجادكند
    مذهب چرخ اصلي زندگي ما به شمار خواهد آمد
    از ديده علم زيست‌شناسي نيز نمي‌توان از اين نتيجه مهم صرف نظر كرد
    و نتيجه مي‌گيرد كه مذهب چيزي نيست كه
    باقيمانده از زمانهاي قديم باشد .
    مذهب عامل هميشگي، ابدي و ازلي روح بشر است».5
    -------------------------
    1- دين و روان ، ص 27
    2- همان ص 28
    3- همان مأخذ
    4- همان ص 30
    5- همان ص 193



  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    یونک ، در کتاب "انسان معاصر در طلب روح" مینویسد:


    (( در مورد بیماران روحی که از 35 سال به بالا داشتند

    حتی یکنفر هم یافت نمیشد که مشکل روانی او

    در آخرین مرحله تحلیل ، بایمان مذهبی مربوط نگردد.

    بهتر است بگوییم که هر فردی از آنان بعلت فقدان آنچه که

    دین زنده ، باشخاص می دهد، بیمار شده اند

    و هیچیک از آنان که نظر دینی و مذهبی خویش را باز نیافتند ،

    واقعا درمان نشدند))


    جهان مادیات ص 40 /41

    يونگ اين پرسش را مطرح مي‌كندكه

    آيا سودمندي ونقش روان شناختي دين را

    مي‌توان از فلسفه؛ عقل و علم انتظار داشت

    و از دين صرفنظر كرد؟



    پاسخ يونگ بعنوان يك روان شناس و پزشك اين است : « نـــــه »


    یونگ میگوید:

    « در برابر مرض روحي و نيروهاي مخرب ناشي ازآن

    هيچ كمكي ازفكر و فلسفه نمي توان انتظار داشت ،

    عقل بشر به تنهايي آن قدرت را نداردكه بتواند

    از عهده خطر عظيم كوهي كه شروع به آتش فشاني كرده است

    (غرايز و خودخواهي هاي آدمي) برآيد.»1




    « به عقيده من يك نظريه علمي هر قدر هم دقيق باشد

    ارزش آن از لحاظ حقيقت روان‌شناسي

    كمتر از ارزش يك اعتقاد مذهبي است ...

    نظريه علمي ازجنبه هاي عاطفي تجربه فارغ است ...»2



    «يك نظریه علمي بزودي جايش را به نظريه ديگر مي‌دهد

    و حال آن كه عقيده ديني طي قرنهاي بيشمار باقي مي‌ماند...» 3


    « اعتقاد مذهبي به طرزي كامل تر نظريه علمي روح انسان را منعكس مي‌كند

    زيرا نظريه علمي تنها معرف و مبين قسمت خودآگاه است

    ( اين ) آتش خاموش خاموش نشدني آتش مقدس است.»4




    « پيش از بروز جنگ 1914 ما اطمينان داشتيم كه دنيا را
    مي توان به وسائل عقلي نظم و ترتيب داد
    اما حالا با يك كيفيت وحشتناكي روبروشده ايم ...»5


    ...


    در زمان ما جاي خدا خالي است و

    بالنتيجه انسان امروزي دچار عدم اعتدال و طغيان روحي شده است

    كه درحكم مرض است اين يماري در حكومتها بروز مي كند

    و آن افراط در توسعه طلبي و دعوت مطلق است. »6


    -------------------------------------------------------
    1ـ روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ، ص 94
    2- همان ص 89و91
    3- همان ص 83
    4- همان ص86
    5- همان ص 93
    6- همان ص173



  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُوْنَ»
    ـ آنانكه براساس قوانين الهى حكم نمى كنند، كافرند
    ---
    امام صادق(عليه السلام)در اين زمينه مى فرمايد
    «مَنْ خالَفَ كِتابَ اللهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَقَدْ كَفَرَ»
    ـ هر كه با قرآن و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)مخالفت ورزد، كافر است
    ---
    کاشف الغطا می گوید « کافر بر دو قسم است :

