صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22

موضوع: زلال های دادا

  1. #11
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    زلال برف:
    .
    .
    .








    برف می بارید و من...



    ( زلال عروضی قافیه دار پیوسته )






    برف میبارید و من
    مات و حیران بر سپیدیِ چمن
    می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن
    بیگمان پوسیده خواهد گشت تن
    روزگاری در کفن
    *
    برف می بارید و باز
    غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز
    موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را
    نصف شب من در تقلّا و نیاز
    یاسمن در خواب ناز
    *
    ناگهان آمد ندا
    چونکه دادا زین قفس گردد رها
    در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود
    این طبیعت را بـه فرمان خدا
    سبزتر از هر صدا







  2. #12
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    در وصف و تعریف مقام معلم:
    .
    .
    .


    ای معلّم ای عزیز
    ای همیشه با جهالت در ستیز
    روزگارت آفتــــابی بـــــــــــاد و دنیــایت زلال
    تا قلم شد دست تو از تیغ، تیز
    گشت تاریکی مریض
    *
    روشنی دادی مــــرا
    تربیت کــردی در آبــادی مـــــــرا
    با سه بخش «آ» و «زا» و «دی» گشودم بال و پر
    دادی آندم درس ِ « آزادی » مرا
    یک جهان شادی مرا
    *
    خانه ات آباد باد
    از تو هر عصر و زمانی یاد باد
    ای معلّم ای چـراغ زنــدگانی و وجـود
    غصّه هایت یک به یک برباد باد
    بر تو از حق داد باد
    *
    شادمان باشی تو را
    محترم در هر زمان باشی تو را
    ای معلّم ، ای جهانی پُـر ز لذّتـــهای تــــو
    در مقام عارفان باشی تو را
    جاودان باشی تو را




















  3. #13
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    گل گلدان:
    .
    .
    .




    ای گل که به گلدانی
    وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی
    دانم تو هم از غربت خود در قفسی نالی
    دلتشنــه ترین عــاشق بارانــی
    در داخـــل زنــدانـــی
    *
    آن ریشه کـه پیچانـدی
    وآن تـار غمی کــه بر گلو رانـدی
    از جملـه نشانـه هـای ازدیاد دلتنگـی ست
    از فکـرت آدمی چـه هـا خواندی
    اینگونه گل افشاندی!!؟
    *
    بــر لــذّتـــم افــزودی
    وجدان خود از این جهت آسودی
    امّـا مـن ِ دنیـــــا زده ، بیــرون ِ تــــو را دیــدم
    غــافـل ز درونتـم کــه می بودی
    چون کوکب و داوودی
    *
    گلدان تـو تـاریک است
    پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
    گلدان تــو را بـــه تیـشه ی نـــــور در ایـن وادی
    آهستـــــه و نــرم بـایـدی بشکست
    سرزنده تر و سرمست
    *
    وقتی که بهار آید
    با سایـه ی نــور سبـز یار آید
    در بـستـــر آزادی گلسِتــان احساست
    گلواژه ای از عشق به بار آید
    دل بـا تو کنار آید












  4. #14
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    پند زلال
    .
    .
    .


    شاید که رسی پیش خدا
    بـا چنـد خطا شوی تـو از خـدا جـدا
    یک نقطه ی زیــر رو شده بـه هم زنـد عالم را
    یک حرف کند تو را به نفس خود گدا
    یک جمله به غیر حق فدا












  5. #15
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    پند زلال:
    .
    .

    .




    چون عاشق هر کس باشی
    ترسم که شبی طعمه ی کرکس باشی
    فـرقـی نـکنـد کــــه در میـان ایـن همه خنـده و اشک
    از جنـس مـذکّــــــــــر و مـؤنـّث بـاشــی
    یـــا بـالــــغ و نـارس باشی












  6. #16
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض


    پند زلال



    مـردانـه پـا بـردار
    حتّی اگر خواهی روی بر دار
    هـر روز انسانیّت خـود را شکـوفــا کــن!
    بر نفس خـر، دیوار شو دیوار
    جو را نبین خروار












  7. #17
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    پند زلال





    نسل ها را ننگ هست
    شاعـری کــه جاهل ِ فرهنگ هست
    پیــروی از جهـل می ســوزد تـمـدّن را ز بیــخ
    وای از آن طبعی که لای سنگ هست
    سنگ،یکصد رنگ هست













  8. #18
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    پند زلال





    تا عدالت پیش هست
    جان حق را صد هزاران نیش هست
    زخم دل آغـوش کـن بــا ایـن علامت راه رو
    زهد نـه بـا داغ مُهـر و ریش هست
    صافی اندر خویش هست














  9. #19
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    پند زلال




    عمر در حـال گذر
    می کند مـرگ تـو را نزدیکتـر
    هرچه از دنیا گرفتی قرض هست و وام هست
    باش از سودای سنگین برحذر
    تا نگشتی خونجگر














  10. #20
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2015/04/14
    محل سکونت
    تبریز
    سن
    23
    نوشته ها
    37

    پیش فرض

    در مقام والای امام حسین (ع):






    مـردی نماز کـرد
    بعـد از نمـاز، دست بـاز کـرد
    گفتـا:«بـده خـدای من، آنچـه صلاح توست!»
    خالق، نظر به طرح ِ راز کرد
    پـرونده ساز کـرد
    *
    اوّل نوشت:«نور»
    تایید لحظه هائی از حضور
    یعنی: تمام شد سخن ِ بنده، حـرف نیست
    بایـد مقـامی آورنـد جــــور
    در یک جهان دور
    *
    دوّم نوشت: «آب»
    صیقـل به روح، زیر ِ آفتاب
    یعنی:هر آنچه داخل جسم است رفتنی ست
    گاهی به نرمی و گهی شتاب
    گاهی در اضطراب
    *
    سوّم نوشت:«خون»
    طرحی شبیه ِ نقشه ی جنون
    رازی که در کلاس ِ تمنـّای معنـوی ست
    یعنی: عـلامتی ز دل بـرون
    با حکم «راجعون»
    *
    آنگه فرشتگان
    مست شکـوه محضر انسان
    در آسمان ِ حیــرتش اصل ِ نمـــاز را
    کردند ادا از دل و از جان
    در عالم عرفان
    *
    آری،چنین شدست
    رجعت بـــه مـاورا یقین شدَست
    اینجا پُـلی بُــوَد بـــه تجلـیّ گــه ِ شـهـود
    آنکس که عاشق ِ زمین شدست
    دردآفرین شدست
    *
    بایـد بـه نـــــور رفت
    در موقعش ز خاک دور رفت
    یعنی:بــه دام ِ نفس مبادا اسیـــــــــر گشت
    باید که غرق درحضور رفت
    سرحال و جور رفت












صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •