اصلی ترین عامل به وجود آورنده افسردگی در جوانان



هر شخص در زندگی خود مسائل و مشکلات خاصی دارد و دلایل افسردگی در افراد ، مختلف است. اما یکی از ریشه ای ترین موضوعاتی که امروزه باعث افزایش افسردگی در بین جوانان شده است، عدم تسلط آنها بر کنترل و اداره زندگی اجتماعی شان است.

«اگر به سراغ پرونده مراجعه هایم بروم با اطمینان باید بگویم که ۸۰ درصد از این پرونده ها مربوط به بیماری های افسردگی چه به صورت حاد و به چه صورت مقطعی است که متاسفانه بیشتر جوانان و زنان را دربرمی گیرد.»

عبارت بالا، مربوط به یکی از مشاوران کلینیک های بهداشت روانی دولتی است. امروزه از قرن حاضر به عنوان عصر افسردگی نام می برند که در این بیماری یک چهارم افراد جهان و حتی ایران را دربر گرفته است. البته ناگفته نماند این آمار مربوط به افسردگی به معنای بالینی است در حالی که افسردگی تنها رفتارهای بالینی را مدنظر قرار نمی دهد بلکه آمار ناشادمانی و غمگینی را نیز باید جزو نرخ رسمی آمار مبتلایان به این بیماری به حساب آورد. سازمان جهانی بهداشت نیز هشدار داده که این بیماری روانی بیش از سایر عوامل تهدیدکننده حیات جسمی، روانی انسان ها در قرن حاضر و مخصوصا در خاورمیانه است که هر روزه شاهد جوان تر و جدی تر شدن این بیماری هستیم.

چندی پیش دکتر ابهری، جامعه شناس در رسانه ها اعلام کرد که اختلالات روانی و افسردگی در جامعه ایران دومین رتبه بیماری ها را از نظر تحمیل هزینه های بهداشتی، روانی، اجتماعی و اقتصادی دارد که متاسفانه با توجه به شیوع گسترده آن، مسوولان همچنان برای پیشگیری از این سرماخوردگی روحی، برنامه ریزی دقیقی انجام نداده اند تا آنجا که افسردگی به سنین نوجوانی کاهش یافته است. در زمینه نشانه شناسی، ریشه شناسی، دیدگاه های مربوط به افسردگی و تئوری شاد زیستن با سیدحسین مجتهدی، دکترای روانشناسی از دانشگاه هامبورگ با تخصص روانشناسی رشد و تحول/ بیماری های روان تنی و روان درمانی و مدرس دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی گفت وگو کرده ایم که در زیر می خوانید:





نشانه شناسی افسردگی
دکتر مجتهدی معتقد است: «قبل از آنکه بخواهیم به ریشه شناسی و دیدگاه های مربوط به افسردگی بپردازیم لازم است نشانه شناسی افسردگی را مورد توجه قرار دهیم تا با شناختی که از این نشانه ها و علایم دارد بتوانیم زودهنگام و در همان آغاز به پیشگیری اقدام کنیم و این دسته از افراد را به مشاوران و متخصصان در این زمینه ارجاع دهیم.» وی چهار نشانه را برمی شمارد:

۱ در سطح شناختی: احساس بی ارزشی، کاهش تمرکز و حافظه، ناتوانی در تصمیم گیری.

۲ در سطح بدنی: نشانه هایی مانند افزایش یا کاهش خواب، اشتها، وزن، میل جنسی و نشانه های روان تنی.

۳ در سطح هیجانی و عاطفی: احساس بدبختی، خلأ، شرمساری، گناه، عدم عاطفه به دوستان و خانواده در آن شخص بروز می کند.

۴ سطح انگیزشی: کاهش تمایل به مشارکت در فعالیت های زندگی و مرگ اندیشی.

در زمینه روانشناسی بعد از شناخت نشانه ها باید در درجه دوم به نگاه و رویکردهای ریشه شناسی افسردگی بپردازیم. دکتر مجتهدی در این زمینه از چندین رویکرد نام می برد:

نگاه روانکاوانه: این نظریه بر مساله فقدان انگشت می گذارد که فرد دچار فقدان شده که شامل از دست دادن نظیر مرگ، جدایی عاطفی تا فقدان آرمان ها، ارزش ها یا تعلقات روانی است.

رویکرد تحلیلی: دومین رویکرد، رویکرد تحلیلی است که براین باور است که ما در حالت افسردگی، بازگشت پرخاشگری داریم. پرخاشی که فرد به بیرون از خود نمی تواند بروز دهد و درون خود می ریزد و در این رویکرد ما با کاهش لذت مواجه هستیم که اروپاییان از این رویکرد به نام ضدلذت نام می برند.

رویکرد احساس گناه: این رویکرد، سومین رویکردی است که فرد به علت احساس گناه ناهوشیارانه نیاز به تنبیه خود دارد و نشانه های افسردگی به او کمک می کند تا تاوان گناه را بپردازد از این رو در پشت این نشانه ها یک احساس لذت غیرهوشیارانه نیز می تواند نهفته باشد.





کهن نیاز
همچنین مجتهدی سه کهن نیاز را از منظر بیرینگ روانشناس معاصر مطرح می کند که شکاف بین این سه کهن نیاز باعث افسردگی می شود: ۱ کهن نیاز دوست داشته شدن که در پیوند با هیجانات و عواطف انسان ها به دست می آید ۲ کهن نیاز قوی بودن ۳ کهن نیاز خوب بودن که در ارتباط با ساختارهای اخلاقی است. او معتقد است که شکاف در این کهن نیازها موجب بروز افسردگی می شود. فردی که احساس دوست داشته شدن نکند و با احساس حقارت مواجه شود یا احساس گناه یا اینکه خوب بودن خود را با تردید ببیند آمادگی ابتلا به افسردگی را دارد.





علل افسردگی در جامعه ایران
این مدرس دانشگاه معتقد است که افزایش این بیماری روان شناختی را باید در یک رشته عوامل اجتماعی جست وجو کرد. نخست جامعه ما، جامعه ای که در حال گذار است نه سنت و نه مدرنیته در آن هیچ کدام ریشه و معنا ندارد و برای همین ما با بحران ناشی از شکاف های متعددی چون شکاف سنی، جنسیتی و ارزش مواجهیم و این سردرگمی موجب شده که افراد نتوانند تعارض های خود را در یک محیط امن داشته باشند. عده ای از فقدان یک رشته ارزش ها و آرمان ها در رنجند و عده ای از فقدان امنیت در سطوح اقتصادی، اجتماعی، رفاهی و چارچوب های خانوادگی.

او می افزاید: «افراد جامعه ما به ویژه نسل جوان خود را بر تغییر شرایط محیطی شان مسلط نمی بینند و امکان سازوکارهای تغییر را در محدوده توانایی شان مشاهده نمی کنند و خواسته هایشان نیز از سوی نهادهای اجتماعی به رسمیت شناخته نمی شود. از این رو به یک درماندگی آموخته شده گرفتار می شوند. در سطح کلی اجتماع ما شاهد آن هستیم که افراد در بحران های حقوقی، شغلی، بهداشتی، اقتصادی و نظایر آن بدون داشتن پشتوانه ای که در اصطلاح توده به آن پارتی می گویند، امکان پیگیری حقوق خود، سلامت خود یا دستیابی به جایگاه شغلی و اقتصادی مناسب برایشان فراهم نیست و در چنین شرایطی از سویی افراد می آموزند که درمانده اند و امکانی برای تغییر وجود ندارد و از دیگر سویی خوددوستداریشان با توجه به شکاف در کهن نیاز قوی بودن لطمه می خورد و همچنین در تعارض ساختارهای اخلاقی متفاوت تعریف مناسبی از خوب بودن نمی یابند، مثلا مفهوم زرنگ بودن ممکن است از نگاهی کاملا ضداخلاقی باشد اما از نگاهی دیگر یک شیوه حل مساله و استمرار حیات اجتماعی در جامعه ای این چنینی است و همچنین این تعارض ها برای کسی که امکان حل آنها را ندارد می تواند به افسردگی منجر شود اما این افسردگی در درازمدت ممکن است به دو مسیر مجزا ختم شود؛ از یک طرف به افسردگی ای منجرشودکه هرگونه کنش و بازده را از فرد می گیرد و از طرف دیگر که فرد به جای سرکوب و انباشت خشم ها به رفتاری تکانشی دست می یابد و دست به پرخاشگری می زند چراکه تصور افسرده دارد و این تصور، تصور مرگ محور است که با زندگی و حیات در ستیز است.





شاد زیستن
یکی از مسایلی که امروزه جوانان و نوجوانان با آن مواجه هستند این است که در جامعه کنونی ما تعریفی صحیح از تئوری شاد زیستن وجود ندارد. در واقع جوانان ما که کودکان دیروزند همچنان با زندگی شاد بیگانه هستند. دکتر سیدحسین مجتهدی در این باره توضیح می دهد: «شاد زیستن در دوران ما دارای سه بعد است:

۱ مساله فرهنگی: در گذشته با فرهنگی که در ایران وجود داشته به عنوان شاد زیستی مواجه بودیم که حتی در هر ماه، یک روز به عنوان روز جشن در نظر گرفته می شد که به علت تجربه های تاریخی جراحت زای روانی اجتماعی در طول زمان و همچنین قدرت گرفتن مکتب مجاز در برابر مکتب خراسان که سرشار از شور و زندگی است از آن جریان به بعد افسردگی به گونه ای ارزش قلمداد شد.

۲ بعد اجتماعی: به علت مسایل اقتصادی، اجتماعی، رویکردهای کلان مدیریتی برای برنامه ریزی های درست شیوه های زیستی و عدم بهره مندی نسل جوان از مهارت های زندگی به مفهوم علمی آنچنان که شاید و باید این نسل به قدرت پیشگیری از افسردگی مجهز نیست.

۳ بعد فردی: عدم شیوه زیستی مناسب، نبود پیشگیری، اهتمام به ورزش، هنر، ادبیات و… .»

نوشته های مرتبط :