    (1) کافر بالذات ، کافری که منکر خدا یا یغمبر یا معاد باشد
    (2) کافر استلزامی ، کافری است که برخی از ضروریات اسلامی را منکر گردد ، مثل قول به جبر یا تفویض و یا انکار امامت که مستلزم انکار نبوت باشد ... در موارد ذکر شده اگر به ملازمات گفتار خود تصریح نماید یا بدان اعتقاد داشته باشد کافر است و حکم کافر فطری را دارد ، ولی چنانچه از روی شبهه ای به آن باور رسیده باشد و ادعای او در شبهه محتمل باشد توبه داده میشود » ( کاشف الغطا ، کشف الغطا عن مبهمات الشریعه الغرّا ، صفحه 173 )
    ----
    محقق حلّی می گوید : برای کفر دو ضابطه و معیار وجود دارد : 1- از اسلام خارج گردد 2- به اسلام گردن نهد ، ولی ضروریات دین را انکار کند . ( محقق حلّی ، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام ، جلد 1 صفحه 53 )
    ---
    شیخ طوسی کفر را به سه قسم اصلی ، ارتداد و زندقه تقسیم کرده و می گوید : کافر اصلی کسی است که از پدر و مادر کافر به دنیا آمده و هیچ گونه سابقه اسلامی ندارد . چنین کافری هر زمان شهادتین گفته و مسلمان شود و اسلامش قبول است و در این امر اندیشمندان اسلامی اتفاق نظر دارند . ارتداد کفر بعد از ایمان است ، خواه در اصل مسلمان بوده سپس مرتد گشته و یا در اصل کافر بوده آن گاه مسلمان شده ، سپس از اسلام برگشته باشد . ( طوسی ، ابوجعفر ، المبسوط فی فقه الامامیه ، در السلسلة الینابیع الفقه ، جلد 31 صفحه 169 ) شیخ طوسی در کتاب خلاف در مورد زندیق گوید : « زندیق عبارت است از کسی که در واقع کافر بوده و به دروغ اظهار اسلام می کند . ( طوسی ، ابی جعفر ، الخلاف ، در السلسلة الینابیع الفقهیه ، جلد 31 صفحه 58 )
    ----

    از جمله افرادی که قربانی محمد شد « عصماء دختر مروان » بود که آشکارا با محمد مخالفت می کرد و او را استهزاء می نمود و از اسلام ایراد می گرفت و به فرمان محمد به قتل رسید .

    یکی از اشعار او را واقدی عنوان می کند :
    بر نشیمنگاه بنی مالک و نبیت و عوف و به نشیمنگاه بنی خزرج
    شما از افراد ناشناخته ای پیروی کردید که نه از قبیله مرادند و نه مذحج
    پس از کشته شدن سران قوم هنوز هم به او امید دارید ،
    همچنان که از گوشت سوخته ابی امید داشته باشید .

    پس از جنگ بدر وقتی محمد خرده های او و اشعار هجو آلود اورا شنید گفت : « چه کسی مرا از دست دختر مروان رها خواهد ساخت؟ » از این رو « عمير بن عدي الخطمی » این گفته را شنید و در دل شب به خانه عصماء رفت ، بعضی از بچه های او اطرافش خوابیده بودند و یکی از آنها شیر خوار و روی سینه او بود . عمیر با دست خود او را لمس کرد و کودکی را که شیر می داد از او کنار زد و شمشیر را به سینه عصماء نهاد و چنان فشار داد که از پشت او بیرون آمد .
    آنگاه نماز صبح را با محمد گزارد . پون محمد از مسجد بیرون آمد از عمیر پرسید : آیا دختر مروان را کشتی ؟ عمیر گفت : آری پدر و مادر فدایت گردند . عمیر پرسید ؟ آیا گناهی بر من است ؟ محمد گفت : نه . به خاطر او حتی دو بز هم شاخ به شاخ نخواهند شد . ( بدین معنی که ارزش این حرف ها را ندارد . ) . آنگاه محمد به یاران خود گفت : هر گاه دوست داشتید به مردی نگاه کنید که خدا و رسول را از غیب یاری داده است به عمیر بن عدی نگاه کنید .
    ( واقدی 124:1 ؛ سیره ابن هشام 285:4 ؛ محمد حسین هیکل 384 )

    3) از دیگر افرادی که قربانی محمد شد ، پیرمردی 120 ساله به نام « ابو افک » از بنی عمرو بن عوف بود که او نیز با محمد به مخالفت می پرداخت و در اشعارش محمد را هجو می کرد .

    ابو عفک پس از جنگ بدر اشعار زیر را سرود :

    مدت زیادی زندگی کردم
    و هیچ خانه و مجمعی را خردمند تر و فریادرس تر از قوم خود برای فریاد خواه ندیدم
    سواری که به سراغ ایشان آمد
    به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت
    اگر قرار بود به پادشاهی و نصرت واقعی برسید
    حق بود تبّع را پیروی می کردید

    سالم بن عمیر یکی از یاران محمد پس از دیدن مخالفت های « ابوعفک » با محمد گفت : بر من واجب است که ابوعفک را بکشم یا در آن راه کشته شوم . و در شبی تابستابی که ابوعفک در کنار خانه خود میان بنی عمرو بن عوف خوابیده بود ، سالم بن عمیر به سراغ او آمد و شمشیر بر قلب او نهاد و چنان فشار دادتا به تشک او رسید و او را کشت .

    یکی از یاران محمد پس از قبل « ابو عفک » این اشعار را سرود :
    آئین خدا و احمد را تکذیب می کنی
    سوگند به کسی که ترا آرزومند می کند ، این بد آرزوئی است
    ای اباعفک در آخر شب ضربتی از مردی حنیف خوردی
    بگیر آنرا با همه سالخوردگی
    و من کاش می دانستم قاتل تو که در دل شب به سراغت آمد ، آدمی است یا پریزاد .



  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    یونگ :
    «بیشتر بیماران‌ مرا نه‌ مؤ‌منان‌ بلکه‌ بی‌ایمانها تشکیل‌ می‌دادند. »

    یونگ. خاطرات، رؤ‌یاها و اندیشه‌ها، ترجمه‌ پروین‌ فرامرزی، ، 1370، ص‌ 149


    اما در مورد یونگ ...



    یونگ درباره خودش و نحوه برداشتهایش میگوید :

    « هر چند غالباً‌ دربارة‌ من‌ گفته‌ شده‌ است‌ که‌ فیلسوف‌ هستم‌
    ولی‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ من‌ پیرو اصالت‌ تجربه‌ام‌
    و به‌ این‌ دلیل‌ از دیدگاه‌ پدیدارشناسی‌ تبعیت‌ می‌کنم.
    ... از آنجا که‌ دین‌ به‌ میزان‌ شایان‌ توجهی‌ روان‌ شناسی‌ دارد؛
    من‌ موضوع‌ را صرفاً‌ از نظرگاه‌ تجربی‌ به‌ پژوهش‌ و بررس‌ می‌گیرم.
    یعنی‌ بنا را فقط‌ بر مشاهدة‌ پدیدار می‌گذارم‌
    و از هر گونه‌ ملاحظات‌ فوق‌ طبیعی‌ یا فلسفی‌ پرهیز می‌کنم ...



    روان‌ شناسی‌ و دین، ص‌ 2

    یونــگ و فرویــــد :

    یونگ‌ با بسیاری‌ از اندیشه‌های‌ فروید مخالف‌ بود.
    اما آنچه‌ به‌ جدایی‌ آن‌ دو منجر شده‌ است،
    کشف‌ دلیل‌ روش‌ شناختی‌ عقاید فروید است؛
    نه‌ صرفاً‌ عقاید وی؛


    یونگ می گوید:

