اوضاع دربار ناصرياز زبان علويه كرماني


در ميان اثار مکتوب،سفرنامه ها به خاطر نشان دادن چشم اندازي از جوامع ديگر ونقل مسائل سياسي اجتماعي آن جوامع و آشنا کردن خواننده با دنيايي ناشناخته حائز اهميت فراوان هستند .در عصر قاجاري سفرنامه هاي فراواني نوشته شد که هر يک در جاي خود داراي ارزش و اهميت است از ميان سفرنامه هاي ايراني ، سفرنامه هاي زيارتي جايگاه ويژه اي دارد؛زيرا علاوه بر نشان دادن مسايل جغرافيايي و تاريخي و فرهنگ و اجتماعيات ، در مورد مسايل مذهبي و شرح مکان هاي زيارتي مورد توجه ايرانيان مثل سفر حج و عتبات و نحوه انجام اين فرائض نيز اطلاعاتي به خواننده مي دهند .سفرنامه حاجيه علويه خانم کرماني يکي از اين سفرنامه هاست که از نظر مذهبي و تاريخي داراي اهميت است و نکات جالبي درباره نحوه حج گزاري و همچنين اوضاع دربار ناصري ارائه ميدهد


مهمترين قسمت اين سفرنامه مربوط به اوضاع دربار ناصري است که حاوي نکاتي حائزاهميت است .نويسنده هنگامي که به تهران مي‌رسد در تهران اقامت مي‌کند و به کرمان نمي‌رود. بيشترين حجم اين کتاب مربوط به اين دوران يکسال و نيمه است. حدود 87 صفحه يعني نزديک به نيمي از سفرنامه به اين بخش اختصاص دارد فضاي حاکم بر اين بخش از سفرنامه، شادي و سرور است.


اين قسمت از سفرنامه شامل شرح ميهماني هايي است که نويسنده رفته و رجالي که از او دعوت کرده‌اند و همچنين، اوضاع دربار ناصرالدين‌شاه، عروسي‌ها، تعزيه‌ها، عزاها، رفتار شاه‌ با زن‌ها، زن‌ها و دخترهاي شاه، مشغوليات درباريان.


بيشترين مطالب اين بخش هم مربوط به عقد و عروسي و مراسم‌هاي آن است. نويسنده در اين مدت کارهاي عقد و عروسي دخترهاي قوم و خويش و درباريان و حتي دختر ناصرالدين‌شاه را سر و سامان مي‌دهد.به طوري که خود مي‌گويد او را چنان قبول دارند که بي او هيچ کار نمي‌کنند. دست او را سبک دانسته براي بريدن پارچه‌ها او را مي‌خواهند، دوخت و دوز رخت و چادر عروسي را او بايد بکند. جهاز عروس را بايد مهيا کند چه آن چيزهايي که از بازار مي‌خرند و چه اسبابي که بايد دوخته شود. يکي از اين مراسم عروسي تاج‌السلطنه دختر نه ساله ناصرالدين شاه است که خيلي دقيق و زيبا نقل کرده، در مراسم نامزدي و عقدکنان او، نويسنده حضور دارد و همه کاره است. زنان دربار به او احترام مي‌گذارند حتي آرايش عروس را هم او بر عهده دارد.


در تهران بيشتر اوقات منزل غلامحسين‌خان، پسر ابراهيم‌خان ظهيرالدوله است که دخترش يکي از زنان ناصرالدين‌شاه است که به واسطه همين دختر، نويسنده ما به دربار راه دارد. در طول اقامت وي در تهران رجال معروف عصر مانند حشمت‌الدوله، عزيز‌الدوله و… او را دعوت کرده نهايت احترام را به جاي مي‌آورند و مصر به ماندن او در منزل خود هستند. نويسنده گرچه از الطاف ايشان سپاسگزار است اما گاهي هم اظهار ملال کرده و مي‌گويد:


«از وقتي که من آدم يک کار خودشان نمي‌کنند، همه را واگذاردند به بنده، يک دقيقه آسودگي ندارم. مي‌گويند ما بلد نيستيم کاري بکنيم حالا خدا خواسته چنين مادري براي ما رسانده، اگر يک چادر نماز چيت مي‌خواهند ببرند تا من نباشم نمي‌برند. حضرت والا هم تمام کارهاشان را گردن من گذاردند. بيني [و] بين‌الله خسته شدم»