    «این‌ واقعیت‌ جای‌ خطا نداشت‌ که‌ فروید از لحاظ‌ عاطفی،
    فوق‌العاده‌ گرفتار نظریة‌ جنسیت‌ خود بود...
    به‌ شدت‌ احساس‌ می‌کردم‌ که‌ تمایلات‌ جنسی‌
    از نظر او نوعی‌ قداست‌ یافته‌است...
    کماکان‌ به‌ یاد می‌آورم‌ که‌ چگونه‌ فروید به‌ من‌ گفت:
    «یونگ‌ عزیز، به‌ من‌ قول‌ بده‌ که‌ هرگز مفهوم‌ جنسیت‌ را کنارنگذاری،
    این‌ اساسی‌ترین‌ موضوعات‌ است.
    ما باید از آن‌ یک‌ اصل‌ دینی‌ بسازیم،
    سد‌ی‌ تزلزل‌ ناپذیر
    «... کمابیش‌ حیرت‌ زده‌ پرسیدم: سد!
    در برابر چی؟ و او گفت:
    «در برابر جذر و مد‌ سیاهِ‌ گل‌ و افزود: علومِ‌ مرموز» ...
    . این‌ بود آن‌ چیزی‌ که‌ به‌ قلب‌ مودت‌ ما ضربه‌ زد
    می‌دانستم‌ که‌ هرگز قادر به‌ پذیرفتن‌ چنین‌ طرز تفکری‌ نخواهم‌ بود.
    ظاهراً‌ منظور فروید از «علوم‌ مرموز» دقیقاً‌ چیزهایی‌ بود که‌ فلسفه‌ و دین،
    از جمله‌ علم‌ معاصر و نوپای‌ فراروان‌شناسی، راجع‌ به‌ روان‌ دریافته‌ بود.
    به‌ نظر من‌ نظریة‌ جنسیت‌ نیز همان‌ قدر مرموز بود.
    یعنی‌ فرضیه‌ای‌ همان‌ قدر اثبات‌ نشده‌ که‌ بسیاری‌ از آرای‌ مذهبی‌ دیگر،...

    فروید که‌ همواره‌ لامذهب‌ می‌نمود،

    اکنون‌ اصولی‌ دینی‌ ساخته‌ بود

    و یا آنکه‌ یک‌ تصویر جبری‌ دیگری‌ - جنسیت‌ - را

    جایگزین‌ خدای‌ یهودی‌ می‌کرد که‌ از دست‌ داده‌ بود.»
    -----------------------------------------------------------------------------------
    یونگ. خاطرات، رؤ‌یاها و اندیشه‌ها، ترجمه‌ پروین‌ فرامرزی، آستان‌ قدس، مشهد، 1370
    ص‌ 159، 160



    وی‌ نمونة‌ بارزی‌ از روش‌ دگماتیک‌ فرویدی‌ را
    در باز خورد وی‌ با مسائل‌ معنوی‌ نشان‌ می‌دهد:

    «اعتراض‌ من‌ این‌ بود که‌ این‌ نظریه‌ اگر هم‌ به‌ نتیجة‌ منطقی‌ خود برسد،

    باز هم‌ به‌ نوعی‌ قضاوت‌ نابود کنندة‌ فرهنگ‌ خواهد انجامید

    این‌ واقعیت‌ جای‌ خطا نداشت‌ که‌ فروید از لحاظ‌ عاطفی،

    فوق‌العاده‌ گرفتار نظریه‌ جنسیت‌ بود

    و وقتی‌ از آن‌ سخن‌ می‌گفت‌ آهنگ‌ صدایش‌ مصرانه‌

    و تقریباً‌ مضطرب‌ می‌شد

    و کلیه‌ علایمی‌ که‌ در رفتار معمولاً‌ انتقادی‌ و شکاک‌ او وجود داشت؛

    از میان‌ می‌رفت‌ و حالت‌ غریبی‌ از تأثر عمیق‌ بر چهره‌اش‌ ظاهر می‌شد....»


    خاطرات، ص‌ 159



  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    یونــگ و فرویــــد :

    یونگ‌ با بسیاری‌ از اندیشه‌های‌ فروید مخالف‌ بود.
    اما آنچه‌ به‌ جدایی‌ آن‌ دو منجر شده‌ است،
    کشف‌ دلیل‌ روش‌ شناختی‌ عقاید فروید است؛
    نه‌ صرفاً‌ عقاید وی؛


    یونگ می گوید:
    «این‌ واقعیت‌ جای‌ خطا نداشت‌ که‌ فروید از لحاظ‌ عاطفی،
    فوق‌العاده‌ گرفتار نظریة‌ جنسیت‌ خود بود...
    به‌ شدت‌ احساس‌ می‌کردم‌ که‌ تمایلات‌ جنسی‌
    از نظر او نوعی‌ قداست‌ یافته‌است...
    کماکان‌ به‌ یاد می‌آورم‌ که‌ چگونه‌ فروید به‌ من‌ گفت:
    «یونگ‌ عزیز، به‌ من‌ قول‌ بده‌ که‌ هرگز مفهوم‌ جنسیت‌ را کنارنگذاری،
    این‌ اساسی‌ترین‌ موضوعات‌ است.
    ما باید از آن‌ یک‌ اصل‌ دینی‌ بسازیم،
    سد‌ی‌ تزلزل‌ ناپذیر
    «... کمابیش‌ حیرت‌ زده‌ پرسیدم: سد!
    در برابر چی؟ و او گفت:
    «در برابر جذر و مد‌ سیاهِ‌ گل‌ و افزود: علومِ‌ مرموز» ...
    این‌ بود آن‌ چیزی‌ که‌ به‌ قلب‌ مودت‌ ما ضربه‌ زد.
    می‌دانستم‌ که‌ هرگز قادر به‌ پذیرفتن‌ چنین‌ طرز تفکری‌ نخواهم‌ بود.
    ظاهراً‌ منظور فروید از «علوم‌ مرموز» دقیقاً‌ چیزهایی‌ بود که‌ فلسفه‌ و دین،
    از جمله‌ علم‌ معاصر و نوپای‌ فراروان‌شناسی، راجع‌ به‌ روان‌ دریافته‌ بود.
    به‌ نظر من‌ نظریة‌ جنسیت‌ نیز همان‌ قدر مرموز بود.
    یعنی‌ فرضیه‌ای‌ همان‌ قدر اثبات‌ نشده‌ که‌ بسیاری‌ از آرای‌ مذهبی‌ دیگر،...
    فروید که‌ همواره‌ لامذهب‌ می‌نمود،
    اکنون‌ اصولی‌ دینی‌ ساخته‌ بود
    و یا آنکه‌ یک‌ تصویر جبری‌ دیگری‌ - جنسیت‌ - را
    جایگزین‌ خدای‌ یهودی‌ می‌کرد که‌ از دست‌ داده‌ بود.»
    -----------------------------------------------------------------------------------
    یونگ. خاطرات، رؤ‌یاها و اندیشه‌ها، ترجمه‌ پروین‌ فرامرزی، آستان‌ قدس، مشهد، 1370
    ص‌ 159، 160



    وی‌ نمونة‌ بارزی‌ از روش‌ دگماتیک‌ فرویدی‌ را
    در باز خورد وی‌ با مسائل‌ معنوی‌ نشان‌ می‌دهد:

    «اعتراض‌ من‌ این‌ بود که‌ این‌ نظریه‌ اگر هم‌ به‌ نتیجة‌ منطقی‌ خود برسد،
    باز هم‌ به‌ نوعی‌ قضاوت‌ نابود کنندة‌ فرهنگ‌ خواهد انجامید ...
    این‌ واقعیت‌ جای‌ خطا نداشت‌ که‌ فروید از لحاظ‌ عاطفی،
    فوق‌العاده‌ گرفتار نظریه‌ جنسیت‌ بود
    و وقتی‌ از آن‌ سخن‌ می‌گفت‌ آهنگ‌ صدایش‌ مصرانه‌ و تقریباً‌ مضطرب‌ می‌شد
    و کلیه‌ علایمی‌ که‌ در رفتار معمولاً‌ انتقادی‌ و شکاک‌ او وجود داشت؛
    از میان‌ می‌رفت‌ و حالت‌ غریبی‌ از تأثر عمیق‌ بر چهره‌اش‌ ظاهر می‌شد....»
    خاطرات، ص‌ 159



    یونگ درباره خودش و نحوه برداشتهایش میگوید :