اطلاعاتي که از بازار و قيمت اجناس مي‌دهد نيز قابل توجه و جالب است او که مجبور است براي خريد اسباب جهاز چند عروسي که در مدت اقامت او، نامزد و عقد شده‌اند، به بازارهاي دوري که او را خسته مي‌کند برود، اقلام خريده شده را با قيمت تمام شده نقل مي‌کند که از نظر تاريخي اهميت دارد:


«رفتيم دکان يک ارمني ديگر، اسباب ورشو خريديم. مقوه سني [سيني] خريديم جفتي چهل تومان، آئينه خريديم جفتي چهل تومان، امروز هم به اين طور معطل شديم عصري رفتم اندران»


از ويژگي‌هاي جالب نثر و زبان نويسنده کاربرد بعضي لغات به غلط است که يا در لفظ آن موقع معمول بوده يا او نتوانسته درست تلفظ کند چنانکه، اندرون را اندران، ختنه‌سوران را ختنه‌سيران و گلابتون را گلابتان نوشته و چنه به جاي چانه، شباش به جاي شاد باش و اين غير از اغلاط املايي است که در سراسر سفرنامه، ديده مي‌شود.


از جمله اطلاعاتي که از دربار ناصري در اين قسمت مي‌بينيم مشغوليات شاه و دربار است. وي ابتدا از ديدن آنهمه زن در دربار ناصري تعجب کرده. حدود هشتاد زن که همه بزک کرده زرد و سرخ و سبز، همه‌رنگ با چارقد‌ دنبال شاه مي‌افتند. وي ضمن توصيف قصر و خوابگاه شاهي، توضيح مي‌دهد که: «زن‌ها هم همه توي اين اطاق‌ها پايين و بالا منزل دارند. بعضي‌ها حياط خارج دارند».


همچنين از انيس‌الدوله به عنوان زن مقرب شاه نام مي‌برد که حتماً بايد موقع غذا خوردن شاه حاضر باشد. به طوري که نويسنده مي‌گويد، هر شب در دربار بساط سرگرمي هست حالا اين سرگرمي يا مطرب و بازيگر است و يا تعزيه و روضه‌خواني که همه اسباب سرگرمي شاه براي ديدن زن‌ها و پسند کردن دخترها است. در اين قسمت از سفرنامه، نويسنده بر خلاف زماني که در سفر مکه و عتبات بود، همه چيز را وصف مي‌کند و هر چيز زيبايي را توضيح مي‌دهد از قبيل جواهرات و تزئينات قصر و حياط و اندازه هر چيزي را به تفصيل بيان مي‌کند چنانکه يک شب چراغان را اينگونه توصيف مي‌کند:


«يک شب هم در نارنجستان چراغان بود. قرق کردند رفتيم چه نارنجستان. يک جايي ساختند عرض شش زرع هفت زرع، وسط اين نهر آبي که متصل مي‌رود. اول که داخل مي‌شوي، يک حوض بلوري است که آب مي‌آيد از سرش مي‌ريزد و در نهر جاري مي‌شود. طولش را چه عرض کنم چقدر است. در ميان اين نهر، هر يک زرع، يک فواره آب مي‌آيد. وسط اينها يک جار گذاشته. دو طرف نهر درخت نارنج، مرکبات جوربه‌جور، پر از بار، درخت‌هاي بلند، چراغ‌هاي جوربه‌جور، الوان، با اينها آويزان کردند…»


مراسم تعزيه دربار را هم با وضع جالبي توصيف مي‌کند. بعد از آنکه افراد تعزيه‌چي را با وسايل و شتر و قاطرشان وصف مي‌کند، مي‌گويد چون چند روزي که در اندرون است خاطراتش را نمي‌نويسد، وقتي مي‌آيد خانه، درست يادش نمي‌ماند که تفصيل همه چيز را بگويد با اينحال خيلي از مطالب را بيان کرده بويژه احوال ناصرالدين‌شاه و کارهاي او را به خوبي بيان مي‌کند:


«شب يا روز که شاه تعزيه مي‌نشيند، دو سه دفعه برمي‌خيزد، دوره توي بالاخانه‌هاي زن‌ها مي‌آيد. قدري شوخي مي‌کند. تقليد تعزيه‌ها را بيرون مي‌آورد، باز مي‌رود».


يکي از کارهاي جالبي که در آن زمان انجام مي‌دادند دعوتنامه‌هاي جشن و عروسي بوده است که تمام را بايد با خط خود مي‌نوشتند و براي دوستان و آشنايان فرستادند، يکي از کارهايي که در اين زمان بر عهده نويسنده گذاشته مي‌شد، همين نوشتن دعوت‌نامه‌هاست:


«حضرت والا فرمودند بنشينيد کاغذ بنويسيد. مردم را وعده بخواهيد… شصت هفتاد کاغذ نوشتيم تا عصري گرفتار کاغذ بوديم».


پختن شيريني هم يکي از کارهايي است که اين شخص براي عقد و عروسي به عهده دارد. شرح کارهايي که براي بردن عروسي و مراسم عقد انجام مي‌دهند رسوم اجتماعي آن دوره را خيلي خوب تصوير کرده است.


مراسم عزاداري دربار در دهه‌هاي محرم نيز از جمله مواردي است که نويسنده در آن حضور دارد. روضه‌خواني در ميان رجال آن زمان و خود دربار رواج دارد که نويسنده شرح مفصلي از آن ارائه مي‌دهد. از جمله ساختن علم و بيدق و چشم و هم‌چشمي براي بهتر بودن از ديگري و همچنين توضيح مي‌دهد که هر دهه‌اي يکي از زنان شاه روضه مي‌گيرد.


«امروز که دوشنبه سوم ماه است. هر ** بچه دارد، علمي نذر دارد، امروز همه مشغول علم درست کردن هستند. ما هم مشغول علم عضدالسلطنه هستيم سعي مي‌کنيم که مال ما بهتر شود».

زن ايراني در دوران قاجار


در سرتاسر دوره قاجاريه نامي از زن و حقوق و ازادي زن نيست و هر چند به کنايه ذکري از اين مقوله نمي رود .


سفرهاي کوتاه ناصر الدين شاه به فرنگ و تحولات نسبي که در نتيجه اشنايي شاه و رجال ايران به اوضاع اروپا در کشور پديد امد ، هيچگونه تغييري در سرنوشت زن ايراني به وجود نياورد و قيود مذهبي و شرايط اجتماعي همچنان به زن اجازه نداد که نه تنها در بيرون از خانه بلکه در چهارديواري خانه خود از حقوق و ازادي برخوردارگردد.


ميرزا حسين خان عدالت از مردان ازاديخواه اذربايجان که سال ها در بيرون کشور گذرانده بود در شماره 4 روزنامه صحبت که به سال 1327 به زبان اذربايجاني در تبريز داير کرده بود فمقاله اي نوشت که در ان از رفع حجاب زنان و بهبود وضع انان سخن گفت . اين مقاله خشم روحانيان و مردم را برانگيخت و روزنامه اش توقيف و نويسنده به حبس و جريمه محکوم گرديد .


در اين اوقات به تعليم و تربيت زنان نيز اهميت داده نمي شد اما همين که مدارس دخترانه باز شد چاقچور و روبنده يکي پس از ديگري از ميان رفت و تنها چادر و پيچه بر جاي ماند که زنان با ان تنها نيمي از صورت خود را پوشيده مي داشتند .


تاريخ نويسان از شرکت زنان در شورش هاي مشروطيت ايران و دليري هاي انان در راه ازادي سخن ها گفته اند . در نهضت مشروطه ايران زنان ايراني نيز پاي در ميان داشتند . در يکي از زد و خورد هاي بين اردوي انقلابي معروف ستارخان با لشگريان شاه در ميان کشته شدگان انقلابيون ، جنازه بيست زن مشروطه خواه در لباس مردانه پيدا شده است .


بعد از عهد مشروطيت نخستين کسي که موضوع حقوق زنان را پيش کشيد دهخدا نويسنده روزنامه صور اصرافيل بود . او در مقالات چرند و پرند در چند جا به اين مطلب پرداخت و مسأله ازدواج هاي اجباري و نابهنگام ظلم و استبداد پدر و مادر و شوهر ، تعدد زوجات و خرافات و تعصبات زنانه را با لحن طنز و طعن مورد بحث و انتقاد قرار داد .


همچنين در ان زمان سيد اشرف الدين گيلاني مدير روزنامه نسيم شمال بعضي اشعار خود را به تربيت و حقوق زنان و دختران ايراين اختصاص داد .


روزنامه ملا نصرالدين در قفقاز نيز در صفحات خود جايگاه شايسته اي براي مسأله زن و زنان شرق باز کرد که به روشن کردن افکا و ادامه اين بحث در جرايد و مطبوعات ايران کمک مؤثري نمود .

سند ازدواج ايرانيان باستان


آغاز قرن دوم هجري، يکي از شهرهاي نزديک سمرقند


در آغاز قرن دوم هجري/ هشتم ميلادي، سپاه اسلام همچنان درگير فتح سرزمين‌هاي شرقي ايران بود و به ويژه در سرزمين باستاني سُغد با مقاومت شديدي روبه‌رو شد. اين سرزمين، در شرق ايران زمين قرار داشت و شهرهاي سمرقند و بخارا مراکز اصلي آن بودند. سغد در آن هنگام که مورد حمله اعراب قرار گرفت براي حدود دو هزار سال مرکز نگهباني از راه ابريشم و ترويج آيين‌هاي ايراني در چين و ماچين بود و گرانيگاه فرهنگ ايراني محسوب مي‌شد. سغد و خوارزم و بلخ و سرزمين‌هاي پيرامون آن در دوران اسلامي در قالب خراسان بزرگ با هم ادغام شد. اين سرزمين که از طبرستان باستاني تا مرزهاي ترکمنستان و ازبکستان امروزين کشيده شده است، همان جايي بود که در زمان حمله اسکندر به هخامنشيان بيشترين مقاومت را از خود نشان داد، و در زمان قيام ابومسلم خراساني نيز نطفه خيزش ايرانيان براي راندن امويان در همين‌جا بسته شد. نخستين شاعران بزرگ فارسي زبان- رودکي و شهيد بلخي و فردوسي و … در اين سرزمين زاده شدند، و اساطيري- مانند داستان رستم- را به نظم درآوردند که به ويژه در اين قلمرو رواج داشت. در آغاز قرن دوم هجري، زماني که آخرين جنگاوران سغدي در برابر اعراب مقاومت مي‌کردند، مجموعه‌اي از اسناد در جايي به نام کوه مغ در قلعه‌اي پنهان شد، که پس از هزار و دويست سال در قرن گذشته کشف شد. از ميان اين متون، طولاني‌تر از همه سند ازدواجي است که به خوبي گوياي تمدن ايرانيان کهن و نوع روابط ميان زن و مرد در ايران شرقي باستان است. برابري حقوق زن و مرد، و آزادي روشن و دادگرانه ميان اين دو شريک زندگي به همراه ذکر شرط و شروطي که آشکارا براي حفظ اين آزادي تدوين شده، چنان صريح در متن سند آمده که ما را از شرح اضافي بي‌نياز مي‌سازد. در اينجا متن سند ازدواج را با کمي ويرايش مي‌خوانيد:


به تاريخ دهمين سال سلطنت شاه ترخون، در ماه مسواويچ (دي‌ماه)، در آسمان روچ (آسمان روز) اوتکين ملقب به نيدن دختري به نام دغدغونچه ملقب به چته دختر ويوس را که تحت قيموميت چير فرزند و خزنک پادشاه نوکت است، خواستگاري کرد و او را به زني گرفت. چير، اين زن تحت قيموميت خود را بر اساس قانون و با شرايط زير به عقد او درآورد: بگذار اوتکين، چته را همچون همسري محبوب و محترم داشته باشد. به او خوراک و پوشاک، و تزئينات بدهد. او را با احترام و محبت در خانه خود به عنوان همسري با حقوق کامل نگهداري نمايد. همان‌طور که يک مرد شريف يک زن شريف را همسر خود مي‌سازد و چته نيز اوتکين را همچون شوهر محبوب و محترم بدارد. او بايد مواظب رفاه و سعادت او باشد چون که زن شريف را مرد شريف شوهر است.


در آينده چنانکه اوتکين بدون اجازه چته، زن، کنيز يا خانم ديگري را بدون رضايت چته به خانه بياورد. پس اوتکين شوهر بايد به همسرش چته مبلغ سي درهم دينار سالم و خالص بپردازد. بعد از آن بگذار که اين زن را نه به عنوان همسر و نه همچون کنيز نپذيرد و (چته) او را از نزدش براند. در آتيه چنانچه اوتکين تصميم بگيرد که اين چته را همچون زوجه ديگر نداشته باشد، در آن صورت بگذار که او را با خوراک، با کالا، و اثاثيه با خود گرفته‌ام و مبلغ دريافتي‌اش بدون هيچ‌گونه تعهد آزاد کند و او را در قبال زوجه‌اش هيچ‌گونه تعهد ديگري نخواهد بود و او به پرداخت هيچ چيز ديگري متعهد نمي‌گردد. سپس او مي‌تواند با همان زني که مورد نظرش است ازدواج کند. همچنين اگر چته تصميم بگيرد که ديگر همسر اوتکين نباشد، پس بگذار که او را ترک نمايد. در آن صورت بگذار او پوشاک قابل استفاده، تزئينات و کالايي را که از اوتکين به او تعلق مي‌گيرد، از شوهرش نگيرد. اما اموال خصوصي و دارايي استحقاقي‌اش را بگذار با خودش ببرد. و او را در قبال شوهرش ديگر هيچ گونه تعهدي نخواهد بود و ديگر مديون به هيچ‌گونه پرداختي هم نخواهد بود. بعد از آن او حق دارد با هر مرد ديگري که دلش بخواهد ازدواج کند.


اگر اوتکين مرتکب گناه يا اعمال زشت (جرمي) گردد خودش مسئول خواهد بود و بگذار خودش (جريمه) را بپردازد. چنانچه او به جهت غلام يا غلام بدهکار يا اسير به دست کسي گرفتار گردد يا تحت حمايت کسي برود (به موالي بپيوندد)، در آن صورت چته و فرزندان او بدون هيچ تعهدي بايد آزاد باشند. اما اگر چته مرتکب گناهي با رفتار زشتي (جرمي) گرديد بگذار خود او مسئول باشد. چنانچه او به حيث کنيز يا غلام بدهکار يا اسير به دست کسي گرفتار گرديد يا تحت حمايت کسي رفت، در آن صورت بايد اوتکين به همراه فرزندانش بدون هيچ‌گونه قيد و شرطي آزاد باشند. به اين ترتيب يکي مسئول گناه و رفتار زشت ديگري نخواهد بود. سند عقد ازدواج حاضر در محل قوانين در حضور وخغوکان فرزند ورخنان منعقد گرديد و اشخاص زير حاضر بودند: سکاتچ فرزند شيشچ، چخرين فرزند رامچ، شاو فرزند ماخک، راقم سند رامتيش فرزند وغشفرن.

سر تحريم دخانيات


تاريخ تمام ملل سراسر پر از وقايعي است که نه مي تواان گفت دروغ است و نه به راستي ان شهادت داد . تاريخ ما ايرانيان نيز استثنا نيست . هر مورخي و کاتبي انطور که خود خواسته به ماجرا نگريسته و از زاويه ديد خود نوشته است و غير از اين هم نمي تواند باشد . هر ** چيزي را باور دارد که مي داند ؛ اما در اين ميان نفع و ضرر شخصي نيز در ميان است و مورخيني هستند که به دلايل مختلف به حقيقت پشت کرده انچه خود يا ديگران دوست دارند مي نويسند .به نظر مي ايد درست ترين تاريخ را بايد نزديکترين افراد به عمق واقعه نوشته باشند؛ اما از کجا بدانيم انها هم گرفتار توطئه اي نبوده اند و يا قلم ازادي داشته اند . اين مقدمه چيني براي ان بود که مطلبي از يک کتاب تاريخ نوشته «معير الممالک» نقل کنم . نام کتاب « يادداشت هاي خصوصي از زندگي ناصرالدين شاه » است . نويسنده هم در دستگاه شاه و دربار است و از همه چيز با خبر . نوشته هاي کتاب بسيار جالب و تازه است .مطلبي که از همه جالب تر است قضيه تحريم تنباکو توسط ميرزاي شيرازي است که همه خوانده اند و مي دانند ؛ اما در اين کتاب چيز تازه اي نوشته و پرده از رازي بزرگ برداشته است و به قول شهريار « شيو? تازه اي از مبتذلي ساخته است ». اگر اين مطلب راست باشد معلوم مي شود که علماي بزرگ تا چه حد اسير دست شاهان بوده اند و حتي فتاوايشان را هم به امر انها صادر مي کرده اند ودر اين ميان اين مردم ساده و بدبختندکه با زود باوري خود به بدبختي خود دامن مي زنند . الله اعلم


سر تحريم دخانيات


چندي پس از انکه ناصرالدين شاه امتياز دخانيات را به دولت انگليس واگذار کرد ،دولت روس نيز خواستار امتيازي شد . شاه دانست که قافيه را باخته است و اين کار تسلسل خواهد يافت مدتي جواب دولت روس را با امروز و فردا گذراند تا انکه چاره اي انديشيد و انرا به کار بست . علاو الدوله را در خلوت فراخواند و او را گفت فردا در حضور دربايان بسيار براي رفتن به عتبات و تعمير مقبره پدرت از من اجازه بخواه . من از اجازه ابا خواهم ورزيد ولي تو از عجز و اصرار دست برندار تا انکه از روي بيميلي مرخصت کنم . انگاه بي درنگ چنانکه کسي اگاه نشود خدمت ميرزاي شيرازي بشتاب و سلامم را به وي رسانده بگو. من در دادن امتياز دخانيات مرتکب اشتباهي بزرگ شده ام و براي باز ستاندن ان چاره اي جز تحريم دخانيات به حکم شما باقي نيست . بايد در اين باره با من به مکاتبه پرداخته ميرزا حسن اشتياني را نيز از ماجرا اگاه سازيد . علاءالدوله نقشه شاه را به موقع اجرا گذارد و ميرزاي شيرازي که حق را به جانب شاه ديد به دستور وي عمل کرد سر مکاتبه ميان شاه و ميرزاي شيرازي و ميرزاي اشتياني باز شد . ديري نگذشت که به عنوان ديگر علماي عصر نيز تلگرافهاي پي در پي رسيد و از هر گوشه و کنار نغمه ها برخاست . در مردم هيجاني پديد امد و جملگي از روي ميل و رغبت استعمال دخانيات را ترک گفتند ...هر دقيقه جسارت شورشيان زياده گشت تا انجا که فرياد کردند با اين وضع ما شاه را نمي خواهيم . شاه به وسيله نايب السلطنه پيامي به مردم فرستاد ولي مفيد نيفتاد و مردم به ارک حمله ور شدند ...همينکه فشار مردم در ارک از اندازه به در شد به حکم اقا بالا خان سردار افخم گارد مخصوص دست به شليک زد با انکه تيرها به هوا انداخته مي شد، گلوله اي راست بر سينه يک تن اجل رسيده امد که بالاي نقاره خانه به تماشا رفته بود و فردا نقاره چيان جسدش را غرقه در خون يافته کوتاه اينکه چون جمعيت چنين ديد ارک را ترک گفت و شاه وقت را غنيمت شمرده با سفارت انگليس وارد مذاکره شد و گفت جان و سلطنتم در خطر است و کار به دست مذهب و ملت افتاده و رشته از دست من به در رفته . انگليسي ها نيز ناگزير امتياز را لغو کرده به سه ميليون و نيم تومان مطالبه خسارت اکتفا ورزيدند .

افسانه چنار عباسعلي


يکي از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافي شده و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت شبانگاه فرار کرده در حضرت عبدالعظيم بست نشست . چون اين خبر به گوش شاه رسيد سخت به رقت امد و به بانوي کنيز فراري گفت تا از تقصير وي درگذرد .آنگاه براي آنکه اهل اندرون ملجأ و مأمني نزديکتر داشته باشند و هنگام ضرورت بدان پناه برند در نهان به يکي از گيس سپيدان حرم دستور داد تا آواز دهد خواب نما شده و به وي گفته اند در پاي چنار کهن سال گشن شاخي که کنار مظهر قنات "مهر گرد"در اندرون واقع است امامزاده اي به نام عباسعلي مدفون است .گيس سفيد گفته شاه را به کار بست و اين خبر در اندرون انتشار يافت . اهل حرم شادي ها کردند و از شاه خواستند تا نرده اي دور درخت کشيده شود . شاه به نصب نرده امر کرد و آنرا به رنگ سبز اندود کردند .از آن پس درخت مزبور به چنار عباسعلي معروف شد . زيارتنامه اي مخصوص به تنه آن آويختند و اطرافش شمع هاي نقره کوبيده هر شب شمع ها در آن افروختند . رفته رفته چنار مزبور اهميتي به سزا يافت و بستي محکم شد . اهل اندرون نذور خود را از قبيل حلوا و غيره در پاي آن مي پختند و بر تنه اش دخيل ها مي بستند بدين گونه براي نيازمندان حرمسرا نقطه توجهي و پناهگاهي نزديک بوجود آمد .(يادداشته هايي از زندگي خصوصي ناصر الدين شاه ، دوست علي خان معير الممالک ، نشر تاريخ ايران ، چاپ سوم، 1372 ص 28)