    « هر چند غالباً‌ دربارة‌ من‌ گفته‌ شده‌ است‌ که‌ فیلسوف‌ هستم‌ ولی‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ من‌ پیرو اصالت‌ تجربه‌ام‌ و به‌ این‌ دلیل‌ از دیدگاه‌ پدیدارشناسی‌ تبعیت‌ می‌کنم.
    ... از آنجا که‌ دین‌ به‌ میزان‌ شایان‌ توجهی‌ روان‌ شناسی‌ دارد؛ من‌ موضوع‌ را صرفاً‌ از نظرگاه‌ تجربی‌ به‌ پژوهش‌ و بررس‌ می‌گیرم. یعنی‌ بنا را فقط‌ بر مشاهدة‌ پدیدار می‌گذارم‌ و از هر گونه‌ ملاحظات‌ فوق‌ طبیعی‌ یا فلسفی‌ پرهیز می‌کنم ...
    روان‌ شناسی‌ و دین، ص‌ 2


    يونگ ، درباره دعا و نيايش مى‏گويد:


    «واقعه نماز و دعاى جمعى،

    بهره‏گيرى از حيات فائق و متعالى است

    كه برتر از همه مرزها و حدود زمانى و مكانىاست

    و لحظه‏اى جاويد و ابدى در زمان است»


    1. جهان نگرى كارل يونگ، ترجمه جلال ستارى، ص‏218.



  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    دكتر توماس‏.هاى اسلاپ، از بيمارستان گريت وست رايدينگ، خطاب به اعضاى انجمن پزشكىبريتانيا بر اثر درمانى دعا تأكيد كرده، مى‏گويد:
    «يكى از مؤثرترين عوامل ايجادخواب آرام دعا است.
    من اين تجربه را پس از سال‏ها طبابت به دست آورده‏ام
    و اين نكتهرا هم از زبان يك پزشك مى‏گويم:
    دعا كردن... در ميان مسكّنهاى مغز و اعصابطبيعى‏ترين و كامل‏ترين درمان است.»

    آيين زندگى، ديل كارنگى، ترجمه ريحانه جعفرى و پروين قائمى، ص‏267.


    ويليام جيمز، مى‏نويسد:

    «دعا و نماز و يا به عبارت ديگر،اتصال با روحِ عالم خلقت

    و ياجان جانان... كارى است بااثر و نتيجه.

    نتيجه آن عبارتاست از ايجاد يك جريان قدرت

    و نيرويى كه به طور محسوس داراى آثار مادى و معنوىاست».


    دين و روان، ويليام جيمز، ترجمه مهدى قائنى ،ص‏177


    دكتر وين داير گويد:
    «من در حين نماز به شيوه‏اى باور نكردنى از نور الاهى برخوردارمى‏شوم

    و احساس مى‏كنم كه همه وجود من روح است

    هر چند كه هنوز از داشتن جسم آگاههستم؛

    و هنگامى كه از اين احساس روحانى و سير و سياحت درعالم روح

    به جسم خود بازمى‏گردم

    احساس قدرت مى‏كنم؛

    گويى كه جسم من آكنده از مقدار زيادى انرژى شدهاست.»


    درمان با عرفان، دكتر وين داير، ترجمه جمال هاشمى، ص‏308


    ديل كارنگى نيز مى‏نويسد:
    «هنگامى كه احساس مى‏كنم خيلى آشفته‏ام...
    خودم را توىاولين كليسايى كه درش را باز ببينم مى‏اندازم. چشم‏هايم را مى‏بندم و دعا مى‏كنم
    ومتوجه مى‏شوم كه اعصابم و جسمم آرامش يافته‏اند.»

    آيين زندگى، ديل كارنيگ، ترجمه ريحانه جعفرى و پروين قائمى، ص‏203.



    آلكسيس كارل نيايش را چنين وصف مى‏كند:
    «نيايش، پرواز روح است به سوى خدا
    يا حالتپرستش عاشقانه‏اى است نسبت به آن مبدئى كه
    معجزه حيات از او سر زده است
    و بالاخرهنيايش نمودار كوشش انسان است براى
    ارتباط با آن وجود نامرئى، آفريدگار همه هستى،
    عقل كل، قدرت مطلق، خير مطلق.»
    نيايش، آلكسيس كارل، ترجمه شريعتى، ص‏42و41.


    _________________

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •