صفحه 1 از 52 12345678910111213141516171819202151 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 514

موضوع: بیانات مقام معظم رهبری از سال 79 تا 88

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 بیانات مقام معظم رهبری سال 79

    پيام نوروزى رهبر معظم انقلاب اسلامى


    1 / 1 / 1379



    بسم الله الرحمن الـرحيم

    يـامقلب الـقلـوب والابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول والاحوال حول حـالناالـى احسـن الحال فرارسيـدن عيـد نــوروز و آغــاز ســال نـو را كه امسال در ميانه ى دو عيد سعيد بـزرگ غــديـر و قـربان واقـع شـده بـه يـكـايـك هـم مـيهـنـان عـزيزمان و ايـرانيـانـى كــه در هـر نـقـطه اى از جهان هستند , هـمچـنيـن بــه هـمـه ى فــارسـى زبـانان و هـمه ى كسانيكـه ايـن اعـيـاد بــزرگ را ارج مـى گـذارند , تـبريك عرض ميكنم , بخصوص تـبريك مــيگـويـم بــه آن كسـانيـكـه درراه سربـلنـدى كشـور و عــظمـت مـلـت ايـران , تـلاش و ايثارگرى كردند و همه ى اين ملـت رامــرهـون مـجاهدات و خـدمات خـودشـان قــرار دادنــد , و بـه خانواده ى معظم شهيدان وايثارگران درود مى فرستم واميدوارم سالـى راكــه در پـيـش داريــم بــراى هـمـه , سـالـى سـراسـر خيـر و بــركــت و مـشحون از تفضلات الهى باشد0 اگر نگاهى به سال گذشته بـياندازيم خـواهيـم ديـد كـه سـال گـذشتـه , مثـل همـه ى عمـر, شــامـل شيرينيها و تلخى هايى بود و مجموع و محصول اين شيرينى ها و تـلخيهاست كـه بايد براى مـا درس باشد و مارا براى جلوگذاشتن گـام بـزرگـى درراه اعتــلاى روحــى و مــعنــوى و مـــادى خود و كـشورمان , يارى بدهد 0
    سال گـذشتـه بـه اسم مبارك امام خمينـى مــزيــن بــود و عــمـلا در سـرتاسر سـال , يـاد آن بــزرگـوار درهــمـه ى گـوشه و كـنارهاى كشـورمـان و در ذهـن و آفـاق زندگى مـردم , مــحسـوس بـود و شـايـد بتـوان اميدوار بود كه مردم ما از لـحاظ ذهـنى و عــملـى , گامى به امام بزرگوار خودشان نزديك شــده بـاشند0
    اگـر بـخواهيم شـيرينيهاى ايـن سـال را بشمريـم, بـرترينش عـبـارت بــود از حضـور مـردم , گـرمـى و شوروشوقى كه مـردم درهـرصحنـه اى كــه بــه آنهاارتباط پيدا ميكرد و از آنها مسووليتى مى طلبيد از خود نشان دادند0
    آخرينش حضور پرشور و متين مـردم درانـتخـابـات مجلس شـوراى اسـلامـى بـود كـه بـراى مـلـت مـااحترام آفريـد و نـظام جـمهـورى اسـلامـى را مفتخر و سرافراز كرد0 از اول سال تاامروز هم به همين ترتيب مشاهده مى كنيـم كـه مـردم در هر نقطه و در هر زمانى كه حضور خـود را در عـرصـه هـاى انقلاب لازم دانستند حضور پيدا كردند در راهپيماييهاى روز قـدس , بــيسـت ودوم بـهمـن و بـخصوص در را هپيمايى پرشور و ميليـونـى بــيسـت و ســوم تـير كـه مـردم بــراى دفـاع ازهـويـت اسـلامـى كشورشان به صحنه آمدند و حضور خودشان را نشـان دادند 0 تلاشگران در سرتاسر اين سال, تـلاشهـاى زيـادى كردند, مردم مومن و مسوولان متعهد كـارهـاى خوب و باارزشى راانجام دادنـد كـه ان شـاء الله آثارخودرادرزندگى مردم خواهد بخشيد.
    الـبته تـلخى هـايى هـم داشـتيم, تـلخى ها نـاشى از ضعفهاى ما و تـوطئه هاى دشـمنان مـاست 0 ســال گذشته, سالى بود كه همه در آن بـروز تــوطئه ى دشـمنان را مـشاهده كـردند , همه بـه چشـم خـود تهديد امنيت ملى را كه باسلسلـه جـنبـانى دشمنان انجام ميگرفت, ديـدند 0 مـردم ازلحـاظ وضع معيشت و مسايل اقتصادى دشواريهاى بـزرگى داشتند و تلاشهايى كه انجام گرفـت نتـوانسـت اين مشكل را بـراى مـردم , آن چـنان كـه شايستـه و مورد انتظار بود , برطرف بـكند 0 سـال جديدى را در پيش رو داريم و همانطورى كه ميـدانيد امسال هم در آغاز , هم در پايان خود, مزين به عيدمبارك غديراست ســـال 1379 دوعيـد غدير دارد ,خيلى مناسب است كه مـاايـن سـال را بـه ايـن منـاسبـت سال امام اميرالمومنين على بن ابى طالب , بـدانيـم و بناميم و خودمان را بــه آن بزرگوار نـزديـك كنيم 0 امـيرالمومنين عليـه السلام , يك الگوى كــامــل بــراى همــه اســت 0 جـــوانــى پـرشور و پـر حماسـه ى او , الگـوى جـوانـان اســت , حكومـت سراسر عـدل و انصاف او , الگوى دولتمردان است , زنـدگى سراپا مجاهـدت و سراپا مسووليت او , الگوى همه اى مومنان اسـت آزادگـى او , الـگوى هـمه ى آزادگـان جـهان اســت , سـخنان حـكمتآميز و درسـهاى مـاندگار او , الگوى عالمان و دانشمندان و روشـنـفكران اسـت 0 اميرالمومنين در زندگى حكومتى خود نسبـت به عـدالت , نـسبت بـه حـقوق ضعفا و درمانـدگـان و پابرهنگان , بى اغماض وبى گذشت بود ما هـم بايد همين جور باشيم اما نسبت به حق خـود و بـه سـهم خـود , بسيار پرگذشت بود , ماهم همه بايد همين جــور بــاشيـم 0 درهـمـه ى عـمـر , مـظهـرى از خداپرستى و صفاى مـعنـوى و مـجـاهـدت و تــلاش و سرزندگى و نشاط بود و با تلخى ها غـمها و دردها, شادمانانه برخورد كرد و مسـوولانـه وظيفه ى خـودش را انـجـام داد 0 ايـن الــگـوى بـسيار خــوبى است ما ميتوانيم درسـايه ى نـزديكى بــه امـيـرالمـومـنيـن , بــه آرزوى بـــزرگ كـشــــور و مـلتمان و نـظام جـمهورى اسـلامـى , يـعـنى عــدالت اجـتماعى نـزديك بـشويـم 0 امـيـدوارم كــه مــا مـسوولان كشور, دردرجـه ى اول وهـمه ى آحــاد مـردم تـلاش كنند تا بتوانيم عدالـت اجــتمـاعـى را درايــن كـشـور مـسـتقـر كـنيـم كـه ايـن آرزوى بـزرگ هـمه ى عـدالتخواهان , هـمه ى مـبـارزان و شـهيـدان وهمـه ى رادمــردان عـالم در تاريخ ما و در تاريخ عالم بوده و هست 0 من گمان مى كنم بزرگترين شعار ما در سالى كه در پيش داريم ميتواند وحدت ملـى و امنيت ملى باشد, اين براى ما دو شعار اسـاسـى اسـت وحـدت مـلى , هـمان چيزى است كـه ميتوانـد پشتوانه ى همه تلاشهاى دولـتمردان و مــسـوولان و مـبارزان و دلـسوزان اين كشور و ايـن انــقـلاب باشد 0 بدون وحدت ملى , اين كشور بزرگتريـن نيروى خود و مـايه ى عـظمت خـودش رانخـواهـد داشت و مى بينيم كه كسانى تلاش مـيكنند ايــن وحدت را خدشه دار كنند كه يقيانا آنها دوستان اين مـلت نـيستند 0 وحـدت ملـى , شعـاراساسـى و حياتـى بـراى كشـور مـاسـت و مـخـاطب ايــن شـعـار افـراد خاصى نيستند همه هستند , آحاد مردم مسوولند , بخصوص مسوولان كشور , بيش از همه مسوولند , سـياستمداران و كسانى كه در صحنه ى سياسـت حضور و فعاليت دارند, بـسيار مـسوولند 0 وحـدت ملى براى همه ى ملت شعار بزرگى است و ديگر امنيت ملى است 0 اگر امنيت نباشد اقتصاد هـم نيسـت , تـلاش بـراى سـازندگى و براى افتخار آفرينى هم نيسـت ناامنى بزرگترين خــطرى اســت كــه يــك ملـت را تهديد ميكند 0 اگـر بـه بـعضـى ازمـلـتهـاى ديگر نگاه كنيد و ببينيد كه در زير آوار ناامنى چه مشكلاتى برايشان بوجود آمده و امنيتى كه ما در طول سالهاى گذشته داشـتيم , چـه فرصتهـاى خوبى را در اختيار ملت ايران قرار داده اســت , آن وقـت اهـميت امنيت ملى براى كشـور و مـردم ما آشكار خواهد شد.
    امـيدوارم هـمه ى مـسوولان , هـمه ى آحـاد مــردم , همه ى شخصيتهاى اثـرگذار بـر روى ذهـن و دل مردم و هدايت كـننده ى عمـل مـردم , ايــن دو شـعار , امنيت ملـى و وحـدت ملـى را پـاس بدارند و نه فقط به صورت يـك شعـار زبـانى بلكه بصورت يك شعار عملى و بصورت يك حـركـت در راه اين دو هدف بزرگ تلاش كنند.
    امـيدوارم خـداى متعال تفضل بكند و اين ملـت در سايه ى اخلاص خد در سايه ى ايمان و مجـاهـدت خود , در سايه ى عظمتى كه خون مـطهـر شـهـدا بـراى ايـن ملـت بـوجـود آورد , درراه امـام بزرگوارمان كـه امـام نـيكيهـا و ســرچـشمـه ى عـظمتها براى ملت ما بود راه خــودش را ادامــه بـدهد 0 با درود به همه ى ملـت ايـران و درود بــه ارواح مــطهـر شــهيدان و روح مـطهرامام بـزرگوار , سخنان خـودم را پـايـان ميدهم .
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
    ویرایش توسط bos3000 : 2010/02/23 در ساعت 02:34

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در جمع انبوه زائران ومجاوران حرم امام رضا (ع)06 / 01 / 79

    متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى
    در جمع انبوه زائران ومجاوران حرم امام رضا (ع)
    06 / 01 / 79

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله رب العالمين الحـمدلله الذى جعلنا من المتمسكين بولايته امـيرالمومنين والائمه المعصومين عليهم السلام.
    والـسلام والـصلا عـلى سـيدنا و نـبينا و حـبيب قلوبنا ابى القاسم الـمصطفى مـحمد و عـلى آلـه الاطيبين الاطـهرين الـمنتجبين الائمـه الهداه المهديين سيما بقيه الله فى الارضين.
    قال الله الحكيم فى كتابه:
    اليوم اكملت لكم دينكم و اتمت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا عيد سعيد غدير را كه درروايات ما از آن به عيدالله الاكبر تعبير شـده است به همه ى شيعيان جهان, به ملت شريف ايران, به شما حضار مـحترم, و به همه ى كسانى كه براى معارف اصيل الهى ارج و منزلتى قائل هستند, تبريك عرض مى كنم.
    ايام اول سال و روزهاى شادمانى عمومى مردم است: عيد نوروز, قبل از آن عيد قربان, امروز هم عيد غدير. درايـن فــضاى بـانشاط و شـاد, و در كـنار مـرقد نـورانى حـضرت ابـى الحسن امـام على بن موسى الرضا(عليه السلام والسلام) اولين مطلبى كـه مـى خواهم در جـمع شـما برادران و خواهران گرامى و عزيز عرض بكنم, راجع به خود مساله ى غدير است.
    غدير يك مساله اسلامى است يك مساله ى فقط شيعى نيست.
    درتـاريخ اسـلام, پـيامبر اكرم يك روز سخنى برزبان رانده و عملى انـجام داده است كه اين سخن و اين عمل, از ابعاد گوناگون داراى درس و معناست.
    نـمى شود مـا بـگوييم كـه از غدير وحديث غدير, فقط شيعه استفاده كـند امـا بـقيه مـسلمانان از محتواى بسيار غنى يى كه دراين كلام شريف نبوى هست و مخصوص يك دوره هم نيست, بهره نبرند.
    الـبته چـون درقـضيه غدير, نصب اميرالمومنين (عليه الصلا والسلام) به امامت و ولايت وجود دارد, شيعه يك دلبستگى بيشترى به اين روز و ايـن حــديث دارد ولـى مـضمون حـديث غـدير, فـقط مـساله نـصب امـيرالمومنين بـه خـلافت نـيست مـضامين ديـگرى هـم دارد كه همه مسلمانان مى توانند از آن بهره ببرند.
    درمـورد اصـل واقـعه غـدير, خوب است كه همه افرادى كه به مسايل تـاريخ اسلام علاقه مندند, بدانند كه قضيه غدير, يك قضيه مسلم است مـشكوك نـيست فـقط شـيعيان نـيستند كـه آن را نقل كرده اند بلكه محدثان سنى چه دردوره هاى گذشته, چه دردوره هاى ميانى و بعدى اين مـاجرا را نـقل كـرده اند يعنى همين ماجرايى كه درسفر حجه الوداع پيامبر اكرم درغديرخم اتفاق افتاد.
    كـاروان بـزرگ مـسلمانان كـه درايـن سـفر بـا پيامبر حج گزارده بـودند, بعضى جلو رفته بودند پيامبر پيكهايى را فرستاد تا آنها را بـه عـقب بـرگردانند و ايـستاد تـا آنهايى كه عقب مانده اند, برسند.
    اجـتماع عـظيمى درآن جـا تشكيل شد بعضى گفته اند نود هزار, بعضى گفته اند صدهزار, بعضى هم گفته اند صدوبيست هزار نفر درآن اجتماع حضور داشتند.
    درآن هـواى گـرم, مـردم ساكن جزيرالعرب كه خيلى از آنها هم مال بـيـابانها و روسـتاها بـودند و بـه گـرما عـادت داشـتند طـاقت نـمىآوردند روى زمـين داغ بـايستند عـباهايشان را زير پاهايشان مـى گذاشتند تـا طـاقت بياورند و بايستند اين درروايات مربوط به اهل سنت هم آمده است.
    درچـنين شـرايطى, پـيامبر اكـرم امـيرالمومنين را از زمين بلند مى كند و جلوى چشم خلايق نگه مى دارد و مى گويد: من كنت مولاه فهذا على مولاه, اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.
    الـبته اين جملات, قبل و بعد هم دارد اما مهمترين قسمتش اين است كـه پـيامبر دراين جا مساله ى ولايت يعنى حاكميت اسلامى را به طور رسـمى و صريح مطرح مى كند و اميرالمومنين را به عنوان شخص, معين و مطرح مى نمايد.
    ايـن را هـمان طور كـه لابـد شنيده ايد و من هم عرض كردم, برادران اهـل سـنت مـا دركـتابهاى مـعتبر نه يكى, نه دو تا دردهها كتاب مـعتبر نـقل كـرده اند كـه مرحوم علامه ى امينى اينها را جمع كرده است, و غير از ايشان هم كتابهاى زيادى دراين خصوص نوشته اند. بـنـابراين, ايـن روز, اولا روز ولايــت اســت ثــانيا روز ولايـت اميرالمومنين است.
    در ايـن جـمله يى كـه پيامبر بيان كرده اند, معناى ولايت چيست؟ به طـور خـلاصه مـعنايش ايـن اسـت كه اسلام در نماز و روزه و زكات و اعـمال فردى و عبادات خلاصه نمى شود, اسلام داراى نظام سياسى است, حكومتى بر مبانى مقررات اسلامى پيش بينى شده است.
    در اصطلاح و عرف اسلامى, نام حكومت, ولايت است. ولايـت, چه طور حكومتى است؟ ولايت, آن حكومتى است كه شخص حاكم با آحـاد مـردم داراى پـيوندهاى محبتآميز و عاطفى و فكرى و عقيدتى است.
    آن حـكومتى كه زوركى باشد آن حكومتى كه با كودتا همراه باشد آن حـكومتى كـه حـاكم, عقايد مردمش را قبول نداشته باشد و افكار و احـساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد آن حكومتى كه حاكم حتى در عـرف خود مردم مثل حكومتهاى امروز دنيا از امكانات خاص و از بـرخورداريهاى ويـژه بـرخوردار بـاشد و براى او, منطقه ى ويژه يى بـراى تـمتعات دنـيوى وجـود داشته باشد, هيچكدام به معناى ولايت نيست.
    ولايـت, يـعنى آن حـكومتى كـه در آن, ارتـباطات حـاكم بـا مردم, ارتـباطات فكرى, عقيدتى, عاطفى, انسانى و محبتآميز است مردم به او مـتصل و پـيوسته اند به او علاقه مندند و او منشا همه اين نظام سـياسى و وظايف خود را از خدا مى داند و خود را عبد و بنده ى خدا مى انگارد. استكبار در ولايت وجود ندارد.
    حـكومتى كه اسلام معرفى مى كند, از دمكراسيهاى رايج دنيا مردمى تر اسـت بـا دلـها و افكار و احساسات و عقايد و نيازهاى فكرى مردم ارتباط دارد حكومت در خدمت مردم است. از جنبه ى مادى, حكومت براى شخص حاكم و ولى و تشكيلات حكومتى, به عنوان يك طعمه نبايد محسوب بشود و الا ولايت نيست.
    اگـر آن كسى كه در راس حكومت اسلامى است, براى حكومت, براى خود, بـراى ايـن شـان و مـقامى كه به او رسيده است يا مى خواهد به او بـرسد, كيسه ى مادىيى دوخته باشد, آن شخص, ولى نيست آن حكومت هم ولايت نيست. در حـكومت اسـلامى, آن كسى كه ولى امر است يعنى كار اداره ى نظام سـياسى به او سپرده شده است از لحاظ قانون با ديگران يكسان است او حـق دارد بسيارى از كارهاى بزرگ را براى مردم و كشور و اسلام و مسلمين انجام دهد اما خود او محكوم قانون است.
    از روز اول تا امروز, و بخصوص بعد از تشكيل نظام جمهورى اسلامى, در مـعناى ولايـت تحريف كردند به دروغ ولايت را چيزى غير از آنچه كـه هـست, مـعرفى كـردند گـفتند ولايـت مـعنايش اين است كه مردم مـحجورند بـه سرپرست و قيم احتياج دارند آدمهاى نام و نشان دار, ايـن را صـريحا در كتابها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض, تهمت بـه اسلام, تهمت به ولايت! در غدير, مساله ولايت, به عنوان يك امر رسـمى از سوى پيامبر مطرح شد و اميرالمومنين به عنوان مصداق آن تعيين گرديد كه البته تفاصيل زيادى دارد و شما آن را مى دانيد و اگر كسانى هم از تفاصيل آن اطلاعى ندارند بخصوص جوانان بهتر اين اسـت كه در نوشته ها و كتابهاى استدلالى و علمى آن را دنبال كنند كه كتابهايى هم در اين زمينه نوشته شده و مفيد است.
    بـنده در آغـاز سـال جـارى, شعار وحدت ملى و امنيت ملى را مطرح كردم. امـروز مايلم درباره اين دو شعار, به شما عزيزانى كه در اين جا تـشريف داريـد و نـيز به همه ملت ايران, چند مطلب كوتاه را عرض كنم. هـمين مـساله غـدير هم مى تواند مايه وحدت باشد همچنان كه مرحوم آيـت الله شـهيد مـطهرى مـقاله يى بـا عنوان الغدير و وحدت اسلامى دارد. او كـتاب الـغدير را كه درباره مسائل مربوط به غدير است يكى از محورهاى وحدت اسلامى مى داند كه درست هم است. ممكن است به نظر عجيب بيايد, اما واقعيت مطلب همين است.
    خـود مـساله غـدير, غـير از آن جـنبه يى كه شيعه آن را به عنوان اعـتقاد قـبول كـرده است يعنى حكومت منصوب اميرالمومنين از طرف پـيامبر, كـه در حـديث غدير آشكار است اصل مساله ى ولايت هم مطرح شده است, اين ديگر شيعه و سنى ندارد. اگـر امـروز مـسلمانان جـهان و ملتهاى كشورهاى اسلامى شعار ولايت اسـلامى را سر بدهند, بسيارى از راههاى نرفته و گرههاى ناگشوده ى امـت اسـلامى بـاز خـواهد شد و مشكلات كشورهاى اسلامى به حل نزديك خواهد شد. مـساله ى حـكومت و نظام سياسى و حاكميت سياسى, يكى از دشوارترين مسائل براى كشورهاست.
    بـعضى كـشورها دچار استبداد و ديكتاتورىاند بعضى دچار حكومتهاى فـاسدند, بـعضى دچـار حكومتهاى ضعيف اند بعضى دچار حكومتهاى دست نشانده اند. اگـر حكومت اسلامى به معناى حقيقى يعنى همان ولايت به عنوان شعار بـراى مـسلمانان مطرح بشود, علاج ضعف را هم مى كند علاج اقتصاد را هـم مـى كند عـلاج دسـت نشاندگى را هم مى كند علاج ديكتاتورى را هم مى كند. بـنابراين, پـرچم ولايت, يك پرچم اسلامى است. من از همه ى برادران شـيـعه و سـنى در كـشور خـودمان دعـوت مـى كنم فـعلا آن مـحدوده ى جـغرافيايى خودمان را مطرح مى كنم كه به مساله ى غدير با اين چشم نـگاه كنند و اين بخش از حديث غدير و مساله ى غدير را مورد توجه قرار دهند.
    بـرادران سـنى مـا هـم مثل ما روز غدير را عيد بگيرند عيد ولايت براى اين كه اصل تولد مساله ى ولايت, اهميتش بسيار زياد است, مثل اهـميت ولايـت امـيرالمومنين كـه اين ديگر بين ما و برادران سنى مشترك است. هـم در دوران بـعد از پـيروزى انـقلاب, هم پيش از پيروزى انقلاب, هـميشه عـقيده ى من براين بود كه امروز شيعه و سنى بايد اختلافات ديرين خود را در تعامل روزمره ى خودشان كنار بگذارند جنگ و دعوا را كـنار بـگذارند و مـشتركات خـود را بـچسبند كـه ايـن يكى از مشتركات مى تواند باشد الان هم عقيده ام همين است. امـروز در دنيا خيلى تلاش مى شود كه بين شيعه و سنى اختلاف بيفتد, كـه البته كسانى كه اهل فكر و تحليل اند, مى دانند كه استكبار از اين كار چه فوايد و منافعى مى برد.
    هـدفشان ايـن اسـت كـه ايـران را از مجموعه ى كشورهاى اسلامى جدا كـنند انـقلاب اسلامى را مخصوص مرزهاى ايران كنند فشار روى ايران را از سـوى كـشورهاى اسـلامى ديگر زمينه سازى كنند و از درسآموزى مـلتهاى ديگر از درسهاى ملت ايران جلوگيرى نمايند ما بايد درست نقطه ى مقابل عمل كنيم. هـركس چـه در مـحيط سـنى, چه در محيط شيعه به همدلى و ارتباطات حـسنه و دوسـتانه بـين شـيعه و سنى كمك كند, او به نفع انقلاب و اسلام و هدفهاى امت اسلامى كار كرده است هركس سعى در جدايى بكند, درست نقطه ى مقابل آن حركت كرده است. بـنده اطـلاع نـزديك دارم كـه الان در بـعضى از كشورهاى اسلامى كه نمى خواهم از آنها اسم بياورم از صندوقهايى كه مرتبط با اهداف و امـيال بـيگانگان است, پولهايى را مى گذارند و صرف مى كنند مخصوص ايـن كـه عـليه شـيعه, عـليه عقايد شيعه, عليه تاريخ شيعه كتاب بـنـويسند و در دنـياى اسـلام پـخش كـنند! آيـا آنـها بـه تـسنن علاقه مندند؟ نه, آنها مى خواهند نه شيعه باشد, نه سنى نه با شيعه دوسـت اند, نـه بـا سـنى منتها چون امروز درايران حكومت اسلامى و پـرچم اسـلام را يك مجموعه ى شيعى در دست گرفته اند و همه پاىبندى مـلت ايران را به تشيع مى دانند, لذا اينها هرچه دشمنى با انقلاب هـم دارنـد, بـر سـر شيعه خالى مى كنند! با شيعه مبارزه مى كنند, بـراى ايـن كـه نگذارند حاكميت سياسى اسلام و اين پرچم افتخار و عـزت بـه جاهاى ديگر سرايت كند و مورد جذب جوانان كشورهاى ديگر شود هيچكس نبايد به اين خيانت دشمنان كمك كند. نـه در كـشور ما, نه در محافل اسلامى, نه در مجموعه هاى شيعى, نه در كـشور خـودمان در بين برادران سنى, هيچكس نبايد كارى كند كه به خواست استكبار كه ايجاد نقار و دشمنى است كمك شود.
    البته ما با اين بيانمان, نه مى خواهيم بگوييم كه شيعه, سنى شود يا سنى, شيعه بشود نه هم مى خواهيم بگوييم كه شيعه و سنى به قدر تـوان و مـقدورات خـودشان, بـراى تـحكيم عقايد خودشان كار علمى نكنند. اتـفاقا كار علمى, خيلى خوب است هيچ اشكالى ندارد كتابهاى علمى بـنويسند در مـحيطهاى عـلمى, نـه در محيطهاى غيرعلمى, آن هم با لحنهاى بد و غلط. بـنابراين, اگر كسى مى تواند منطق خود را ثابت كند, هيچ ما جلوى كـار او را نـبايد بگيريم اما اگر كسى مى خواهد با حرف, با عمل, با شيوه هاى گوناگون, اختلاف ايجاد كند, اين را ما فكر مى كنيم كه در خـدمت دشـمن است هم سنى ها بايد مراقب باشند, هم شيعه ها بايد مراقب باشند. وحدت ملى را كه ما گفتيم, شامل اين هم مى شود.
    الـبته مـن همين جا عرض بكنم كه امروز كسانى وحدت ملى را نه به عنوان شعارهاى مذهبى, بلكه با شعارهاى سياسى خدشه دار مى كنند. مـا بـه ايـنها هـم نـصيحت كـرديم و امـروز هم نصيحت مى كنيم كه نگذارند وحدت اين ملت بزرگ و متحد خدشه دار بشود. جـداكردن بـدنه هاى اين ملت بزرگ از يكديگر, خدمت به دشمنان اين ملت است. اگـر ايـن مـلت بزرگ و رشيد, وحدت ملى را در اين كشور حفظ كند, آن وقت اين وحدت, براى وحدت ملتهاى ديگر زمينه سازى مى شود. اگـر يـك امـت اسـلامى بـا حدود يك و نيم ميليارد نفر جمعيت, در مـسائل اسـاسى خودشان متحد باشند, شما ببينيد چه قدرت عظيمى در دنـيا بـه وجود مىآيد اما اگر وحدت ملى خدشه دار شد ديگر حرف زدن از وحـدت جـهان اسلام يك سخن افسانه گون است و همه مى خندند عده يى مى خواهند اين را به وجود بياورند. وحدت ملى چگونه تامين مى شود؟ .
    يـكى از چـيزهايى كـه وحـدت ملى را تامين مى كند, اين است كه آن كـسانى كه سخنشان در ميان مردم, حوزه ى تاثيرى دارد يا مسئولند, يـا چـهره مـوجه ديـنى اند چـهره ى روحـانى اند, چهره سياسى اند در اظهارات خودشان كارى نكنند كه يك گروه و جناح از مردم, دلهاشان نسبت به ديگران چركين شود فتنه انگيزى نكنند. الـبته فـتنه انگيختن و بـددل كردن مـردم نسبت به يكديگر, يكى از مواد برنامه يى است كه دشمنان نسبت به اين ملت در نظر دارند. هـمين راديـوهاى بـيگانه, هـمين مراكز خبرى, شايد بشود گفت نصف حـرفهايشان طراحى شده است, براى اين كه بتوانند دلهاى گروهى از مـردم را نـسبت بـه گروه ديگرى بدبين و مكدر كنند اصلا مى نشينند طراحى مى كنند كه اين طور بگوييم كه اين اثر را بكند. آن كـسانى كـه زبـان و قلمشان كار مى كند, در درجه اول بايد اين را رعايت كنند كه آنچه مى گويند, ايجاد بدبينى نكند. مـردم نـسبت بـه يـكديگر بـدبين بشوند, يا مردم نسبت به مسئولان بدبين بشوند, اين باز يك نوع فتنه سازى و گناه ديگرى است.
    بـعضيها همه همتشان اين است كه با شايعه پردازى, با جعل خبر, با پـرداختهاى تـقلبآميز خـبر ممكن است يك خبر اصلش هم راست باشد, اما به نوعى آن را پردازش كنند تا مطلب دروغ و خلاف واقعى را در ذهن مخاطب القا كند دلهاى مردم, جوانان و خوانندگان و شنوندگان خـودشان را نسبت به مسئولان نظام بدبين كنند آنها را دچار ترديد كنند, اين كار چه فايده اى دارد؟ جز كند كردن حركت پيشرفت ملت و كشور, هيچ فايده اى ديگرى ندارد, جز اين كه مسئولان را دراين كار مـردد كند, مردم را نسبت به آينده نااميدكند و نيروى عظيم اميد را ازمردم بگيرد, هيچ فايده يى ندارد.
    بـعضى سعى مى كنند افرادى را به همه نظام و يا به برخى ازمسئولان نـظام بـدبين كـنند, درحـالى كه اگر حقيقتا سخن حقى وجود داشته باشد, آن سخن حق ممكن است ازطريقى به گوش مسئول يا مسئول مافوق او منتقل شود كه آثار خيلى بهترى هم داشته باشد. حـادثه اى اتـفاق مـى افتد, تـرورى مـى شود, جنايتى در جايى اتفاق مـى افتد, آن قـدر حرف خلاف, توهمآميز و حيرتآور براى خواننده از زبـان كـسانى كـه هيچ احساس مسئوليتى نمى كنند, شنيده مى شود! آن كـسانى كـه ازواقـعيت ها خـبردارند, مى بينند كه چه قدر اينها يا دورنـد, يـا خـودشان را عـمدا از واقـعيت دورنگه مى دارند اينها چيزهايى است كه وحدت ملى را خدشه دار مى كند. بنابراين, وحدت ملى يكى ازاساسى ترين خواسته هاى يك ملت است. اگـر مـلتى بـا اتـحاد كـلمه درميدان اقتصاد وارد بشود, پيشرفت مى كند جنگى برايش پيش بيايد و وارد بشود, پيشرفت مى كند. با وحدت ملى, آبرويى ملت را بهتر مى شود حفظ كرد. يـك مـلت, تمام آرمانهاى بزرگ خودش را درسايه وحدت ملى مى تواند به دست آورد. اخـتلاف, تـفرق كـلمه, جـدايى دلـها ازيـكديگر, رودررو قراردادن جـناحها و گـروهها و اشـخاص و شخصيتها با يكديگر, نمى تواند هيچ خدمتى بكند. بـنابراين, ايـن يك اصل است كه اميدواريم همه رعايت بكنند, اين خواست ومطالبه ما ازمسئولانى است كه با افكار عمومى مردم سروكار دارند. مقوله دوم, مقوله امنيت ملى است. امـنيت مـلى بسيارمهم است. البته امنيت ملى شامل امنيت داخلى و امنيت خارجى است.
    امـنيت خـارجى, يعنى آن جايى كه امنيت يك كشور ازناحيه نيروهاى خـارج ازاين مرز تهديد مى شود يا نيروهاى نظامى- مثل جنگهايى كه اتـفاق مـى افتد بـه مرزهاى يك كشور حمله كنند يا تهاجم سياسى و تبليغاتى عليه يك كشور صورت گيرد, كه گاهى موجب اختلال و اغتشاش مـى شود, كه اين هم مكرر دركشورها ديده شده و مشكلاتى را به وجود آورده است. امـنيت داخلى, يك طيف وسيع ازتلاشى است كه اگر همه مسئولان ذىربط بـا هـمه تـوان كـار بـكنند, خواهند توانست اين خواسته بزرگ را تامين كنند لذا امنيت چيز كمى نيست. هـمان طـور كـه مـن اول سال عرض كردم, اگر امنيت نباشد, فعاليت اقتصادى هم ديگر نخواهدبود. اگر امنيت نباشد, عدالت اجتماعى هم نخواهدبود. اگـر امـنيت نباشد, دانش و پيشرفت علمى هم نخواهدبود. اگرامنيت نـباشد, هـمه رشته هاى يك مملكت بتدريج از هم گسسته خواهدشد لذا امنيت, پايه و اساس است.
    البته امنيت, مثالهاى مهمتر و مثالهاى كم اهميت تر هم دارد. مـثال نـاامنى كـه هـمه آحـاد مـردم مـمكن است در زندگى روزمره خودشان, يا با آن برخورد كرده باشند, يا ازديگران شنيده باشند, چـيزهايى اسـت كـه اگـر چـه حايز اهميت است, اما آن چنان تهديد كـننده نـيست مثل سرقتها كه البته دستگاهها بايد جلوى اينها را هم بگيرند. سـرقت, مـقوله يى اسـت كه دستگاههاى انتظامى بايد با جديت مقابل آن بايستند. عـده يى بـراى اهداف پست وحقير خودشان امنيت خانواده ها را به هم مـى زنند ايـن يـك مـثال براى ناامنى است اما يك مثال درجه ى اول نيست. نـاامنى از قـبل انـسانهاى لاابـالى و شـرور و اوباش و اراذل كه طبعا شرارت دارند و محيط زندگى را ناامن مى كنند, اين هم ناامنى است. در گـوشه و كنار ما گزارشهايى داريم كه حتما هم بعضى از شما در جاهايى ديده ايد يا شنيده ايد آدمهايى كه پاى بند به هيچ قانون و ضابطه يى نيستند انسانهاى شريرى كه در كوچه ها و محله ها براى ملت و نواميس و آبروى مردم ناامنى درست مى كنند. ايـن هـم بـه عـهده ى دسـتگاههاى انتظامى و قضايى است كه با اين اراذل و اوبـاش و نـاامن سازان مـحيط زنـدگى و كـار مردم برخورد كنند, تا كسانى كه به صرف اين كه يك وسيله ى برنده و يك حربه به دست مىآورند, خيال نكنند كه حق دارند هر غلطى و هر عمل نادرستى را انـجام بـدهند اينها بدانند كه ناامن كردن محيط زندگى مردم, سـزا و مـجازاتش فقط اين نيست كه چهار صباح بروند در فلان زندان بخوابند.
    اسـلام بـراى كـسانى كـه مـحيط زندگى را ناامن مى كنند و مردم را مى ترسانند و اخافه مى كنند, مجازاتهاى سنگين ترى گذاشته است. اگـر, هـم در مـورد اينها, و هم در مورد سارقان, حكم الهى جارى بـشود بخصوص آن كسانى كه حرفه شان را اين قرار داده اند مطمئنابه ميزان زيادى تاثير خواهد گذاشت. مـلاحظه ى بـعضى از رودربـايستى هاى جـهانى و امـواج تـبليغاتى را نكنند ببينند حكم خدا چيست. حـكم الـهى, هـمه چيز را در جاى خود و با ميزان صحيح معين كرده است. ناامنى اقتصادى, بخش ديگرى از ناامنى است. آن كـسانى كـه مـحيطهاى اقـتصادى را نـاامن مـى كنند اگـر كسانى سـرمايه هاى كـوچكى دارنـد, ايـنها بـا كـارهاى غـيرقانونى, بـا زرنگى ها, اين سرمايه هاى كوچك و امكانات مردم را نابود مى كنند و به سود خودشان مصادره مى كنند. آنـهـايى كـه بـالاتر از ايـن, امـكانات دولـتى و عـمومى را بـا زرنـگى ها, با تسلط بر قوانين و مقررات و گريزگاههاى قانونى, به نفع خودشان مصادره مى كنند و هر جا كه بتوانند, از سواستفاده هاى شخصى نمى گذرند اينها محيطهاى اقتصادى را ناامن مى كنند. شـما ببينيد اگر در يك كشور وضع اقتصادى بيمار است, يكى از چند عـلت وجـود همين گريزگاهها از قانون است, كه كسانى مى توانند با استفاده از اينها سو استفاده كنندو جيبهاى خودشان را پر كنند و امكانات مردم و دولت را به نفع و سمت خودشان بكشانند.
    از هـمه ايـنها بـالاتر, ناامنى اجتماعى است كه در حقيقت ناامنى ملى, بيشتر متوجه به اين نمونه است. مـحيطهاى كـار را نـاامن كـنند مـحيطهاى عـلمى را نـاامن كـنند محيطهاى دانشجويى را ناامن كنند. ايـن كـه مـن قبلا هم اشاره كردم كه يك مقام آمريكايى در يك ماه قـبل از اين, خبر داد كه در ايران ناامنى وجود خواهد داشت, اين ناامنى است. ايـنها برنامه هايى دارند بايستى هم آحاد مردم هوشيار باشند, هم كسانى كه بيشتر آماج توطئه هاى اينها هستند, هوشيار باشند. از اول انـقلاب تـا حالا, بارها دشمن تلاش كرده است گذشت نزديك به نـيم قـرن, حـالا اعتراف كرده اند كه كودتاى 28مرداد را آنها راه انـداخته اند! اعتراف كرده اند كه از حكومت سركوبگر و ديكتاتور و فـاسد شـاه پـهلوى حـمايت كـرده اند! بـعد از ايـن كه از كودتاى 28مـرداد, نـزديك بـه چـهل و هـفت سـال مى گذرد, اما حالا اعتراف كـرده اند كـه آن كـودتا را ما راه انداخته ايم و بيست و پنج سال حـكومت ديكتاتور و سركوبگر و فاسد و وابسته ى شاه را ما حمايت و پـشتيبانى كـرده ايم! حالا اعتراف كرده اند كه ما صدام حسين را در جـنگ بـا ايـران حمايت كرده ايم! به نظر شما ملت مظلوم ايران در مقابل اين موضع و اين اعترافات, چه احساسى پيدا مى كند؟ هشت سال جنگ از طرف رژيم عراق عليه ما تحميل شد شهرها بمباران شد منابع حـياتى از بين رفت جوانان به شهادت رسيدند هزارها ميليارد ثروت مـلى نـابود شـد فـرصتها مـشغول شد يك جنايت عظيم تاريخى اتفاق افتاد. هـمان روزهـا مـا هـميشه تكرار مى كرديم كه آمريكاييها دارند به صـدام حسين كمك مى كنند در سخنرانيهاى همان ايام جنگ, بارها اين مـطلب را مى گفتيم اما خودشان منكر بودند و مى گفتند ما بى طرفيم! حـالا بـعد از آن كه از پايان جنگ, دوازده سال مى گذرد, اين وزير آمـريكايى در يك سخنرانى واضح در يك مركزى, به طور رسمى اعتراف مـى كند كـه مـا به صدام حسين كمك كرده ايم! حالا سوال اين است كه اين اعترافات شما به چه درد ما مى خورد.
    حـالا كـه بيست و پنج سال محمدرضا پهلوى ظالم سركوبگر فاسد دشمن مـلت را براين ملت مسلط كرديد و آنها پدر اين ملت را درآوردند, شـما اعـتراف مى كنيد كه بله, ما آن وقت اين كار را كرديم! ''آن وقـت مـا اين كار را كرديم'', به درد حالا چه مى خورد؟! كسى بزند فـرزند و عزيز انسان را نابود كند, بعد هم بگويد ببخشيد! اينها بـبخشيد هـم نـمى گويند! الان نـمى گويند مـا مـعذرت مى خواهيم فقط اعتراف مى كنند! شما كودتاى 28مرداد را راه انداختيد بعد از آن, سـالهاى متمادى اين كشور را اسير ظلم و فساد كرديد حالا مى گوييد كـه بـله, مـا كـرديم! ايـن اعتراف شما نسبت به آن روز, به درد امـروز مـا چـه مـى خورد؟! مـن حالا مى گويم كه ممكن است بيست سال ديـگر, بـيست و پـنج سـال ديگر, يك وزير ديگر آمريكايى بيايد و اعـتراف كند كه بله, ما در فلان اوقـات يعنى همين سالهايى كه ما زنـدگى مـى كنيم عـلـيه ايـران ايـن توطئه را چيديم اين حركت را كـرديم اين كار خلاف را انجام داديم دشمنانشان را اين طور تجهيز كـرديم, در داخل, مخالفانشان را اين طور سازماندهى كرديم و ,,, بـعد از آن كه سالها از جرم و جنايت گذشته است و الان هم شما به جـنايات شـبيه آن سـالها اشـتغال داريـد, اعتراف به چه درد ملت ايـران مـى خورد؟! شـما در بـياناتتان دو كلمه مى گوييد كه ايران داراى ملت بزرگ و فرهنگ كهنى است آيا همين كافى است كه اين همه خـيانت و دشمنى و حق كشى نسبت به اين ملت را از ياد ببرد؟! بچه گول مى زنيد؟! اين ملت, ملت كهنى است. خود اين ملت خيلى بهتر مى داند كه ملت كهنى است و مواريث فرهنگى باارزشى دارد.
    مـا خودمان قبل از شما اطلاع داريم كه جايگاه جغرافيايى ما, جايگاه بـسيارمهم و استراتژيك است اما اينها را شما الان زحمت كشيده ايد و تـازه فـهميده ايد؟! اين وضعيت كسانى است كه با يك ملت, جز از موضع قلدرى و قدرت طلبى نمى خواهند برخورد كنند. عـيب بـزرگ آمـريكا كه بلاى بزرگ بشريت امروز است اين است كه با مـلتها و مـردم دنـيا مـى خواهد ازمـوضع قـلدرى و ارباب و رعيتى بـرخوردكند! بـا اوپـك ازموضع قلدرى با ملتها و با سياست خارجى فـلان كـشور ازموضع قلدرى! قلدرى براى چه؟ آيا براى آرمانى؟ نه, قـلدرى بـراى منافع خودشان! مى خواهند گردن كلفتى كنند كه منافع خودشان را تامين كنند.
    مـمكن اسـت يك كشور و ملتى به هردليلى زير بار اين قلدرى برود, امـا اگـر مـلتى مـثل مـلت ايـران, مسئولانش وامدار شما نيستند, دسـتشان زيـركارد شـما نـيست, نقطه ضعف پيش شماها ندارند, كارى نـكرده اند كه بترسند شما عليه شان افشاگرى بكنيد, با ملت ارتباط دارنـد, مـلت ايـران هم ملتى است كه عزت و اسلام وايستادگى براى عقيده و زندگى با اعتقاد راسخ و استقلال را آزمايش كرده است, اگر چـنين مـلتى نـخواست زير بار قلدرى شما برود, آيا اين ملت جرمى كـرده و گـناهى مـرتكب شـده است؟ اگـر ملتى نخواست اين قلدرى را بـپذيرد, گـفت مـا اساس قلدرى و زورگويى شما را رد مى كنيم, اگر مـلتى درچـنين مـوضع صـريحى ايستاد, شما با كدام وسيله و ابزار مـى خواهيد اين ملت را ازپاى درآوريد؟ چطور مى توانيد؟ ابرقدرتها اصـرارشان اين است كه اين طور وانمود كنند كه ما هركار بخواهيم دردنيا انجام بدهيم, آن كار انجام مى گيرد. درجـاهايى هـم همين طور اتفاق مى افتد اما چرا؟ به خاطر اين است كه سران آن كشورها دست نشانده وضعيفند. ابـرقدرتها بـه دروغ ادعـا مـى كنند كه هركارى بخواهند مى توانند انجام بدهند.
    حـكومت اسلامى و ملت ايران با بيست سال ايستادگى و پيشرفت خودش, بـا ايـن كـه ابرقدرت آمريكا با همه وجود با اين ملت و هدفهايش مـخالف بود, اما ثابت كرد كه نه آمريكا, نه هيچ ابرقدرت ديگرى, نـه همه ابرقدرتها روى هم, درمقابل ملتى كه بيدار و شجاع است و حـق خود را مى شناسد و ازحق خود دفاع مى كند, هيچ غلطى نمى توانند بـكنند! مـن مى گويم دولت آمريكا الان هم كه اعتراف مى كند بيست و پـنج سـال ازديكتاتورى دفاع كرده است, باز از آن ديكتاتورى دارد دفـاع مـى كند مـنتها دفـاع تـبليغاتى و موذيانه! امروز آنها كه نـيستند, آنـها كـه بـه جهنم رفتند, اما تفاله ها و زباله هايشان درآمـريكا زيـر چـتر حـمايت دولـت آمريكا هستند, دست نشاندگان و مزدورانشان درهر نقطه اى از دنيا اگر درگوشه و كنار كشور خودمان هم پيدا بشوند مورد حمايت آمريكا هستند.
    الان هـمين وزيـره آمريكايى درهمين سخنانش هم از رژيم شاه تبليغ و تـعريف دروغ كرده است, مى گويد كه رژيم شاه ديكتاتور و بد بود, مـنتها اقـتصاد ايران را شكوفا كرد! اين بزرگترين وخندهآورترين دروغى است كه يك وزير خارجه مى تواند درشرايط فعلى بر زبان جارى كـند! آيـا اقـتصاد ايـران را آنـها شكوفا كردند؟! اين نكته را مـخصوصا جـوانان بدانند كسانى كه در آن زمان بوده اند, وقايع را ازنـزديـك لـمس كـرده اند كـه ايـران در رژيـم گـذشته, نـه فـقط ازلـحاظاقتصاد زمان آنها, بلكه از لحاظ حتى پايه هاى اقتصادى كه تـاسالها بـعد هم اثرش باقى ماند بزرگترين خيانت را رژيم پهلوى بـه اقـتصاد ايران كرده است! ايران را به انبار كالاهاى وارداتى كـم ارزش و بـى فايده ى غـربى تـبديل كردند ابزارهاى بنجل, چيزهاى زيـادى و غيرلازم با پولهاى كلان! كشاورزى اين كشور را كه يك روز بـكلى خـودكفا بـود, بكلى نابود كردند, به طورى كه بعد از گذشت سالها هنوز هم كه هنوز است, كشاورزى ما به حال اول برنگشته است چـون سـيل مـهاجرتهايى كـه بـا تشويق آنها به سمت شهرها به راه افتاد, چيزى نبود كه به آسانى بشود جلوى آن را گرفت, ملت را از لحاظ كشاورزى, وابسته ى به بيگانه كردند.
    آن روز گـندم ايـران را از آمـريكا مى خريدند, سيلوى گندم را هم شـورويها مـى ساختند! يـعنى هـم از لـحاظ گـندم, هم از لحاظ جاى نگهدارى گندم, وابسته بودند. آن روز روسـتاها را تخريب كردند صنعت كشور را كه وقت پيشرفت آن بـود مـتوقف نـگه داشتند آن پيشرفتى كه بايد درصنعت پيش مىآمد, براى اين كه بتواند جلوى واردات را بگيرد, ايجاد نشد جلوى صنعت فـعال درايـن كشور گرفته شد آن صنعتى ترويج شد كه وابستگى اش به خارج, به قدر كالاهاى توليدشده بود, يا حتى بيشتر. عـلم را مـتوقف كـردند.دم از دانـشگاه و دانـشجو زدند, اما عملا دانـشگاههاى كـشور از كمترين فعاليت علمى برخوردار بودند! هركس مـغز فـعال و اسـتعداد درخـشانى بود, اگر مى خواست كار كند, اگر درداخـل كـشور سـركوبش نمى كردند, مجبور بود برود بيرون كار كند اين جا نمى شد. كـمپانيهاى خـارجى را بربيشترين منابع اقتصادى كشور مسلط كردند و بيشترين ذخاير نفتى را به صورت رايگان از دست دادند.
    الـبته امـروز هـم قـيمت نـفت ارزان اسـت امروز هم اين پولى كه تـوليدكنندگان نـفت براى نفت مى گيرند, حقيقتا شايد بشود گفت كه يك دهم آن پولى است كه بايد بگيرند. هـمين حـالا مـن ايـن را بـه شـما عـرض بكنم كه پولى كه دولت هاى واردكـننده نـفت به عنوان ماليات دريافت مى كنند, بيشتر از سودى اسـت كه كشورهاى صادركننده نفت از پول فروش نفت به دست مىآورند الان هم همين طور است اما آن روز با امروز قابل مقايسه نبود. سـالهاى مـتمادى, تـا اوايل دهه پنجاه, قيمت هربشكه نفت زير يك دلار بـود بـعد خـود اروپاييها وامريكاييها براى اين كه بتوانند اجـناس خـودشان را به قيمت گران به اينها بفروشند, و چون اينها تـوان پـولى نداشتند, به اراده خود آنها قيمت نفت تكانى خورد و بـه حـدود هشت, نه دلار رسيد تا اينها پولى پيدا كنند و بتوانند با آن, اجناس كارخانجات آنها را بخرند همين طور هم شد. درايـران زمـان رژيـم شـاه, درصـندوقهاى مـتعلق بـه امريكاييها پـولهايى بـى حساب ريـخته مـى شد, تـا درمـقابل آنـها قطعات يدكى هـواپيما و چـيزهايى كـه لازم بـود, باز بى حساب و كتاب به اينها بدهند و بفروشند اصلا مساله ساخت مطرح نبود.
    اقـتصاد آن روز ايـران, بـراى مـلت ايـران بدترين اقتصادها بود البته براى غارتگران و امريكاييها چيز خيلى خوبى بود. ايـن جـناب, حـالا بـعد از گـذشت سـالهاى متمادى كه هرتحليل گر و اقـتصاددانى مـى داند آن روز هم مى دانستند و برافراد وارد پنهان نـبود كـه رژيـم شـاه چـه بـلايى برسر اقتصاد كشور درآورده است, مـى گويد كه آن رژيم, اقتصاد كشور ايران را شكوفا كرده است! چرا الان ايـن حـرف را مـى زند؟ ايـن بـراى آن است كه تا آن جوانى كه امـروز در ايـن كـشور هست و احيانا از شرايط اقتصادى موجود رنج مـى برد, تـصور بكند كه در دوران رژيم گذشته, شرايط اقتصادى خوب بـوده اسـت! اين شيطنت را آن جناب سياسى, خيلى ساده با اين قصد بيان مى كند و نيت اين است كه بگويد و شايع كند كه اقتصاد ايران در زمـان گـذشته, اقتصاد شكوفايى بود! بدترين دوران براى طبقات فـقير, بـدترين دوران از لـحاظ غارتگرى و چپاولگرى منابع طبيعى تـوسط بـيگانگان بخصوص آمريكا در اين كشور, اين دوران بوده است امـا وى حـالا مـى گويد كه از لحاظ اقتصادى, شكوفا بوده است! قصد اين دشمنان خارجى, ايجاد ناامنى و اختلاف و ايجاد ترديد و تزلزل است.
    اگـر امـروز مـلت ايـران و مـسئولان كشور به آمريكا به چشم دشمن نگاه مى كنند, اين يك عمل بى دليل نيست. گفتند بياييد ديوار بى اعتمادى را برداريم. آن جـناب در آن جـا گـفت در اين جا هم بعضى قلم بدستها فورا از خـدا خـواستند هـمينهايى كـه به احتمال زياد بعضى شان وابسته به هـمان مـراكز هـم هـستند و از آن جـا پشتيبانى مى شوند فورا اين مـساله را دنبال كردند! مساله ى اعتماد و عدم اعتماد نيست مساله ايـن اسـت كـه مـلت ايـران به گذشته خود كه نگاه مى كند, تا اول انـقلاب, از دولت آمريكا يكسره دشمنى نسبت به خودش مشاهده مى كند بـعد از اول انقلاب هم تا امروز, يكسره دشمنى هاى آمريكا را نسبت بـه خـودش, نسبت به مصالح ملى و نسبت به حكومت مورد علاقه ى خودش ملاحظه مى كند. الـبته بـعضى از ايـن دشـمنى ها را هنوز هم انكار مى كنند اما به بـعضى ديـگر اعتراف مى كنند! كمك به صدام را اعتراف كردند يقينا در آينده نه چندان دورى اعتراف خواهند كرد كه بمب هاى شيميايى را با چه وسيله در اختيار دولت عراق گذاشتند. مـا ايـن هـمه مجروح شيميايى داريم به خاطر اين حوادث, اين همه افراد معلول داريم اين همه ضرر ديديم. هرچه كه ملت ايران نگاه مى كند, از اين چيزها مى بيند.
    الان هـم در زمـان كـنونى, وسـايل تـبليغاتى شان عـليه ايران است امـكانات سـياسى شان عليه ايران است رسما پول براى دشمنى امنيتى تصويب كردند, كه عليه ايران است تلاش سياست خارجى شان دايما عليه ايران است. ملت ايران نگاه مى كند, مى بيند كه يك دشمن آن طرف ايستاده است. بـنابراين, تلقى ملت ما از دولت آمريكا اين نيست كه نسبت به او اعتماد ندارد بلكه او را دشمن خود مى داند. ايـن بـحث هم كه مى گويند ما مايليم با دولت ايران مذاكره كنيم, نـوعى كـار مـقدماتى است, براى اين كه بتوانند دشمنى هاى بيشترى بكنند اينها فريب است. ايـن طور نيست كه عده اى بگويند ما برويم با آمريكا مذاكره كنيم تـا ايـن دشمنى ها برطرف بشود نه, دشمنى آمريكا با مذاكره برطرف نمى شود. آمريكا دنبال منافع خودش در ايران است.
    اگـر در ايـن جـا حكومت دست نشانده مثل حكومت رژيم شاه بود, آن طور به ملت ايران ضربه مى زند كه آن روز زد. اگـر حـكومت مـستقلى بـاشد, اين طور دشمنى مى كند كه امروز دارد مى كند. مـااگر مـقايسه كـنيم, خـواهيم ديد كه باز ضرر اين كه اسان با اسـتقلال در مـقابل آمريكا بايستد, به مراتب كمتر از اين است كه تسليم زورگوييهاى آمريكا بشود. مـلت ايـران بـا اين برداشت, با روحيه شهامت و شجاعت و فداكارى خـود, در مقابل توطئه و فريب, در مقابل ايجاد ناامنى, در مقابل دشـمنى, اتـكا خودش به نيروى ذاتى خود, به عقل خود, به تدبير و خـرد مـسئولان كشور, و به شجاعت و ايستادگى خود است و مطمئن است كـه خواهد توانست همه دشمنان خود را همچنان كه بعضى از دشمنان, ديـروز دشـمن بـودند و بعد به ارتباط كننده عادى تبديل شدند از جمله آمريكا را, از دشمنى با خودش پشيمان كند.
    پرورگارا! به محمد و آل محمد تفضلات خود را دم به دم بر اين ملت نازل كن. ايـن مـلت را در راه رسـيدن به هدفهاى بزرگى كه براى خود ترسيم كرده است, موفق و پيروز بفرما. پروردگار! دشمنان اين ملت را سركوب و منكوب كن.
    پـروردگارا! به محمد و آل محمد آن كسانى كه عليه اين ملت توطئه و اقـدام مـى كنند, نيروهاى حقيقى و غيبى خود را عليه آن به كار بينداز.
    پـروردگارا! دفاع جانانه اين ملت را از حيثيت و استقلال و دين و شخصيت خود, يكى از انواع مجاهدات مقرب راه خودت قرار بده.
    پروردگارا! جوانان ما را حفظ كن و دلهاى نورانى شان را بيشتر با خودت آشنا كن.
    پروردگارا! گرفتاريهاى اين ملت را به زودى زود بر طرف بفرما. خـدمتگزاران بـه اين ملت را كمك كن خيانت كنندگان به اين ملت را به دست قهر و خشم خودت گرفتار كن.
    قلب مقدس ولى عصر را از ما شاد و خشنود كن.
    روح مطهر امام را از ما شاد و خشنود بفرما.
    ارواح طيبه شهدا را از ما خشنود و راضى بگردان.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در آستانه فرارسيدن ماه محرم ودر پايان درس خارج16 / 1 / 79

    بيانات رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى
    در آستانه فرارسيدن ماه محرم ودر پايان درس خارج
    16 / 1 / 79


    حـضرت آيـت ا... خـامنه اى رهـبر مـعظم انـقلاب اسـلامى در آستانه فـرارسيدن مـاه مـحـرم امـروز در پايان درس خارج ازفقه, محرم را فـرصت مهمى براى حاملان معرفـت دينـى بـراى آشنـا ساختن مردم با حـقايق الـهى ,اسـلامى , عـلـوى و حـسينى دانستند و ضرورت مخاطب شـناسى ,كـشف نـيازهاى ذهـنى و فـكرى مخاطبان و نيز ارايه پاسخ مـناسب بااستفاده از شيوه هاى نويـن و موثر انتقال پيام به آنان رامورد تاكيد قرار دادند.
    رهـبر معظم انقلاب اسلامى در اين ديدار ناديده گرفتن مسايل عمده و اصـلى و تمركز بر مسايل كوچك و فرعى را يكى از بزرگترين ابتلائات اديـان الـهى برشمردند و توجه بزرگان ديـن و متوليان امور دينى را بـه اهـميـت و ضـرورت پافشارى بر معروف هاى بزرگ و اصلـى كـه در بـرگيرنده بـسيارى از معروف هاى ديگرهستند و نيزاصرار وتاكيد بر نهى ازمنكرات بزرگ كه بسيارى از منكرات ديگرزاييده آن است , جلب كردند.
    مـقام مـعظم رهـبرى از امر و ترغيب به حفظ نظام اسلامى به عنوان بـزرگتريـن مـعـروف در زمــان حاضر ياد كردند و فرمودند: عمـده فـشـارهـاى تبليغاتى و سياسى كه بعضا" درقالب شعارهـاى دفاع از حـقوق بـشر و مـبارزه بــا تــروريسـم تـجلى پـيدا مى كند و نيز تـوطئه هاى گـوناگـون مراكز جاسوسى و امنيتى دشمن , متوجـه اصـل نـظام اسـلامى اسـت بنابراين حفظ حكومت اسلامى و الهى , براى ملت ايران , مهمترين معـروف است و اهتمام به آن در واقع كارى بـزرگ , همگانى و در عين حال پيچيده محسوب مى شود.
    ايـشان تـبيين جايگاه روحانيـت اسـلام و نقـش حقيقى آن در بوجود آوردن امـواج عـظيم مردمى و به منصه ظهور رساندن اراده عمـومـى را ضرورى دانستند و با بيان اينكه مردمى بودن و همراهى روحانيت بـا افـكار عـمومـى , جــزو بافت اصلى جامعه ايران است , تصريح كـردنـد كـه دشـمنان مـلت ايـران , روحـانيـت را خـطر بزرگى در مـقابل مـطامع خـود مـى داننـد و در تـلاش هـستند تا در دراز مدت وبوسيله عوامـل خودى , قدر و قيمت و نفوذ كلمه روحـانيـت را در ميان مردم ازبين ببرند.
    حضرت آيت ا... خامنه اى در بخـش ديگـرى از سخنانشان , هوشمندى , آگـاهى و نظارت مستمر و خداپسندانه هر فرد بر حوزه كار خويش را لازمـه خـنثى كـردن توطئه هاى دشــمنـان ديــن و استقلال ملت ايران دانـستند و تـاكيد كـردنـد كـه تـوطئه هاى مـستمر دشـمن , متوجه حــاكـميـت اسـلام , پــرچمـداران و داعيـه داران ديـن و اقتدار ملى ايران اسلامى است .
    ايـشان از اقـتدار ملى به عنوان منشاء همـه خيرات و بركات براى يـك ملت يـاد كـردنـد و فرمودند : ايمان , اعتقاد و عزم و اميد بـه آيـنده , وحـدت و هـم جهت بـودن آحـاد مـردم و مسوولان كشور, پـايه هاى اقـتدار ملى را بوجود مى آورند و در صورتـى كـه دشمـن بتـوانـد اقتدار ملى را دريك كشور, متـزلـزل كنـد و پايه هاى آن را فرو بـريـزد , آن ملـت در برابر همه تحميل ها و زور گويـى هـا زانــو خـواهد زد و بـه جنگ و صلح ناخواسته نيز تن خواهد داد , بنا براين محرم, فرصت مغتنمـى است كه با استفاده از آن مى تـوان تـوجـه مردم رابه عزت ناشـى از اسـلام و انقـلاب , ضرورت استمرار حركت هوشيارانه و آينده خوب و درخشانى كه در انتظار اوست , جلب كرد.
    رهـبر مـعظم انـقلاب اسلامى غـفلـت از وجـود و حضور دشمن را صدمه بــزرگـى بـراى يـك مـلـت تـوصيف كـردند و با مذموم خواندن تلاش بـرخـى افراد براى نفى دشمن ومنتسب كردن مصالح و خيرات و رفاقت وارتـباط بـا بـيگانه و دشـمخن فـرمودند :اين عيب و بليه بسيار بـزرگى اسـت كه برخى افراد , همه بدىها و سيئات را از بيگانگان نـفى و بـه خـودى منتسب كنند و همه مصالح و خيراتى كه اميـد آن بــايـد از درون جـامعه بـجوشد , متوجه به رفاقـت و ارتبـاط با بيگانگانى بدانندكـه دشـمنـى خـود را پنهان نمى كنند .
    آيـت ا... خـامنه اى نـقش مـردم رادراداره امـور كشور و حمايت و پـشتيبانى از دولــت , خـاطر نشان كردند و در پايان سخنانشان با تــاكيـد بر ضرورت و اهميت توجه روحانيت اسـلام بـه افكار عمومى و تـمايلات مردم فرمودند : تلاش تبليغاتى دشمن متوجه اين هدف است كـه ايـمان, قـبول و باور توده انبوه و عظيم مردم را از اسلام , انـقلاب و روحانيت , سلب كند و ايـن درحالى است كه روحانيت اسلام مـى توانـد بــا بـهترين زبـان , گزينش برترين سخن , استفاده از شيوه مناسب و بويژه اخلاق خـوب و اثبـات بى اعتنايى به زخارف دنيا وتـشريفات و جـاه و مقام , افكار عمومى , تمايل و محبت مردم را هـمچنان در جهت توجه به دين , روحانيت و نظام اسلامى حفظ و تقويت كند.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در ديدار هنرمندان ومسئولان تبليغات دوران دفاع مقدس با ايشان20 / 01 / 1379

    خلاصه بيانات مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
    در ديدار هنرمندان ومسئولان تبليغات دوران دفاع مقدس با ايشان
    20 / 01 / 1379


    رهبر انقلاب در اين ديدار بـا اشاره به اين كـه هنرمندان انقلابى براى رشد و درخشش نيازمند حـمايت بـوده اند, گـفتند:
    اين اتفاق در هـمه عـرصـه هاى هـنرى بـوقوع نپـيوست و بسيارى از هنرمندان فرصت بالندگى پيدا نكردند.
    رهبر معظم انقلاب حضـرت آيـت الـله خـامـنـه اى مـدظـله العـالـى تـوجـه عـناصـر فـرهنـگى و هنـرى مـعتقـد بـه مبـانى اسـلامـى و انـقلاب را بـه مسئوليت خطير آنان در بيان حقيقت و اعتلاى اسلام و ارزشـهاى اسـلامى جلب كردند و تجليل و تشويق هنرمندان مسلمان را يك وظيفه بزرگ و اصلى برشمردند.
    مـقام مـعظم رهـبرى در اين ديدار فرهنگ و هنر را از جمله مسائل اصـلى زنـدگى بشر دانستند و فرمودند: در همه ادوار فرهنگ و هنر فـضاى زنـدگى بـشر را تـشكيل مى داده است و با اين مقوله است كه مـى توان بـشريت را در طـول تـاريخ شـناسايى كـرد امـا بـسيارند انسانهايى كه از اين ذخيره و هديه باارزش الهى سواستفاده كردند و آن را در جـهت تخريب انسانيت, پوشاندن حقيقت و اغواى انسانها به كار بردند و اكنون نيز به تلاش خود در اين راه ادامه مى دهند.
    حـضرت آيـت الله خـامنه اى از قـرارگرفتن هـنر در خـدمت حـقيقت و انسانيت و خارج كردن آن از انحصار, به عنوان دستاورد بزرگ انقلاب اسـلامى ياد كردند و افزودند: در هنر پس از انقلاب دوخصوصيت بزرگ يـعنى قرارگرفتن در خدمت انقلاب و بروز و گسترش استعدادهاى هنرى را مـى توان مـشاهده كرد و يقينا در اين زمينه جنگ داراى يك نقش اسـاسى اسـت زيـرا بـسيارى از هـنرمندان نـوظهور نـظير عكاسان, فـيـلم برداران, شـعرا, نـويسندگان و بـازيگران هـنرهاى نـمايشى تـوانستند به مناسبت اين پديده عظيم, استعداد هنرى خود را بروز دهند و آن را در خدمت حقيقت به كار گيرند.
    رهبر معظم انقلاب اسلامى فقدان چهره هاى شاخص هنرى در زمينه مسائل مـربوط به انقلاب را يك بليه بزرگ براى ايران اسلامى توصيف كردند و اظـهـار داشـتند: هـنرمندان انـقلابى و مـتدين و بـرخوردار از انـگيزه هاى پاك, ناب و شفاف همواره نيازمند آن بوده اند كه مورد حـمايت قرار گيرند تا بتوانند بنيه هاى هنرى خود را تقويت كنند, بـبالند و بـدرخشند اما اين اتفاق در همه عرصه هاى هنرى به وقوع نپيوست و بسيارى از هنرمندان فرصت رشد و بالندگى پيدا نكردند.
    حضرت آيت الله خامنه اى با بيان اينكه جريان استكبارى و استعمارى تـمامى امـكانات هـنرى خـود را عـليه اسـلام بـه كار گرفته است, فـرمودند: در حـال حاضر در عرصه فرهنگ و هنر جهان تلاش عظيمى در جـريان اسـت تا چهره اسلام و مفاهيم اسلامى زشت و بد معرفى شود و بـراى ايـن هـدف كارهاى هنرى و پشتيبانى هاى بسيار عظيمى در حال انـجام اسـت و در ايـن مـيان هـنرمندان معتقد به مبانى اسلامى و انـقلاب و معتقدين به راه نويى كه ملت ايران آن را انتخاب كرد و پـيمود, بـايد احـساس مسئوليت كنند و تلاش مضاعفى را در اين راه انجام دهند.
    رهـبر معظم انقلاب استفاده قدرتهاى متجاوز و زياده خواه جهانى از قـويترين هـنرمندان و پـيشرفته ترين روشـهاى ارتـباطى بـراى جـا انـداختن يـك دروغ بـه جـاى يـك حقيقت ناب را خاطرنشان كردند و فرمودند: امروز در سطح جهان بيشترين استفاده از فرهنگ وهنر عليه ارزشـهاى والاى بـشرى, اعـتقادات انـسانى و اديـان آسـمانى صورت مـى گيرد و در ايـن شـرايط اصـحاب فـرهنگ وهنر كـشور بايد جوانان تـازه كار در عـرصه هنر را مورد حمايت مادى و معنوى قرار دهند و آنـان را بـه ايستادگى استقلال و سخن گفتن از حقايق به زبان هنر تشويق كنند.
    مـقام مـعظم رهبرى در پايان سخنانشان از شهداى عرصه فرهنگ وهنر تـجليل كـردند و با تاكيد بر ضرورت استمرار تمجيد و تكريم نسبت به هنرمندان متدين و انقلابى, يادآور شدند: هنرمندان ما بايد به انـجام كـارهاى وسيع فرهنگى و هنرى شجاعانه و برخاسته از ايمان حـقيقى و كـيفيت دادن به آن, تشويق شوند و اهتمام خود را مصروف اعتلاى ايران اسلامى كنند

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامى26 / 1 / 1379

    خطبه هاى نماز جمعه تهران
    به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامى
    26 / 1 / 1379


    خطبه اول
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله رب العالميـن نحمده و نستعينه و نستغفره و نومـن به و نتـوكل عليه و نصلى و نسلـم علـى حبيبه و نجيبه و خيرته فـى خلقه حافظ سـره و مبلغ رسـالاته بشيـر نعمته و نذيـر نقمته سيـدنا و نبينا ابـى القـاسـم المصطفـى محمد وعلى اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين و اصحابه المخلصيـن و صل على بقيه الله فـى الارضين وصل علـى ائمه المسلمين و حماه المستضعفيـن و هداه المومنين .
    اوصيكم عبادالله بتقوىالله.
    يك جمله در زيارت اربعين امام حسيـن (عليه الصلاه والسلام) ذكر شـده است كه مانند بسيارى از جملات ايـن زيارتها و دعاها, بسيار پرمغز و در خور تامل و تـدبـر است. امـروز به مناسبت روز تاسـوعا و روز عزا, در خطبه اول قدرى پيرامون هميـن جمله- كه ناظر به جهت قيام حسينى است- عرايضى عرض مـى كنيـم آن جمله ايـن است: ((و بذل مهجته فيك)). ايـن زيــــارت اربعين است منتها فقره هاى اول آن, دعاست كه گوينده ايـن جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى كند: ((و بذل مهجته فيك)) يعنى حسيـن بـن على, جان و خون خود را در راه تـو داد ((ليستنفذ عبادك مـن الجهاله)) تا بندگان تـو را از جهل نجات بدهد (( و حيرالضلاله)) از سرگردانى ناشـى از ضلالت و گمراهـى آنها را بـرهاند. ايـن يك طرف قضيه است, كه طرف قيام كننـده است- كه حسين بـن علـى (عليه السلام) است- طرف ديگر قضيه, در ايـن فقره ى بعدى معرفـى مـى شـود: (( و قد تـوازر عليه مـن عزته الدنيا و باع حظه بالارذل الادنى)) نقطه مقابل, آن كسانى بـودند كه فريب زندگـى, آنها را به خـود مشغول كرده بـود دنياى مادى, زخارف دنيايـى, شهوات و هـواهاى نفـس, آنها را از خود بيخود كرده بود ((و باع حظه بالارذل الادنى)) سهمى را كه خداى متعال براى هرانسانى در آفرينـش عظيـم خود قرار داده است- كه ايـن سهم عبارت است از سعادت و خـوشبختى دنيا و آخرت- به بهاى پست و ناچيز و غيرقابل اعتنايـى فروخته بـودنـد. ايـن, خلاصه ى نهضت حسينـى است. بـا مـداقه ى در ايـن بيان, انسان احسـاس مـى كنـد كه نهضت حسينـى درواقع بـا دونگاه قابل ملاحظه است, كه هـردو هـم درست است اما مجمـوع دونگاه, نشاندهنـده ى ابعاد عظيـم ايـن نهضت است: يك نگاه, حركت ظاهرى حسيـن بـن علـى است كه حـركت عليه يك حكـومت فاسـد و منحـرف و ظالـم و سركوبگر- يعنى حكومت يزيد- است اما باطـن اين قضيه, حركت بزرگترى است كه نگاه دوم, انسان را به آن مـى رساند و آن حركت برعليه جهل و زبـونى انسان است. درحقيقت, امام حسيـن اگـرچه با يزيـد مبارزه مـى كنـد, اما مبارزه ى گسترده ى تاريخى امام حسيـن با يزيد كوته عمر بى ارزش نيست بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلت انسان است امام حسيـن با اينها دارد مبارزه مى كند.
    يك حكـومت آرمانـى به وسيله ى اسلام به وجـود آمد. اگر بخـواهيـم ماجراى امام حسين را در سطورى خلاصه كنيم, ايـن طور مى شود: بشريت, دچار ظلـم و جهل و تبعيض بـود حكومتهاى بزرگ دنيا, كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است - چـه در ايـران آن روز, چـه در امپـراتـورى روم آن روز- حكـومـت اشرافيگرى و حكومت غيرمردمـى و حكومت شمشير بـى منطق و حكـومت جهالت و فساد بود حكومتهاى كـوچكتـر هـم- مثل آنچه كه در جزيـرالعرب بـود- از آنها هـم بـدتر بود مجمـوعا جاهليتـى دنيا را فراگرفته بـود. در ايـن ميان, نـور اسلام به وسيله ى پيامبر خدا و با مدد الهى و مبارزات عظيـم و توانفرساى مردمى توانست اول يك منطقه از جزيره العرب را روشـن كند و بعد بتـدريج گستـرش پيـدا كنـد و شعاع آن همه جا را فـرابگيـرد. وقتـى پيامبر از دنيا مى رفت, ايـن حكومت, حكـومت مستقرى بـود كه مـى تـوانست الگـوى همه ى بشـريت در طـول تاريخ باشـد و اگر آن حكـومت با همان جهت ادامه پيدا مى كرد, بدون ترديد تاريخ عوض مـى شد يعنى آنچه كه بنا بـود در قـرنها بعد از آن- در زمان ظهور امام زمـان دروضعيت فعلـى- پـديـد بيايد, درهمان زمان پـديد آمـده بـود. دنياى سرشار از عدالت وپاكـى و راستى و معرفت ومحبت, دنياى دوران امام زمان است كه زندگى بشر هـم از آن جا به بعد است. زندگى حقيقى انسان در ايـن عالـم, مربـوط به دوران بعد از ظهور امـام زمـان است كه خـدا مـى دانـد بشـر در آن جــا به چه عظمتهايـى نايل خـواهد شد. بنابرايـن, اگر ادامه ى حكـومت پيامبر ميسر مى شد و درهمان دوره هاى اول پـديـد مىآمـد و تاريخ بشـريت عوض مـى شـد, فـرجام كار بشـرى مـدتها جلـو مـى افتاد اما ايـن كار به دلايلـى نشـد. خصوصيت حكومت پيامبر ايـن بـود كه به جاى ابتنا بر ظلـم, ابتنا برعدل داشت به جاى شـرك و تفـرقه ى فكـرى انسان, متكـى بـر تـوحيـد و تمـركز برعبوديت ذات مقدس پروردگار بود به جاى جهل, متكى بر علـم ومعرفت بود به جـاى كينه ورزى انسانها با هـم, متكـى بـر محبت وارتبـاط و اتصال و رفق و مـدارا بـود يعنى يك حكـومت از ظاهر وباطـن آراسته, انسانـى كه درچنيـن حكـومتـى پرورش پيدا مى كند,انسانى باتقـوا, پاكدامـن, عالـم, بابصيرت, فعال, پـرنشاط, متحـرك و روبه كمال است. با گذشت پنجاه سال, قضايا عوض شد اسم, اسـم اسلام ماند نام, نام اسلامى بود اما باطـن ديگر اسلامـى نبـود به جاى حكومت عدل, باز حكـومت ظلـم بر سركارآمـد به جاى برابرى و برادرى, تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجـود آمد به جاى معرفت, جهل حاكـم شـد. دراين دوره ى پنجاه ساله, هـرچه به طـرف پاييـن مىآييم, اگر انسان بخواهد ازا يـن سرفصلها بيشتر پيدا كند, صدها شاهد ونمـونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايـد اينها را بـراى ذهنهاى جـوان و جوينده روشن كنند.
    امامت به سلطنت تبـديل شـد! ماهيت امامت, بـا مـاهيت سلطنت, مغايـر و متفاوت ومناقض است ايـن دو ضدهمند. امامت, يعنى پيشوايى روحى و معنوى پيـونـد عاطفـى و اعتقادى با مـردم اما سلطنت, يعنـى حكـومت با زور و قدرت وفريب, بدون هيچ گونه علقه ى معنوى وعاطفى و ايمانى ايـن دو, درست نقطه ى مقابل هـم است. امامت, حركتـى درميان امت, براى امت ودرجهت خير است.
    سلطنت, يعنـى يك سلطه ى مقتـدرانه برعليه مصالح مردم و براى طبقات خاص براى ثروت اندوزى و براى شهوترانى گروه حاكـم. آنچه كه ما درزمان قيام امـام حسيـن مـى بينيـم, ايـن دومـى است, نه آن اولـى يعنـى يزيـدى كه بـرسـركـار آمـده بـود, نه بـا مـردم ارتبـاط داشت, نه علـم داشت, نه پرهيزگارى و پاكـدامنـى و پارسايـى داشت, نه سابقه ى جهاد در راه خـدا داشت, نه ذره يـى به معنـويات اسلام اعتقاد داشت, نه رفتار او رفتار يك مومـن بود, نه گفتار او گفتار يك حكيـم بود هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت. درچنين شرايطـى, براى كسـى مثل حسيـن بـن على كه خـود او همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر قرار بگيرد- فرصتـى پيـش آمد و قيام كرد.
    اگر به تحليل ظاهرى قضيه نگاه كنيـم, ايـن قيام, قيام بـرعليه حكـومت فاسد و ضدمردمى يزيد است اما در باطـن, يك قيام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ايمان و بـراى عزت است بـراى ايـن است كه مـردم از فساد و زبـونى و پستـى و جهالت نجات پيدا كنند لذا ابتدا كه از مدينه خـارج شـد, در پيام به بـرادرش محمـدبـن حنفيه- و در واقع در پيام به تاريخ- ايـن طور گفت: ((انى لم اخرج اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما)) مـن با تكبر, با غرور, از روى فخرفروشـى, از روى ميل به قدرت و تشنه ى قدرت بودن قيام نكردم ''انما خرجت لطلب الاصلاح فى ام جدى'' مـن مى بينـم كه اوضاع درميان امت پيامبـر دگرگـون شـده است حركت, حـركت غلطـى است حـركت, حـركت به سمت انحطاط است درضـد جهتـى است كه اسلام مـى خـواست و پيامبر آورده بود قيام كردم براى اين كه با اينها مبارزه كنم.
    مبارزه ى امام حسيـن دو وجه دارد و ممكـن است دو نتيجه به بـار بياورد امـا هـر دو نتيجه خـوب اسـت : يـك نتـيجـه ايـن بـود كه امـام حسيـن (عليه السلام) بتـواند بر حكـومت يزيد پيروز بشـود و قدرت را از چنگ آن كسانـى كه با زور بـر سر مردم مـى كـوبيـدنـد و سـرنـوشت مردم را تباه مـى كردند, خارج كند و كار را در مسير صحيح خـود بيندازد اگر ايـن كار صـورت مى گرفت, البته باز مسير تاريخ عوض مى شد. يك وجه ديگر ايـن بـود كــه امــام حـسيـن نتـوانـد بــه هــر دليلـى ايـن پيـروزى سيـاســى و نظامـى را به دست بياورد آن وقت امام حسيـن در ايـن جا ديگـر نه بـا زبان, بلكه با خـون, با مظلـوميت, با زبـانـى كه تاريخ تا ابـد آن را فراموش نخواهد كرد, حرف خـود را مثل يك جريان مداوم و غيرقابل انقطاع در تـاريخ به جـريـان مـى انـدازد و ايـن كـار را امـام حسيـن كـــرد. البته آن كسانـى كه دم از ايمان مـى زدند, اگر رفتارى غير از آن داشتند كه به امام حسين نشان دادند, شق اول پيش مىآمد و امام حسيـن مى توانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند اما كـوتاهـى كردند! البته بحث ايـن كه چرا كوتاهى كردند, چه طـور كـوتاهـى كردند, از آن بحثهاى بسيار طـولانـى و مرارتبارى است كه بنده در چنـد سال قبل از ايـن تحت عنـوان (( خـواص و عوام )) آن را مقـدارى مطرح كردم- يعنى چه كسانـى كـوتاهـى كردند, گناه و تقصير به گردن چه كسانى بـود چه طـورى كوتاهى كردند, كجا كوتاهى كردند- كه مـن نمى خواهـم آن حرفها را مجددا بگويم. بنابرايـن, كوتاهى شد و به خاطر كـوتاهـى ديگران, مقصود اول حاصل نشـد اما مقصـود دوم حاصل گرديد ايـن ديگر آن چيزى است كه هيچ قدرتـى نمى تـواند آن را از امـام حسيـن بگيـرد قـدرت رفتـن به ميـدان شهادت دادن جـان و دادن عزيزان آن گذشت بزرگى كه از بس عظيم است, دشمـن در مقابل آن, هرعظمتى كه داشته باشد, كوچك و محـو مى شود و ايـن خـورشيد درخشان روزبه روز در دنياى اسلام نـورافشانـى بيشتـرى مـى كنـد و بشـريت را احـاطه مـى كنـد. امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش, حسيـن بـن على اسلام و شما, در دنيا شناخته شـده است. امروز وضع به گـونه يـى است كه متفكران و روشنفكران و آنهايـى كه بـى غرضند, وقتـى به تاريخ اسلام برمـى خـورند و ماجراى امام حسيـن را مـى بينند, احساس خضـوع مـى كننـد. آنهايـى كه از اسلام سـر در نمـىآورنـد, امـا مفـاهيـــم آزادى, عدالت, عزت, اعتلا و ارزشهاى والاى انسانى را مى فهمند, با اين ديد نگاه مـى كنند و امام حسيـن, امام آنها در آزاديخـواهـى, در عدالت طلبـى, در مبارزه ى بـا بـديها و زشتيها, در مبارزه ى با جهل و زبونى انسان است.
    امروز هـم هرجايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است- چه ضربه ى سياسى, چه ضربه ى نظامـى, چه ضربه ى اقتصادى- اگر ريشه اش را كاوش كنيـد, يا درجهل است, يا در زبـونى يعنى يا نمـى دانند و معرفت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته بـاشنـد, نـدارنـد يا ايـن كه معرفت دارنـد, اما خـود را ارزان فروخته اند زبـونى را خريده اند و حاضر به پستـى و دنائت شده اند! امـام سجـاد و اميـرالمـومنيـن- بنـابـر آنچه كه از آنها نقل شـــده- فرموده اند: (( ليس لانفسكم ثمـن الاالجنه فلاتبيعوها بغيرها)) اى انسان! اگر بناست هستى وهويت و موجـوديت تـو فروخته بشود, فقط يك بها دارد و بـس و آن بهشت الهى است به هرچه كمتـر از بهشت بفروشـى, سرت كلاه رفته است. اگر همه ى دنيا را هـم به قيمت قبول پستـى و ذلت و زبـونى روح به شما بـدهند, جايز نيست. همه ى آن كسانـى كه در اطراف دنيا تسليـم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و ايـن زبونى را قبول كرده اند- چه عالـم, چه سياستمدار, چه فعال سياسى واجتماعى, چه روشنفكر- به خاطر ايـن است كه ارزش خود را نشناختند و خـود را فـروختنـد. خيلـى از سياستمـداران دنيا خودشان را فروخته اند. عزت فقط ايـن نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشينـد گـاهـى يك نفـر بـر تخت سلطنت نشسته است, به هزاران نفر هـم با تكبر فخرفروشـى مى كند و زور مى گـويد اما درعيـن حال زبـون واسير يك قـدرت و يك مركز ديگـر است اسير تمايلات نفسانـى خـود است كه البته اسراى سياسـى امروز دنيا به ايـن آخرى نمـى رسند اسير قـدرتها و اسير مراكزند!
    اگر امروز شما به ايـن كشور بزرگ نگاه كنيد, مى بينيد كه چهره ى جوانان ايـن كشـور, از احساس استقلال و احساس عزت, بـرافـروخته و شادمان است. هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه دستگاههاى سياسى ايـن كشور, از قدرتى در دنيا كمترين فرمانى مى برند. همه ى دنيا هـم ايـن را قبـول دارند كه در هميـن كشور باعزت وباعظمت, قبل از انقلاب حكومتى سركار بـود كه افرادش تفرعن وتكبر داشتند و براى خـود جاه وجلال و جبروت قائل بـودند و مردم بايستـى در مقابلشان تعظيـم مى كردند و خـم مـى شدند اما همانها اسير و زبون ديگران بودند!
    درهمين تهران هروقت سفيرآمريكا مى خواست مى توانست باشاه ملاقات كند وهر مساله يى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر اوانجام نداد به او تغيـر كنـد! ظاهـرشان جلال و جبروت داشت اما براى مـردم و بـراى ضعفا, زبـون بـودنـد! امام حسيـن خـواست ايـن زبـونـى را از انسانها بگيـرد. پيامبـر در مقابل مردم, ((كان رسـول الله(ص) ياكل اكل العبـد و يجلـس جلـوس العبـد)) خود مثل بندگان غذا مى خـورد و مثل بندگان مـى نشست, نه مثل اشراف زاده ها خـود پيامبر جزو فاميلهاى اشراف زاده بـود اما رفتار او با مردم خـود, رفتار متـواضعانه يـى بـود به آنها احترام مـى كرد به آنها فخر و تعند نمى فروخت اما اشاره و نگاه پيامبر بر تـن امپراتوران آن روز عالـم- در سالهاى آخـر عمـرش- لـرزه مـى انـداخت ايـن عزت است. امامت, يعنـى آن دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجـود مـىآورد علـم و معرفت را به مردم مى دهد رفق و مدارا را ميان آنها ترويج مى كند ابهت اسلام و مسلميـن را در مقـابل دشمـن حفظ مـى كنـد امــــا سلطنت و حكـومتهاى جائرانه, نقطه اى مقـابل آن است. امـروز در خيلـى از جـاهاى دنيا اسمشان پادشاه نيست, اما در واقع پادشاهنـد اسمشان سلطان نيست و ظواهر دمكراسى هـم در آن جاها جارى است, اما در باطـن, همان سلطنت است يعنـى رفتار تعنـدآميز با مـردم, و رفتار ذلتآميز بـا هـر قـدرتـى كه بالاسر آنها باشـد! حتـى شما مـى بينيـد كه در يك كشـور بزرگ و مقتـدر, روسـاى سيـاسـى آنها بـاز به نـوبه ى خـود مقهور و اسيـر دست صـاحبـان كمپـانيها, مـراكز شبكه يـى پنهان جهانـى, مـراكز مـافيـايـى و مـراكز صهيونيستى هستند مجبـورند طبق ميل دل آنها حرف بزنند و موضعگيرى كنند بـراى ايـن كه آنها نـرنجنـد ايـن سلطنت است. وقتــى كه در راس, ذلت و زبونى وجود داشت, در قاعده و بدنه هـم ذلت و زبـونى وجـود خواهد داشت امام حسين عليه اين قيام كرد.
    در رفتار امام حسيـن از اولى كه از مدينه حركت كرد, تا مثل فردايى كه در كـربلا به شهادت رسيـد, همـان معنـويت و عزت و سـرافــــرازى و در عيـن حال عبوديت و تسليـم مطلق در مقابل خدا محسوس است در همه ى مراحل هـم ايـن طـور است. آن روزى كه صـدها نامه و شايد هزارها نامه براى او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توييـم و در كـوفه و در عراق منتظر تـو هستيـم, او دچار غرور نشد. آن جا كه سخنرانى كرد و فرمود: ((خط المـوت علـى ولـد ادم مخط القلاده فـى جيـدالضاه )), صحبت از مرگ كرد نگفت كه چنان مى كنيم, چنيـن مى كنيـم يا دشمنانش را تهديد و دوستانـش را تطميع بكند از حالا مناصب را در كوفه تقسيـم بكند. حركت مسلمانانه, همراه با معرفت, همراه با عبـوديت, همـراه با تـواضع, آن وقتـى است كه حالا همه دستها را به طرف او دراز كرده اند و نسبت به او اظهار ارادت مـى كننـد. آن روزى هـم كه در كربلا همراه يك جمع كمتـر از صـد نفر تـوسط سـى هزار جمعيت از اراذل و اوباش محاصره شـد و جانش را تهديد كردنـد, عزيزانـش را تهديد كردند, زنها و حرم او را تهديد به اسارت كردنـد, آن روز هـم ذره يـى اضطـراب در اين مـرد خدا و ايـن بنـده ى خـدا و ايـن عزيز اسلام مشاهده نشد. آن راوىيـى كـه حـوادث روز عـاشـورا را نقـل كـرده است و در كتـابـها دهن به دهـن منتقل شده است, مى گويد:((فوالله ما رايت مكثورا)). مكثـور, يعنـى آن كسـى كه امـواج غم و انـدوه بر سـر او بـريزد بچه اش بميـرد, دوستانـش نابود بشوند, ثروتـش از بيـن برود, همه ى امواج بلا به طرف او بيايد. راوى مى گويد مـن هيچ كسى را در چهار موجه ى بلا مثل حسيـن بـن على محكـم دل تر و استـوارتر نـديدم ((اربط جاشا)). در ميـدانهاى گوناگـون جنگها, در ميـدانهاى اجتمـاعى, در ميـدان سيـاست, انســـان به آدمهاى گوناگونى برخـورد مى كند كسانى كه دچار غمهاى گوناگونند. راوى مى گـويد هرگز نديدم كسى در چنين هنگامه يى با اين همه مصيبت, مثل حسيـن بـن على, چهره يى شاد, مصمـم, حاكـى از عزم و اراده و متـوكل به خدا داشته باشد اين همان عزت الهى است ايـن جـريان را امام حسيـن در تاريخ گذاشت بشـر فهميد كه بايد براى آن چنان حكـومت و جامعه يى مبارزه كنـد جامعه يـى كه در آن پستـى و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشـد. همه بـايـد بـراى آن چنان اجتماعى جهاد كننـد كه به وجـود بيايد و مـىآيـد و ممكـن است. يك روز بود كه بشر مايوس بـود اما انقلاب اسلامى و نظام اسلامى نشان داد كه همه چيز ممكـن است. نظام اسلامى به آن حد نرسيده است, اما بزرگتريـن مـوانع را در راه رسيـدن به آن مرحله از سرراه بـرداشت. وجـود حكـومت طاغوتـى, حكومت ديكتاتـورى, حكـومت انسانهايى كه بر مردم شير بـودند, ولـى در مقابل قدرتها روباه بـودند در مقابل مردم خـودشان با تفرعن و تكبـر بودند. اما در مقابل بيگانگان تسليـم و خاضع بـودنـد بزرگتريـن مانع بـراى يك ملت است آن هـم حكـومتـى كه همه قـدرتهاى جهانـى از او حمايت مى كردند. ملت ايران نشان داد كه اين كار, عملى و ممكـن است اين مـانع را بـرداشت و در ايـن راه حـركت كــرد.
    به لطف و فضل الهى, در ايـن راه گـامهاى زيادى بـرداشته شـده است اما برادران و عزيزان! ما در نيمه راهيم. اگر ما پيام امام حسيـن را زنده نگه مى داريم, اگر نام امام حسين را بزرگ مى شماريـم, اگر ايـن نهضت را حادثه ى عظيم انسانـى در طـول تاريخ مى دانيم و بـراى آن ارج مـى نهيـم, بـراى اين است كه يادآورى ايـن حادثه به ما كمك خـواهـد كرد كه حـركت كنيم و جلـو برويم و انگشت اشاره امام حسيـن را تعقيب كنيـم و به لطف خـدا به آن هدفها برسيـم و ملت ايران ان شاالله خـواهد رسيد. نام امام حسيـن (عليه السلام) را خـدا بزرگ كـرده است و حادثه كـربلا را در تاريخ نگهداشته است. اين كه مى گويم ما بزرگ نگهداريـم, معنايش ايـن نيست كه ما ايـن كار را داريـم مـى كنيـم نه, ايـن حادثه عظيمتـر از آن است كه حـوادث گـونـاگـون دنيا بتـوانـد آن را كمـرنگ كنـد و از بيـن ببـرد. امـروز روز تاسـوعاست, فـردا, روز عاشـوراست. روز عاشـورا, اوج هميـن حادثه عظيـم و بزرگ است. حسيـن بـن على(عليه السلام) با سازو برگ جنگ به كربلا نيامده بـود. آن كسـى كه مى خـواهد به ميدان جنگ برود, سرباز لازم دارد اما امام حسيـن بـن على(عليه السلام) زنان و فرزندان خود را هـم با بيفتد خود آورده است اين به معناى آن است كه اين جابايد حادثه يى اتفاق كه عواطف انسانها را در طـول تاريخ همواره به خود متوجه كند, تا عظمت كار امام حسين معلوم بشود. امام حسيـن مى داند كه دشمـن پست و رذل است مى بيند كه ايـن كسانى كه به جنگ او آمده اند, عده يى جزو اراذل و اوباش كوفه هستند كه در مقابل يك پاداش كـوچك و حقير, حاضر شده اند به چنيـن جنايت بزرگـى دست بزنند مـى داند كه بـر سر زن و فرزند او چه خـواهنـد آورد امام حسين از اينها غافل نيست, اما در عيـن حال تسليم نمى شود از راه خـود برنمى گردد بر حركت در اين راه پافشارى مى كند پيداست كه ايـن راه چه قـدر مهم است ايـن كـار چه قــدر بزرگ است.
    مـن امروز چند جمله يى ذكر مصيبت بكنم. البته شما از ساعتى پيش ايـن جا بوده ايد ذكر مصيبت كرده اند و شنيده ايد ايـن روزها هم در همه ى مجالس و محافل, ذكر مصيبت است. امروز, روز تاسوعاست و رسـم بر ايـن است كه در ايـن روز, گـوينـدگان و نـوحه سـرايان, راجع به شهادت اباالفضل العباس روضه بخـواننـد. آن طـور كه از مجمـوع قرايـن به دست مـىآيد, از مردان رزمآور- غيـر از كـودك شـش ماهه, يا بچه ى يازده ساله- اباالفضل العباس آخرين كسـى است كه قبل از امام حسين به شهادت رسيده است و ايـن شهادت هـم بـاز در راه يك عمل بزرگ- يعنـى آوردن آب بـراى لب تشنگان خيمه هاى ابـاعبـدالله الحسيـن- است. در ايـن زيـارات و كلمـاتـــى كه از ائمه (عليهم السلام) راجع به اباالفضل العباس رسيده است, روى دو جمله تاكيـد شده است:
    يكـى بصيـرت, يكـى وفـا.
    بصيـرت ابـاالفضل العبـاس كجـاست؟
    همه ى اينها صاحبان بصيرت بـودند اما او بصيرت را بيشتر نشان داد. در روز تاسوعا, مثل امروز عصرى, وقتى كه فرصتى پيدا شد كه او خـود را از ايـن بلا نجات بدهد يعنى آمدند به او پيشنهاد تسليـم و امان نامه كردند و گفتند ما تـو را امان مى دهيـم آن چنان برخـورد جـوانمردانه يى كرد كه دشمن را پشيمان نمود: مـن از حسيـن جدا بشوم؟! واى بر شما! اف بر شما و امان نامه ى شما! نمـونه ى ديگـر بصيرت او ايـن بـود كه به سه نفـر از برادرانش هـم كه با او بودند, دستور داد كه قبل از او به ميدان بروند و مجـاهـدت كننـد تـا ايـن كه به شهادت رسيـدنـد.
    مـى دانيـد كه اينها چهار برادر از يك مادر بـودنـد: اباالفضل العباس- برادر بزرگتر جعفر, عبدالله و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود براى حسيـن بـن على قربانى بكند به فكر مادر داغدارش هـم نباشد كه بگـويد حالا يكى از برادران برود تا ايـن كه مادرم دلخـوش باشد به فكر سرپرستـى فرزندان صغير خـودش هـم نباشـد كه در مدينه هستند ايـن همان بصيـرت است. وفادارى حضـرت اباالفضل العبـاس هـم از همه جا بيشتـر در هميـن قضيه ى وارد شـدن در شريعه ى فرات و ننـوشيـدن آب است. البته نقل معروفـى در همه ى دهانها هست كه امام حسيـن (عليه السلام) حضـرت اباالفضل را بـراى آوردن آب فـرستادنـد اما آنچه كه مـن در نقلهاى معتبـر- مثل ((ارشاد)) مفيد و ((لهوف)) ابـن طاووس- ديدم, اندكى با ايـن نقل تفاوت دارد كه شايد اهميت حادثه را هـم بيشتر مى كند. در ايـن كتابهاى معتبر اين طور نقل شده است كه در آن لحظات و ساعت آخر, آن قدر بر ايـن بچه ها و كـودكان, بر ايـن دختران صغير, بر اهل حرم تشنگى فشار آورد كه خـود امام حسيـن و اباالفضل با هـم به طلب آب رفتند اباالفضل تنها نرفت خود امام حسيـن هـم با اباالفضل حركت كردند و به طرف همان شريعه ى فرات- آن شعبه يى از نهر فرات كه در ايـن منطقه بـود- رفتند, بلكه بتـوانند آبى بياورند. ايـن دو برادر شجاع و قوى پنجه, پشت به پشت هم در ميدان جنگ جنگيدند يكـى امام حسيـن در سـن نزديك به شصت سالگـى است, اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بـى نظير است ديگرى هـم برادر جـوان سى وچند ساله اش اباالفضل العباس است, با آن خصـوصياتى كه همه او را شناخته اند.
    ايـن دو بـرادر, دوش به دوش هـم, گاهـى پشت به پشت هـم, در وسط درياى دشمـن, صف لشكـر را مـى شكافنـد بـراى ايـن كه خـودشان را به آب فـرات برسانند. بلكه بتـوانند آبـى بياورنـد. در اثناى ايـن جنگ سخت است كه ناگهان امام حسين احساس مـى كنـد كه دشمـن بيـن او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در هميـن حيص و بيص است كه اباالفضل به آب نزديكتر شـده و خـودش را به لب آب مـى رسـانـد. آن طـورى كه نقل مـى كننــــد, او مشك آب را پر مى كند كه براى خيمه ها ببرد. در ايـن جا هر انسانى به خودش حق مى دهد كه يك مشت آب هـم به لبهاى تشنه ى خودش برساند اما او در ايـن جا وفادارى خـودش را نشان داد. اباالفضل العباس وقتـى كه آب را بـرداشت, تـا چشمـش به آب افتـاد, ((فذكـر عطـش الحسيـن)) به يــاد لبهاى تشنه ى امام حسيـن, شايد به ياد فريادهاى العطش دختران و كودكان, شايد به ياد گريه ى عطشناك علـى اصغر افتاد و دلـش نيامد كه آب را بنـوشد آب را روى آب ريخت و بيرون آمد. در ايـن بيرون آمدن است كه آن حوادث رخ مى دهد و امام حسيـن(عليه السلام) ناگهان صداى برادر را مـى شنـود كه از وسط لشكر فرياد زد: ((يا اخا ادرك اخاك)).
    نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيـم الاعظم الاعز الاجل الاكرم و بالحسيـن و اصحـابه و اهل بيته ياالله يا الله يا الله يـا رحمـن و يـا رحيـم.
    پـروردگارا به محمـد و آل محمـد, اسلام و مسلمانان را نصـرت عطا كـن.
    پروردگارا به محمد و آل محمد, ملتهاى مسلمان, مردم مسلمان فلسطيـن و لبنان, در همه ى نقاط عالـم هـرجا مسلمانـى در مقابل دشمـن است, او را بر دشمنش پيروز بگردان.
    پروردگـارا به محمـد و آل محمـد, امت اسلامى را قـدردان اسلام بگـردان حـاكميت اسلام و امـامت اسلام را به مسلمين برگردان.
    پـروردگـارا به محمـد و آل محمـد, ملت مـا را بـر دشمنـانـش پيــروز گـردان و مشكلات را از كـار او بـاز كـــن.
    پروردگارا به محمد و آل محمـد, ملت ما را به آرزوهاى بزرگـش برسان و دشمنانش را مقهور و منكوب كن.
    پروردگارا به محمد و آل محمد, تـو را سوگند مى دهيـم, دلهاى مسلمانان را, دلهاى آحاد ملت ما را, دلهاى مـردم و مسئولان را هـرچه بيشتـر به هم نزديك كن.
    پـروردگارا! ما را در راه امام حسين زنـده بـدار و در راه امام حسيـن بميران.
    پـروردگـارا به محمـد و آل محمـد, قلب مقـدس ولى عصر را از ما راضى و خشنـود كـن و ما را از سربازان آن بزرگـوار قرار ده.
    پـروردگـارا به محمـد و آل محمـد, ارواح مطهر شهداى عزيزمــان و روح مطهر امـام بزرگـوار را از ما راضى و خشنود كن.
    پـروردگارا ما را بيامـرز پـدر و مادر و گذشتگان و ذوىالحقـوق ما را بيامرز.
    بسم الله الرحمن الرحيم
    ( قل هـوالله احـد الله الصمـد, لـم يلـد و لـم يـولـد و لم يكن له كفوا احد ).

    خطبه دوم
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدرب العالميـن نحمده و نستعينه و نستغفره و نومـن به و نتوكل عليه و نصلى و نسلـم علـى حبيبه و نجيبه سيدالانبيا والمرسليـن ابـى القاسـم المصطفـى محمـد و علـى اله الاطهريـن الاطيبيـن المنتجبيـن سيمـا علـــى اميرالمـومنين و الصديقه الطاهره سيده نساالعالمين و الحسـن والحسيـن سيدى شباب اهل الجنه و على بن الحسيـن و محمدبن علـى و جعفربـن محمـد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد و الحسن بـن على و الخلف القـائم المهدى حججك عبـادك و امنـائك فـى بلادك و صل علـى ائمه المسلمين و حماه المستضعفين و هداه المومنين.
    اوصيكم عبادالله بتقوىالله.
    همه ى شما بـرادران و خواهران عزيز و خـودم را به تقـواى الهى و رعايت پرهيزگارى و پاكدامنى دعوت و توصيه مى كنـم. مطلبى كه در خطبه ى دوم به نظر رسيـد عرض كنـم, ناشـى از احساس نيازى است كه امروز ملت و جامعه ى ما به وحدت و يكپارچگى مى كند از اين جهت, مـن اين مطلب را كه در ذهـن دارم, عرض خواهم كرد.
    اول امسال ما عرض كرديـم كه شعار امسال, (( وحدت ملى )) و (( امنيت ملى )) باشد. حقيقتا با تـوجه به اوضاع و احـوال كشور و مسائل جارى و مسائل بيـن المللـى, آنچه كه بايد مسئولان و مردم به سهم خـود دنبال آن باشند, همين دو شعار مهم است. اگر وحـدت ملى و امنيت ملـى تاميـن شد, دولت هـم مجال پيدا مى كند كه كارهاى خود, مسئوليتهاى خود, وظايف بزرگ خود, بـرنامه هاى سازنده ى خـود را اجرا كند مـى تـوانـد به اقتصاد مردم برسد, به اشتغال مردم بـرسـد, به مسائل زندگى مردم رسيـدگـى كنـد, به مساله ى فرهنگ كشـور رسيدگـى كند, اگر امنيت و يا وحدت نباشد, اختلافات و جنجال باشد, دائما تشنج سياسى باشد, اول كسى كه ضربه مى خـورد, دولت است چـون نمى تـواند وظايف خود را انجام بدهد. وقتى دولت وظايف خود را انجام نداد, وضع مردم, وضع طبقات مستضعف, وضع جـوانان, وضع كسانـى كه تشنه ى اقـدامات دستگاههاى مسئول هستند, معلـوم است كه چگـونه خـواهد شـد.
    بنـابـرايـن, ايـن دو شعار مهم است.
    مـن بر روى ((وحدت ملى)) تاكيد بيشترى دارم به خاطر ايـن كه امنيت هم ناشـى از وحدت است. اگر وحدت نباشد, امنيت ملـى هـم به خطر مـى افتد و ايجاد ناامنى مى شـود. منظور ما از وحدت چيست؟ يعنى همه ى مردم يك جـور فكر كنند؟ نه. يعنى همه ى مردم يك جـور سليقه ى سياسى داشته باشند؟ نه. يعنـى همه ى مـردم يك چيز را, يك شخص را, يك شخصيت را, يك جنــاح را, يك گـروه را بخـواهنـد؟ نه معناى وحدت اينها نيست. وحـدت مردم, يعنـى نبـودن تفـرقه و نفاق و درگيـرى و كشمكـش. حتى دو جماعتـى كه از لحاظ اعتقاد دينى هم مثل هـم نيستند, مى توانند اتحاد داشته باشند مى توانند كنار هـم باشند مى تـوانند دعوا نكنند. يكـى از چيزهايى كه ايـن وحدت را خـدشه دار مـى كند, مفاهيـم مشتبهى است كه دايما در فضاى ذهنـى مردم پرتاب مى شـود هركـس هـم به گونه يى معنا مى كند يك عده از ايـن طرف, يك عده از آن طرف جنجال و اختلاف غيرلازم درست مى شود! البته دشمـن در همه ى اين مسائل سـود مـى برد و به احتمال زياد در ايـن مسائل, يا در همه اش, يا در بعضى اش دست هـم دارد يعنى ايـن را ما نمى توانيم نديده بگيريـم. البته متاسفانه عده يـى امروز حساسيت پيـدا كـرده انـد تا گفته مـى شـود دشمن, اينها لجشان مى گيرد كه چرا مى گوييد دشمن! دشمـن هست نمى شود شما دشمـن را نـديده بگيريـد. هيچ كـس يك ملت و يك جماعت را براى ايـن كه دشمن خـود را نديده است, خاكريزهاى دشمن را نديده است, اسلحه ى دشمـن را نديده است, تـوطئه ى دشمـن را نفهميده است, ستايـش نخواهد كرد. خود دشمن دارد به طـور صريح مى گـويد كه من دشمنى مـى كنـم خـود دشمـن دارد مى گـويد كه مـن براى ايجاد اختلال در ايران بـودجه مـى گذارم براى تشنج افكار در ايران راديو درست مى كنـم مى خواهم مردم ايران دو دسته بشنوند ولى ما بگوييـم نيست؟! اين ساده لوحى نيست؟! بنابرايـن, دست دشمـن هـم در كـار است. البته اگـر ماها بيـدار باشيـم و اشتبـاه نكنيـم, دشمـن نمى تواند كارى بكند. پـس, اشتباه و غفلت و كوتاهى ما يقينا يك جز مهم و عنصر اساسى در موفقيت دشمن است.
    مـن به تاريخ مراجعه كنم و دونمونه را عرض كنم, براى اين كه شما توجه كنيد كه ايـن مفاهيـم مشتبه چه طور مى تواند يك جامعه را دچار دودستگى كند.
    يك نمونه, نمونه جنگ صفين است كه بعد از آن كه لشكر اميرالمومنيـن بر لشكر معاويه غلبه ظاهرى پيـدا كردند, آنها قرآنها را سـرنيزه كردنـد. ديدن قرآنها, در لشكر اميرالمومنيـن دودستگى انداخت چون معناى آن كار اين بـود كه بيـن ما و شما قرآن قرار دارد. عده يى متزلزل شدندو گفتند كه نمى شـود ما با قرآن بجنگيـم! يك دسته ديگر گفتند كه اصل جنگ اينها با قرآن است حالا جلـد قرآن و صـورت ظاهر قرآن را آورده اند اما دارنـد با معناى قـرآن- كه اميـرالمـومنيـن است- مـى جنگنـد. بالاخـره در سپاه مسلميـن دودستگـى افتـاد و تزلزل به وجـود آمـد ايـن كار دشمـن بـود.
    يك نمـونه ديگـر در همـان جنگ اتفـاق افتـاد. بعد از آن كه حكميت بـر اميرالمومنين تحميل شـد, عده يـى از داخل اردوگاه اميـرالمـومنيـن- كه اينها ديگر خـودى بودند از بيرون نبـودند- بلند شـدند و شعار دادنـد:
    (( لا حكـم الا لله )) يعنى حكـومت فقط از آن خداست. بله, معلـوم است و در قـرآن هـم هست كه حكـومت از آن خـداست امـا اينها چه مـى خـواستنـد بگويند؟ اينها مى خواستند با اين شعار, اميرالمومنيـن را از حكومت خلع كننـد. اميرالمـومنيـن نقشه آنها را افشا كـرد گفت حكـم و حكـومت مال خداست اما اينها ايـن را نمى خواهند بگويند اينها مى خـواهند بگويند (( لاامرالالله )) مى خـواهند بگـويند بايستى خدا بيايد مجسـم بشـود و امور زندگـى شما را اداره كند يعنى اميرالمـومنين نباشد! ايـن شعار, عده يى را از اردوگاه اميـرالمـومنيـن خارج كـرد و به آن جماعت بـدبخت نادان غافل ظاهربيـن و احيانا مغرض ملحق كرد كه قضيه خـوارج به وجـود آمـد. الان متـاسفانه ايـن كارها دارد در جامعه ما مـى شـود. شعارهايـى مطـرح مى شود بعضى از اين شعارها, روشـن و خوب است اما دشمـن از همان شعارها استفاده مى كند. مـن امروز درباره ى دو واژه تـوضيح مـى دهـم و اميدوارم دلهاى شما عزيزان و دلهاى ملت اسلام, آن چنان تـوجهى به ايـن دو مساله بكند كه بعد ازايـن اگر چيزى هـم گفتند ونـوشتند, آن كسانـى كه دلشان مريض است, نتوانند دلها را از هـم جداكنند. يك واژه, واژه ى ''خشونت'' است يك واژه, واژه ى ''اصلاح'' است.
    خشونت يعنى چه؟ خشـونت, يعنى كشتـن, كتك زدن, زندانـى كردن, بداخلاقـى كردن, تندى كردن, خشـونت, يك امر واضح ويك معناى بـديهى است. الان چند ماه است كه در بعضى از مطبـوعات ما دايـم دنبال مى شود كه خشـونت خـوب است يا بد است يا فلان كس طرفدار خشونت است, فلان كـس مخالف خشـونت است يا اسلام خشونت را قبول دارد, يا قبـول ندارد! آيا اين مساله ايـن قدر مهم و مشكل است؟! يـا نه, پشت سـر ايـن قضيه, نيتهاى ديگــــرى هست؟! اسلام درباره ى مساله ى خشونت نظر روشـن و واضحى دارد. اسلام استفاده ى از خشونت را اصل قرار نداده است اما درمـواردى كه خشـونت قانـونـى باشد, خشونت را نفـى هـم نكـرده است. ما دو گـونه خشـونت داريـم: يك خشـونت قانونى يعنى قانون يك خشـونت را اعمال مى كند مى نـويسد كه اگر فلان كـس اين كار را كرد, او را به زندان ببرند اين خشونت است, اما ايـن خشونت بـد نيست ايـن خشونت در برابـر تجاوز به حقـوق انسانهاست ايـن خشـونت درمقابل آدم بـى قانـون است ايـن خشـونت درمقابل متجـاوز است. اگـر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشـود, تجاوز در جامعه زياد خـواهد شد ايـن جا خشونت لازم است. يك خشونت هـم خشـونت غيـرقانـونـى است مثلا يك نفـر بيجا, خودسـر, خودراى, برطبق ميل خـود, برخلاف قانـون, بـرخلاف دستـور, نسبت به كسى اعمال خشـونت مى كند يك سيلى به گـوش كسـى مى زند آيا ايـن خـوب است يا بـد است؟ معلـوم است كه ايـن بـد است در ايـن شكـى نيست. اسلام درباره ى معاشرت و اخلاق فردى پيامبر مـى فرمايد: (( فبما رحمه مـن الله كنت لهم ولـوكنت فظا غليظالقلب لانفضـوا مـن حـولك)).
    پيامبر را به خاطر نرمش او, به خاطر لينت او در برخورد با مردم,ستايش مى كنـد مـى گـويـد تـو غليظ و خشـن نيستـى. هميـن قرآن در جاى ديگر بـه پيـامـبر مـى گـويـد: (( يـا ايهـاالـنبـى جاهـدالكفار والمنافقيـن واغلظ عليهم)) با كفار و منافقان بـا خشـونت رفتار كـن. همان ماده ى غلظ كه در آيه ى قبلـى بـود, در ايـن جا هـم هست منتها آن جا بـا مـومنيـن است در معاشـرت است در رفتـار فـردى است اما ايـن جا در اجراى قانـون و اداره ى جامعه و ايجاد نظم است آن جا غلظت بد است, اين جا غلظت خوب است آن جا خشونت بد است, ايـن جا خشـونت خـوب است. پيامبر اكرم وارد مكه شـد با مردمـى روبه رو گرديد كه سيزده سال او را اذيت و تكذيب و شكنجه كرده بـودنـد همه ى سختيها را بـر سر او درآورده بـودنـد اما به همه ى آنها گفت كه شماها آزاديـد از آنها انتقام نگرفت ولـى در همان سفر, پيامبر عده يى را به نام ذكر كرد و گفت هركجا اينها را يافتيـد, بكشيـد! در ميان آنها, چهارنفر زن و چهارنفـر مـرد بـود. ايـن جـا خشـونت لازم بـود امـا آن جـا نـرمـش لازم بود.
    اسلام در مورد تشخيص گناه مى گـويد كه تجسـس نكنيد, دنبال نكنيد, در پى گناه ايـن و آن نگرديد, بيخـودى افـراد را متهم و گناهكار نكنيـد اما آن جايى كه گناه ثابت مى شـود, مى فرمايد كه: ((ولا تاخذكـم بهما رافه فى ديـن الله )) شما بايستـى ايـن گناهكار را مجازات كنيـد مبادا نسبت به آنها رافتى احساس كنيد. اسلام ديـن جـامعى است ديـن يك بعدى نيست. آن جـايـى كه حكـومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدى از قانـون قرار مى گيرد, بايستى با قـدرت, با قاطعيت, با خشونت- از اسـم خشـونت كه نبايد تـرسيـد- رفتار بكنـد اما آن جايـى كه در مقابل آحاد مردم و براى كمك به مردم است, نه آن جا رفتار عمومى حكومت اسلامى با مردم خـود, با رفق و مداراست ''عزيز عليه ما عنتـم حريص عليكـم بالمومنيـن رئوف رحيم'' در سختيهايى كه بر شما وارد مى شـود, پيامبر رنج مى بيند. هميشه هميـن طور است هرسختى يى كه بر مردم وارد بيايد, پيداست آن كسانـى كه دلسـوز مردم هستنـد, داغدار مى شـوند و رنج مى بينند لذا آن جا, جاى آن است اين جا هـم جاى ايـن است. وقتـى كه پيامبر در سال هشتـم هجرى براى حج آخر- حجه الـوداع- به مكه رفته بودند, اميرالمومنين در يمـن ماموريت داشت. پيامبر اميرالمومنين را به يمـن فـرستاده بـود, بـراى اين كه در آن جا ديـن را به آنها ياد بدهد زكات آنها را بگيرد و به آنها كمك كند. وقتى اميرالمومنيـن شنيد كه پيامبر به حج رفته است, بسرعت خـود را به مكه رساند. از مردم يمـن مبالغى زكات گرفته شده بود كه در بيـن آنها مقدارى حله ى يمنى هـم بود يعنـى لبـاسهاى سـاخت يمـن آن روز كه خيلـى مطلـوب و مقبـول بــــود. اميرالمومنين فرصت نداشت كه با ايـن كاروان حركت كند عجله داشت خـودش را به پيامبر بـرسانـد لذا يك نفر را در راس ايـن كاروان گذاشت كه آن اموال را بياورد خودش را هـم به پيامبر در مكه رساند كه اول اعمال حج با پيامبـر باشـد. بعد كه آن كاروان رسيـد, اميرالمـومنيـن سراغ آنها رفت اما ديـد كه آنها حله هاى يمنـى را در نبـود اميـرالمـومنيـن بيـن خـودشان تقسيـم كرده اند و هر كدام يك حله زيبا پـوشيده اند و آمده اند! فرمـود چرا اينها را پـوشيده ايد؟! گفتنـد غنيمت و زكات است لذا متعلق به ماست! فرمـود تا قبل از آن كه به پيامبر برسد- به تعبير امروز, به خزانه واريز بشـود- قابل تقسيـم نيست اين خلاف مقـررات و خلاف ديـن است لذا حله را از آنها گـرفت بعضـى نمـى دادنـد, اما بزور از آنها گـرفت. طبيعى است كه اگـر از كسـى امتيازى را بگيـرنـد, چنانچه خيلـى مـومـن نباشد, ناراحت مـى شـود. پيـش پيامبر آمدند و از اميرالمـومنيـن شكايت كردند! پيامبر فرمـود چرا شكايت مى كنيد مگر چه شده است؟ عرض كردند كه اميرالمـومنيـن آمد و اينها را از ما گرفت. پيامبر در جـواب آنها گفت على را بر ايـن كار ملامت نكنيد ((انه خشـن فى ذات الله)) او در مساله ى مقررات خدايى, مرد خشنى است.
    آن مـرزى كه اسلام معيـن مـى كنـد, هميـن است:
    خشونت قانونى. خشـونت قانونى, امرى است كه نه فقط خـوب است, بلكه لازم است. خشـونت غيرقانـونـى, نه فقط بـد است, بلكه جنايت است بايد با آن مقابله بشـود ايـن نظر اسلام است ايـن ديگـر حالا بحث و جـدل نـدارد كه كســـانـى بيـــايــنـد و بـــدون اطــلاع از مبـــانـــى اســلامــــى و بـدون آگـاهـى از حقـايـق امــر, صفــحـات بعضـى از مطبــوعــات را با تيتـرهاى محـرك و مهيج و گمراه كننده پـركننـد! البته دشمنانـى كه مايلند مردم سرايـن بحثها با هـم درگير بشوند, غرض ديگرى دارند. آنها كه خشونت را يك امر كلى مى دانند وبيـن خشـونت قانونى و غيرقانونى فرق نمى گذارند, آنها با خشـونت قانـونى مخالفند آنها مى گـويند كه اگر كسى در خيابانهاى تهران اغتشاش به راه انـداخت, امنيت مردم را به هـم زد, امـوال مردم را تضييع كـرد و بچه هاى مـردم را به خطـر انـداخت, با او برخورد نشود چـون خشونت است اما خـود آنها در اطراف دنيا خشـن تريـن و فجيع ترين خشـونتها را انجام مى دهند! الان هميـن رژيـم صهيـونيستـى- كه راديـوى آن, يكـى از مروجان ضديت با خشونت است و مـرتب شعارضـدخشـونت مى دهد!- روزانه جنـوب لبنان را بمباران مـى كنـد و زن و بچه و كـوچك و بزرگ را از بيـن مـى بـرد رفقـايشـان هـم در اطـراف دنيا- اينهايـى كه رسـانه هـاى جهان را دارنـد- هميـن طـورنـد!
    مـن ايـن درد درونى خودم را فراموش نمى كنم كه دريك سال ونيم پيش, وقتى كه شهيد عالى مقام و سيدعزيز و بزرگوار, شهيد لاجـوردى به شهادت رسيد- كسـى كه چهره ى خيلـى درخشـانـى بـود خيليها از مجـاهـدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبـر ندارنـد كه ايـن مرد چه كـرد و كجاها بـود و چگـونه زندگـى كرد چه زندانهايى كشيد و چه زحمتهايـى متحمل شد بعد از انقلاب هم بى تظاهرترين كارها كه سخت تريـن هم بود, بردوش گرفت و آخـر هـم شهيـد شـد- درهمان روزها يكـى از روزنامه هاى آلمان نـوشت كه ترور لاجـوردى, ترور نيست! يعنـى آنها عنـوان ترور را هـم عوض كردنـد چـرا؟ چـون به وسيله ى نـاراضيـان داخلـى انجـام گــرفته است! تبليغات رسانه هاى دنيا ايـن است امپراتورى استكبارى خبرى مسلط بر افكار عمومى دنيا ايـن است. مبارزه ى مـردم فلسطيـن بـراى پـس گفتـن سـرزميـن خـود تـروريسـم است مبـارزه ى مـردم لبنـان بـراى بيـرون كـردن اشغالگــران صهيونيستى تروريسـم است اما آمدن جنايتكاران صهيـونيست به داخل لبنان و ربـودن و كشتـن انسانها و ويران كردن روستاها تـروريسـم نيست! منطق آنها اين است ما كه نبايد به آنچه كه دشمـن در فضا پرتاب مى كند, فريب بخوريم ما خودمان بايد فكر كنيم.
    يكـى از بزرگتريـن مظاهر استقلال انسان, استقلال فكرى است. ببينيد اسلام چه مى گويد ببينيد منطق صحيح چه مـى گـويد. آيا خشـونت بد است يا خـوب؟ جـواب ايـن است كه نه بد است, نه خـوب هـم بـد است, هـم خـوب, خشـونت قانونى, خـوب و لازم است اما خشـونت غيرقانونى, بد و زشت و جنايت است. طرح ايـن گونه مطالب را به صـورت يك مساله ى روز درآورده اند مساله ى روز هـم كه تمام شـدنـى نيست مرتب از ايـن نقل مى كنند, از آن نقل مـى كنند حرفهاى بعضـى از بزرگان را تحريف مـى كنند, براى ايـن كه بتـوانند جـو متشنجى در كشور درست كنند جوانى مى گـويد خشـونت خـوب است, جـوان ديگر مى گـويد خشونت بد است اين او را به خشـونت متهم مى كند, او ايـن را به خشونت متهم مى كند! چرا ايـن كار را مى كنند؟ جـوانان ما هـم اهل خشونت نيستند مـومنين ما هم اهل خشونت نيستنـد متـدينيـن ما هـم اهل خشـونت نيستند. آن جايى كه قانون خشونت را نسبت به كسى بخـواهد, البته خشونت اعمال خـواهد شد. قانون هـم قانون است قانـون يك چيز پنهانى نيست. آن روزى كه پيامبـر دستـور داد كه آن افراد را ترور كننـد, در گـوش كسـى نگفت علنا گفت كه هركس هند را پيدا كرد, او را بكشد هركـس فلان بـن فلان را پيدا كرد, او را بكشد. امام (رضوان ا عليه) گفت هركـس سلمان رشدى را پيـدا كرد, او را بكشـد. امروز هـم رهبرى اگر برطبق احكام اسلام يك جا تكليفـش اقتضـا كنـد, علنـى خـواهـد گفت مخفيـانه و درگـوشـــى نيست.
    واژه ى دوم, واژه ى (( اصلاحات )) است. اصلاحات يكـى از آن واژه هايى است كه هميشه پـر جاذبه بـوده است. دولت جـديـد از اولـى كه آمـد, مساله ى اصلاحات را مطـرح كرد. همه ى انسانهايـى كه از هر فسادى رنج مـى بـرنـد, دلشان با ايـن شعار مى تپد و طرفدار اصلاحاتند. اصلاحات چيز بسيار خـوبى است اما اصلاحات چيست؟ اين جاست كه باز دشمـن پادرميانى مى كند تبليغات امپراتـورى خبرى دشمـن وارد ميدان مى شود كارى مى كند كه در داخل كشـور
    عده يى پيدا بشوند و شعار اصلاحات بدهند عده يى پيدا بشوند و شعار نفــى اصلاحات بدهند.
    مگر ممكـن است كسى با اصلاحات مخالف باشد؟ بله, كار دشمن اين طورى است كار دشمن, شبهه انداختـن و غبارآلود كردن فضا براى بهره گيرى است دشمن كه به اصلاحـات علاقه يـى نـدارد. حـرف قاطع درايـن زمينه, يك كلمه است: اصلاحات, يا اصلاحات انقلابـى و اسلامى و ايمان است و همه ى مسئولان كشـور, همه ى مردم مومـن و همه ى صاحب نظران با ايـن اصلاحات موافقند يا اصلاحات, اصلاحات آمريكايـى است و همه ى مسئولان كشـور, همه ى مـردم مـومـن و همه ى آحاد هوشيار ملت با آن مخالفند.
    در زمينه ى اصلاح, دو جمله از امام حسيـن(عليه السلام) نقل شده است. امام حسيـن مى فرمايد: (( خرجت لطلب الاصلاح فـى امه جدى)) . او دنبال اصلاحات است و مى خـواهـد اصلاح به وجـود بياورد. يك جاى ديگر هـم مـى فـرمايـد: ''لنرى المعالم مـن دينك و نظهرالاصلاح فى بلادك'' مى خواهيم اصلاح در ميان ملت اسلام و كشـور اسلامـى به وجـود بيايـد ايـن شعار امـام حسيـن است. اصلاح چيست؟ اصلاح ايـن است كه هر نقطه ى خرابـى, هر نقطه ى نارسايـى, هر نقطه ى فاسدى, به يك نقطه ى صحيح تبديل شود. انقلاب, خـودش يك اصلاح بزرگ است. اگـرچه در اصطلاحات سياسـى دنيا, ''انقلاب'' را در مقابل ''اصلاح'' قرار مى دهنـد, اما من با آن اصطلاح نمـى خـواهـم حرف بزنـم مـن اصلاح با اصطلاح اسلامى را مطرح مـى كنـم. خـود انقلاب, بزرگتريـن اصلاح است. تداوم اصلاحات, در ذات و هـويت انقلاب نهفته است. يك ملت انقلابـى و هـوشيار و شجاع, به طـور دايـم نگاه مى كند تا ببيند فسادهايى كه از قبل در ميان او مانـده, كـدام است- فسـادهايـى كه در طـول زمـان بـراثـر غفلتها و سومديريتها و سـوتـدبيرها و تجاوزها به وجـود آمـده- تا آنها را اصلاح كند اشتباهات و خطاها كدام است, تا آنها را اصلاح كند. انقلاب كه بـدون اصلاح امكان نـدارد. هيچ جامعه ى انسانـى, بـدون اصلاح امكان نـدارد. از اول انقلاب همه آرزو داشتند كه اصلاحات به وجود بيايد هركـس هـم به قدر همت خـودكـارى كـرده است. امـروز دولتـى هـم آمـده و شعار خـــودش را ''اصلاحات'' قرار داده است- بسيار خـوب- و مـن مى دانـم كه مسئولان ايـن دولت, آن كسـانـى كه شعار اصلاح دارنـد- از جمله رئيـس جمهور محتـــرم- مقصـودشان ازاين اصلاحات چيست آنها هميـن اصلاحات اسلامى را مـى خـواهند. بديهى است كه در ميان جامعه مواردى وجود دارد كه بايد اصلاح بشود:
    ما اصلاح ادارى لازم داريـم اصلاح اقتصـادى لازم داريـم اصلاح قضـايـى لازم داريم اصلاح امنيتى لازم داريم اصلاح در قوانيـن و مقررات لازم داريم. ما احتياج داريـم كه دستگاه اداريمان مقرراتـى داشته باشنـد كه براى همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشـد اگـر بـود, نقطه ى فاسـدى است وبايـد اصلاح بشود. بايد رشـوه و ارتشا وجـود نداشته باشد اگر بـود, فساد است وبايد اصلاح شـود, راههاى كسب ثـروت بايـد مشـروع باشـد اگر كسانـى از راههاى نامشروع كسب ثروت كردند, ايـن فساد است وبايد اصلاح بشـود. اگر كسانـى ازامتيازات بيجا استفاده كردند, ثروتهاى بادآورده پيدا كردنـد و ديگران را به قيمت اين كه خـودشان ثروتمند بشوند, فقير كردند, ايـن فساد است وبايـد اصلاح بشـود. اگـر درجامعه امتيازات انحصارى به وجـود آوردند و همه نتـوانستند از فرصتهاى برابـر استفاده كننـد, ايـن فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر امنيت شغلى و ثبات مقررات نبـوداگر انسانى كه مى خـواهد در جامعه كاركند, دست و پايـش را بستند و براى تلاش كردن, به او فرصت ندادنـد, اينها فساد است و بايد اصلاح بشـود. اگر در جامعه گرايـش مصرفـى روبه رشـد است, ايـن فساد است, اگر در تلاشهاى اقتصادى, دلالـى بـر تـوليد ترجيح دارد, ايـن فساد است اينها را بايـد اصلاح كرد اصلاحات اينهاست. اگـر مـردم دچار حالت بـى انضباطينـد- بخصـوص مسـوولان بخشهاى اداره ى كشـور بـى انضباطنـد- وانضبـاط اجتماعى نيست, ايـن فساد است اگـر احساس مسـووليت نيست, ايـن فسـاد است اگـر در جـوانان, ملكات انسانى- يعنى شجاعت, صفا, صدق, نشاط, فعاليت, كار- رشد پيدا نمـى كند, اين فساد است اگر روابط جنسى ناسالـم درجامعه هست, ايـن فساد است اگر اعتياد درجامعه هست, ايـن فساد است اگر سطح معرفت وشعور عمـومـى درحد مطلوب نيست, اين فساد است اگر وظيفه شناسى در مسـوولان نيست, ايـن فساد است اگر كسانى هستند كه خانواده ها را ناامـن مى كنند, اگر كسانى هستند كه شهرها و خيابانها و جاده ها و روستاها را ناامـن مى كنند, ايـن براى كشـور فساد است اگر جـرم و جنايت هست, اگـر دستـرسـى به قضاوت عادلانه نيست, اگر رسيدگيهاى قضايى طـولانـى مى شـود و پرونده ها مدتها مـى ماند, اينها فساد است بايـد اصلاح كرد بايـد از جـرم و جنايت پيشگيـرى كـرد. انقلاب, ما را به ايجاد ايـن اصلاحات امر مى كنـد و فـرمان مـى دهـد. همه خـوشحالند و دوست مى دارند كه ايـن گـونه اصلاحات در جامعه انجام بگيرد.
    البته اين اصلاحات هـم با تعارف انجام نمى گيرد ايـن اصلاحات, با قاطعيت و با اقدام انجام مى گيرد.
    ما ديديـم كه مسئولان كنونى- چه مسئولان قـوه ى مجريه, چه مسئولان قضايى- در هميـن جهتهايى كه گفته شـد, تلاشهايى كردند و برنامه هايـى ريختنـد- خيلـى خـوب- اما يك نـوع چيزهايى هست كه دشمـن آن را اصلاحات مـى داند. امريكاييها مى گويند حجاب شما از بيـن برود مرزهاى اخلاقى و دينى شكسته شـود حكومت قرآن و انطباق قـوانيـن با اسلام- كه جزو قانون اساسى است- نبايد باشد ايـن يعنـى اصلاحات! اينها اصلاحات امريكايى است! ملت ايران آنچه را كه به دست آورده, ارزان به دست نيـاورده است. ملت ايـــــران استقلال و رشد سياسـى و شخصيتـى و عزت خـود را به دست آورده است اينها كه ارزان به دست نيامده است.
    قـدرتمنـدان و قلـدران دنيا همه ى تلاششان بـراى تـوسعه ى نفـوذ و منافع خـودشان است. اگر گفته شود كه شما در خليج فارس چه مـى كنيـد كشـور شما كجا, خليج فارس كجا مى گويند ما در ايـن جا منافع داريـم! عجب, پس منافع شما, اگـر لشكركشى شما را هـم اقتضا كرد, بايد لشكـركشـى كنيـد؟! آيا منافع شما مقدم و مرجح بر منافع ملتهاست؟! ايـن قـدرتها هرچيزى را كه دنبال مـى كننـد, براى منافع خـودشان است اگر از شعار اصلاح طلبـى حمايت مـى كننـد, ايـن دروغ است آنها از اصلاحـاتـى كه به معنـاى حقيقـى كلمه اصلاحات باشد, طرفدارى نمـى كنند آنها با اصلاحات در ايـن كشـور مخالفند با اصل انقلاب هم مخالفند آنها مى خواهند روحيه ى استقامت و استقلال ايـن ملت از بيـن برود شعارهايى مى دهند و حرفهايى مى زنند عده يى هـم حرفهاى آنها را تكرار مـى كنند. البته خـود ايـن واقعا يك داستان غم انگيز است كه من نمـى خـواهـم حالا وارد آن بشـوم. ايـن كه بعضيها به دشمـن بيشتر اعتماد مى كنند تا به دوست به بيگانه بيشتر روى خـوش نشان مـى دهنـد تا به دوست حرف بيگانه را تكرار مـى كننـد على رغم دوست ايـن داستان خيلـى غم انگيز و ماجراى تلخى است كه مـن امروز نمى خواهم وارد اين قضيه بشوم اما نمـى تـوانـم هـم بالاخـره ايـن قضيه را با شما ملت ايـران در ميان نگذارم. مـن يك وقت بالاخره خواهـم گفت كه بعضيها درايـن كشور, به نفع دشمـن و عليه ايـن ملت, به نفع متجاوز و عليه مظلوم, چه دارند مى كنند امـا فعلا نمـى خـواهـم وارد ايـن بحث بشـوم.
    آنچه كه مـن امروز در پايان اين بحث مى خواهم عرض كنم, ايـن است كه اى ملت ايـران! اى جـوانـان عزيز! اى روشنفكـران! اى مجمـوعه هاى سياسـى! (( اتقـوالله )) از خـدا بتـرسيد و پـرهيزگار باشيـد. پيام بزرگ نماز جمعه در هر هفته, تقواست. تقـواى خـدا به ايـن است كه فـريب دشمـن را نخوريم و تسليم تحميل دشمـن نشـويـم. دشمـن مـى خـواهـد بيـن ما اختلاف بيندازد. دشمـن آرزو مـى كنـد كه بيـن مسئولان اختلاف باشـد. دشمـن آرزو مى كند كه در ايران جنگ داخلـى باشد. دشمـن نمى تـواند ببيند كه جمهورى اسلامى توانسته است اين كشور را امـن و آرام نگهدارد.درهرجايى و به هر بهانه يـى, چه جهالت كسـى يا كسانـى, چه غرض ورزى كسـى يا كسانـى, اگـر ماجـرايـى درست كند كه امنيت را به هـم بزنـد, دشمـن خـوشحال مـى شـود نمـونه اش هميـن قضايايـى است كه به مناسبت انتخابـات, در يكـى, دوشهر اتفاق افتاد كه البته يا ناشـى از جهالت است, يا غرض نبايد ايـن طـور مى شد. آن كسى كه به يك مساله اعتراض دارد, يك راه قانـونى وجـود دارد شيشه شكستـن و آتـش زدن و اموال دولتى و اموال خصـوصى را نابـود كردن, راه صحيح و عاقلانه اى نيست هيچ كـس او را مدح نمـى كند. هرجايـى كه اندك چيزى از ايـن قبيل اتفاق افتاد, دستگاههاى تبليغى دشمـن آن را بزرگ و درشت و تكرار و تشويق كـردند! بله, دشمـن ناامنـى را تشـويق مـى كنـد, تابستان گذشته در خيابـانهاى تهران اغتشـاش و جنـايت اتفـاق افتـاد و ناامنى ايجاد شد,كه دشمـن آن را تشـويق مى كرد! اگر دستگاه قضايى, با آن جنايتكار و با آن اغتشاشگر برخورد قاطع قضايى و قانونى بكند, ايـن را دشمن مورد بمباران تبليغاتى قرار مى دهد ما كه نبايد فريب دشمـن را بخـوريـم. مـن از همه گـروهها, از همه جمعيتها, از همه آحاد مردم, از عمـوم ملت ايران و جوانان- كه البته خـدا از ملت ايـران و از جـوانان راضـى باشـد حقيقتا بهتـريـن نقـش را شماها هميشه در همه احـوال نشان داديد- خـواهـش مى كنـم كه مراقب فريب دشمـن باشند. الان هـم هيچ گله و شكوه يى از مردم نيست شكـوه از كسانى است كه بايستى افكار مردم را جهت بـدهند اما گاهـى به وظايفشان عمل نمـى كنند و يا آشنا نيستنـد.
    وحدت مردم اتحاد قلبى مردم, اتحاد روحى مردم محبت مردم وفاق مردم حول نظام اسلامى, حول احكام مقدسه اسلام, حـول قانون اساسى- كه قانون اساسى هـم منطبق بر احكام اسلامى است- حـول قوانيـن كشور- كه لااقل اغلب آنها منطبق بر قوانين اسلامى است اگر نگوييم همه اش منطبق است (( وحدت ملى)) را تشكيل مى دهد.
    اميدواريـم كه خداى متعال تفضل كند بركاتش را نازل كند توجهات ولى عصر (اروحنافـداه) ان شاالله شامل حال ملت بشـود و بتـوانند ايـن تجربه هاى عظيـم را به پيـش ببرند و مسئولان كشـور بتـوانند هميـن اصلاحات- يعنـى اصلاحات صحيح و اسلامـى و انقلابـى و ايمانـى- را به بهتريـن وجهى انجام بدهند و مردم را برخوردار كنند.

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان01 /02 / 79

    بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان
    01 /02 / 79


    بسم الله الرحمن الرحيم

    الـحـمدلله رب الـعالمين والـصلاه والـسلام عـلى سـيدنا و نـبينا ابـى القاسم مـحمدو عـلى الـه الاطـيبين الاطـهرين سـيما بقيه الله فى الارضين .
    اين مجلس, يك مجلس عظيم و استثنايى است .
    جـمعيت مـتراكم و بـزرگى كه همه هم جوان هستند در اين جا اجتماع كـرده اند; ايـن مكان هم مصلاست; كه معنويت نماز و محل عبادت, فضا را مـعنوى و نـورانى كرده است;و از طرفى بعد از روزهاى عزادارى اسـت و جوانان ما در روزهاى تاسوعا وعاشورا و قبل و بعد از آن, با حضور در مراسم عزادارى و نمايشهاى بسيارزيباى عزادارى آنها, از يك روحيه ى حسينى و معنوى برخوردارند .
    بـنابراين,هم از لحاظ زمان, هم از لحاظ مكان, هم از لحاظ تركيب جـمعيت, هم از لحاظكميت جمعيت, اين مجلس, يك مجلس بى نظير است و مـن مى خواهم دردرجه ى اول در اين مجلس, مساله ى جوان و جوانان را مطرح كنم .
    عـلت ايـن كه اين مساله را در اين سطح لازم دانستم مطرح بكنم, اين است كه مساله ىجوانان در كشور ما, بايد به يك مساله ى حقيقتا ملى تبديل بشود; همه بايد درقبال اين مساله احساس مسووليت كنند; هم دولت, هم روحانيت, هم بسيج, هم سازمانهاى ورزشى, هم صدا و سيما .
    هـمه ى دستگاههايى كه در زمينه هاىمربوط به جوانان مى توانند نقشى ايـفا كـنند, بـايد درخـصوص مـساله ى جـوانان درايـن كشور احساس مسووليت كنند .
    من مى خواهم امروز با حضور در اين مجلس و با طرح مساله ى جوانان و بـا سـخن گـفتن رودررو بـا جـوانان, اين پيام را به همه ى مسوولان بـرسـانم كـه بــايد مـساله ى جـوانان را, نـيازهاى جـوانان را, آيـنده ىجوانان را, برنامه ريزى براى جوانان را, يك مساله ى درجه ى يك و جدى به حساب بياورند; اين اجتناب ناپذير است .
    مـطالبى دربـاره ى جوانان مكرر گفته مى شود اميد ملت, آينده ى كشور ايـنها مطالب راستى است, اما تكرارىاست; من نمى خواهم وقت را به اين مطالب بگذرانم; مى خواهم بروم درست سراغ اصل مطلب .
    جـوانى, يك پديده ى درخشان و يك فصل بى بديل و بى نظير از زندگى هر انسانى است .
    در هر كشورى كه به مساله ى جوان و جوانان, آن چنان كه حق اين مطلب است, درست رسيدگى بشود, آن كشور در راه پيشرفت, موفقيتهاىبزرگى به دست خواهد آورد .
    اگـر كـشورى مـثل كـشور ما باشد كه جمعيت جوان, يك جمعيت غالب و بـزرگ و يك نسبت عظيم از جمعيت كل كشور راتشكيل مى دهد اين قضيه اهميت بيشترى پيدا مى كند .
    مـن امـروز مايلم قسمت اول صحبتم بيشتر مورد توجه بزرگترها قرار بگيرد; هم مسوولان, هم پدر ومادرها, هم معلمان, و متصديان مسائل مربوط به جوانان .
    در قـسمت دوم,خـطاب اصلى من به شما جوانان است كه مطالبى را با شما در ميان خواهم گذاشت .
    امـا قـسمت اول كـه دربـاره ى مـسووليتهايى است كه نسبت به جوان وجوددارد .
    بـايد بـگويم كـه جوانى اين دوره ى مشعشع و درخشان دوره يى است كه اگـر چـه چندان طولانى نيست, اما آثارش يك آثار ماندگار و طولانى درهمه ى زندگى انسان است .
    جـوانى از بـلوغ آغاز مى شود.منظر جوانان به مساله نگاه كنم, تا بـزرگترها, پـدر و مادرها و مسوولان, فضاىجوانى را كه خودشان هم يك روز در آن فضا بودند, به ياد بياورند .
    جـوان در دوره ى جـوانى بخصوص در آغاز جوانى تمايلات وانگيزه هايى دارد:اولا چـون در حـال تكوين هويت جديد خود است, مايل است شخصيت جـديد او بـه رسميت شناخته بشود; كه غالبا اين اتفاق نمى افتد و پـدر ومـادرها جـوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمى شناسند .
    ثانياجوان احساسات و انگيزه هايى دارد; رشد جسمانى و روحى دارد; بـه دنـياىتازه يى قدم گذاشته است كه غالبا دوروبريها, خانواده, كـسان, افـراد در جـامعه, ازايـن دنـياى جـديد بـى خبر و بى اطلاع مـى مانند, يـا به آن بى اعتنايى مى كنند; لذاجوان احساس تنهايى و غربت مى كند .
    مـن مايلم اين چيزها را بزرگترها بشنوندو مورد توجه قرار بدهند و دوره ى جوانى خودشان را به ياد بياورند .
    ثـالثا جوان در دوره ى جوانى چه اوايل بلوغ و چه بعدها با مجهولات زيـادى روبـه رومى شود; مـسائل جـديدى بـراى او مـطرح مـى شود كـه سوال انگيز است; در ذهن اوشبهه ها و استفهامهايى به وجود مىآيد كه مـايل اسـت به اين شبهه ها و سوالها واستفهامها پاسخ داده بشود; كـه در بسيارى از موارد, پاسخ بهنگام و دلنشين داده نمى شود; لذا جوان احساس خلا و ابهام مى كند .
    رابعا جوان احساس مى كند دروجود او انرژيهاى متراكمى وجود دارد; تـواناييهايى را در خـود احساس مى كند;هم از لحاظ جسمانى, هم از لحاظ فكرى و ذهنى .
    حـقيقتا هـم تـواناييهايى كـه درجـوان هست, مى تواند معجزه كند; مـى تواند كـوهها را جابه جا كند; اما جوان احساس مى كند كه از اين نـيـروها و از ايـن انــرژى مــتـراكم و از ايـن تــوانـاييهاى اوبهره بردارى نمى شود; لذا احساس بيهودگى و اهمال مى كند .
    خـامسا جوان براىاولين بار با دنياى بزرگى در دوره ى جوانى مواجه مـى شود كـه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاى زيادى نـمى داند; بـسيارى از حـوادث زنـدگى براى اوپيش مىآيد كه تكليف خـودش را در مـقابل آنـها نـمى داند; احـساس مـى كند كه احتياج به راهـنـمايى و كـمـك فـكرى دارد; و از آن جـا كـه پـدر و مـادرها غالبااشتغال دارند, به جوان نمى رسند و اين كمك فكرى به او داده نمى شود .
    مـراكزى كه در اين زمينه مسوولند, غالبا در جاى لازم و در نقطه ى نـياز حضورندارند; لذا اين كمك به او داده نمى شود و جوان احساس بى پناهى مى كند.اين احـساسات در جـوان مـا بـه طور غالب وجود دارد; از يك طرف احساس تـنهايى,از يـك طرف احساس بى پناهى, از يك طرف احساس تواناييهاى فراوان واحساس اين كه از اين تواناييها استفاده نمى شود .
    وجـود ايـن احـساسات, مسووليتهايى را براى همه به وجود مىآورد و هـمه مسووليت دارنـد; مـخصوصا دولـت, روحـانيت, صداوسيما, بسيج, سـازمان ورزش كـشور, نـهادها و مـراكز فرهنگى; اينها مسووليتهاى بـزرگى در قـبال نسل جوان دارند; بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه نـسل جوان از لحاظ كميت, متراكم و گسترده; از لحاظ روحيه, داراى روحـيه ى ايـمان; از لحاظ آمادگى, آماده ىكارهاى بزرگ; و از لحاظ استعداد, يك مجموعه ى بسيار با استعداد .
    ايـن كـه مـن بارها گـفته ام كـه متوسط استعداد جوانان ايرانى از مـتوسط اسـتعدادهاى جـوانان دنيا بـالاتر است, اين محصول يك كاوش علمى و يك بررسى علمى است; يك چيز مسلم است .
    ايـن اسـتعداد, ايـن كـميت فـراوان, ايـن تـواناييها, مـى تواند كـشورىمثل ايـران را در راههاى تكامل و تعالى و ترقى كمك بزرگى كند .
    بـعضيها نـسبت به نسل جوان ايرانى, از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ايمان,به طور افراطى دچار قضاوتهاى غلط و انحرافى هستند .
    مـن اعـتقادم ايـن اسـت,كاوشها هـم همين را نشان مى دهد كه جوان ايـرانى, جـوانى اسـت مـومن, پاكدامن,پاك گوهر, داراى زمينه هاى دينى بسيار زياد, مايل به جنبه هاى معنوى .
    البته توقعى كه ما از يك جوان داريم, با توقعى كه از يك آدم مسن جاافتاده ى قوا ازدست داده داريم, بكلى متفاوت است .
    جـوان ايـرانى چه دخترانش, چه پسرانش هم از لحاظ امكانات روحى و مـعنوى و ذهـنى, هـم از لـحاظامكانات ايمانى, در حد بسيار خوبى هستند; اين مسووليت بزرگى را بر دوش مسوولان مى گذارد .
    البته من بايد اعتراف بكنم كه خوشبختانه امروز به مسائل جوانان توجه واهتمام مى شود; هم مراكزى كه مخصوص رسيدگى به امور جوانان اسـت مـثل همين مـركز مـلى و سازمان جوانان هم مراكزى كه از اول انـقلاب تـوانسته اسـت جوانان را در ميدانهاى بزرگ سازماندهى كند مـثل بـسيج و هـم مـراكزدولتى آمـوزش و پرورش, به اهميت مساله ى جوانان توجه كرده اند; ولى من بيش از اين توقع دارم .
    مـن انـتظار دارم كـه مـساله ى جـوانان و پـرداختن بـه جـوانان و بـرنامه ريزى بـراى هدايت درست و باز كردن راه تعالى و تكامل در مـقابل جوانان, به يك مساله ى ملى و حقيقى تبديل بشود و همه بايد احساس مسووليت كنند .
    برگرديم به نظر اسلام .
    اسـلام دربـاره ى جـوانان, نـظرش دقيقا منطبق بر همان چيزى است كه امروز پيشنهاد و نياز ما از نسل جوان و براى نسل جوان است .
    پـيامبراكرم دربـاره ى جـوانان تـوصيه كـرده است; با جوانان انس گرفته است; ازنيروى جوانان براى كارهاى بزرگ استفاده كرده است .
    امـسال, سـال امـيرالمومنين على بن ابى طالب (عـليه السلام) معين شده است .
    شـما امـيرالمومنين را فـقطبه عنوان يـك چهره ى دوران چهل ساله و پـنجاه سـاله و شـصت سـاله نبينيد;درخشش اميرالمومنين در دوران جـوانى, همان الگوى ماندگارى است كه همه ىجوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار بدهند .
    در دوره ى جـوانى در مـكه,يك عـنصر فـداكار, يك عنصر با هوش, يك جـوان فـعال, يـك جـوان پـيشرو وپـيشگام بـود; در همه ى ميدانها مانعهاى بزرگ را از سر راه پيامبر برطرف مى كرد; در ميدانهاى خطر سـينه سـپر مى كرد و سخت ترين كارها را برعهده مى گرفت; با فداكارى خـود, امـكان هجرت پيامبر را به مدينه فراهم كرد و بعد دردوران مـدينه, فـرمانده سـپاه, فـرمانده دسته هاى فعال, عالم, هوشمند, جـوانمرد وبـخشنده بـود; در مـيدان جـنگ, سرباز شجاع و فرمانده پيشرو بود; در عرصه ىحكومت, يك فرد كارآمد بود; در زمينه ى مسائل اجتماعى هم يك جوان پيشرفته ى به تمام معنا بود .
    پيامبر اكرم نه فقط از كسى مثل على, بلكه دردوران ده سال و چند مـاه حـكومت خـود, از عنصر جوان و نيروى جوان حداكثراستفاده را كرده است .
    پـيامبر اكرم در يكى از حساسترين لحظات عمر خود, مسووليت بزرگى رابه يك جوان هجده ساله داد .
    در جـنگها خـود پـيامبر اكـرم فرماندهى را عهده دارمى شد; اما آن وقتى كه پيامبر در آخرين هفته هاى زندگى خود احساس كرد كه از اين عالم خواهد رفت و لشكركشى به سرزمين امپراتورى روم به وسيله ىخود او امـكان نـدارد چـون كـار بـسيار بزرگ و دشوارى بود; لازم بود نـيرويى براى اين كار برگزيده بشود كه هيچ مانعى نتواند جلوى آن را بگيرد لذا اين مسووليت را به يك جوان هجده ساله داد .
    پـيامبر مى توانست يك نفر ازاصحاب پنجاه ساله, شصت ساله و داراى سابقه ى جنگ و جبهه را بگذارد; امايك جوان هجده ساله را گذاشت و او ((اسامه بن زيد)) بود .
    پـيامبر از ايـمان و ازسـابقه ى فـرزند شهيد بودن او هم استفاده كرد .
    آن نـقـطه يى كـه اسـامه را فـرستاد,همان نـقطه يى بـود كـه پـدر اسامه بن زيد يعنى زيدبن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسيده بود .
    پيامبر فرماندهى اين سپاه بزرگ وگران را به اين جوان هجده ساله داد كـه همه ى اصحاب بزرگ و پيرمرد وسرداران سابقه دار پيامبر در آن سپاه عضو بودند .
    پـيامبر بـه او گـفت تا آن محلى كه پدرت در آن جا شهيد شد, مى روى يـعنى در ((مـوته)) كـه محلى درامپراتورى روم آن روز و در كشور شام امروز بود آن جا را اردوگاه مى كنى;و بعد دستورات جنگى را به او داد .
    از نظر پيامبر, نيروى جوان اين قدر حايزاهميت است .
    مـا امـروز در كـشورمان اسـامه بن زيـدهاى زيـادى داريم; جوانان زيـادىداريم; دخـتران و پـسران عـظيم و جـمعيت انـبوهى از ايـن مـجموعه ها داريم كه حاضرند در همه ى ميدانهاى فعال در ميدان درس, در مـيـدان سـيـاست, درمـيـدان فـعاليتهاى اجـتماعى, در مـيدان مشاركتهاى گوناگون براى فقرزدايى, براىسازندگى, و در هر صحنه و عـرصه يى كـه بـراى آنها برنامه ريزى بشود و امكان داده بشود شركت كنند; اين موقعيت بسيار مهمى براى اين كشور است.اين نـسل, شـبيه همان نسلى است كه توانست يكى از بزرگترين تجربه هاى ايـن كـشوريعنى تـجربه ى جـنگ تحميلى را با قدرت و با موفقيت به پايان ببرد.بد نـيست شـما بـرادران و خـواهران عـزيز بدانيد; آن روزى كه سپاه پـاسداران انقلاب اسلامى تشكيل شد, بيشتر آن كسانى كه در اين سپاه عضويت داشتند, جوانان ونوجوانان بودند .
    هـمين كسانى كه امروز سرداران اين سپاه محسوب مى شوند ودرجات بالا را دارنـد, آن روز يـا دانـشجو بـودند, يـا تـازه فـارغ التحصيل شده بودند, يا حتى قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند .
    فـرمانده سـپاه كه سالهاىمتمادى ميدانهاى جنگ را اداره كرد, آن روزى كـه امـام او را بـه فـرماندهى منصوب كردند, سن او در حدود بـيست و شـش سـال بـود! انقلاب از اين تجربه يك بار ديگر استفاده كـرده و تـوانسته نقش عظيم و سازنده ى جوانان را اثبات كند; اين, آن بـخشى بـود كـه مـايل بـودم بـزرگترها و مـسوولان به آن توجه كـنند;يعنى از مـنظر جـوان به مساله ى جوانى نگاه كردن; آرزوها, تـوقعات و احـساسات جوان را ديـدن; وظـايف خـود را در قـبال اين توقعات و خواسته هاى بحق فهميدن .
    همه ى دستگاههاى مسوول, چه دولتى و چه غيردولتى, چه صدا و سيما, چـه وزارتخانه هاى مـربوط بـه جـوانان آموزش و پرورش و دانشگاهها چـه بخشهاى مـربوط بـه ورزش, چـه بخشهاى ويژه ى جوانان, چه بسيج, چـه روحانيت, چـه ارگانهاى تبليغ و ترويج دين, بايد احساس بكنند كـه در مـقابل ايـن نسل, در مقابل اين جمعيت عظيم, در مقابل اين همه استعداد و اين همه انرژىمتراكم مسوولند .
    بـخش بـعدى, يـك جمله خطاب به شماست:عزيزان من! با امكاناتى كه ايـن كشور در حـال حـاضر از آن بـرخوردار است, نتيجه ى منطقى, يك آينده ىروشن, رضايتبخش و افتخارآميز است .
    جـمعيت كـشور, اكـثرا جـوانند.دنيا كشورهايى هستند كه به كمبود جـوان دچـارند; سطح سنى آنها بالاست ومجبورند نيروى جوان خودشان را از كـشورهاى ديگر بياورند! كشور ما ازلحاظ جمعيت جوان كشور, يكى از پرفرصت ترين كشورهاست .
    به بركت انقلاب, روحيه ى جوانان و روحيه ى عموم مردم, روحيه ى كار و ابتكار وخلاقيت است .
    قـبـل از انـقلاب, بـه جـوان و غـيرجوان فـرصت ابـتكار و خـلاقيت داده نـمى شد نـه در زمـينه ى عـلمى, نه در زمينه ى صنعتى, و نه در زمـينه ىابتكارات گـوناگون و ابتكارات با بى اعتنايى مواجه مى شد; اما انقلاب نيروىاستقلال و نيروى اتكا به نفس و اعتماد به خود را در جـامعه ى مـا زنده كرد; لذااين روحيه هم يكى از فرصتهاى بزرگ است; جمعيتى با اين همه جوان و باچنين روحيه يى .
    از طرفى, همين جمعيت جوان و آحاد ملت احساس مى كنند كه در سرنوشت كـشـور دخـيـلند; دولـتـهايى را انـتـخاب مـى كنند; مـسوولانى را گـزينش مى كنند; در واقـع حركت و اداره ى كشور به وسيله ى كسانى است كه مردم درانتخاب آنها نقش دارند .
    امـروز در بـعضى از كـشورهاى نـزديك مـا در هـمين مـنطقه, مردم كمترين نقشى در انتخاب مسوولانشان ندارند; مسوولانى بر آنها حكومت مـى كنند كـه مردم در آمـد و رفـتنشان, مـدت حـكومتشان, ثروتشان, عـياشيهاشان,استفاده هاشان, نـه كمترين نقشى و نه كمترين نظارتى دارند .
    در بـعضى ازكـشورها هـم صـورت ظاهر, دمكراسى است; اما در باطن, حـضور مـردم نـيست;تسلط مـراكز قدرت بيگانه يا خودى در آنها به نحوى است كه مردم درواقع دراداره ى كشور هيچ نقشى ندارند .
    امـروز واقـعيت در كـشور مـا, يك واقعيت استثنايى است; لااقل در اين منطقه استثنايى است .
    مـردم, دولـتها و نمايندگان مجلس را با اراده و ميل وتشخيص خود انـتخاب مى كنند و آنها را در معرض آزمايش مى گذارند; اگر ازآنها راضـى بـودند, بـاز بـار ديـگر آنـها را برسر كار مىآورند; اگر نخواستند, بارديگر به سراغ ديگرى مى روند; اين هم يك فرصت بسيار بزرگ است .
    نـكـته ى چـهارم در فـرصتهاى مـا, راهـنماييهاى اسـلام و اصـول و ارزشهاىاسلامى است كه امروز در كشور ما رسميت دارد .
    در بـسيارى از مـناطق دنـياممكن اسـت دمـكراسى هم باشد, فعاليت اقـتصادى هـم بـاشد; اما چيزى به نام عدالت اجتماعى و رفع تبعيض مطرح نيست .
    امـروز در كشورهاى سرمايه دارىو در ميان طبقات گوناگون, آنچه كه رسميت و اعتبار دارد, مبارزه و جنگ اشخاص براى حفظ منافع خودشان اسـت; چـيزى به نام عدالت اجتماعى, به عنوان يك وظيفه, به عنوان يـك ارزش, بـه عـنوان يـك تـكليف بر دوش برنامه ريزان كشور, وجود ندارد .
    اسـلام كـه قـانون اساسى ما را تشكيل مى دهد وقوانين ما را هدايت مى كند, عدالت اجتماعى جزو بزرگترين توصيه هاى آن است .
    اگـر مـسوولانى در كـشور بـراى عـدالت اجتماعى, براى نفى فقر در جـامعه,براى كم كردن شكاف ميان طبقات فقير و غنى كار نكنند, از چـشم مردم خواهندافتاد; مردم آنها را به عنوان مسوولانى كه مورد علاقه و قبول آنها باشند, طبعانمى پذيرند .
    مردمى بودن حكومت هم يكى ديگر از ارزشهايى است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامى به اين مملكت هديه كرده است .
    مردمى بودن, چيزى بالاتر ازانتخاب شدن به وسيله ى مردم است .
    بـعضيها مـمكن اسـت در يـك نـظام دمكراتيك, بـه شكل دمكراتيك هم انـتخاب بـشوند; اما با مردم رابطه يى نداشته باشند; اينها مردمى نيستند .
    در كـشور اسـلامى مـا, مـردمى بودن يك ارزش است:رئيس جمهور مردمى است; مسوولان مردميند و مى خواهند مردمى باشند; هركسى كه بيشتر به مردم نزديك باشد, بيشتر احساسات مردم را درك كند, بيشتر با مردم احساس همدردى و ابراز همدردى كند, مردم به او علاقه ىبيشترى نشان مى دهند; اين هم يكى از امتيازات بزرگ وضع كنونى ماست .
    علاوه ى بر اينها, امتيازات مادى است .
    مـنابع انـرژى در كـشور مـا, اسـتعدادايرانى كـه گفتم از متوسط اسـتعدادهاى جـهانى بـالاتر اسـت اقـليم متنوع كشور, آب و هواهاى گـوناگون, و سـاير امـكاناتى كـه در ايـن كشور هست, اگرمنطقا و اسـتدلالا بـراى ايـن نـيروى عـظيم جـوان و ايـن انرژى متراكم به نـحوصحيحى برنامه ريزى بشود و اين انرژى آزاد گردد; از نسل جوان كـشور بـراىسازندگى كـشور اسـتفاده شـود; بـراى تحصيلات و ارتقا مـعلومات نـسل جوان كارو تلاش بشود; بدون ترديد آينده ى كشور, يك آيـنده ى روشـن است و اين شعار نيست; اين يك امر منطقى و استدلالى است; يك محاسبه است .
    كشورى با چنين جوانانى, با چنين استعدادى, با چنين انرژىيى, با چنين امكانات طبيعى و اقليمى يى, با آن زمينه هاى معرفتى و مكتبى, اگر مسوولانش درست كار كنند كه مسوولان كشورمان تصميم هم دارند كه كـار بـكنندبلاشك آينده يى كه در انتظار آنهاست, يك آينده ى بسيار درخـشان است;آينده يى كه مى تواند براى دنياى اسلام در درجه ى اول, و بـراى ديـگران دردرجه ى بعد, به عنوان يك الگو مطرح بشود; اما تهديدهايى هم هست; اين تهديدها را بايد شناخت .
    ايـن كه مـن اصـرار دارم در همه ى گفته ها و اظهارات چه در خطاب به نسل جوان, چه در خطاب به عموم ملت تهديدهاى متوجه به كشور و ملت و بـخصوص نـسل جوان را تذكر بدهم, به اين خاطر است كه اهميت اين تهديدها خيلى زياد است .
    عـزيزان مـن! گاهى يك غفلت, يك بى توجهى, يك سستى, يك سهل انگارى, ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتى بگيرد; نبايداجازه داد .
    مـلت مـا نـشان داده, آن جـايى كـه جـاى كـار و حركت و تلاش است, اگـرفرماندهان و مـسوولان خـوبى بالاى سر او باشند, خواهد توانست كـارهاى بـزرگ را به انجام برساند; بعد از اين هم خواهد توانست; مشروط بر اين كه تهديدها رابدانيم .
    ايـن جا ديـگر خـطاب مـن فـقط بـه نـسل غـيرجوان نيست; بخصوص به خودجوانان هم توجه مى دهم و مايلم به طور دقيق تهديدهايى كه وجود دارد,بـشناسند و شـما هـم بـه سـهم خـودتان در مـقابله ى با اين تهديدها كوشا باشيد .
    تـهـديدهاى آيـنـده ى درخـشان مـا دو نـوعند:تهديدهاى خـارجى, و تهديدهاىداخلى .
    مـن اول ايـن يـك كـلمه را بگويم كه اگر از داخل, اين ملت دشمن داخلى نداشته باشد; نفوذى نداشته باشد; دو چهرگان در مسائل كشور تخريب نكنند;دشمن خارجى نمى تواند كار زيادى انجام بدهد .
    الـبته تـوجه كنيد كه بعضى ازتهديدها از درون خود ما و در ميان نفس خود ماست .
    مـن مى گويم هرچيزى كه به سلامت و ايمان و عزم و نشاط لطمه بزند و كـار و كـوشش و تحصيل جوانان را معوق بگذارد, تهديد است:ولنگارى تـهديد اسـت; بـى بندوبارى تـهديد اسـت;مواد مـخدر تـهديد اسـت; بـى اهميتى بـه علم و درس و كار تهديد است; سرگرم شدن به مناقشات اجـتـماعى بـيـهوده تـهـديد اسـت; درگــيـريهاى داخـلـى تـهديد اسـت;بى اعتمادى به نظام و مسوولان تهديد است; البته غفلت مسوولان هم تهديداست; برنامه ريزى دشمن بيرونى هم تهديد است .
    يـك مـلت بيدار, يك ملتآگاه, يك ملت زنده, يك ملت جوان, يك ملت انـقلابى مـثل مـلت ما, بايدهمه ى اين تهديدها را از سر راه خودش بردارد .
    مـن وقـتى بـه تـهديد خـارجى اشاره مى كنم, منظور من مراكز قدرت جهانى است .
    بـرادران و خـواهران! فـرزندان عزيز من! امروز يك تهديد مضاعفى نـه فقط ايـران را, بـلكه هـمه ى كشورهايى را كه در رديف كشورهاى پـيشرفته ىاروپايى و امـريكايى نـباشند, تهديد مى كند; اين تهديد مـضاعف چـيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاى بزرگ و در راس آنها امـريكا, و از سوى ديگر اين موج جهانيگرى است; همين چيزى كه شما مـى بينيد الان در خـود امريكا, ازطرف بخشى از مردم امريكا, عليه اين موج تظاهرات مى شود .
    جـهانيگرى يـعنى چـه؟ يـعنى يك مجموعه از قدرتهاى جهانى; عمدتا آن كـسانى كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند; عمدتا همان كسانى كه اسـتعمارگران ديروز دنـيا بـودند; چند كشورى كه درصددند فرهنگ و اقـتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه ى دنيا گسترش بدهند; يك شـركت سـهامى درسـت كـنند كـه نـودو پنج درصد سهمش در واقع مال آنـهاست, پـنج درصـد هـم مـال همه ى كشورهاىديگر; اختيار در دست آنـها, و تـصميم گيرى هـم بـا آنهاست! اين معناى جهانيگرىاست كه امـروز بسيارى از كشورها, بسيارى ازرجال سياسى جهان سوم,بسيارى از روشـنفكران دنـيا, بـا آن مـخالفت و مـبارزه مى كنند و از آن مى ترسند .
    بـعضى از مـسوولان مـا نـقل كـردند كه در اين كنفرانسهاى جهانى, بـسيارى ازكـشورهاى مشترك در اين كنفرانس 77 و غير متعهدها, از جـهانى شـدن مى ترسند; چـون مـى دانند كـه جـهانى شدن, يعنى سلطه ى امـريكا بـر اقتصاد وفرهنگ و ارتش و سياست و حكومت و تقريبا بر همه چيز كشورهاى ديگر; اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است .
    ايـن كه شما مى بينيد بر روى بى اعتنايى ايران به امريكا اين همه فـشارمىآيد امـريكاييها از تـمام وسـايل اسـتفاده مى كنند, براى ايـن كه ايـن چـهره ىبى اعتنا و عـبوسى را كـه ملت ايران در مقابل امريكا گرفته, در هم بشكنندبراى اين است كه در اطراف دنيا همه ى زحـمت خـودشان را كشيده اند تا بتوانندسياسيون سالم را وادار به تملق و تواضع و تعظيم و تسليم بكنند .
    امـريكاييها به روساى كشورهاى آفريقايى و آسياسى و امريكاى لاتين اين طور تفهيم كرده اندكه براى زندگى كردن, هيچ چاره يى نيست, مگر تـسليم شدن در مقابل امريكا وسياستهاى آن; خيلى از آنها هم اين را قـبول كـرده اند! يـك كشور و يك ملت ويك دولت در دنيا هست كه زيـر ايـن بار نرفته, مى گويد ما كارى به كار امريكانداريم; اما حـاضر نـيستيم تـسليم زورگـويى و فـشار و تـسليم تحميل سياستها وروابط امريكا بشويم; و آن, كشور جمهورى اسلامى ايران است .
    بـرخلاف اظـهارات ريـاكارانه يى كه مسوولان امريكايى گاهى در مقام بـيان و خـطابه ابـراز مى كنند بعضى وقتها از ملت ايران يك تعريف نـيمه كاره , يـاتعريفى از بخشى از مسوولان و نظام ايران بر زبان مـىآورند هـدف آنـها اين است كه بتوانند بر ايران سلطه ى سياسى و اقتصادى, و اگر بشود, سلطه ىنظامى پيدا كنند .
    بـازارهاى ايران مورد طمع آنهاست; منابع ايران مورد طمعآنهاست; از هـمه بـالاتر, چـون ملت و نظام انقلابى و اسلامى ايران توانسته است خيزش عظيمى را در دنياى اسلام به وجود بياورد يك بيدارى كه به آسـانى نمى توانند آن را از بـين بـبرند مى خواهند با قانع كردن و خاضع كردن ايران,اين خيزش جهانى را از بين ببرند; يعنى به دنيا اين طور بگويند كه اينهايى كه خودشان شروع كننده بودند, آمدند در مـقابل امـريكا اظهار تسليم و خضوع كردند! بنابراين, هدف, روابط سالم نيست .
    آنـها در تـبليغاتشان آن حرفها رامى زنند; عده يى هم متاسفانه در مـطبوعات كـشور و غـيره, هـمان حـرفها را تكرارمى كنند; كه گويا ارتـباط بـا امريكا خواهد توانست همه ى مشكلات اقتصادىكشور را حل كند; اين دروغ و خلاف است .
    امـريكاييها بـراى ارتـباطات و فـعاليتهاى خـودشان در دنيا, يك وجـهه ى نـظربيشتر نـدارند آن را هـم مـى گويند; پـنهان و كـتمان نمى كنند و آن, منافع امريكاست .
    چـنانچه بـا كـسى رابـطه برقرار كنند, اگر بپرسند چرا, مى گويند مـنافع ما ايجاب مى كند; چون براى آنها منافعشان مهم است! امريكا بـه هـيچ كـشورىسود نمى رساند; اگر چند ميليون دلار به كشورى وام بـدهد, چـند بـرابر از اوامكانات مى گيرد! امروز اگر شما به اين مـنطقه نـگاه كنيد, مى بينيد كه اين كشورهاى اطراف ما دچار فقر و ضـعف و اسـتبداد و فـساد و مـشكلات فـراوانى هستند; اينها مگر با امـريـكا روابـطـ نـدارنـد؟! هـمـه ى ايـنها بـا امـريكا روابـط دارند;امريكاييها از آنها استفاده مى كنند, اما به آنها استفاده نـمى رسانند!بارها امريكاييها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباط بـا كـشورها, تـامين منافع دولـت امريكاست! معناى اين حرف چيست؟ مـعـنايش ايـن اسـت كـه از نـظرامريكاييها, مـنافع يـك شـهروند امريكايى, بر منافع يك شهروند ايرانى هركه باشد ترجيح دارد; يك جوان امريكايى, بر جوان ايرانى ترجيح دارد; يك عنصر امريكايى هر كـه بـاشد بـر يك عنصر ايرانى و يا غيرايرانى ترجيح دارد; سياست امريكادر مسائل جهانيش بر اين مبناست; هدف اصلى اين است .
    الـبته بـا دروغ و فـريب, اسـم حـقوق بشر را مىآورند! كشورهايى هـستند كـه امريكا از نفت آنها استفاده مى كند; در آنها يك بار يك مـجلس منتخب مردم تاامروز تشكيل نشده است; يك حاكم منتخب مردم, يـك رئيس جمهور منتخب مردم در آن كشورها وجود ندارد; اما امريكا اسـمى از دمـكراسى و حـقوق بـشردر آن كشورها نمىآورد! چرا؟ چون منافعش را از آنها تامين مى كند .
    بـا رژيم صدام در دورانى كه رژيم صدام با ايران مى جنگيد; چون بر طـبق منافع آنهابود كمال همكارى را كردند; بعد كه رژيم صدام به كويت حمله كرد و منافعآنها را تهديد نمود, با او مقابله كردند; آن وقـت صدام شد ظالم و جنايتكار وعنصر غيرقابل اعتماد! مگر قبلا نـبود؟!همين الان مـوسسات مـتعددى در خـود امريكا و در اروپا از طرف امريكاييها دارند فعاليت مى كنند; براى فشار آوردن, چه برروى دولـت ايـران,چه بـرروى افكار عمومى ايران, چه برروى فضاى ذهنى ايران .
    مـن گـزارشى دارم از ايـن مـراكز به ظاهر تحقيقاتى, اما در باطن مـراكزى كـه بـراى ايـن درسـت شـده اندكه فشار سياسى و تبليغاتى بياورند; افكار عمومى را عليه نظام اسلامى تجهيزكنند .
    مـن اسم اين موسسات را هم دارم; مى دانم كه فعاليتهايشان چيست و چه كار دارند مى كنند .
    ايـنها بـه زبـان, احـساس دوستى مى كنند; اما فلان عنصرسياسيشان, عنصر نظاميشان, وزير دفاعشان, فرمانده نيروهايشان در خليج فارس, قلدرانه صحبت مى كند! دستگاههاى جاسوسيشان هم در خفا مشغول توطئه هستند, كه چون مجال نيست, من در اين خصوص بيشتر صحبت نمى كنم .
    مـتاسفانه بـعضى از ايـنها تـوانسته اند از بعضى از اوضاع آشفته استفاده كنند;داخل ايران هم بيايند و با اين و آن تماس بگيرند! يكى از اينها وقت برگشت ازايران در آن جا گزارشى داده و گفته كه همه چيز در مورد ايران تمام شده است;ما فقط بايد سفيرمان را به ايران معرفى كنيم! شخصى شنيد, گفت خواب خوش ديديد, خير باشد! در ايـن جـا بـه او چه گفتند كه او اين چنين برداشت كرده كه همه چيز تـمام شده است؟! چه كسى با او حرف زده است؟! اينها چيزهايى است كه تهديدهاى داخلى را تشكيل مى دهد .
    عـزيزان مـن! اگـر ما در داخل متحد و منسجم باشيم, اگر مردم با دولت ومسوولانشان صميمى باشند و ارتباط داشته باشند, دشمن خارجى هـيچ تـاثيرسوئى نـمى تواند بگذارد و هيچ اقدامى نمى تواند بكند; اما متاسفانه در داخل,ايادى دشمن هستند .
    امـروز در اين كشور عبدالله بن ابى هاى منافق هستند;كسانى كه يك روز حكومت امام و حكومت نظام اسلامى را از بن دندان قبول نكردند! در زمـان پـيامبر, يـكى از مـنافقان بـسيار فعال, ((عبدالله بن ابـى)) بود كه با يهوديها و كفار قريش و جاسوسهاى امپراتورى روم مـى ساخت و از هروسيله يى استفاده مى كرد, براى اين كه شايد بتواند حـكومت پيامبر را از بين ببرد; چرا؟ چون قبل از آن كه پيامبر به مـدينه بيايد, او تصور مى كرد كه درآينده, رئيس و حاكم و پادشاه مدينه خواهد شد! پيامبر در واقع مقام او را از اوسلب كرده بود .
    امـروز در ايـن كـشور عـبدالله بـن ابـى هايى هـستند; كـسانى كه خيال مى كردند اگر انقلابى در اين كشور رخ بدهد, حكومت وقف آنها و مـتعلق بـهآنهاست; نـه فـقاهت را قبول داشتند, نه امام را قبول داشـتند, نـه مـردم را قـبول داشتند, نـه احـساسات دينى را قبول داشتند .
    پـيامبر بـا عبدالله بن ابى خوشرفتارىكرد و او را مجازات نكرد; نظام اسلامى هم با اينها خوشرفتارى كرد و اينها رامجازات نكرد .
    ايـنها امـروز بـه بـرخى از پديده هايى كه دست دشمن در آنهاهست, نـگاه مـى كنند, خـيال مـى كنند فـرصتى پـيدا كرده اند كه به نظام اسـلامى ضربه بـزنند; فـعاليتهاى منافقانه ى خودشان را مى كنند, به امـيد ايـن كـه بـين مسوولان اختلاف باشد; به اميد اين كه بين مردم اخـتلاف بـاشد; به اميد اين كه جوانان رابطه شان را با نظام اسلامى قـطع كـنند; بـه اميد اين كه جوانان با دين قهركنند!شما بدانيد جـوانان عزيز! در هر جايى كه شما يك تظاهرات اسلامى ياانقلابى يا ديـنى از خـودتان نـشان مـى دهيد وقتى در مجالس دعا شركت مى كنيد, وقـتى در مجامع اعتكاف شركت مى كنيد, وقتى در تظاهرات بيست ودوم بـهـمن شـركت مـى كنيد, وقـتى در روز قـدس شـركت مـى كنيد, وقـتى مـسوولان كشور مـثل رئيـس جـمهور و ديـگران را مـورد احترام قرار مـى دهيد از هـر حـركت شما كـه نشانه ى ديندارى و علاقه مندى شما به انـقلاب بـاشد, ايـن منافقين به خودشان مى لرزند و ناراحت مى شوند! ايـنها هـمان كسانى هستند كه با حرفهاىخود, با اظهارات خود, با مـوضعگيريهاى خود, با تبليغات خود, احيانا با دخالت خود در بعضى از اغـتشاشها, دشـمن خـارجى را اميدوار مى كنند; دشمن خارجى خيال مـى كند كـه حالا بايد به سمت تصرف ايران, تسلط بر ملت ايران, در هـم شكستن مـقاومت انـقلابى بـيست و يكساله ى ملت ايران بيايد; در واقـع اينهامقصرند; اينها به دشمن روحيه مى دهند!عزيزان من! هدف اصـلى دشـمنان چـه دشـمنان خارجى, چه دشمنان دوروو منافق داخلى عبارت است از نفى حكومت دينى و حكومت اسلام; اصل قضيه براى اينها ايـن اسـت و بـه كـمتر از ايـن هـم راضى نيستند! اينها مى دانند تاوقتى كه قدرت در دست دين و احكام دينى است, تا وقتى كه مقررات مـجلس شوراى اسـلامى بايد طبق دين باشد, تا وقتى اين قانون اساسى هـست كـه ايـن قانون اسـاسى منطبق بر دين است اينها در اين كشور نمى توانند كارى بكنند .
    تـا وقـتى مـسوولان كشور به مبانى دين و اسلام و فقاهت پايبندند, ايـنها كـارىنمى توانند بـكنند; مى خواهند اين پايبندى را از بين بـبرند; هـدف ايـن اسـت;مى خواهند هـمان تجربه يى كه در صدر اسلام به وجود آمد, دوباره تكرار كنند .
    مـن واقـعا بـه شـما برادران و خواهران عزيز توصيه مى كنم كه با تاريخ آشنابشويد .
    تاريخ درس است; از تاريخ خيلى درسها مى شود آموخت و خيلى تجربه ها مى شود به دست آورد .
    عـده يى سـعى مى كنند حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايى كه به هيچ وجه از تاريخ قابل استفاده نيست وانمود كنند;اين غلط است .
    رنـگهاى زنـدگى عوض مى شود, روشهاى زندگى عوض مى شود;اما پايه هاى اصلى زندگى بشر, جبهه بنديهاى اصلى بشر, تغييرى پيدا نمى كند .
    در صـدر اسـلام بـزرگترين و مهمترين ضربه يى كه بر اسلام وارد شد, اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد; حكومت امام حسن وحكومت على بن ابى طالب, به سلطنت شام تبديل شد! البته امام حـسن مـجتبى(عليه الاف الـتحيه والثنا) آن روز به خاطر يك مصلحت بـزرگتر كـه حـفظاصل اسـلام بـود مـجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد .
    حـكومت را از امـام حسن گـرفتند; وقـتى حكومت از مركز دينى خودش خـارج شـد و در اخـتياردنياطلبان و دنياداران گذاشته شد, بديهى اسـت كـه بـعد هم حادثه ى كربلا پيش مىآيد; آن وقت حادثه ى كربلا آن حادثه يى نيست كه بشود جلويش را گرفت;اجتناب ناپذير مى شود .
    بـيست سـال بـعد از آن كـه حـكومت اسلامى از دست محور اصلى آن كه امـامت است گرفته شد, امام حسين فرزند پيامبر دركربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده شد .
    اسـاس حمله و نقشه ى دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلى محور امـامت, محور دين خارج كند; بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد!من به شما عرض بكنم كه امروز دشمن قادر نيست .
    امـروز بـه بـركت مـلت هوشيارى مـثل مـلت ايـران, به بركت افكار بـرانگيخته يى مـثل افـكار مـلت ايـران, به بركت انقلاب بزرگى مثل انـقلاب اسـلامى ايـران, نـه امريكا و نه بزرگتر از امريكااگر در قدرتهاى مادى باشد قادر نيستند حادثه يى مثل حادثه ى صلح امام حسن را بـر دنـياى اسـلام تـحميل كـنند; ايـن جا اگـر دشمن خيلى فشار بياورد,حادثه ى كربلا اتفاق خواهد افتاد .
    من خدا را شكر مى كنم كه ملت ما بيدار, و مسوولان ما بحمدالله بر گردمحور دين و اسلام متفق الكلمه اند .
    خـيليها سعى مى كنند از زبان مسوولان كشور, از زبان رئيس جمهور يا ديـگران, حـرفهايى را بـزنند; ايـنها زحـمت بيهوده مى كشند! رئيس جـمهور, يـك عـنصر روحـانى, مومن, مريد امام, متكفل ترويج دين و داراى احـساس مـسووليت در ايـن زمـينه اسـت; مـسوولان ديـگر هـم بـحمدالله در سـطوح بالا همين طورند; البته در مسوولان ميانى كسانى هـستند كـه ما از آنهاگله داريم!دشمن در تحليل خود نسبت به ملت ايران و نسبت به جوانان ايران بسياراشتباه كرد .
    بـحمدالله مـلت ايـران, مـلتى مقاوم, آگاه, هوشيار و آماده ى به كاراست; وضع جوانان هم در همه جاى كشور همين طور است .
    مـسوولان هـم كـه بحمدالله مـسوولان مـومن, پايبند به دين و داراى احساس مسووليتند .
    الـبـته مـن آن روز در نـمازجمعه گـفتم; مـن قـلبا از بـعضى از پديده هايى كه دركشور هست, رنج مى برم .
    مـن نـمى خواهم آنـچه را كـه براى من رنجآور است, باافكار عمومى مـطرح كـنم; امـا ايـن نـكته كـه آن روز گـفتم داستان غم انگيزى است,حقيقتا همين طور است .
    بـنده در دو سال قبل از اين در يكى از خطبه هاىنمازجمعه گفتم كه دسـتگاههاى اسـتكبارى دنيا و در راس همه امريكا ازتبليغات براى سـاقط كردن و ايجاد اغتشاش در كشورها استفاده مى كنند; بعد بهآن مـراكز تبليغاتى خطاب كردم و گفتم:ولى بدانيد اين توطئه كه شما بـخواهيدبه وسيله ى راديـوهاتان در ايران اسلامى, همان برنامه هايى را كه در اروپاىشرقى و در بعضى از كشورهاى ديگر به وجود آورديد, به وجود بياوريد, اين نشدنى است; اين خيال خامى است .
    مـن حـالا مـى بينم متاسفانه همان دشمنى كه به وسيله ى تبليغات خود, هـمتش ايـن بـود كه افكار عمومى يك كشور را به سمتى متوجه بكند, امـروز بـه جاى راديـوها آمده و در داخل كشور ما پايگاه زده است! بـعضى از اين مطبوعاتى كه امروز هستند, پايگاههاى دشمنند; همان كارىرا مى كنند كه راديو و تلويزيونهاى بى.بى .
    سـى و امـريكا و رژيـم صهيونيستى مى خواهند بكنند!من نه با آزادى مـطبوعات مـخالفم, نـه بـا تـنوع مـطبوعات; اگـر بـه جاى بيست تا روزنـامه, دويـست تـا روزنـامه هـم در اين كشور در بيايد, بنده خـوشحال تر هم خواهم بود و از اين كه روزنامه هاى كشور زياد بشوند, هيچ احساس بدى ندارم .
    اگـر مـطبوعات, آن طـورى كه در قانون اساسى هست, مايه ى روشنگرى بـاشند,مصالح كـشور را رعـايت كنند, به نفع مردم قلم بزنند, به نـفع ديـن قـلم بزنند, اين مطبوعات هرچه بيشتر باشند, بهتر است; امـا امـروز مـطبوعاتى پيدا مى شوند كه همه ى همتشان, تشويش افكار عـمومى و ايـجاد اخـتلاف و ايـجاد بدبينى در مردم و خوانندگانشان نـسبت بـه نـظام اسـت! ده تـا, پـانزده تا روزنامه, گويا از يك مركزهدايت مى شوند; تيترهاى شبيه به هم در قضاياى مختلف; قضاياى كـوچك رابـزرگ مى كنند و تيترهايى مى زنند كه هركس اين تيترها را نـگاه مـى كند, خـيال مى كند كه همه چيز در كشور از دست رفته است! اينها اميد را در جوانان مى ميرانند; روح اعتماد به مسوولان را در آحـاد مردم كشور تضعيف مى كنند;نهادهاى اصلى كشور را مورد اهانت و تـوهين قـرار مـى دهند!من نـمى دانم مـدل ايـنها كجاست و كيست! مطبوعات غربى هم اين طورنيستند! اين يك نوع شارلاتانيزم مطبوعاتى اسـت كـه امـروز بعضى از مطبوعات در پيش گرفته اند! در دنيايى كه بـراى بعضى از روزنامه هاى ما مدل روزنامه نگارى است, اگر مسوولى, وزيرى, حتى رئيس جمهورى دزدى بكند,مى نويسند و افشا مى كنند; اگر جـنايت بـكند, افـشا مى كنند; اگر رشوه خوارىبكند, تيتر مى زنند و مـى گويند; امـا بـه قـانون اسـاسى كـشور حـمله نمى كنند; به مجلس قـانونگذارى حـمله نـمى كنند; مـمكن اسـت از قوانين مصوب انتقاد بـكنند,تحليل بـكنند; امـا در قـبال يـك قـانون, هوچى بازى راه نـمى اندازند; ايـنها ازصـاحبان اصـلى ايـن روشـها هم قدم جلوتر گـذاشته اند! قانون اساسى, مورد اهانت;سياستهاى اصلى كشور, مورد اهانت; قضاياى كوچك, درشت نمايى شده!در هر حادثه يى, جو تهمت فضا را پـر مى كند! ترورى اتفاق مى افتد; هنوزهيچ اطلاعى در دست نيست, هـنوز از ايـن كـه اين حادثه را چه كسى انجام داده,هيچ كس سرنخى نـداشته; امـا مـى بينيد كـه در روزنـامه تـيتر مى زنند; سپاه را متهم مى كنند; بسيج را متهم مى كنند; روحانيت را متهم مى كنند! هدف از ايـن كـارهاچيست؟! چرا با بسيج اين قدر بدند؟! من در بخش اول صـحبتم بـه شـما عـرض كردم كـه جـوان سـرشار از انرژى است; جوان هيجان طلب است .
    آن روزى كـه كشور دچـار يـك جـنگ مسلحانه باشد, جوانان با ميل و رغبت مى روند.آن وقـتى كـه كـشور در آرامـش و صـلح اسـت, براى ارضاى سالم هيجان طلبى جوانان, چه چيزى بهتر از بسيج؟ اين ابتكار امام بود .
    روح هـيـجان طـلب جـوان,اگر بـنا بـاشد در راه سـازنده, در راه ايـمانى, در راه سـالم, در راهى كه مى تواندبراى كشور مفيد واقع بـشود, به كار بيفتد, چه سازمانى مهمتر و مطمئن تر ازسازمان بسيج اسـت؟ چـرا ايـن قدر بـا بـسيج دشـمنى مـى كنند؟! با چه دشمنند؟! چـرااين قدر بسيج را زير سوال مى برند؟! اينهاست كه آن انگيزه هاى باطنى را برملامى كند .
    مـن مــى دانـم كـه در بـسيارى از ايـن مـطبوعات آدمـهاى خـوب و مـومنى مشغول كـارند چه كسانى كه قلم مى زنند, چه كسانى كه اداره مـى كنند امـادر لابـلاى همينها اثر انگشت عبدالله بن ابى ها را من مـى بينم:تفرقه افـكنى ها,اختلاف افـكنى ها, تـشنج آفرينى ها, تشويش افـكار عـمومى, نـا امـيد كردنها, ياس پراكنى ها, چهره سازى عناصر وابسته و مريد دشمن, از نظر انداختن عناصر مفيدو مومن و مخلص و دلـسوز! الـبته ايـن كـارها به جايى هم نخواهد رسيد; خداىمتعال رسوا مى كند .
    مـن الـبته مـايل نـبودم با اين صراحت و تفصيل درباره ى بعضى از مطبوعات حرف بزنم; در واقع ناگزير شدم .
    مـن بـا مـسوولان صـحبت كردم.محترممان هم مثل من از اين مطبوعات ناراحت است; من با ايشان هم صحبت كرده ام .
    شنيدم ايشان بعضى از اينها را جمع كرده اند, نصيحت كرده اند و به آنهاحرفهايى زده اند .
    مـن نـمى دانم آيـا كـار با نصيحت پيش مى رود يا نه; بعيدمى دانم! وقـتى كـه دشـمن بـراى اثـرگذارى بـرروى اذهـان عـمومى و ايجاد مساله ىروز برنامه ريزى كرده, فرصت نمى دهند كه مردم نفس بكشند .
    اگر مردم درجايى يك شادى هم پيدا كنند, بلافاصله مساله يى را علم مـى كنند و دايـم كشمكش راه مـى اندازند!من بارها به مسوولان دولتى تذكر داده ام و به طور جدى از آنها خواسته ام كه جلوى اين وضعيت را بگيرند; اين اسمش محدود كردن مطبوعات نيست; اين اسمش جلوگيرى از انـتقال آزاد اطـلاعات نـيست انتقال سالم اطلاعات موردتاييد ماست ايـن معنايش جلوگيرى از نفوذ دشمن است; جلوگيرى از به ثمررسيدن توطئه ى تبليغاتى دشمن است .
    مـن وجود اين جريان تبليغاتى ومطبوعاتى را به حال كشور, به حال جـوانان, بـه حـال آيـنده, به حال انقلاب, به حال ايمان مردم مضر مى دانم .
    ايـن جـريان, دايـم درصدد قداست شكنى از مسائل اساسى اسلامى است; مـباحث اسلامى را زير سوال مى برند; انقلاب را زيرسوال مى برند; نه با بيان منطقى, با روشهاى بسيار غلط كه جز در مطبوعات ناسالم در دوره هـايى كـه بوده, انسان نمى تواند نظير و شبيهش را پيدا كند! مـن به نظرم رسـيد بـعد از آن كـه با مسوولان در ميان گذاشتم و به رئيـس جمهور گفتم,اين را به عنوان يك درد دل و شكوه مثل پدرى كه با فرزندانش مطلبى را درميان مى گذارد با شما در ميان بگذارم .
    الـبته مـن بـه شما عرض بكنم كه يكى از هدفهاى دشمن اين است كه باتحريك احساسات, در كشور ايجاد ناامنى بكند .
    من قويا توصيه مى كنم كه به خاطر احساسات و به خاطر طرفدارى از فلان كـس, مبادا بر خلاف قانون هيچ اقدامى انجام بگيرد; من به هيچ وجه اجازه نمى دهم .
    دشـمن وقـتى بـخواهد ايـجاداغتشاش و درگيرى بكند, براى او خيلى مـشكل نـيست كـه چـهارنفر مـزدور را دربين بچه هاى مومن, بچه هاى حـزب اللهى و بـچه هاى صـادق بـفرستد; بـه عنوان طرفدارى از رهبرى, بـه عنوان ايـن كه رهـبرى مـظلوم واقـع شده, بياييد كمك كنيد;سپس جنجال درست كنند! مراقب نفوذيها باشيد .
    مـن مى خواهم فقط شماهابدانيد; مى خواهم افكار عمومى بى خبر نماند از ايـن كـه دشـمن در زمـينه ى مـسائل فرهنگى در كشور چه مى كند و هدفهايش چيست .
    هـدفهاى دشـمن از ايـن كـارهاعبارت است از بى ايمان كردن, ايجاد گسست بين نسل كنونى و نسل گذشته, وكوچك كردن افتخارات بيست سال گذشته .
    هـمه ى مـردمان بـا فـرهنگ در كشورهاسعى مى كنند افتخارات گذشته ى خودشان را بزرگ كنند .
    ايـن جـنگ هـشت ساله و اين دفاع مقدس, از بزرگترين افتخارات ملت ايران بود .
    هـمه ى دنـيا ناتو,كشورهاى بلوك شرق, خود امريكا, كشورهاى مرتجع مـنطقه بـا هـم هـمدست شدند, به عراق كمك كردند و به ايران فشار آوردند; اما نتوانستند يك وجب از خاك اين كشور را اشغال كنند .
    عـزيزان مـن! مـا در دويـست سال گذشته, قبل از اين جنگ تحميلى, هروقت اين كشور با كشور ديگرى درگيرى نظامى داشت, بخشى از كشور رفـت;اما بـعد از دويست سال, آن جنگى كه در آن دشمن نتوانست يك وجـب از خـاك اين كـشور را بگيرد با اين كه همه ى قدرتهاى نظامى و سـياسى دنيا وپشتيبانيهاى بين المللى همراه او بود همين جنگ هشت ساله است .
    ايـن جـنگ يكى از مـفاخر تـاريخ ايـران است; آن وقت مىآيند جنگ و رزمـندگان و شهدا وسپاه و ارتش و بسيج را زير سوال مى برند! اين گسست نسل كنونى از نسل گذشته و از افتخارات گذشته, اين جدا كردن مـردم از مـسوولان, ايـن جـدا كردن مردم از عقايد دينى و باورهاى ديـنى, آيـا جز از دشمن برمىآيد؟ اما مى بينيم كه فلان روزنامه هم ايـن كارها را مى كند! البته بعضى هم هستند كه واقعا دشمن نيستند كه من مى دانم اين طور است اما غافلند .
    اين, آن شكوه يى بود كه من خواستم به شما بكنم .
    شـماها بـدانيد, دسـتگاههاى مسوول هم بدانند كه اين يك خطر بزرگ اسـت; اگـر جـلوى ايـن خـطر را نگيرند, بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيه ى جديدى پيدا خواهد كرد .
    البته جايى را كه دشمن هرگز نخواهد توانست از لحاظ معنوى و روحى تـصرف بـكند, آن عـبارت است از جايى كه مردم هستند, و آن جايى كه اين خدمتگزار مردم در آن جا قرار دارد .
    پـروردگارا! مـلت ايران را پيروز كن; دشمنانش را منكوب و سركوب كن .
    پروردگارا! جوانان ما را به راهى كه مورد رضاى خود توست, هدايت كن .
    پروردگارا! جوانان ما را موفق و پيروز بگردان .
    پـروردگارا! بـه محمد و آل محمد, دختران و پسران مومن را در اين كشور مشمول عنايات و تفضلات خودت بگردان .
    پروردگارا! به محمد و آل محمد, دلها را با هم مهربان كن و مارا با اسلام هرچه بيشتر آشنا و نزديك بگردان .
    پروردگارا! به محمد و آل محمد, توفيق مسوولان كشور مسوولان دولتى, مـسوولان قـوه ى قـضاييه,قوه ى مـقننه و سـاير مسوولان را روزبه روز بيشتر كن .
    پـروردگارا! قـلب ولى عصر را از مـا راضـى و خـشنود كن; ما را از سـربازان آن بزرگوار قرار ده;روح مطهر امام و ارواح طيبه ى شهدا را از مـا راضـى كـن; تـفضلات خودت را به ايثارگران و جانبازان و آزادگـان انـقلاب و كـسانى كه عمر و جوانى خود را در اين راه مصرف كرده اند, نازل بفرما .
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته .


  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 در ديدار بانمايندگان جبهه دوم خرداد7 / 2 / 79

    خلاصه بيانات مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
    در ديدار بانمايندگان جبهه دوم خرداد
    7 / 2 / 79

    مرزهاى خود را با ضد انقلاب مشخص كنيد

    حـضرت آيت الله خامنه اى رهبرمعظم انقلاب اسلامى در ديدار تنى چند از شخصيتهاى سـياسى, بـا تـاكيدبرلزوم وجـود روشـها و سـليقه هاىمختلف در كـشور تـصريح كـردند:همه گروههاى وفـادار بـه انـقلاب و نـظام اسلامى بـايد بـا حفظ اصول و مبانى,دولت را در انجام دادن امور و حل مشكلات مردم يارى كنند.
    بـه گـزارش خبرگزارى جمهورىاسلامى رهبر معظم انقلاب با اشاره به اينكه مسائل مـختلف را بـايد فـراتر ازقـالبهاى سياسى حزبى و جناحى موردتجزيه و تحليل قـرارداد, افزودند:حوادث و دورانهاى مختلف در طول زمان, ناپايدارند و سپرى مـى شوند وتـنها چـيزى كـه باقى مى ماند مسئوليت در برابر خدا و پاسخگويى در بـرابرپروردگار اسـت, بـنابراين هـمگان بايدوظايف و مسئوليتهاى خود را با توجه به اين حقايق, به انجام برسانند.
    ايـشان بـا تـاكيد بـر ضـرورت وفادارى به شعارها و مواضع اصولى انقلاب, تصرح كـردند:همه شما معتقدبه اسلام, انقلاب و امام هستيد, ولى در داخل كشور كسانى هـستند كـه همچون آمـريكا, با اين اصول, دشمنى مى ورزند و مهم اين است كه در بـرابراين مـخالفتها و دشـمنى ها , بـطور شـفاف و روشـن مـوضعگيرى شود, اما مـوضع برخى دوستان و مجموعه هاى سياسى در اين زمينه ها , بقدرى نامحسوس است كه اگـر كـسى به اين مواضع,اعتقاد يافت, احساس مى كند مى تواندحتى به ضد انقلاب نيز نوعى دلبستگى داشته باشد.
    حـضرت آيت الله خامنه اى خاطرنشان كردند:بنده با اظهار نظر مخالفان و انتشار مـقالات تـحليلى آنـها درچارچوب قوانين, مخالفتى ندارم,همانگونه كه از اول انـقلاب نيز اين مسئله وجود داشته است, اما نبايد به اين بهانه ها, فضاى كشور بدست ضدانقلاب سپرده شود و عرصه برانقلابيون تنگ گردد.
    بـهمين لـحاظ هـمه شـخصيتها,گروهها و جناحهاى وفادار به اسلام وانقلاب بايد مـواضع مـحكم خـود را دربـرابر كـسانيكه در داخـل و خارج زيرپوشش اصلاحات, ((انـقلاب, راه امـام,ولايت فقيه و قانون اساسى)) را موردتعرض قرار مى دهند, اعلام كنند.
    رهـبر معظم انقلاب اسلامى با انتقادشديد از ((وضع برخى مطبوعات وحضور عناصر ضـد انـقلابى و مخالف)) افزودند:جريانهاى انقلابى نبايد دربرابر اين واقعيات سـكوت كـنند, چـراكه يـك جريان منحرف مطبوعاتى باهدف جهت دهى افكار عمومى بـه مخالفت بـا اسـلام و انـقلاب و نـظام اسلامى, هر روز موجبات نگرانى وتشويش افكار عمومى را فراهم مى كند و با خوددارى از پرداختن به مسائل و مشكلات اصلى مردم, بر سرمسايل كوچك, جنجال و غوغا براه مى اندازد.
    ايـشان در هـمين زمينه خاطرنشان كردند:روشى كه برخى از دوستان دربرابر اين جـريان منحرف, اتخاذكرده اند غلط و ناكارآمد است و عملاامكان سو استفاده از مـطبوعات رابـراى مـخالفان نـظام پـديد مـىآورد,بنابراين لازم اسـت در اين روش,بازنگرى صورت گيرد.
    رهـبر معظم انقلاب با انتقاد ازبرخى جريانها و افراد كه هشدارهاىدردمندانه بـعضى دلسوزان را مخالفت با رئيس جمهور, تعبير و تبليغ مى كنند, افزودند:اين بـرداشت, صحيح نيست, چرا كه رئيس جمهور, خود ازمدافعان نظام و انقلاب است و بعلاوه من براساس اصول و مبانى, بطورقاطع از رييس جمهور حمايت مى كنم.
    حـضرت آيـت الله خـامنه اى كـنفرانس برلين را اقدامى زشت و توطئه اىبراى زير سـوال بـردن نـظام و انقلاب دانستند و با اشاره به اينكه بنيادهاىبرپاكننده ايـنگونه كـنفرانسها مـعمولامورد حـمايت دسـتگاههاى امنيتى,سياسى و جاسوسى دشـمنان هـستند,افزودند:كنفرانس بـرلين بـدنبال تدارك و برنامه ريزى چندين ماهه و با دقت در انتخاب ميهمانان كنفرانس برگزارشد تا اينگونه وانمود شود كه اين افراد, نمايندگان قشرهاى مختلف ملت ايران هستند.
    بـرگزاركنندگان كـنفرانس در واقـع در صـدد بودند با اين مقدمات و تداركات و دعـوت از همه جناحهاىمخالف نظام در خارج, كنفرانس را به جلسه محاكمه انقلاب و نـظـام اسـلامى تبديل كـنند و بـا تـبليغ نـاكارآمدى نـظام اسلامى از زبـان دعوت شدگان داخلى,از زبان ضد انقلاب هم اينگونه تبليغ كنند كه اصلاحات اساسى, تـنها بـاحذف اسلام, ولايت فقيه, شوراىنگهبان و حدود اسلامى از قانون اساسى و يـا كـلا نوشتن قانون اساسى جديد, امكان پذير است, اما خداونداين نقشه را بر هم زد و روسياهى كنفرانس برلين براى سياستمدارانآلمانى ماند.
    ايـشان در هـمين زمـينه افزودند:من با دولت آلمان, كارى ندارم, اما اين بار چـندمى اسـت كـه سـياستمدارانآلمانى, بـى استعدادى و كند ذهنى خودرا آشكار مى كنند و بازهم سرشان بى كلاه مى ماند.
    رهـبر معظم انقلاب در بخش ديگرى از سخنانشان خطاب به شخصيتهاى سياسى حاضر در ديـدارفرمودند:من به خط و گرايش سياسى شما و رقبايتان , و اختلافات شماكارى نـدارم, امـا تـاكيد مـى كنم كه بايدبا حفظ اصول و مبانى با يكديگررقابت و مباحثه كنيد.
    حـضرت آيـت الله خـامنه اى بـا اشاره به انتظارات مردم براى حل مسايل ومشكلات اقـتصادى, شـدت يافتن بحثهاو جنجالهاى سياسى را مانعى بر سرراه اصلاح امور اقـتصادى كـشورارزيابى كـردند و افـزودند:مباحثى همچون اولويت توسعه سياسى يـااقتصادى, مدتها كه بخش اعظمى ازوقت رسانه هاى مختلف را بخوداختصاص داد, امـا كارگزاران و مسولان دولتى بايد بدون توجه به اين مباحث بدنبال اصلاح وضع اقـتصادى مردم باشند, چرا كه اگر مردم از مسايل اقتصادى و معيشتى, نارضايتى نـداشته باشند, هيچ مساله اى آنها را به معارضه ترغيب و تشويق نمى كند امااگر مـردم مـشكلات اقـتصادى فـراوان داشته بـاشند, هرقدر هم آزادى باشد,مردم از حكومت برمى گردند.
    رهـبر مـعظم انـقلاب اسـلامى بـا اشاره به خوشحالى مردم و ايشان از ارائه طرح سـاماندهى اقـتصادى افـزودند:همه اميدوار بـودند كه با طرح رييس جمهور براى سـاماندهى اوضاع اقتصادى, گامى در راه گره گشايى ازمشكلات مردم برداشته شود امـامتاسفانه برخى از افراد مسول دراجراى آن كوتاهى كردند, آيا اين كمك به دولت و رييس جمهور است؟حضرت آيت الله خامنه اى در بخش ديگرى از سخنان خود به شـخصيتهاىسياسى حـاضر در ديـدار تاكيد كردند:جايگاه اصلى شما متن انقلاب و حـفظاصول آن است, شما با انقلاب بزرگ شده ايد و امروز هم كه دشمنان اصل انقلاب را نـشانه رفته اند شما بايد درجايگاه حقيقى خود, محكم بايستيد و بادر دست گـرفتن ابـتكار عـمل, با دوستان ديگرى كه در اصول انقلاب و نظام باهم توافق نـظر داريـد, گـردهم آئيـد و بـاتكرار اصول مشترك و تاكيد بر خطامام, عدم جـدائى دين از سياست وديگر اصول انقلاب, ضد انقلاب رامنزوى و مرزهاى خود را بـا آنها كاملامشخص كنيد و وحدت ملى را عينيت بخشيد, بنده نيز از شما حمايت خواهم كرد.
    رهـبر معظم انقلاب در پايان سخنانشان با اشاره به برخى تلاشهابراى زمينه سازى و ايـجاد آشـوب وبـلوا در محيطهاى دانشگاهى خاطرنشان كردند:اينكار قطعا به ضـرركشور تمام خواهد شد و كسانيكه درصدد انجام دادن اينگونه كارها هستندو خود را به شما منتسب مى كنندبيشترين ضرر را متحمل خواهند شد,ضمن آنكه اخلال و تعطيلى روندحركت علمى كشور به دانشجويانآسيب فراوان مى رساند و خود آنها نيزخواهان ادامه تحصيل و به پايان رساندن سال تحصيلى هستند.
    در اين ديدار كه آقايان مهدىكروبى, سيد هادى خامنه اى , مجيدانصارى, بهزاد نـبوى, مـحمد سـلامتى,محمد عـلى نجفى و محمد رضا خاتمى حضور داشتند, آقايان كـروبى, نـجفى ونـبوى بـه نمايندگى از حاضران, ضمن استقبال از بيانات اخير حـضرتآيت الله خـامنه اى در زمينه مرزبندىاصلاحات و خشونت, به بيان ديدگاههاى خـود دربـاره مـسائل مختلف از جمله حفظ وحدت و امنيت ملى,مطبوعات, كنفرانس برلين و روشهاىدفاع از اصول و مبانى انقلاب پرداختند

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرهنگيان وكارگران14 / 2 / 1379

    بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرهنگيان وكارگران
    14 / 2 / 1379


    بسم الله الرحمن الرحيم

    بـه هـمه بـرادران و خـواهرانى كـه لـطف كردند و تشريف آوردند, خـوشآمد عـرض مـى كنم و روز شـريف مـعلم و روز شريف كارگر را به مـعلمان عـزيز و بـه كارگران عزيز تبريك عرض مى كنم و ياد استاد شـهيد بـزرگوار و مـعلم پـيشرو اين وادى را(مرحوم آيت الله شهيد مـطهرى) كـه حـق بـزرگى بـه گـردن ملت و انقلاب ما دارند, گرامى مى دارم.
    دربـاره اين دو جامعه مهم (جامعه كارگرى و جامعه معلمان) سخنان بحق و بجا و زيادى گفته شده است.
    شـكى نـيست كه اين دو قشر جزو اثرگذارترين قشرهاى جامعه در حال و آينده كشورند.
    مـعلمان, سـازندگان انـسانند انـسان والا, انـسان پـيشرو, انسان تربيت شده, انسان با سواد.
    در واقـع اين معلمان هستند كه ماده اصلى درجه اول عالم خلقت را كـه وجود آن براى همه پيشرفتها و تعالى ها (چه مادى و چه معنوى) شـرط اصـلى و مـحورى اسـت, پـرداخت مـى كنند, به ثمر مى رسانند و كارآمد مى كنند.
    اگـر جـامعه مـعلمان در يـك كشور عزيز و گرامى داشته شوند, اين فـقط عـزيز داشـتن يـك عـده از مردم نيست اين عزيز داشتن علم و تعالى و پيشرفت است عزيز داشتن انسان است.
    ايـن كـه دركـشور از مـعلمان تـجليل مى شود, صرفا لفاظى و تعارف نيست معناى اين حرفها و اين گفتنها اين است كه فضاى عمومى كشور قـدر عـلم و تـعليم و آدم شـدن و عالم شدن را بدانند اين حرفها بـراى ايـن اسـت كه كلاس درس, معلم درس, پديد آورنده علم و درس, گرامى داشته شود.
    مـلتى كـه قدر علم و آموزش و معلم و اهميت فرهنگ را نداند, اين مـلت بـه هركجا هم برسد, آسيب پذير است از لحاظ مادى هر رشدى هم بكند, قابل سرنگون شدن و شكست خوردن است.
    تجليل از كارگران هم از دو جهت است: يكى به خاطر اين است كه هر كشورى هرچه رشد مادى و ثروت دارد, از سرانگشت كارگر دارد.
    كـارگر اسـت كـه ثروت را توليد مى كند و رشد اقتصادى را به وجود مىآورد.
    اگـر كارگر نباشد, همه طراحان و برنامه ريزان و متفكران اقتصادى كارشان بيهوده خواهد ماند.
    آن عـنصر و عـاملى كـه همه فكر و هدفها و برنامه ها و پيشرفتهاى علم اقتصاد را در مقام عمل تحقق مى بخشد, عبارت از سرپنجه كارگر است.
    پـس كارگر حق بزرگى به گردن همه آحاد ملت دارد, به خاطر اين كه مـحصول كـار اوست كه زندگى مردم را به طور روز به روز و عملى و فعلى سامان مى دهد.
    جهت دوم كه از كارگر تجليل مى كنيم, اين است كه تجليل از كارگر, تجليل از كار است كار خيلى مهم است.
    چـه قدر بـيكارى بـه بشريت خسارت مى زند چه بيكارى براثر تنبلى و عـدم هـمت شخص باشد, چه براثر اين باشد كه او قادر به كار نيست چون كار وجود ندارد.
    پس, كار يك ارزش و يك عبادت حقيقى است.
    عـامل حـقيقى و واقعى براى پيشرفت يك كشور, كار است. بنابراين, ما از كارگر تجليل مى كنيم, تا از كار تجليل بشود.
    معلمان و كارگران, دو قشر بسيار مهمند.
    نـه ايـن كـه قـشرهاى ديگر اهميتى ندارند چرا, هر مجموعه ايى در درون خود, عناصر به وجود آورنده و زاينده و تشكيل دهنده دارد و هـمه در جـاى خـود مـهمند اما توجه به اين دو قشر, مانع از اين مى شود كه غفلت بزرگ و خسارتبارى كشور و مردم را فرابگيرد.
    چـه كـسى بـايد توجه كند در درجه اول, مسئولان امر در درجه دوم, همه آحاد مردم.
    قدر معلم را بدانند, قدر كارگر را بدانند اينها ارزش است.
    مـعلمان و كـارگران انسانهايى هستند كه عمر خود را در كارى صرف مى كنند كه آن كار پيش خداى متعال گرامى و عزيز است.
    اگـر به سابقه بيست و يكساله انقلاب و همچنين سالهاى آخر قبل از انـقلاب "بـخصوص سـال آخر آن" نگاه كنيم, مى بينيم كه نقش اين دو قشر در پديد آمدن انقلاب, و نيز در ادامه راه انقلاب و پيروزيهاى آن, نقش تعيين كننده اى بوده است.
    اگـر مـعلمان نـبودند, ايـن هـمه دانـشآموز و اين همه جوان, در جـبهه ها و در صحنه هاى انقلاب و در كارهاى مربوط به سازندگى حضور پيدا نمى كردند معلمان بودند كه بچه ها را وادار كردند.
    در اين زمينه, بخشى از معلمان فداكارى واقعى كردند خودشان براى شاگردانشان مقتدا شدند.
    هـمچنين كارگران, هم قبل از انقلاب, هم بعد از پيروزى انقلاب, در دوران جـنگ تحميلى و در ميدانهاى مختلف امتحان خود را دادند در صـحنه حـضور پـيدا كـردند و به كم ساختند و نگذاشتند كارخانه ها تـعطيل بـشود تا ما توانستيم اين راه پرگردنه صعب العبور بيست و يكساله را طى كنيم و به اين جا برسيم.
    بـنابراين, هر دو قشر امتحان خوبى دادند. يكى از كارهاى مهم هر دو قشر, مبارزه با آن كسانى بود كه مى خواستند يا مدارس و كلاسها را تعطيل كنند, يا كارخانه ها و كارگاهها را به تعطيلى بكشانند.
    يـقينا بـعضى از شماها مى دانيد كه خيلى سعى و تلاش شد كه جمهورى اسلامى با اعتصابهاى كارگرى مواجه شود.
    چه كسانى در مقابل اينها ايستادند؟ خود كارگران.
    خـواستند مـدارس را تعطيل كنند چه كسى در مقابلشان ايستاد؟ خود معلمان.
    اينها پيش خدا خيلى اجر و قيمت دارد.
    الان هـم هـمين طور است.مناسبت فلان مسئله, فلان قانون, فلان بهانه, عـده ايـى سـعى مـى كنند, يـا بـعضى از مـراكز تلاش سازمان يافته مـى كنند, شـايد بتوانند به نحوى بدنه كارگرى كشور را فلج كنند! مـى دانيد چه بر سر كشور مىآيد؟ آنها اين را مى خواهند آنها حقوق كـارگر را دنـبال نمى كنند سعى آنها اين است كه اين راه سختى را كـه امـروز دولت و مسئولان در پيش دارند و عرق ريزان و تلاش كنان و بـا تـوكل بـه خـدا در مقابل اين همه توطئه متراكم " محاصره هاى اقـتصادى, خـباثتهاى اسـتكبار جـهانى, كارشكنى ها, مانع تراشيها" دارند پيش مى روند, متوقف كنند چگونه؟ نگذارند كار در كشور باقى بماند بدنه كارگرى را از كار منفك كنند تا فلج بشود.
    اگـر در جامعه رونق اقتصادى نباشد, اگر توليد كار و توليد ثروت نـباشد, از جـمله كسانى كه در درجه اول بيشترين صدمه را خواهند ديد, باز هم همين قشرهاى مستضعف و محروم و بخصوص قشرهاى كارگرى هستند دشمن اين را مى خواهد.
    امـروز عده اى ساده لوحانه سعى مى كنند چشمهاى خودشان را ببندند و دشـمن را نـبينند لـيكن واقعيت اين است كه دشمن دارد كار مى كند مـى خواهد حـركت جـمهورى اسـلامى را متوقف كند هر طورى بتواند با تـبليغات, بـا جـنجالهاى سياسى, با هياهو, با ادعاى طرفدارى از اين قشر و آن قشر.
    هـمتشان اين است كه در جمهورى اسلامى كارها فلج بشود و كارى پيش نرود.
    امروز دولت و مسئولان دارند تلاش مى كنند.
    الان مسئله اشتغال يكى از مهمترين مسائل كشور ماست.
    مـسئولان بـايد سـالى چند صد هزار فرصت شغلى به وجود بياورند تا بـتوانند جـوانانى را كه عازم و آماده ميدان كار هستند, به كار وادار كنند.
    تـوليد شـغل كـار آسـانى نـيست بـرنامه ريزى و تـلاش و خيال راحت مى خواهد عده اى مى خواهند نگذارند اين كارها انجام بگيرد.
    ايـن عـده چـه كـسانى هستند؟ دشمنان و تحريك شدگان اينها به جان قشرهايى مى افتند كه دچار نابسامانيهايى هستند.
    الـبته تـا امـروز نـيت غـرضآلود دشمنان نتوانسته است بر جامعه فـرهنگى و كارگرى ما غلبه پيدا كند و آنها را ابزار دست بكند و بـدانند يـقينا بـعد از ايـن هـم نـخواهند توانست اما شرط اصلى هـوشيارى اسـت همه بايد هوشيار باشند جوانان, معلمان, كارگران, دانـشآموزان و دانشجويان بايد بيدار باشند و بدانند كه دشمن در پى چيست.
    دولت و مسئولان گوناگون هم بايد تلاش خود را بكنند.
    بـرنامه هايى هست ان شاالله اين برنامه ها اجرا بشود و پيش برود و بتدريج نابسامانيها برطرف گردد.
    يك جمله هم مى خواهم به بعضى از مسئولان عرض بكنم: امروز كشور ما در حـال گـذر از يـك دوران سخت اقتصادى است, تا ان شاالله به يك دوران باز, آزاد, خوب و برخوردار از رفاه برسد كه مردم بتوانند از منافع و عطايا و هبات اين طبيعت عظيم و اين امكانات فراوانى كه در كشور ما هست, استفاده كنند.
    مـا تـلاش هـمه را هـم لازم داريـم ليكن يكى از آفاتى كه در همين دوران مـتوجه حـركت رشد و توسعه عمومى كشور است, اين است كه به وسـيله سـوسياستها در كـشور, شـكاف بين طبقات زياد بشود اين را بايد خيلى مراقب باشند.
    عـده اى فـقط به خود فكر مى كنند اينها كسانى هستند كه نه به قشر مـظلوم و مـستضعف, نـه به فقرا و نه به آينده كشور فكر نمى كنند فـقط بـه جـيب و به زندگى شخصى خودشان و به گردآورى هرچه بيشتر ثـروت فـكر مى كنند دستگاههاى مسئول نبايد اجازه بدهند كه اينها مرتب فاصله ها و شكافها را بيشتر كنند.
    عـدالت اجـتماعى, اساس است.رونق اقتصادى در كشور باشد, اما عدل اجـتماعى نـباشد, ايـن رونـق اقـتصادى بـه درد فقرا و مستضعفان نخواهد خورد و محروميت را برطرف نخواهد كرد همچنان كه امروز در بسيارى از كشورها شما ملاحظه مى كنيد كه توليد بالاست, كارخانه هاى بـزرگ مشغول كارند, ثروت توليد مى شود اما محروميت در آن كشورها هست از جمله همين كشورهاى پيشرفته اروپايى و غربى.
    آنـچه كه از اين كشورها در تلويزيونها و از پشت دوربين ها به من و شـما نـشان مـى دهند, آن جـاهاى خـوبش اسـت مـحلات فـقيرنشين و زنـدگيهاى تـلخ و گـرسنگيها و مـحروميتها و حـسرتها را كه نشان نـمى دهند سـاختمانها و خـيابانهاى عـالى و باغهاى بزرگ و امثال ايـنها را نشان مى دهند! اگر پيشرفت صنعتى و رونق اقتصادى باشد, امـا عـدالت اجـتماعى نباشد, مى شود همين وضعيت و وضعيت بعضى از كشورهايى كه از آنها هم بدترند ما كه اين را نمى خواهيم.
    مـا در جـامعه فـقط رونق اقتصادى را نمى خواهيم ما رونق اقتصادى همراه با عدالت اجتماعى را مى خواهيم.
    الـبته نـمى گوييم عـدالت اجتماعى باشد, اما رونق اقتصادى نباشد چـون در آن جـايى كه هيچ رونق اقتصادى نيست, عدالت اجتماعى عامل خيلى مهمى نيست و در عين حال جامعه به رفاه و به برخوردارى لازم نخواهد رسيد.
    اگـر عـدل اجـتماعى هـمراه با پيشرفت اقتصادى باشد جامعه شكوفا خواهد شد نمى شود كه ما عدالت اجتماعى را رعايت نكنيم.
    مسئولان سررشته دار امورند از طرفى بايد اجازه بدهند كه كسانى از مجارى صحيح, تلاش اقتصادى سالم و قانونى بكنند " چون توليد ثروت در اسـلام مــذمـوم نـيست " امـا بـايد جـلو اسـتفاده ازروشـهاى غـيرقانونى, اسـتفاده از راههاى تقلب و خدعه و مكر و سواستفاده از ثروتهاى عمومى را بگيرند اينها ممنوع است.
    فـاصله ها بايد كم بشود.و پاداشها و دريافتهايى كه بعضى ها دارند " كـه از بـيت المال هم است " اصلا قابل توجيه و قابل فهم و قبول نيست.
    آن كـسانى كـه از امـوال دولـتى و از بيت المال استفاده مى كنند, بايستى به قدر حق و ارزش كارشان برخوردار شوند نمى شود كه عده اى برخورداريهاى زياد داشته باشند.
    الـبته انقلاب اسلامى اين بت تبعيض و طاغوت پرورى را در اين كشور شكست.
    قبل از انقلاب, فاصله بين فقير و غنى يك امر اجتناب ناپذير تلقى مـى شد كـسى جـرات نمى كرد بگويد بالاى چشمتان ابروست انقلاب اسلامى آمـد و راه عدالت اجتماعى را باز و مسير را هموار كرد اما بايد عمل كنيم.
    آن كـسى كـه قانون مى گذارد, آن كسى كه تصميم مى گيرد, آن كسى كه برنامه ريزى مى كند, بايد ملاحظه عدالت اجتماعى را بكند.
    چـند روز قبل از اين, سيماى جمهورى اسلامى مدرسه اى را در يكى از روسـتاهاى بوشهر نشان داد كه از مشاهده آن وضعيت, دل من به درد آمـد! يك عده جوان در گوشه اى از همين كشور, با آن شرايط سخت به دبـيرستان مـى روند آن وقـت يـك خرده آن طرف تر در وسط دريا, شما بـبينيد با ثروتهاى بادآورده چه كارهايى مى شود! در نظام جمهورى اسلامى, اين روش درست نيست غلط است.
    مسئولان بايد مراقبت كنند.
    هركس وظيفه اى دارد و بايد وظيفه اش را دقيق انجام بدهد.
    مـسئولان بـايد دنـبال عـدالت باشند دنبال آسان كردن زندگى براى طـبقات مـستضعف و محروم و پابرهنه ها باشند كسانى كه در روز خطر ايـن مـملكت را نجات دادند و اگر خداى نكرده بار ديگر خطرى اين مملكت را تهديد كند, باز هم همين جامعه كارگرى و همين معلمان و هـمين قشرهاى محروم و همين كارمندانى كه از لحاظ درآمد در سطوح پايينى قرار دارند, مى روند دفاع مى كنند و سينه سپر مى كنند.
    هـمه قشرهاى گوناگون مردم "چه كارگران, چه معلمان, چه كارمندان ادارات, چـه كـارمندان بـخشهاى مـختلف" سـعى كنند ان شاالله با هـوشيارى و دقـت كـار را به بهترين وجهى انجام بدهند مسئولان هم مسئوليتهاى خودشان را درك كنند.
    ان شـاالله ايـن جـامعه براثر تلاش مسئولان به آن جايى برسد كه حق اوست آن جايى كه خدا براى او معين كرده است يعنى ان شاالله اوج رستگارى هم دنيايى و مادى, هم معنوى و الهى.
    امـيدواريم خداوند ما را به وظايفمان آشنا كند در راه انجام آن وظـايف مـا را كـمك كـند دسـت ما را بگيرد و از انحراف و كجروى بازبدارد.
    امـيدواريم كه تفضلات حضرت ولى الله الاعظم (ارواحنا فداه) متوجه شما باشد و ان شاالله يارى و دعاى آن بزرگوار شامل حال همه شما و ما باشد.
    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 خطبه هاى نماز جمعه تهران 23 / 2 / 79

    خطبه هاى نماز جمعه تهران
    به امامت رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمى خامنه اى
    23 / 2 / 79

    خطبه اول

    بـسـم الـلـه الـرحـمـن الرحيم

    الحمدلله رب العالمين نحمده و نستعينه و نـسـتـغفره و نومن به و نتوكل عليه و نصلى و نسلم على حبيبه نجيبه و خـيـرتـه فـى خـلقه حافظ سره و مبلغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سـيـدنـا و نـبـينا و حبيب قلوبنا ابى القاسم المصطفى محمد و على اله الاطـيـبـيـن الاطـهرين المنتجبين و صحب المخلصين المجاهدين و صلى على ائمه المسلمين و حماه المستضعفين و صلى على بقيه الله فى الارضين.

    اوصيكم عبادالله بتقوى الله.
    ) يا ايهاالذين امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا (
    هـمه ى شما برادران و خواهران و خودم را به رعايت تقواى الهى, مراقبت از رفـتار و گفتار و نيات خود, و استمداد از خداوند براى پيمودن راه او و راه حق, دعوت و توصيه مى كنم.
    امـروز اگرچه روز ولادت موسى بن جعفر (عليه الصلاه والسلام) است و جاى اين بـود كـه مـا در خـطـبه ى اول به آن بزرگوار اظهار ارادت و خلوصى عرض بـكـنـيم, ليكن چون درمجموعه ى مطالبى كه ما در خطبه ها و صحبتها بيان مـى كـنيم, ذكر نام مقدس نبى اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم) و شرح گـوشـه هـايـى از زنـدگى آن بزرگوار انصافا كم است و چهره ى نورانى آن دره الـتاج آفرينش و آن گوهر يگانه ى عالم وجود براى بسيارى از افراد, آن چـنـان كـه شـايسته است, روشن نيست نه تاريه زندگى آن بزرگوار, نه اخـلاق آن بزرگوار, نه رفتار فردى و سياسى آن بزرگوار بنده قصد داشتم كـه در ايـام آخـر صفر, به قدر گنجايش وقت و توفيق خود اين حقير, در يـك خـطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبى عرض بكنم; اما ترسيدم كه تراكم مـطـالب باز موجب بشود كه اين ابراز ارادت لازم و واجب فوت بشود و به تـاخـيـر بيفتد; لذا امروز قصد دارم كه در اين خطبه راجع به آن وجود مقدس صحبت كنم.
    نبى مكرم اسلام جداى از خصوصيات معنوى و نورانيت و اتصال به غيب و آن مـراتـب و درجـاتى كه امثال بنده از فهميدن آنها هم حتى قاصر هستيم, از لـحـاظـ شـخـصـيت انسانى و بشرى, يك انسان فوق العاده, طراز اول و بـى نـظـير است.شما درباره ى اميرالمومنين مطالب زيادى شنيده ايد; همين قـدر كافى است عرض شود كه هنر بزرگ اميرالمومنين اين بود كه شاگرد و دنباله رو پيامبر بود.
    يـك شخصيت عظيم, با ظرفيت بى نهايت و با خلق و رفتار و كردار بى نظير, درصـدر سـلـسـلـه ى انبيا و اوليا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شـده ايـم كه به آن بزرگوار اقتدا كنيم; كه فرمود:((ولكم فى رسول الله اسـوه حـسـنه)).ما بايد به پيامبر اقتدا و تاسى كنيم; نه فقط در چند ركـعـت نـمـاز خـوانـدن; در رفـتارمان, در گفتارمان, در معاشرت و در معامله مان هم بايد به او اقتدا كنيم; پس بايد او را بشناسيم.
    خـداى مـتعال شخصيت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربيت كرد و بـه وجـود آورد كـه بـتـواند آن بار عظيم امانت را بر دوش حمل كند.يك نـگـاه اجمالى به زندگى پيامبر اكرم در دوران كودكى بيندازيم.پدر آن بـزرگـوار, بـنابر روايتى قبل از ولادتش, و بنابرروايتى ديگر چند ماه بـعـد از ولادتـش از دنـيـا مـى رود و آن حـضرت پدر را نمى بيند.به رسم خـانـدانـهـاى شـريف و اصيل آن روز عربستان كه فرزندان خودشان را به زنـان پاكدامن و داراى اصالت و نجابت مى سپردند تا آنها را در صحرا و در مـيان قبايل عربى پرورش بدهند, اين كودك عزيز چراغ خانواده را به يـك زن اصـيـل نـجـيب به نام حليمه ى سعديه كه از قبيله ى بنى سعد بود سـپـردند; او هم پيامبر را در ميان قبيله ى خود برد و در حدود شش سال اين كودك عزيز و اين در گرانبها را نگهداشت و به او شير داد و او را تـربـيـت كـرد; لذا پيامبر در صحرا پرورش پيدا كرد.گاهى اين كودك را نـزد مـادرش جـنـاب آمـنـه مـىآورد و ايـشـان او را مى ديد و سپس باز بـرمـى گـرداند.بعد از شش سال كه اين كودك از لحاظ جسمى و روحى پرورش بـسيار ممتازى پيدا كرده بود جسما قوى, زيبا, چالاك, كارآمد; از لحاظ روحـى هـم مـتين, صبور, خوش اخلاق, خوش رفتار و با ديد باز, كه لازمه ى زنـدگـى در هـمان شرايط است به مادر و به خانواده برگردانده شد.مادر ايـن كـودك را بـرداشـت و بـا خود به يثرب برد; براى اين كه قبر جناب عـبـدالله را كه در آن جا از دنيا رفت و در همان جا هم دفن شد زيارت كـنـنـد.بـعـدها كه پيامبر به مدينه تشريف آوردند و از آن جا كه عبور كـردنـد, فرمودند قبر پدر من در اين خانه است و من يادم است كه براى زيارت قبر پدرم, با مادرم به اين جا آمديم.
    در برگشتن, در محلى به نام ابوا, مادر هم از دنيا رفت و اين كودك از پـدر و مادر هر دو يتيم شد.به اين ترتيب, ظرفيت روحى اين كودك كه در آيـنـده بايد دنيايى را در ظرفيت وجودى و اخلاقى خود تربيت كند و پيش بـبرد, روزبه روز افزايش پيدا مى كند.ام ايمن او را به مدينه آورد و به دسـت عـبدالمطلب داد.عبدالمطلب مثل جان شيرين از اين كودك پذيرايى و پـرسـتـارى مـى كـرد.در شـعـرى عـبـدالمطلب مى گويد كه من براى او مثل مـادرم.ايـن پـيـرمرد حدود صدساله كه رئيس قريش و بسيار شريف و عزيز بـود آن چـنـان ايـن كـودك را مـورد مهر و محبت قرار داد كه عقده ى كم مـحـبتى در اين كودك مطلقا به وجود نيايد و نيامد.شگفتآور اين است كه ايـن نوجوان, سختيهاى دورى از پدر و مادر را تحمل مى كند, براى اين كه ظرفيت و آمادگى او افزايش پيدا كند; اما يك سرسوزن حقارتى كه احتمالا مـمـكـن است براى بعضى از كودكان اين طورى پيش بيايد, براى او به وجود نـمـىآيد.عبدالمطلب آن چنان او را عزيز و گرامى مى داشت كه مايه ى تعجب هـمـه مـى شد.در كتابهاى تاريه و حديث آمده است كه در كنار كعبه براى عـبـدالمطلب فرش و مسندى پهن مى كردند و او آن جا مى نشست و پسران او و جـوانـان بـنـى هـاشـم بـا عـزت و احـترام دور او جمع مى شدند.وقتى كه عـبـدالمطلب نبود يا در داخل كعبه بود, اين كودك مى رفت روى اين مسند مى نشست; عبدالمطلب كه مىآمد, جوانان بنى هاشم به اين كودك مى گفتند كه بـلـند شو, جاى پدر است; اما عبدالمطلب مى گفت نه, جاى او همان جاست و بايد آن جا بنشيند; خودش كنار مى نشست و اين كودك عزيز و شريف و گرامى را در آن مـحـل نـگـاه مى داشت.هشت ساله بود كه عبدالمطلب هم از دنيا رفـت.روايـت دارد كه دم مرگ, عبدالمطلب از ابى طالب پسر بسيار شريف و بـزرگـوار خودش بيعت گرفت و گفت كه اين كودك را به تو مى سپارم; بايد مـثـل مـن از او حـمـايت كنى; ابوطالب هم قبول كرد و او را به خانه ى خـودش بـرد و مـثل جان گرامى او را مورد پذيرايى قرار داد.ابوطالب و هـمـسـرش شـيرزن عرب; يعنى فاطمه ى بنت اسد; مادر اميرالمومنين تقريبا چـهـل سـال مـثل پدر و مادر, اين انسان والا را مورد حمايت و كمك خود قـرار دادنـد.نـبى اكرم در چنين شرايطى دوران كودكى و نوجوانى خود را گذارند.
    خـصـال اخـلاقـى والا, شخصيت انسانى عزيز, صبر و تحمل فراوان, آشنا با دردهـا و رنـجـهـايى كه ممكن است براى يك انسان در كودكى پيش بيايد, شـخـصيت در هم تنيده ى عظيم و عميقى را در اين كودك زمينه سازى كرد.در هـمان دوران كودكى, به اختيار و انتخاب خود, شبانى گوسفندان ابوطالب را بـه عـهده گرفت و مشغول شبانى شد; اينها عوامل مكمل شخصيت است.به انـتـخاب خود او, در همان دوران كودكى با جناب ابى طالب به سفر تجارت رفـت.بـتدريج اين سفرهاى تجارت تكرار شد, تا به دوره ى جوانى و دوره ى ازدواج بـا جـنـاب خديجه و به دوران چهل سالگى كه دوران پيامبرى است رسيد.
    تـمـام خصوصيات مثبت يك انسان والا در او جمع بود; كه من حالا بخشى از خـصـوصـيـات اخـلاقـى آن بزرگوار را خيلى مختصر عرض مى كنم; اما واقعا سـاعـتـهـا وقـت لازم است كه انسان درباره ى خصوصيات اخلاقى پيامبر حرف بـزند.من فقط براى عرض ارادت و براى اين كه به گويندگان و نويسندگان, عـمـلا عرض كرده باشم كه نسبت به شخصيت پيامبر قدرى بيشتر كار بشود و ابـعـاد آن تبيين گردد چون درياى عميقى است اين چند دقيقه را به اين مـطالب صرف مى كنم.البته در كتابهاى فراوانى راجع به نبى اكرم و به طور مـتفرق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبى هست.آنچه كه من در اين جا ذكر كـردم, از مـقاله ى يكى از علماى جديد مرحوم آيه الله حاج سيدابوالفضل مـوسوى زنجانى است كه مقاله يى در همين خصوص نوشته اند و من از نوشته ى ايشان كه جمع بندى شده و مختصر و خوب است استفاده كردم.
    بـه طـور خـلاصـه اخـلاق پيامبر را به ((اخلاق شخصى)) و ((اخلاق حكومتى)) تـقـسـيم مى كنيم; به عنوان يك انسان, خلقيات او; و به عنوان يك حاكم, خـصوصيات و خلقيات و رفتار او.البته اينها گوشه يى از آن چيزهايى است كـه در وجود آن بزرگوار بود; چندين برابر اين خصوصيات برجسته و زيبا در او وجـود داشـت كه من حالا بعضى از آنها را عرض مى كنم.آن بزرگوار, امين, راستگو, صبور و بردبار بود.جوانمرد بود; از ستمديدگان در همه ى شـرايط دفاع مى كرد.درستكردار بود; رفتار او با مردم, بر مبناى صدق و صفا و درستى بود.
    خوش سخن بود; تله زبان و گزنده گو نبود.پاكدامن بود; در آن محيط فاسد اخـلاقـى عربستان قبل از اسلام, در دوره ى جوانى, آن بزرگوار, معروف به عـفـت و حـيـا بود و پاكدامنى او را همه قبول داشتند; آلوده نشد.اهل نـظـافت و تميزى ظاهر بود; لباس, نظيف; سروصورت, نظيف; رفتار, رفتار با نظافت.شجاع بود و هيچ جبهه ى عظيمى از دشمن, او را متزلزل و ترسان نـمـى كرد.صريح بود; سخن خود را با صراحت و صدق بيان مى كرد.در زندگى, زهد و پارسايى پيشه ى او بود.بخشنده بود; هم بخشنده ى مال, هم بخشنده ى انـتـقـام; يـعـنى انتقام نمى گرفت; گذشت و اغماض مى كرد.بسيار با ادب بـود; هـرگـز پـاى خـود را پـيـش كـسى دراز نكرد; هرگز به كسى اهانت نـكـرد.بسيار با حيا بود.وقتى كسى او را بر چيزى كه او بجا مى دانست, ملامت مى كرد كه در تاريه نمونه هايى وجود دارد از شرم و حيا سرش را به زيـر مـى انـداخت.بسيار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبارت بود.در تـمـام زنـدگى آن بزرگوار, از دوران نوجوانى تا هنگام وفات در شصت و سه سالگى, اين خصوصيات را در وجود آن حضرت مى شد ديد.
    من بعضى از اين خصوصيات را مقدارى باز مى كنم: امين بودن و امانتدارى او آن چـنان بود كه در دوران جاهليت او را به ((امين)) نامگذارى كرده بـودنـد و مـردم هـر امانتى كه برايش خيلى اهميت قايل بودند, دست او مـى سـپـردنـد و خـاطـرجـمع بودند كه اين امانت به آنها سالم برخواهد گـشـت.حـتـى بـعد از آن كه دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنى و نقار با قـريـش بـالا گـرفت, در همان احوال هم باز همان دشمنها اگر مى خواستند چـيـزى را در جايى امانت بگذارند, مىآمدند و به پيامبر مى دادند! لذا شـمـا شـنـيـده ايـد كـه وقـتـى پـيـامـبر اكرم به مدينه هجرت كردند, امـيـرالـمـومـنـيـن را در مكه گذاشتند تا امانتهاى مردم را به آنها بـرگـردانـد.مـعـلوم مى شود كه در همان اوقات هم مبالغى امانت پيش آن بـزرگـوار بـوده اسـت; نـه امـانت مسلمانان, بلكه امانت كفار و همان كـسـانـى كـه با او دشمنى مى كردند! بردبارى او به اين اندازه بود كه چـيـزهـايى كه ديگران از شنيدنش بى تاب مى شدند, در آن بزرگوار بى تابى بـه وجـود نـمـىآورد.گـاهى دشمنان آن بزرگوار در مكه رفتارهايى با او مـى كـردند كه وقتى جناب ابى طالب در يك مورد شنيد, به قدرى خشمگين شد كـه شـمـشيرش را كشيد و با خدمتكار خود به آن جا رفت و آن جسارتى كه آنـهـا با پيامبر كرده بودند, همان را با يكايك آنها انجام داد; گفت هركدام اعتراض كنيد, گردنتان را مى زنم; اما پيامبر همين منظره را با بـردبارى تحمل كرده بود.در يك مورد ديگر با ابى جهل گفتگو شد; ابى جهل اهـانـت سـخـتى به پيامبر كرد; اما آن حضرت سكوت كرد و بردبارى نشان داد.
    يـك نـفـر رفـت بـه حمزه خبر داد كه ابى جهل اين طور با برادرزاده ى تو رفـتـار كـرد; حمزه بى تاب شد و رفت با كمان بر سر ابى جهل زد و سر او را خـونـيـن كرد; بعد هم آمد تحت تاثير اين حادثه, اسلام آورد.بعد از اسـلام, گـاهـى مـسـلمانان سر قضيه يى, از روى غفلت و يا جهالت, جمله ى اهـانتآميزى به پيامبر مى گفتند; حتى يك وقت يك نفر از همسران پيامبر جـنـاب زيـنب بنت جحش كه يكى از امهات مومنين است به پيامبر عرض كرد كـه تـو پـيـامـبـرى, امـا عدالت نمى كنى! پيامبر لبخندى زدند و سكوت كـردند.او توقع زنانه يى داشت كه پيامبر آن را برآورده نكرده بود; كه بـعـدا مـمـكـن اسـت به آن اشاره كنم.گاهى بعضيها به مسجد مىآمدند و پـاهـاى خـودشان را دراز مى كردند و به پيامبر مى گفتند كه ناخنهاى ما را بـگـير! چون ناخن گرفتن وارد شده بود پيامبر هم با بردبارى تمام, اين جسارت و بى ادبى را تحمل مى كرد.
    جـوانمردى او طورى بود كه دشمنان شخصى خود را مورد عفو و اغماض قرار مـى داد.اگر در جايى ستمديده يى بود, تا وقتى به كمك او نمى شتافت, دست برنمى داشت.
    در جـاهـلـيـت, پـيـمانى به نام ((حلف الفضول)) پيمان زيادى; غير از پـيـمـانهايى كه مردم مكه بين خودشان داشتند وجود داشت كه پيامبر در آن شـريـك بـود.يك نفر غريب وارد مكه شد و جنسش را فروخت.كسى كه جنس را خـريـده بـود, ((عـاص بـن وائـل)) بود; او مرد گردن كلفت قلدرى از اشـراف مـكـه بود.جنس را كه خريد, پولش را نداد.آن مرد غريب به هركس هـم كـه مراجعه كرد, نتوانست كمكى دريافت كند; لذا بالاى كوه ابوقبيس رفت و فرياد زد:اى اولاد فهر! به من ظلم شده است.پيامبر و عمويش زبير بـن عـبـدالـمـطلب آن فرياد را شنيدند; لذا دور هم جمع شدند و تصميم گـرفـتـنـد كـه از حـق او دفاع كنند; بلند شدند پيش ((عاص بن وائل)) رفـتـنـد و گـفـتـنـد پـولش را بده; او هم ترسيد و مجبور شد پولش را بـدهـد.ايـن پـيـمـان بـيـن اينها برقرار ماند و تصميم گرفتند كه هر بـيـگانه يى كه وارد مكه شد كه مكى ها به او ظلم كردند كه غالبا هم به بيگانه ها و غيرمكى ها ظلم مى كردند اينها از او دفاع كنند.بعد از اسلام سـالها گذشته بود, پيامبر مى فرمود كه من هنوز هم خود را به آن پيمان مـتـعـهد مى دانم.بارها با دشمنان مغلوب خود رفتارى كرد كه براى آنها قـابل فهم نبود.در سال هشتم هجرى, وقتى كه پيامبر مكه را با آن عظمت و شـكـوه فـتـح كـرد, گفت:((اليوم يوم المرحمه)); امروز, روز گذشت و بخشش است; لذا انتقام نگرفت; اين, جوانمردى آن بزرگوار بود.
    او درستكردار بود.در دوران جاهليت همان طور كه گفتيم تجارت مى كرد; به شـام و يمن مى رفت; در كاروانهاى تجارتى سهيم مى شد و شركايى داشت.يكى از شـركاى دوران جاهليت او بعدها مى گفت كه او بهترين شريكان بود; نه لـجـاجـت مى كرد, نه جدال مى كرد, نه بار خود را بر دوش شريك مى گذاشت, نـه بـا مـشـتـرى بدرفتارى مى كرد, نه به او زيادى مى فروخت, نه به او دروغ مـى گـفـت; درستكردار بود.همين درستكردارى او بود كه جناب خديجه را شـيـفته ى او كرد.خود خديجه هم بانوى اول مكه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت, شخصيت برجسته يى بود.
    از دوران كـودكـى, مـوجود نظيفى بود.برخلاف بچه هاى مكه, برخلاف بچه هاى قـبايل عرب, نظيف و تميز و مرتب بود.در دوران نوجوانى, سرشانه كرده; بـعد در دوران جوانى, محاسن و سر شانه كرده; بعد از اسلام, در دورانى كـه از جوانى هم گذشته بود و مرد مسنى بود پنجاه, شصت سال سن او بود كـامـلا مقيد به نظافت بود.گيسوان عزيزش كه تا بناگوشش مى رسيد, تميز; مـحـاسـن زيبايش تميز و معطر.در روايتى ديدم كه در خانه ى خود خم آبى داشـت آن وقـت چون آينه خيلى مرسوم و رايج نبود ((كان يسوى عمامته و لـحيته اذا اراد ان يخرج الى اصحابه)); وقتى مى خواست نزد مسلمانان و رفـقـا و دوسـتانش بيايد, حتما عمامه و محاسن را مرتب و تميز مى كرد, بـعد بيرون مىآمد.هميشه با عطر, خود را معطر و خوشبو مى كرد.در سفرها بـا وجود زندگى زاهدانه كه حالا خواهم گفت زندگى پيامبر بشدت زاهدانه بـود بـا خـودش شـانـه و عـطـر مى برد; سرمه دان برمى داشت, براى اين كه چـشـمـهـايـش را سرمه بكشد; كه آن روز معمول بود مردها چشمهايشان را سـرمـه مى كشيدند.هر روز چند مرتبه مسواك مى كرد.ديگران را هم به همين نـظـافت, به همين مسواك, به همين ظاهر مرتب دستور مى داد.اشتباه بعضى ايـن اسـت كـه خـيال مى كنند ظاهر مرتب بايد با اشرافيگرى و با اسراف تـوام بـاشـد; نـه, بـا لـبـاس وصله زده و كهنه هم مى شود منظم و تميز بـود.لـبـاس پيامبر وصله زده و كهنه بود; اما لباس و سر و رويش تميز بـود.ايـنـها در معاشرت, در رفتارها, در وضع خارجى و در بهداشت خيلى موثر است.اين چيزهاى به ظاهر كوچك, در باطن خيلى موثر است.
    رفـتارش با مردم, رفتار خوش بود; در جمع مردم, هميشه بشاش بود; تنها كه مى شد, آن وقت غمها و حزنها و همومى كه داشت, آن جا ظاهر مى شد.هموم و غمهاى خودش را در چهره ى خودش جلوى مردم آشكار نمى كرد; بشاش بود.
    بـه هـمـه سلام مى كرد.اگر كسى او را آزرده مى كرد, در چهره ى او آزردگى ديـده مـى شـد; اما زبان به شكوه باز نمى كرد.اجازه نمى داد در حضور او بـه كـسـى دشـنـام بـدهند و از كسى بدگويى كنند; خود او هم به هيچ كس دشـنـام نـمـى داد و از كسى بدگويى نمى كرد.كودكان را مورد ملاطفت قرار مـى داد; با زنان مهربانى مى كرد; با ضعفا كمال خوشرفتارى را داشت; با اصــحـاب خـود شـوخـى مـى كـرد و بـا آنـهـا مـسـابـقـه ى اسـب سـوارى مـى گـذاشـت.زيـرانـدازش يك حصير بود; بالش او از چرمى بود كه از ليف خرما پر شده بود; قوت غالب او نان جو و خرما بود.
    نـوشـته اند كه هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم نه غذاهاى رنگارنگ شـكـم خـود را سـير نكرد.ام المومنين عايشه مى گويد كه گاهى يك ماه از مـطـبه خانه ى ما دود بلند نمى شد.سوار مركب بى زين و برگ مى شد.آن روزى كـه اسـبـهـاى قـيـمتى را با زين و برگهاى مجهز سوار مى شدند و تفاخر مـى كـردند, آن بزرگوار در بسيارى از جاها سوار بر درازگوش مى شد.حالت تـواضـع بـه خود مى گرفت.با دست خود, كفش خود را وصله مى زد; اين همان چـيزى است كه شاگر برجسته ى اين مكتب اميرالمومنين (عليه السلام) بارها انـجـام داد و در روايـات راجع به او, اين را خيلى شنيده ايد.در حالى كـه تـحـصـيل مال از راه حلال را جايز مى دانست و مى فرمود:((نعم العون عـلـى تـقوى الله الغنا)); برويد از طريق حلال نه از راه حرام, نه با تـقـلب, نه با دروغ و كلك كسب مال بكنيد; اما در عين حال خود او اگر مـالـى هـم از طريقى به دستش مى رسيد, صرف فقرا مى كرد.عبادت او آن چنان عـبـادتـى بود كه پاهاى او از ايستادن در محراب عبادت ورم مى كرد.بخش عـمـده يـى از شـبها را به بيدارى و عبادت و تضرع و گريه و استغفار و دعا مى گذرانيد.با خداى متعال راز و نياز و استغفار مى كرد.
    غـير از ماه رمضان, در ماه شعبان و ماه رجب و در بقيه ى اوقات سال هم آن طـورى كـه شنيدم در آن هواى گرم روز در ميان روزه مى گرفت.اصحاب او بـه او عرض كردند:يا رسول الله! تو كه گناهى ندارى; ((غفرالله لك ما تـقدم من ذنبك و ما تاخر)) كه در سوره ى فتح هم آمده:(( ليغفر لك الله مـا تـقدم من ذنبك و ما تاخر)) اين همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟! مـى فرمود:((افلا اكون عبدا شكورا)); آيا بنده ى سپاسگزار خدا نباشم كه اين همه به من نعمت داده است؟! استقامت او استقامتى بود كه در تاريه بشرى نظير او را نمى شود نشان داد.
    آن چـنـان اسـتقامتى بخرج داد كه توانست اين بناى مستحكم خدايى را كه ابـدى اسـت, پـايه گذارى كند.مگر بدون استقامت, ممكن بود؟ با استقامت او مـمـكـن شـد.با استقامت او, ياران آن چنانى تربيت شدند.با استقامت او, در آن جـايـى كه هيچ ذهنى گمان نمى برد, خيمه ى مدنيت ماندگار بشرى در وسـطـ صـحراهاى بىآب و علف عربستان برافراشته شد; ((فلذلك فادع و استقم كما امرت)).اينها اخلاق شخصى پيامبر است.
    اخـلاق حـكـومـتى پيامبر اينها بود:عادل و با تدبير بود.كسى كه تاريه ورود پـيـامـبـر بـه مـديـنـه را بخواند آن جنگهاى قبيله يى, آن حمله كـردنـها, آن كشاندن دشمن از مكه به وسط بيابانها, آن ضربات متوالى, آن بـرخـورد بـا دشمن عنود انسان آن چنان تدبير قوى و حكمتآميز و همه جـانبه يى در خلال اين تاريه مشاهده مى كند كه حيرتآور است و مجال نيست كه من حالا بخواهم آن را بيان كنم.
    او حـافظ و نگهدارنده ى ضابطه و قانون بود; نمى گذاشت قانون نقض بشود; چـه تـوسـطـ خودش, و چه توسط ديگران.خودش هم محكوم قوانين بود; آيات قـرآن هم بر اين نكته ناطق است.برطبق همان قوانينى كه مردم بايد عمل مـى كـردنـد, خـود آن بـزرگـوار هم دقيقا و بشدت برطبق آن قوانين عمل مـى كـرد و اجـازه نمى داد تخلفى بشود.وقتى كه در جنگ بنى قريظه مردهاى آن طـرف را گـرفـتـند و خائنهاشان را به قتل رساندند و بقيه را اسير كـردند و اموال و ثروت بنى قريظه را آوردند, چند نفر از امهات مومنين كـه يـكـى هـمـان جناب ام المومنين زينب بنت جحش است, يكى ام المومنين عـايـشـه اسـت, يـكى ام المومنين حفصه است به پيامبر عرض كردند كه يا رسـول الله! اين همه طلا و اين همه ثروت از يهود آمده, يك مقدار هم به مـا بـده; امـا پـيامبر اكرم با اين كه زنها مورد علاقه اش بودند و به آنـهـا مـحبت داشت و نسبت به آنها بسيار خوشرفتار بود, ولى حاضر نشد بـه خـواسـتـه ى آنـهـا عـمل كند.اگر پيامبر مى خواست از آن ثروتها به هـمـسران خود بدهد, مسلمانان هم حرفى نداشتند; ليكن او حاضر نشد.بعد كـه زيـاد اصرار كردند, پيامبر با آنها حالت كناره گيرى به خود گرفت; يك ماه از زنان خودش دورى كرد كه از او چنان توقعى كردند.
    بـعـد آيات شريفه ى سوره ى احزاب نازل شد:((يا نسا النبى لستن كاحد من الـنـسا)), ((يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا و زيـنـتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا.و ان كنتن تردن الله و رسـولـه والـدار الاخـره فـان الـلـه اعـد لـلـمـحـسـنـات مـنكن اجرا عـظـيـمـا)).پـيـامـبـر فرمود:اگر مى خواهيد با من زندگى كنيد, زندگى زاهدانه است و تخطى از قانون ممكن نيست.
    از ديـگـر خـلـقـيـات حـكومتى او اين بود كه عهد نگهدار بود.هيچ وقت عـهـدشـكنى نكرد.قريش با او عهدشكنى كردند, اما او نكرد; يهود بارها عهدشكنى كردند, او نكرد.
    او هـمـچنين رازدار بود.وقتى براى فتح مكه حركت مى كرد, هيچ كس نفهميد پـيامبر كجا مى خواهد برود.همه ى لشكر را بسيج كرد و گفت بيرون برويم; گـفـتـند كجا, گفت بعد معلوم خواهد شد.به هيچ كس اجازه نداد كه بفهمد او دارد بـه سـمـت مـكه مى رود; كارى كرد كه تا نزديك مكه, قريش هنوز خـبـر نـداشـتـنـد كـه پـيـامبر دارد به مكه مىآيد! دشمنان را يك طور نمى دانست; اين از نكات مهم زندگى پيامبر است.
    بـعـضـى از دشمنان, دشمنانى بودند كه دشمنيشان عميق بود; اما پيامبر اگـر مى ديد كه اينها خطر عمده يى ندارند, با اينها كارى نداشت و نسبت بـه آنـهـا آسـانگير بود.بعضيها هم بودند كه خطر داشتند, اما پيامبر آنـهـا را مراقبت مى كرد و زير نظر داشت; مثل عبدالله بن ابى.عبدالله بن ابى منافق درجه ى يك عليه پيامبر توطئه هم مى كرد; ليكن پيامبر چون او را زيـرنظر داشت, كارى به كار او نداشت و تا اواخر عمر پيامبر هم بـود.انـدكـى قـبـل از وفـات پـيامبر, عبدالله ابى از دنيا رفت; اما پـيـامـبر او را تحمل مى كرد.اينها دشمنهايى بودند كه از ناحيه ى آنها حـكومت و نظام اسلامى و جامعه ى اسلامى مورد تهديد جدى واقع نمى شد; اما پـيـامـبر با دشمنانى كه از ناحيه ى آنها خطر وجود داشت, بشدت سختگير بـود.همان آدم مهربان, همان آدم دلرحم, همان آدم پرگذشت و با اغماض, دسـتـور داد كـه خائنان بنى قريظه را كه چند صد نفر مى شدند در يك روز بـه قـتـل رسـاندند و بنى نظير و بنى قينقاع را بيرون كردند و خيبر را فـتـح كـردنـد; چون اينها دشمنان خطرناكى بودند, پيامبر با آنها اول ورود بـه مـكـه كـمال مهربانى را بخرج داده بود; اما اينها در مقابل خـيـانـت كـردنـد و از پـشت خنجر زدند و توطئه و تهديد كردند.پيامبر عـبـدالـلـه بـن ابى را تحمل مى كرد; يهودى داخل مدينه را تحمل مى كرد; قـرشى پناه آورنده ى به او يا بىآزار را تحمل مى كرد; وقتى رفت مكه را فـتح كرد, چون ديگر خطرى از ناحيه ى آنها نبود, حتى امثال ابى سفيان و بـعـضـى از بـزرگان ديگر را نوازش هم كرد; اما اين دشمن قدار خطرناك غـيـرقابل اطمينان را بشدت سركوب كرد; اينها اخلاق حكومتى آن بزرگوار اسـت.در مـقابل وسوسه هاى دشمن, هوشيار; در مقابل مومنين, خاكسار; در مـقـابـل دستور خدا, مطيع محض و عبد به معناى واقعى; در مقابل مصالح مـسـلـمـانـان, بـى تـاب براى اقدام و انجام.اين, خلاصه يى از شخصيت آن بزرگوار است.
    پـروردگـارا ! از تـو درخـواسـت مى كنيم كه ما را از امت پيامبر قرار بـده.خـود مـى دانـى كه دلهاى ما لبالب از محبت پيامبر است; ما را با ايـن مـحبت نورانى و آسمانى زنده بدار و با همين عشق بى پايان, ما را از ايـن دنـيا ببر.
    پروردگارا ! زيارت چهره ى پيامبر را در قيامت نصيب مـا بـفرما; عمل به احكام پيامبر و تشبه به اخلاق آن بزرگوار را نصيب ما بگردان; او را به معناى واقعى كلمه اسوه ى ما قرار بده و مسلمانان را قدردان آن بزرگوار قرار بده.

    بـسم الله الرحمن الرحيم
    ) قل هوالله احد*الله الصمد*لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد. (

    خـطـبه دوم

    بسـم اللـه الـرحمـن الـرحيـم

    الحمـد لله رب العـالمين والصـلاه والـسلام عـلى سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا ابى القاسم المصطفى محمد و على اله الاطـيـبـيـن الاطـهـريـن الـمنتجبين سيما على اميرالمومنين و الصديقه الـطـاهـره سيده نساالعالمين و الحسن والحسين سيدى شباب اهل الجنه و عـلـى بـن الحسين زين العابدين و محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الـصـادق و مـوسـى بـن جعفر الكاظم و على بن موسى الرضا و محمدبن على الـجواد و على بن محمد الهادى و الحسن بن على الزكى العسكرى و الحجه الـخـلـف الـقـائم المهدى حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صل على ائمه المسلمين و حماه المستضعفين و هداه المومنين.
    در خـطبه ى دوم بحثى در اين زمينه عرض مى كنم كه اين وحدت ملى كه شعار امـسال ماست و بشدت از طرف دشمنان و مغرضان تهديد مى شود, چگونه قابل تـحقق است؟ من اميدوارم همه ى كسانى كه به نظام اسلامى و به اين قانون اسـاسـى از بن دندان معتقدند, به عرايض امروز ما توجه كنند.آن كسانى هـم كـه مـعـتـقد نيستند كه خوشبختانه در جامعه ى ما عددى نيستند اگر تـوجـه بـكنند, شايد اين براى آنها وسيله يى باشد, براى اين كه هدايت الـهـى را بـراى خودشان فراهم بكنند.البته امروز اين اجتماع, اجتماع عـظـيـمـى اسـت.غير از مردم عزيز تهران كه در نمازجمعه شركت مى كنند, جـوانـانـى از جوانان مومن و خوب قم و جماعتى از علما و ائمه ى محترم جماعت تهران هم امروز در اين نماز حضور دارند.
    انـقـلاب, يك تحول بنيادين براساس يك سلسله ارزشهاست و يك حركت به جلو مـحسوب مى شود.آنچه در كشور ما واقع شد, انقلاب اسلامى است; تحول عظيمى در اركـان سـيـاسـى و اقتصادى و فرهنگى جامعه و يك حركت به جلو و يك اقـدام بـه سـمـت پـيشرفت اين كشور و اين ملت بود.البته در نظامى كه بـراسـاس انـقـلاب بـه وجـود آمد, ما از شرق و غرب الگو نگرفتيم; اين نـقـطـه ى بـسـيـار مهمى است.ما نمى توانستيم از كسانى الگو بگيريم كه نـظامهاى آنها را غلط و برخلاف مصالح بشريت مى دانستيم.بحث تعصب مذهبى و ديـنى و جغرافيايى مطرح نبود; بحث اين بود كه پايه هايى كه نظامهاى شـرقـى كـمونيستى آن روز بر آنها بنا شده بود كه امروز در دنيا ديگر چـنـيـن هـويتى وجود ندارد همچنين پايه هايى كه نظامهاى غربى بر آنها بـنـا شـده بود, پايه هاى غلطى بود; لذا ما نمى توانستيم و نمى خواستيم از آنـها الگو بگيريم; الگوى ما ارزشهاى ديگرى بود كه حالا به مقدارى از آن ارزشها اشاره كردم.
    امـا چـرا از آن دو رژيـم جـهـانـى رژيـم شرقى كمونيستى و رژيم غربى سـرمـايـه دارى الـگـو نـگـرفـتـيم؟ چون رژيمهاى باطلى بودند.رژيمهاى كـمـونيست, رژيمهاى مستبدى بودند كه با شعار حكومت مردمى سركار آمده بـودنـد; امـا اشـرافى هم بودند! با اين كه دم از ضديت با اشرافيگرى مـى زدند, اما عملا حكومتهاى اشرافى بودند; از لحاظ استبداد, در نهايت درجـه ى اسـتـبداد بودند و حاكميت مطلق دولت بر اقتصاد, بر فرهنگ, بر سـيـاسـت و بـر فعاليتهاى گوناگون اجتماعى و غيره به چشم مى خورد! در رژيـمـهاى شرقى, مردم هيچكاره ى محض بودند.بنده از نزديك رفته بودم و ايـن كـشـورهـا را در اواخـر عـمـرشان ديده بودم.حتى در راس بعضى از كـشـورهاى عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كـارگـرى سركار بود; اما همان رفتارهاى اشرافيگرى و همان كارهاى غلط دربـارهـاى قديم را تكرار مى كردند! نه انتخاباتى در اين كشورها بود, نـه راى مـردمـى در كـار بـود; اما به خودشان دمكراتيك هم مى گفتند و ادعـاى مـردمـى بـودن مـى كـردنـد! مـردم هيچكاره ى محض بودند:از لحاظ اقـتـصـادى, صددرصد وابسته ى به دولت; از لحاظ كارهاى فرهنگى, صددرصد وابـسـتـه ى بـه دولـت! مـعـلـوم بـود كه چنين رژيمهايى محكوم به فنا بـود.الـبـته چون شعارهاشان, شعارهاى براق و جذابى بود, توانستند در اطـراف دنـيـا جوانانى را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايى تشكيل بـدهـنـد; امـا ديـگر نمى توانستند عمرى بكنند; ديديد آخرش هم به كجا رسـيـدند; بعد از چند ده سال بكلى زايل شدند.طبيعى بود كه آن رژيمها بـراى مـا قـابل الگو گرفتن نبود.آن روزى كه انقلاب ما پيروز شد يعنى بـيـسـت و يك سال قبل از اين هيچ انقلابى در دنيا وجود نداشت كه وقتى پـيـروز مـى شد, به همين حكومت شرقى حالا يا ماركسيستى, يا سوسياليستى كـه مرتبه ى رقيق ترش بود گرايش نداشته باشد; ليكن اسلام و ملت ايران و رهبر اين ملت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند.
    از غـرب هـم نمى خواستيم و نمى توانستيم الگو بگيريم; چون غرب چيزهايى داشـت, امـا به قيمت نداشتن چيزهاى مهمترى.درغرب, علم بود, اما اخلاق نـبـود; ثروت بود, اما عدالت نبود; تكنولوژى پيشرفته بود, اما همراه بـا تـخريب طبيعت و اسارت انسان بود; اسم دمكراسى و مردم سالارى بود, امـا در حـقـيـقـت سـرمايه سالارى بود, نه مردم سالارى; الان هم همين طور اسـت.ايـن چـيـزى كـه مـن عـرض مى كنم, ادعاى من نيست; من از قول فلان نـويـسـنـده ى مـسـلـمـان مـتـعصب نقل نمى كنم; از قول خود غربيها نقل مـى كـنـم.الان در كـشـورهاى غربى و در خود امريكا, آن چيزى كه به نام دمـكراسى و انتخابات وجود دارد, صورت انتخابات است; باطن آن, حاكميت سـرمايه است.من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهاشان اسم بياورم; امـا خـود نـويـسـنـدگـان امـريكايى تشريح مى كنند و مى نويسند كه اين انـتـخـابـات شـهـرداريها, انتخابات نمايندگى مجلس و انتخابات رياست جـمـهـورى, بـا چه ساز و كارى انجام مى گيرد.اگر كسى نگاه كند, خواهد ديـد كـه در آن جا, آرا مردم تقريبا هيچ نقشى ندارد; آنچه كه حرف اول و آخـر را مى زند, پول و سرمايه دارى و شيوه هاى تبليغاتى مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحى نگر است! اسم دمكراسى هست, اما بـاطـن دمـكـراسـى مـطـلقا نيست.پيشرفتهاى علمى در غرب بود, اما اين پـيـشـرفتهاى علمى وسيله يى براى استثمار ملتهاى ديگر شده بود.غربيها بـه مـجـرد ايـن كه يك قدرت علمى پيدا كردند, آن را به قدرت سياسى و اقـتـصـادى تـبديل كردند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند; هرجا كـشـورى مـمـكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار بكنند, بى دريغ كـردنـد; هـر جـا نكردند, ممكنشان نشد! در غرب آزادى بود, اما آزادى هـمراه با ظلم و بى بندوبارى و افسارگسيختگى.روزنامه ها در غرب آزادند و هـمـه چـيـز مـى نـويـسند; اما روزنامه ها در غرب متعلق به چه كسانى هـسـتـنـد؟ مگر متعلق به مردمند؟! اين كه چيز واضحى است; بروند نگاه كـنـنـد.شما در همه ى اروپا و همه ى امريكا يك روزنامه ى قابل ذكر نشان بـدهـيـد كـه مـتعلق به سرمايه دارها نباشد! پس روزنامه كه آزاد است, يـعـنى آزادى سرمايه دار كه حرف خودش را بزند; هركس را مى خواهد, خراب كـند; هركس را مى خواهد, بزرگ كند; به هر طرف مى خواهد, افكار عمومى را بـكشد! اين كه آزادى نشد.اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد مـثـل آن آقـاى فرانسوى كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت ايـن كـه مـى گـويند يهوديان را در كوره هاى آدم سوزى سوزاندند, واقعيت نـدارد طـور ديـگـرى بـا او رفـتـار مـى كـنـنـد! اگر كسى وابسته ى به سـرمـايـه داران نـباشد, وابسته ى به مراكز قدرت سرمايه دارى نباشد, نه حـرفـش زده مـى شود, نه صدايش به گوش كسى مى رسد, نه آزادى بيان دارد! بـلـه, سـرمـايـه داران آزادنـد كـه بـه وسيله ى روزنامه ها و راديوها و تـلويزيونهاى خودشان, هرچه را كه دلشان مى خواهد, بگويند! اين آزادى, ارزش نـيـسـت; ايـن آزادى, ضـدارزش اسـت.مردم را به بى بندوبارى و به بـى ايمانى بكشند; هرجا مى خواهند, جنگ درست كنند; هرجا مى خواهند, صلح تـحـميلى درست كنند; هرجا مى خواهند, اسلحه بفروشند; آزادى يعنى اين! طبيعى بود كه براى ملتى كه با جان خود و عزيزانش قيام كرده بود و در راسـش يـك عـالـم ربانى و جانشين پيامبران بود, نظام غربى نمى توانست الـگو باشد.پس, ما الگو را نه از رژيمهاى شرقى و نه از رژيمهاى غربى گـرفـتـيـم; مـا الـگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما براثر آشنايى با اسـلام, نـظـام اسـلامى را انتخاب كردند.مردم ما كتابهاى اسلامى خوانده بـودند; با روايات آشنا بودند; با قرآن آشنا بودند; پاى منابر نشسته بـودند.در اين دهه هاى اخير, روشنفكران مذهبى از علما, روحانيون, فضلا و دانشگاهيان كارهاى زيادى كرده بودند.
    مردم يك سلسله ارزشها برايشان جا افتاده بود و دنبال اينها بودند.در مـحيط رژيم گذشته هرچه نگاه مى كردند, از اين ارزشها خبرى نبود.انقلاب بـراى دسـتيابى به آن ارزشها بود.حالا اين ارزشها چيست؟ من در اين جا تعدادى از اين ارزشها را عرض مى كنم.البته اگر بخواهيم اين ارزشها را در يـك كـلمه بيان كنيم, من عرض مى كنم اسلام; اما اسلام يك كلمه ى مجمل اسـت و تفاصيل گوناگونى از آن مى شود.ملت ما به دنبال ارزشهايى بودند كـه همه اش در داخل اسلام هست و من به بخشى از آنها اشاره مى كنم: ارزش اول, ايـمان است.مردم از هرهرى مسلكى و بى بندوبارى و بى ايمانى بى زار و ناراضى بودند; مى خواستند دلشان به ايمانى قرص باشد.
    ارزش بـعـدى, عـدالت است.مردم مى ديدند كه جامعه, جامعه ى غيرعادلانه يى اسـت; بـى دريغ از بالا تا پايين ظلم مى كردند; خودشان هم به خودشان ظلم مى كردند.در داخل رژيم طاغوت, آن جا هم نسبت به همديگر ظلم و بى عدالتى روا مـى داشـتند; به مردم هم بى نهايت ظلم مى شد.در قضاوت ظلم مى شد, در تقسيم ثروت ظلم مى شد, در كار ظلم مى شد, به شهرهاى دور دست ظلم مى شد, بـه آدمـهاى ضعيف ظلم مى شد; همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشت خودش ظلم را حس مى كرد.مردم به دنبال عدالت و رفع شكاف طبقاتى و رفـع فـقر بودند; اين هم يكى از ارزشهايى بود كه مردم دنبالش بودند; ايـن مـقـوله ى ديگرى غير از عدالت است.در جامعه, كسى يا مجموعه يى در اوج غـنا و برخوردارى; اما يك عده ى ديگر از اوليات زندگى محروم; اين چـيـزى اسـت كـه هـركسى از آن مشمئز مى شود و آن را نمى پسندد.مردم به دنـبـال رفـع شـكـاف طـبـقـاتـى و نـزديك كردن فاصله ها بودند.ما مثل كـمـونيستها ادعا نمى كرديم كه همه بيايند نان خور دولت بشوند و ما به هـمـه حـقوق مساوى بدهيم; نه, اما شكاف طبقاتى به اين صورت و با اين عـمـق, بـراى مـردم و انـقـلابيون مسلمان و براى رهبر آنها قابل قبول نبود.
    رژيـم طـاغـوت و رژيـمـهـاى قبل از آن در ايران, مردمى نبودند; مردم هـيـچـكـاره بـودند.يك نفر به كمك انگليسها آمده بود در تهران كودتا كـرده بـود و خـودش را پادشاه ناميده بود; بعد هم كه خواست از ايران بـرود يعنى خواستند او را ببرند;چون پير شده بود و به دردشان نمى خورد پـسـرش را جـانـشـيـن خـودش كرد! آخر اين پسر كيست و چيست؟! پس مردم چـكـاره انـد و راى آنـها چيست؟! اينها اصلا مطرح نبود.قبل از آنها هم قـاجـاريه بودند; يك فاسد مى مرد, يك فاسد ديگر به جاى خودش مى گذاشت; مـردم در اداره و تـعـيـيـن حـكـومـت, هـيـچـكاره ى محض! مردم اين را نـمى پسنديدند.مردم مى خواستند كه حكومت متعلق به آنها باشد; برخاسته ى از آنها باشد; راى آنها در آن اثر داشته باشد.
    ارزش بـعدى, ديندارى است; مردم مى خواستند متدين باشند.آن رژيم گذشته در هـمـه جا در محيط جامعه, در سربازخانه, در دانشگاه, در مدرسه سعى مـى كرد مردم را به بى دينى سوق دهد; اما مردم نمى خواستند; مردم متدين بـودنـد; مـردم نشان دادند كه ايمان و اعتقاد به اسلام, تا اعماق جان آنها نفوذ دارد.
    ارزش ديگر, دورى از اسراف و تجمل در سطح زمامداران است.البته تجمل و اسـراف در هـمـه جـا بد است; اما آن چيزى كه مردم را وادار مى كرد كه نـسبت به اين قضيه حساسيت نشان بدهند, رفتارهاى مسرفانه و متجملانه و ولـخـرجيها با مال مردم در سطح حكومت بود; اين از آن چيزهايى بود كه مـردم نـمـى خواستند.نظام اسلامى بر اساس اين ارزش به وجود آمد كه چنين چيزى نباشد.
    ارزش ديـگـر, سلامت دينى و اخلاقى زمامداران است.مردم مى خواستند كه آن كـسانى كه در راس جامعه اند, متدين باشند; فاسد نباشند; اخلاقشان فاسد نـبـاشـد; رفـتـارشان فاسد نباشد; خودشان فاسد نباشند; دوروبريهاشان فـاسـد نـبـاشـنـد; كـه آن روز بودند! رواج اخلاق فاضله, يكى ديگر از ارزشـها بود.مردم مايل بودند كه اخلاق نيك و خلقيات اسلامى پسنديده در بـيـن آنها شيوع پيدا كند; برادرى, محبت, همكارى, صبر, اغماض, بخشش, دستگيرى از ضعفا و كمك به ضعفا و گفتن حق بين آنها رايج بشود.
    آزادى فـكـر و بـيـان هـم يـكى از ارزشهاى انقلاب بود.مردم مى خواستند آزادانـه فـكـر كـنـنـد.آن روز, آزادى فـكـر و آزادى بـيـان و آزادى تـصميم گيرى هم نبود; مردم اين را نمى خواستند; مى خواستند اين آزاديها باشد.
    يـكـى ديـگـر از ارزشـها, استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى است.مردم مـى خـواسـتند كه اين كشور از لحاظ سياسى, محكوم فلان رژيم اروپايى يا امـريـكـا نـباشد; از لحاظ اقتصادى, اقتصاد او وابسته ى به كمپانيهاى جـهـانـى نـبـاشـد كه هر كارى مى خواهند, با اين كشور بكنند; از لحاظ فـرهـنگى, با فرهنگ عميق و غنى يى كه دارد,كوركورانه تابع و دنباله رو فرهنگ بيگانه نباشد.
    ارزشها كه مى گوييم, يعنى دين, ايمان, استقلال سياسى, استقلال اقتصادى, اسـتـقـلال فـرهنگى, آزادى فكر, رواج اخلاق فاضله, حكومت مردمى, حكومت صـالـح, انـسـانهاى برخوردار از دين و تقوا در راس كارها.ابزار تحقق ايـن خـواسـتـه هـا چه بود؟ روح ايمان و جهاد و فداكارى و ايثار همين مـردم مـومـن.آن چـيزى كه توانست اين بناى رفيع و اين بناى اسلامى را بـعد از قرنها در اين مملكت برسرپا بياورد, چه بود؟ او عبارت بود از ايـن كـه ارزشـهـايى از اين قبيل كه عرض كرديم پايه ى بناى نظام جديد بـاشـد و زنـدگـى نوينى در اين منطقه ى از عالم براساس اين ارزشها به وجـود بـيايد.براى اينها مردم فداكارى كردند و جان خود و فرزندانشان را در مـعـرض جـهاد فى سبيل الله و شهادت قرار دادند و بسيارى هم شهيد شـدنـد.مـردم مى دانستند چه مى خواهند; مردم دنبال اين چيزها بودند.من بـعـدا عـرض خواهم كرد كه همه ى اين ارزشها در جامعه قابل تحقق است و آنـچه به وسيله ى نظام اسلامى به وجود آمد, آن مقدارى بود كه هيچ كس گمان آن را هم نداشت و تصور آن را هم نمى كرد.
    الـبـته ما امروز چون خودمان را با وضعيت مطلوب مقايسه مى كنيم, خيلى عـقبيم; اما اگر با آن وضعيتى كه در آن روز بود, با آن وضعيتى كه در جـاهـاى ديـگر بود, مقايسه كنيم, آن وقت مى بينيم كه اين نظام خيلى با تـوفـيـق تـوانست در اين ميدان حركت بكند و اين انقلاب حقيقتا كارآيى نـشان داد و مردم همين را مى خواستند; آن وقت بروند بنشينند بگويند كه مـردم نـمى دانستند چه مى خواهند! نخير, مردم مى دانستند; مردم اسلام را مى خواستند.اسلام, فقط نماز خواندن و سجده كردن نيست آنها هم جزو اسلام اسـت اسلام يعنى بناى يك نظام اجتماعى و يك زندگى عمومى براى يك ملت, بـر پـايـه هـاى مستحكمى كه مى تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تامين كـند; مى تواند علم و پيشرفت و صنعت و ثروت و رفاه و عزت بين المللى و همه چيز را براى آنها فراهم كند; مردم دنبال اين بودند.
    آن كـسـانى كه خودشان اسلام را نه مى شناختند و نه ته دل آن چنان اسلامى را مـى خـواسـتـنـد; حـداقلش اين بود كه جرات نمى كردند كه به رژيمهاى طـاغـوتـى غـربى پشت كنند يا بى اعتنايى بكنند; حالا اين جا مى نشينند و ايـن طـرف آن طـرف مـى گـويـنـد كـه مـردم در رفـراندوم جمهورى اسلامى نـمـى دانستند چه مى خواهند! چه طور نمى دانستند چه مى خواهند؟! مردم اگر نـمى دانستند, چگونه هشت سال جنگ تحميلى را با فداكاريهاى خودشان پيش بردند؟! چيزى راكه نمى دانند, چه طور برايش فداكارى مى كنند؟! مردم خوب مى دانستند چه مى خواهند; الان هم خوب مى دانند چه مى خواهند.
    ايـن ارزشـهـايـى كه در جامعه هست و پايه ى نظام اسلامى است, بايد اولا يـكـجا پذيرفته شود; اگر بعضى از اينها را قبول داشته باشيم, بعضيها را قـبـول نداشته باشيم, كار ناقص است; اگر به بعضى اهميت بدهيم, به بـعـضى اهميت ندهيم, مقصود حاصل نخواهد شد; ثانيا خود انقلاب, حركت و تـحـول و رفـتـن به جلوست; برپايه ى اين ارزشها جامعه بايد حركت كند, تـحـول پـيـدا كند و به جلو برود; بايد روزبه روز روشهاى غلط را اصلاح كند و يك قدم جديد بردارد تا بتواند به نتيجه برسد.
    عـزيـزان مـن! انقلاب يك امر دفعى نيست; يك امر تدريجى است.يك مرحله ى انـقـلاب كه تغيير نظام سياسى است, دفعى است; اما در طول زمان, انقلاب بـايد تحقق پيدا كند; اين تحقق چگونه است؟ اين تحقق به آن است كه آن بـخـشـهـايـى كـه عقب مانده و تحول پيدا نكرده است, تحول پيدا كند و روزبـه روز راهـهاى جديد, كارهاى جديد, فكرهاى جديد, روشهاى جديد, در چـارچـوب و برپايه ى آن ارزشها در جامعه به وجود بيايد و پيش برود, تا آن مـلـت بـتـوانـنـد بـا نـشـاطـ و با قدرت به سمت هدف خودشان حركت كـنـند.برگشت, غلط است; عقبگرد, خسارت است; اما ايستادن هم غلط است; بايد حركت كنند و به جلو بروند.
    حـالا ايـن پـيـشـرفـتها در كجاست؟ اين تحولى كه مى گوييم بايد به وجود بـيـايـد, ايـن حركت به جلو در كجاست؟ در همه ى مناطق مربوط به زندگى جامعه.
    قـوانـيـن, تـحول پيدا مى كند و بايد روزبه روز بهتر و كاملتر بشود.در فـرهـنـگ و در اخلاق عمومى مردم, روزبه روز بايستى تحول بشود و پيشرفت حـاصـل گـردد.در نظام علمى و آموزشى كشور, در فعاليتهاى اقتصادى, در هـنـر, در امـور حكومت و اداره ى كشور, حتى در حوزه هاى علميه, بايستى انـسـانـهاى با فكر و شجاع و روشن بين, روزبه روز روشهاى جديد, كارهاى جـديـد, فـكـرهـاى جـديـد و آرمانهاى جديد را دنبال كنند.اساس, همان ارزشـهـاسـت.در چـارچـوب هـمـان ارزشها پيش بروند و تحولات را به وجود بـيـاورنـد; آن وقـت انـقلاب, يك انقلاب كامل و روزبه روز مى شود و تمام شـدنـى هم نيست.اين تكامل, تمام شدنى هم نيست; يعنى هر ده سال, بيست سـال يـك بـار, اگـر انسان به كشور نگاه كند, خواهد ديد كه در بخشهاى مختلف, پيشرفت و ترقى ايجاد شده است.
    پس, سه عنصر در اين جا لازم شد.من دلم مى خواهد كه جوانان بيشتر به اين نـكـات تـوجـه كـنـند; و بخصوص عناصرى كه در زمينه ى فعاليتهاى سياسى تـاثـيـرگذار هستند, درست توجه كنند.سه عنصر در اين جا اساسى است:يكى ايـن كـه ارزشـهـايـى كه انقلاب براساس آنها پديد آمده است, مورد توجه بـاشـد و بـشـدت از آنها حراست بشود.دوم اين كه اين ارزشها را با هم بـبـيـنند; اين طور نباشد كه يكى به استقلال سياسى و فرهنگى و اقتصادى تـوجـه بـكـند, اما به ديندارى توجه نكند; يا به ديندارى توجه بكند, امـا به آزادى فكر توجه نكند; يا به آزادى فكر و بيان توجه بكند, به حـفـظ دين و ايمان مردم توجه نكند; اگر اين طور باشد, كار ناقص انجام مـى گـيـرد; بـايـد بـه هـمه ى مجموعه ى ارزشها توجه شود.بالاتر از همه, دسـتـگـاهـهاى حكومتى هستند كه بايد به تمام اين ارزشها توجه كنند و هـمـه ى آنـهـا را مـورد حفاظت و حراست قرار بدهند.عنصر سوم, حركت به جـلـوسـت.ركـود و سـكـون و سـكوت موجب مى شود كه جمود و تحجر و كهنگى بـه وجود بيايد و ارزشها كارآيى خودش را از دست بدهد.كهنگى, دنباله اش ويـرانى است.اگر بخواهند كهنگى به وجود نيايد, بايد پيشرفت و حركت به جـلو باشد.اين حركت به جلو, همانى است كه من در روز تاسوعا از آن به ((اصـلاحـات انقلابى)) تعبير كردم.اگر اصلاحات, پيشرفت و نوآورى براساس ارزشـهـاى انـقـلاب نـباشد, جامعه دچار ناكامى خواهد شد.اين, آن اصول اسـاسـى اسـت.بـه ارزشها توجه كنيم; در ارزشها تبعيض قائل نشويم, در چارچوب ارزشها تحول و حركت به جلو را با جديت تمام دنبال كنيم.
    الـبـته به طور طبيعى در جامعه كسانى هستند كه به بعضى از اين سه ركن تـوجـه مـى كـنـنـد, امـا به بعضى ديگر توجه نمى كنند.بعضيها هستند به ارزشـها توجه مى كنند, اما به پيشرفت و تحول توجه پيدا نمى كنند; بعضى هـم بـعـكـس, بـه تحول و پيشرفت توجه پيدا مى كنند از تغيير و نوآورى صـحـبـت مـى كنند اما به رعايت ارزشها توجه لازم را نمى كنند; نه اين كه قـبـول نـدارنـد قـبـول هـم دارند اما مساله ى اولشان, مساله ى ارزشها نـمـى شـود; مـساله ى پيشرفت و تغيير و تحول مى شود.يك عده هم بعكس, نه ايـن كـه بـه تـحـول عـقـيـده نـداشـته باشند, اما مساله ى اولشان حفظ ارزشـهـاست.در زمينه ى ارزشها, يكى به مساله ى تدين وايمان مردم بيشتر تـوجـه پـيدا مى كند; يكى به مساله ى استقلال كشور از كمند تصرف قدرتها بـيـشـتـر توجه مى كند; يكى به مساله ى آزادى توجه بيشترى پيدا مى كند; يـكـى بـه مـساله ى اخلاق توجه بيشترى پيدا مى كند.البته اين چيز طبيعى اسـت; اشـكـالـى هـم ندارد; بهترش اين است كه همه به همه ى اجزا توجه كـنند; اما اگر يك عده به يك بخش توجه پيدا كردند, يك عده به يك بخش ديـگـر توجه پيدا كردند; خيلى خوب, اينها مى توانند مكمل هم باشند.آن كـسـانـى كـه در جامعه به ارزشها اهميت مى دهند, اينها مكمل آن كسانى هـسـتـنـد كـه به تحول و پيشرفت اهميت مى دهند.آن كسانى كه به تحول و پـيـشرفت اهميت مى دهند, مكمل آن كسانى بشوند كه به ارزشها توجه پيدا مى كنند.
    الـبـتـه اخـتلاف به وجود مىآيد, اما اين اختلاف مهم نيست.ممكن است آن كـسـانـى كـه بـه ارزشـها بيشتر توجه دارند, به آن كسانى كه به تحول بـيـشتر توجه دارند, بتازند كه شما به ارزشها بى اعتنايى و بى احترامى مـى كـنيد; يا آن كسانى كه به تحول اهميت بيشترى مى دهند, به آن كسانى كـه بـه تـحول كمتر توجه مى كنند, ولى به ارزشها توجه بيشترى مى كنند, بـگـويـنـد شـمـا بـه پـيشرفت و ترقى و به جلو رفتن اعتنايى نداريد; ايـسـتـايـى را تـرويج مى كنيد.اينها در جامعه هست و يا ممكن است پيش بـيـايـد; اما اشكالى ندارد و مهم نيست; بايد همديگر را تحمل و قبول كـنند.وقتى كه اساس را كه ارزشها و حركت در چارچوب اين ارزشهاست همه بـه طـور كـلـى قـبـول دارند, اين كه حالا يك عده كمتر به يك بخش توجه مـى كنند و بيشتر به بخش ديگر توجه مى كنند, خيلى اهميتى پيدا نمى كند; دعوا نبايد بشود.
    مـرزى كـه بـين اينها وجود دارد, يك مرز واقعى و يك مرز تعيين كننده نـيـسـت; مـى تـوانـند با هم يك وحدت عمومى را تشكيل بدهند; هويت كلى جـامـعـه ى اسـلامى و انقلابى را تشكيل بدهند; در واقع مثل دو ((جناح)) عمل كنند.
    دو جـنـاح, يـعـنى دو بال يك پرنده.اگر هر دو بال يك پرنده خوب حركت بـكـنـد, ايـن پـرنـده بـالا و پـيش خواهد رفت.آن كسانى كه پايبند به ارزشـهـايـنـد, اگـر اين پايبندى را خوب حفظ بكنند البته به تحول هم بـى اعـتـنـا نباشد آن كسانى هم كه پايبند و دلبسته ى تحول و پيشرفت و روبـه جـلـو رفـتن و تغيير و تبديلند, اگر اين را حفظ كنند البته به ارزشـهـا هم توجه داشته باشند جامعه از هر دو سود خواهد برد و هر دو جـناح به نفع جامعه عمل خواهند كرد و در واقع انقلاب را تكميل مى كنند و پيشرفت را در سايه ى ارزشها تحقق مى بخشند و مى توانند خوب باشند.
    الـبته آن چيزى كه مى تواند همه ى اين ارزشها را مورد نظر قرار بدهد و در همه ى زمينه ها پيشرفت را شامل حال همه ى آنها بكند, چيزى است كه در قـانون اساسى و در فقه ما پيش بينى شده است; و آن اين است كه يك فقيه عـادل زمـان شناسى در جامعه حضور داشته باشد كه بتواند انگشت اشاره و هدايت او كارها را پيش ببرد.
    چـرا فـقـيـه بـاشـد؟ بـراى ايـن كه ارزشهاى دين و ارزشهاى اسلامى را بـشـناسد.بعضى ممكن است آدمهاى خوبى باشند, اما بادين آشنا نباشند و نتوانند آنچه را كه مفاد قرآن و سنت و حديث و مفاهيم دينى است, درست درك كـنـنـد; ممكن است اشتباه كنند و غرضى هم نداشته باشند.پس, بايد فقيه باشد.
    چـرا بايد عادل باشد؟ براى اين كه اگر او از وظيفه تخلف بكند, ضمانت اجـرا از دست خواهد رفت.او اگر به فكر خودش باشد, به فكر دنياى خودش بـاشد, به فكر كامجويى خودش باشد, به فكر قدرت طلبى باشد, به فكر حفظ مـسـنـد بـاشـد, آن وقت آن ضمانت لازم براى سلامت اين نظام باقى نخواهد ماند.
    لـذا اگـر از عدالت افتاد, بدون اين كه لازم باشد كسى او را عزل كند, خودش معزول است.
    چـرا زمـان شـنـاس باشد؟ براى اين كه اگر زمان شناس نباشد و دنيا را نـشـناسد, فريب خواهد خورد.بايد زمان شناس باشد, تا دشمن را بشناسد, تا حيله ها و ترفندها را بشناسد, تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را كـه لازمـه ى وظـيـفـه و مـسـوولـيـت اوست, آن را تدارك ببيند و انجام بـدهـد.ايـن ساز و كارهاى لازم, در قانون اساسى پيش بينى شده است; اين آن چيزى است كه مطلوب است.
    الـبـتـه امـروز در نظام اجتماعى ما, آن جناحهايى كه من عرض كردم كه بـعـضـى بـيـشتر به ارزشها توجه مى كنند, بعضى به تحول و پيشرفت توجه مـى كـنـند همديگر را كمتر تحمل مى كنند! اگر همديگر را بيشتر از آنچه كـه امـروز تـحـمل مى كنند, تحمل كنند, وجود دوجناح نه فقط مضر نيست, بـلـكـه مـفـيـد هـم هـسـت; مـى توانند به هم كمك كنند و مكمل يكديگر بـاشـند.مطلوب اين است كه همه به همه ى اجزاى لازم توجه داشته باشند و عـمـل كنند; اما حالا اگر هم نشد و عده يى به اين بخش, عده يى هم به آن بخش توجه كردند, ولى با يكديگر دشمنى نكنند.
    خـطرهايى در اين جا وجود دارد, مهم اين است كه به خطرها توجه بشود.هر دو طـرف قـضـيـه خـطـرهايى تهديدشان مى كند:آنهايى كه به ارزشها توجه مـى كـنـند و تحول و تغيير و پيشرفت را نديده مى گيرند, خطر تحجر آنها را تـهـديد مى كند; بايد مراقب باشند.آنهايى كه به تحول و تغيير توجه مـى كنند و ارزشها را در درجه ى اول قرار نمى دهند, خطر انحراف در آنها وجـود دارد; اينها هم بايد مراقب باشند.هر دو طرف بايد مواظب باشند; مـبـادا آن گـروه اول دچـار جمود و تحجر بشوند, مبادا گروه دوم دچار انـحـراف و زمينه سازى براى دشمن و مخالفان اساس ارزشها بشوند.اگر دو گروه اين توجه را داشته باشند, آن وقت جامعه مى تواند جامعه يى باشد كه بـا هـمان وحدتى كه مورد نظر و لازم است, زندگى خودش را به سمت تكامل و تعالى يى كه اسلام براى او در نظر گرفته, پيش ببرد.
    پـس يك خطر, عبارت شد از اين كه دو جناح و دو طرف, خودشان غفلت كنند و دچار خطر بشوند; اما خطر بزرگتر از اين هم وجود دارد; آن چيست؟ آن خـطـر نـفـوذ اسـت; از هر دو طرف ممكن است افرادى نفوذ كنند.گاهى يك دشـمـن از هر دو طرف نفوذ مى كند:از آن طرف به عنوان ارزش گرايى مىآيد و بـا هـرگـونـه تـحولى مخالفت مى كند; حتى با راههاى رفته هم مخالفت مـى كند و مى خواهد حركت انقلابى را برگرداند.از اين خطرناكتر, اين طرف قـضـيـه اسـت; بـه عنوان تغيير و تحول و پيشرفت, كسانى بيايند كه با اسـاس ارزشـهـا و بـا اصـل اسـلام و با اصل تدين مردم و با اصل عدالت اجـتـمـاعـى مـخـالـفند; دچار همان سرمايه سالارى غربى اند; دنبال كيسه دوخـتـن انـد; بـا اصـل رفـع تـبـعـيض طبقاتى مخالفند; با نام دين هم مـخـالـفـنـد, ولو به زبان نياورند! اينها به نام تحول, به نام تغيير, بـه نـام پـيـشـرفت, بنام اصلاح, بيايند وارد ميدان بشوند و ميداندارى بكنند.
    ايـنـهـا مـمـكـن است در بدنه ى اقتصادى جامعه نفوذ كنند.اگر اين گونه آدمـهـاى بـيـگانه و غريبه در بدنه ى اقتصادى جامعه نفوذ كنند, البته خـطـرنـاك است; چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است; بايد دست انـسـانـهـاى امـيـن باشد; اما از آن خطرناكتر اين است كه بيايند در مـراكـز فـرهنگى نفوذ كنند; ذهن مردم, ايمان مردم, باورهاى مردم, خط سـيـر صـحيح مردم را قبضه كنند و در اختيار بگيرند; همان چيزى اتفاق بـيـفـتـد كـه در صـحـنه ى مطبوعات و صداوسيماى دنياى غرب دارد اتفاق مـى افـتـد; يـعـنـى سـرمـايـه سالارى.همچنان كه راديوها و تلويزيونهاى بـيـن الـمـلـلى امپراتورى خبرى دنيا در دست سرمايه دارهاست, اينها به داخـل كـشـور مـا بـيايند و مراكز فرهنگى را هم تصرف كنند و از طريق فـرهـنـگـى بخواهند اثر بگذارند; اين همان چيزى است كه بنده چند سال قـبـل از اين, نشانه هاى آن را در گوشه و كنار مشاهده كردم و ((تهاجم فـرهـنـگى)) را گفتم; بعضى پذيرفتند, بعضى هم اصلش را انكار كردند و گـفـتـنـد اصـلا تـهـاجم فرهنگى وجود ندارد! اگر كسانى بيايند با عدم اعـتـقاد به اساس ارزشها, دم از تحول بزنند; معلوم است كه تحول مورد نـظـر آنها چيست! تحول مورد نظر آنها, يعنى تحول نظام اسلامى به نظام غـير اسلامى! تحول مورد نظر آنها, يعنى حذف نام اسلام, حذف حقيقت اسلام و حـذف فقه اسلامى! اتفاقا ما بعضى از اينها را هم مى شناسيم.حالا بعضى كـه از تـفاله ها و پس مانده هاى رژيم گذشته اند كه در آن رژيم خوردند و چـريدند و گوشت حرام بالا آوردند; بعد هم توانستند خودشان را در لابلاى جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسى تازه كنند و سر بلند كنند و ادعـاى آزادى و مـردم سـالارى و دمـكراسى بكنند; همان كسانى كه عمله ى ظـلـم و جـور دستگاهى بودند كه بيش از پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كـردنـد و يـك ذره مردم سالارى در آن پنجاه سال نبود; حالا همين كسانى كـه بـا هـمـه ى وجـود بـراى آن رژيـم كار كردند, بيايند شعار اصلاحات بـدهـنـد! ايـن اصـلاحات معنايش چيست؟! اين اصلاحات, يعنى همان اصلاحات امـريـكـايـى! يـعنى حالا كه شما ملت ايران دست امريكا را قطع كرديد, بـيـايـيـد بـرگـرديـد و روشـتان را اصلاح كنيد; اجازه بدهيد اربابان امـريـكـايـى به داخل تشريف بياورند و باز هم زمام اقتصاد و فرهنگ و اداره ى امـور كـشور را به دست بگيرند! يك عده هم كسانى هستند كه مال آن رژيـم نـيـستند; اما از اول انقلاب, بلكه بعضى پيش از انقلاب, نشان دادنـد كـه بـه اداره ى كـشـور برطبق احكام اسلام از بن دندان عقيده يى نـدارنـد; آنـهـا اسم اسلام را مى خواهند و اسم اسلام را دوست مى دارند; دشـمـن اسلام به آن معنا هم نيستند; اما مطلقا اعتقادى به فقه اسلامى, بـه احـكـام اسـلامى و به حاكميت اسلامى ندارند; معتقد به همان روشهاى فـردىانـد.اوايـل انـقلاب هم يك عده از همينها توانستند امور را قبضه كـنـنـد و در دسـت بـگيرند.اگر امام به داد اين انقلاب نمى رسيد, همين آقـايـان, خـشـك خـشك انقلاب و كشور را به دامن امريكا برمى گرداندند! ايـنـهـا هـم دم از اصلاح مى زنند; گاهى دم از اسلام هم مى زنند; اما در كـنـار كـسانى قرار مى گيرند كه صريحا عليه اسلام دارند شعار مى دهند و بـا آنـهـا اظـهـار همبستگى مى كنند! گاهى دم از اسلام مى زنند, اما در كـنـار كـسـانـى قـرار مـى گـيرند كه شعار ضديت با حكومت اسلامى, شعار سـكـولاريـزم و حـكـومت منهاى دين و حكومت غيردينى و حكومت ضد دينى و لائـيـسـم را مـى دهند! پيداست كه اينها نفوذيند; اينها جزو آن دسته يى نـيـسـتـنـد كـه ارزشـها راقبول دارند و معتقد به تحولند; نه, اينها نـفـوذيند; اينهابيگانه و غريبه اند.بنده چند ماه قبل از اين در همين منبر نماز جمعه بحث ((خودى)) و ((غيرخودى)) را مطرح كردم; اما فرياد بـعضيها بلند شد كه چرا مى گوييد ((خودى)) و ((غيرخودى))! بله, اينها غـيـرخودىاند; اينها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند; جناحهاى خودى بايد حواسشان را جمع كنند.
    مـن دو, سه نكته ى ديگر را در اين جا عرض مى كنم:نكته ى اول اين است كه هم آن بيگانه ها, هم پشتيبانان خارج از كشورشان, هم سرويسهاى جاسوسى, هـم آنـهـايـى كـه در راديوها پشتيبانى تبليغاتى برايشان مى كنند, هم آنـهـايـى كه احتمالا به صورت آشكار يا پنهان پول حواله ى آنها مى كنند, ايـنـها بدانند كه اين انقلاب اجازه نخواهد داد.بنده تا مسووليت دارم و تـا نفس مى كشم, اجازه نخواهم داد كه اينها با مصالح اين كشور بازى كنند.بنده كسى نيستم; اين را هم بدانند; من هم كه نباشم, هركس ديگرى در ايـن مـقـام و مـسـوولـيـت بـاشد, همين طور است; غير از اين امكان نـدارد.آن دسـت مـلـكوتى و الهى كه اصل ولايت فقيه را در قانون اساسى گـذاشـت, او فهميد چه كار مى كند.آن كسى كه در اين مسند هست, اگر همين دفاع از مصالح انقلاب و مصالح كشور و مصالح عاليه ى اسلام و مصالح مردم و ايـن روحـيـه و اين عمل را نداشته باشد, شرايط از او سلب شده است; آن وقـت صـلاحـيـت نـخـواهـد داشـت; لذاست كه شما مى بينيد با همين اصل مـخـالـفـنـد; چون مى دانند كه مساله, مساله ى اشخاص نيست.زيدى با اين نـام, ايـن مـسـووليت را به عهده گرفته است; البته با او دشمنند, اما مـى دانـند كه مساله با او تمام نمى شود; او هم نباشد, يكى ديگر باشد, بـاز هـم قضيه همين است; لذا با اصلش مخالفند.بدانند تا وقتى كه اين اصـل نـورانـى در قـانـون اسـاسى هست و اين ملت از بن دندان به اسلام عـقـيـده دارند, توطئه هاى اينها ممكن است براى مردم دردسر درست كند; اما نخواهد توانست اين بناى مستحكم را متزلزل كند.
    حـرف مـن خـطاب به جناحها اين است:برادران عزيز! خويشاوندان! بياييد مـرزهـاى جـديـد و نـويى را تعريف كنيد.نظام اسلامى به ايمان اين خيل عـظـيم مردم متكى است.ممكن است از لحاظ سياسى, يك عده از مردم به يك جـنـاح, يـك عـده هم به يك جناح ديگر معتقد باشند باشند اما به اسلام معتقدند.
    خيال نكنند آن روزى كه آن جناح در انتخابات برنده مى شود, يك طور است; آن روزى كـه آن جـنـاح ديـگر برنده مى شود, طور ديگرى است; نه, اينها مـذاقها و مسلكهاى سياسى و تشخيصهاى سياسى است.اعتقاد به اسلام متعلق بـه ايـن مـردم اسـت.مردم آن كسى را انتخاب مى كنند, آن كسى را به آن مـركـز قـدرت چه مجلس, چه رياست جمهورى, چه جاهاى ديگر; هر جا كه جاى انـتـخاب است مى فرستند كه معتقدند براساس ارزشهاى اسلامى مى خواهد اين مـمـلكت را از فقر و تبعيض و بى عدالتى و بقيه ى ضعفهايى كه دارد, نجات بـدهـد.مردم دنبال اسلامند.اين دو جناحى كه در داخل نظام قرار دارند, مـرزهـاى جـديـدى را تعريف كنند.اولا مرز بين خودشان را كمرنگ كنند و قـدرى بـيـشـتـر بـا هم گرم بگيرند; ثانيا مرزشان را با آن بيگانه ها آشكارتر و واضحتر كنند.
    بـبـيـنـيـد, بـحث اين كه حكومت و دولت با مخالفان نظام چگونه رفتار مـى كـنـد, يـك بـحـث است; اما اين بحث كه فلان جناح سياسى داخل نظام, مـواضـع خـود را در مـقـابـل مـخالف چگونه تعريف مى كند, يك حرف ديگر اسـت.مـا به عنوان حكومت, اين مخالفى كه در داخل جامعه وجود دارد ولو مـخالف نظام هم است تا وقتى كه توطئه و معارضه نكرده است, جان و مال و عـرض و نـامـوس و حـيثيت او امانت است; ما بايد از او دفاع كنيم و مـى كـنـيـم.اگر دزدى در خيابان رفت و دزدى كرد,ما نمى پرسيم كه خانه ى مـوافق نظام را دزدى كرده است يا خانه ى مخالف نظام را; از هركس دزدى كـرده بـاشـد, مـجـازاتش مى كنيم.آن كسى كه به طور غيرقانونى قتل نفس بـكـنـد, ما نمى گوييم چه كسى را كشته است; اگر غيرقانونى كشته باشد, بـايـد مـجازات بشود; فرقى نمى كند.آن وقتى كه مى خواهيم پليس و مامور امـنيت را مامور كنيم كه برود امنيت را حفظ كند, نمى گوييم برو امنيت را در آن مـنـطـقه و خانه و شهرى كه مردم آن بيشتر معتقد به نظامند, حـفـظـ كـن; نه, حكومت نسبت به همه ى آحاد مردم وظيفه يى دارد; مسلمان بـاشـنـد, غيرمسلمان باشند; موافق نظام باشند, مخالف نظام باشند; تا وقـتـى بـه مـعـارض و توطئه كننده و برخورد كننده و عامل دشمن تبديل نـشده اند, رفتار حكومت با آنها, رفتارى مثل مومنين و مثل بقيه ى مردم اسـت; هـيـچ تفاوتى ندارد.اين يك حرف است; اما رفتار جناحهاى سياسى, غـير از رفتار حكومت است; جناحهاى سياسى بايد موضعشان را مشخص كنند; بـايـد صـريحا نسبت به آن كسى كه با اسلام مخالف است, با انقلاب مخالف اسـت, بـا راه امـام مـخالف است, با اساس اسلامى براى اين نظام مخالف اسـت, مـوضع و مرزهاشان را روشن كنند; همين طور در مقابل كسانى هم كه عـلـى الظاهر متدينند, اما به تحول انقلاب و به اصل انقلاب هيچ اعتقادى نـدارنـد متحجران و جامدان بايد مرزهاشان را مشخص كنند.نمى گوييم جنگ و دعـوا و مـبـارزه كنند; اما موضع خود را مشخص كنند; اين حرف ما به جناحهاى سياسى است.
    الـبـتـه آحـاد مـردم مواضعشان روشن است.خطاب من, خطاب به آحاد مردم نـيـسـت; آحـاد مـردم مـى دانـند.من آن روز هم عرض كردم كه واقعا هيچ شـكوه يى از اين ملت عظيم و شجاع و مومن و سلحشور وانقلابى و با وفا و پـرگـذشـت و صـميمى نيست; آنچه كه توقع هست, از اين اثرگذاران سياسى اسـت; از كـسـانـى است كه مى نويسند; از كسانى است كه مى گويند; نبايد بگذارند كه آنچه دشمن مى خواهد, انجام بگيرد.
    امروز اساس حركت دشمن عليه اين نظام, يك حركت باز هم فرهنگى و روانى اسـت; مـى خـواهـند مردم را به آينده ى اين كشور بدبين و نااميد كنند; مـى خـواهـنـد مـردم را بـه انـقـلاب بدبين كنند; مى خواهند مردم را به دولـتـمـردان بـدبين كنند; مى خواهند مردم را به مسوولان متدينى كه در بـخـشهاى مختلف هستند در قوه ى مجريه, در قوه ى قضاييه, در قوه ى مقننه بدبين كنند; مى خواهند بين مسوولان جدايى بيندازند و نقار ايجاد كنند; مـى خـواهـند تصوير تاريكى از آينده درست كنند.آنچه كه موجب شد من از مـطـبـوعـات گـلـه و شكايت كنم, اين است.آن مطبوعات فاسد, درست همين كـارهـا را مـى كـردند; تصوير از آينده:تصوير كج, معوج, نوميد كننده; تـصـوير از وضع فعلى:تصوير خلاف واقع, ايجاد جو تشنج در جامعه, ايجاد بـدبـينى در قشرها نسبت به يكديگر; بعضيشان حتى در پى ايجاد اين فكر كـه مـسـوولان كارايى ندارند! اين هم از آن غلطهاست; نه, دولت كارايى دارد, امـكـانات دارد و مى تواند كارهايى را بكند و مشغول هم هستند و بـه فضل پروردگار وظايف خودشان را انجام مى دهند.خواست دشمن همينهايى بود كه عرض كردم; نبايستى هيچ كس به اين كمك كند.
    همه ى كسانى كه در صحنه ى سياسى كشور حضور دارند, به ارزشها و پايه هاى اسـاسـى ايـن انقلاب اعتماد كنند.بدانيد آن چيزى كه مى تواند اين كشور را نـجـات بـدهد, همان چيزهايى است كه همه در اسلام مندرج است و اسلام اسـت كـه مـى تـوانـد.خوشبختانه امروز مسوولان كشور انسانهاى كارآمد و مـومنى هستند.من باز هم مجددا عرض مى كنم كه مسوولان كشور, روساى قوا, رئـيـس جـمـهور, بسيارى از اجزا دولت البته من به بعضى از اجزا دولت ايـراد دارم و مـعـتقدم كه وظايفشان را يا درست نمى شناسند و يا درست پـايـبـنـدى نـشان نمى دهند اعضاى مجلس, و ان شاالله به فضل الهى مجلس آيـنـده, ايـنها كسانى هستند كه مى توانند اين اميد را در مردم تقويت كـنـنـد كـه آينده در اين كشور, آينده ى خوبى خواهد بود ونيروهاى اين مـردم ان شـاالله در خدمت به بنا و سازندگى مادى و معنوى اين كشور به راه خـواهد افتاد و به فضل پروردگار دشمن نخواهد توانست اين مردم را از ادامه ى اين مسير باز بدارد و مردم نخواهند گذاشت كه تسلط اهريمنى و جهنمى بيگانگان متجاوز و پرتوقع مجددا به اين كشور برگردد.

    بـسم الله الرحمن الرحيم
    ) والعصران الانسان لفى خسر*الا الذين امنوا و عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. (

    مـن چـنـد جـمـله دعا كنم:
    نسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم و بالقران المستحكم و بالنبى الاعظم يا الله, يا الله, يا الله.
    پـروردگـارا! اسـلام و مـسلمين را نصرت عطا فرما.
    پروردگارا! اين ملت مـومـن و شـجاع را نصرت عطا كن. پروردگارا! دست دشمنان را از اين ملت كوتاه كن.
    پـروردگارا! گرههاى ريز و درشت در كار اين ملت را با سرانگشت قدرت و حـكـمـت خـود باز كن.
    پروردگارا! دلها را با هم مهربان كن.
    پروردگارا!بـركات خودت را بر اين ملت نازل كن; باران رحمتت را بر اين ملت نازل كـن.
    امـروز مـا راجـع به پيامبر اكرم عرض كرديم و بخشى از وقت ما به سـتـايـش از آن وجـود نـورانـى و مـلكوتى گذشت.درباره ى پيامبر, جناب ابـى طـالـب شـعـرى دارد كـه مى گويد: و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال الـيـتـامـى عـصمه للارامل يعنى آن بزرگوار كسى است كه به گل روى او, خـداى مـتـعال باران رحمت را بربندگانش نازل مى كند; امروز ما نام آن بـزرگـوار را آورده ايـم.
    پروردگارا! تو را به حق پيامبر قسم مى دهيم, بـخشهايى از اين سرزمين را كه امسال دچار خشكسالى است, بلكه همه جاى ايـن كشور را به بركت آن وجود مقدس از باران رحمت پرفيض و بركت خودت بـرخـوردار كـن.
    پـروردگـارا! بـه محمد و آل محمد ما را مشمول رحمت و غفران خود قرار بده.

    والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/08/26
    محل سکونت
    مریخ , شهر دوستی , خیابان معرفت , کوچه وفا , منزل عشق
    نوشته ها
    5,051

    24 يازدهمين مراسم سالگرد ارتحال ملكوتى روح خدا, خمينى كبير(ره)14 / 03 / 1379

    متن كامل سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامى در
    يازدهمين مراسم سالگرد ارتحال ملكوتى روح خدا, خمينى كبير(ره)
    14 / 03 / 1379


    سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامى دريازدهمين مراسم سالگردارتحال ملكوتى روح خدا, خمينى كبير(ره) مقارن ساعت9 و 30 دقيقه بامداد باقرائت آياتى از كلام الله مجيد رسما آغاز گرديد.
    متن كامل سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامى به شرح زير است:
    بسم الله الرحمن الرحيم

    الـحمدلله رب الـعالمين و الصلاه و السلام على سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا ابـى الـقاسم الـمصطفى مـحمد و على اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداه المعصومين سيما بقيه الله فى الارضين, قال الله الحكيم فى كتابه:
    ((ولـو قـاتلكم الـذين كفروالولواالادبارثم لايجدون وليا و لانصيرا سنه الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبديلا)).
    اين روزها حوادث بزرگى كه خاطرات آنها براى ملت مسلمان و بخصوص مردم شيعه بـسيار حـايز اهـميت است و حوادث مصيبت بار و دردناكى است يعنى رحلت حضرت خـاتم الانبيا (صلى الله عليه و آله و سلم), و شهادت سبط اكبر, حضرت مجتبى (عـليه الـصلاه و السلام), و شهادت حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا (عليه آلاف الـتحيه و الـثنا) بـا خـاطره ى تـلخ مـصيبت بـار ديگرى كه رحلت امام بزرگوار است, همزمان شده است.
    مـن امـروز بـراى اين كه عظمت شخصيت امام بزرگوار مان را از يكى از ابعاد گـوناگون مـورد ملاحظه قرار بدهم, بحثى را مطرح مى كنم, و آن اين است كه در ايـن آيـه يى كه تلاوت كردم كه يكى از آيات سوره ى فتح است قرآن كريم براى مسلمانان مومن آن زمان, حقيقتى را بيان مى فرمايد, اين حقيقت بر حسب اسباب ظـاهرى دور از ذهن است, اما در تصوير الهى يك حقيقت مسلم است.مطلب از اين قرار است كه جمعيتى از مسلمانان در سال ششم هجرى, بدون سلاح و تجهيزات لازم و بـدون آرايـش جنگى, در مقابل كفار كه مسلح و مجهز بودند, قرار گرفتند و بـنابراين بـود كـه مـسلمانان دسـت به اسلحه نبرند, اين در قضيه ى حديبيه بود.اين قضيه را, هم ((غزوى حديبيه)) گفته اند, هم ((صلح حديبيه)).
    اگـر چـه جنگى واقع نشد, اما حركتى كه اتفاق افتاد, از يك جنگ بزرگ داراى آثـار بـيشترى بود, بركات آن و كيفيت رويارويى, يك بركت و كيفيت استثنايى بـود.در اين حادثه, كفار قريش با تجهيزات, با سلاح, با مردان جنگى, با پيش بينى هاى لازم, به سراغ مسلمانانى آمدند كه با خودشان سلاح برنداشته بودند و فـقط بـه قـصد مـشرف شـدن بـه عـمره و زيـارت خـانه ى خـدا بـه راه افتاده بـودند.نتيجه بـه جـنگ نـينجاميد و بركات زيادى بر اين رويارويى صلح آميز مترتب شد.
    خـداى مـتعال بـه مسلمانان اين طور مى فرمايد كه اگر سروكار شما با كفار و مـشركان, بـه جـنگ و شمشير هم كشيده مى شد, شما آنها را مغلوب مى كرديد.اين سـنت الـهى اسـت, ايـن قـانون لايتخلف پروردگار در عالم آفرينش است, ((ولو قاتلكم الذين كفروالولوا الادبار ثم لا يجدون وليا و لا نصيرا سنه الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبديلا)).
    در ايـن جا اصل مهمى پديد مىآيد كه اين اصل, هم در صدر اسلام مكرر در مكرر تـجربه شـد, هم در انقلاب اسلامى تجربه شد, هم در حوادث گوناگون ديگر تجربه شـده است, توجه به آن براى ملت هايى مثل ملت ما حايز اهميت است, ولى غالبا از چشم دور مى ماند, نقش امام بزرگوار ما حضرت امام خمينى كبير اين بود كه اين حقيقت را ثابت كرد.اين حقيقت چيست؟ اين حقيقت اين است كه نيروهاى اثر گـذار در تحولات اجتماعى و سياسى, عبارت از چيز هايى است كه به انسانها بر مى گردد, مربوط به نيرو هاى انسانى و اراده ى انسانى و ايمان انسانى است.
    طـبق اين اصل, آرايش قدرتها و نيروهاى اثر گذار در تحولات اجتماعى, غير از آن چـيزى اسـت كـه هـميشه قدرتمداران و مستكبران عالم خواستند آن را نشان بدهند.
    قدرتمندان و مستكبران عالم اين طور خواستند تفهيم و ثابت كنند كه نتايج و تـحولات بـزرگ, به پول و زور و شمشير و سلطه ى مطلقه و تبليغات آنها مربوط اسـت, كـار عـالم در دسـت آنـهاست, اختيارات تحولات بشرى در پنجه هاى قدرت آنـهاست, امـا اين اصل الهى اثبات مى كند كه بعكس, تحولات عالم, مسائل بزرگ بـشرى و انـسانى, انقلاب هاى بزرگ, پيشرفت هاى بزرگ, حركت هاى عظيم, هيچكدام در دسـت قدرتمندان و زورمداران عالم نيست, در اختيار سلاح و پول و تبليغات آنـها نـيست اگر چه آنها اين طور وانمود كنند در اختيار عوامل ديگرى است, هـمه ى ايـن عـوامل بـه اراده ى انسانها, ايمان انسانها, فداكارى انسانها, حـركت انـسانها و تجمع انسانها بر مى گردد كه بر سرنوشت بشر مى تواند حكومت كـند, مى تواند حوادث بزرگ را به وجود بياورد, اين را قرآن مكرر بيان كرده اسـت, حـوادث تاريخى, آن را تبيين و اثبات كرده است, ولى بسيارى از ملت ها از اين حقيقت غافلند, و چون غافلند, عقب مى مانند, مقهور قدرت هاى استكبارى عـالمى مـى شوند, از نـيرويى كـه در اخـتيار آنهاست, از امكان و ظرفيتى كه مـتعلق بـه آنهاست, درست استفاده نمى كنند, قدرتمندان عالم هم از اين غفلت سـو اسـتفاده مـى كـنند و فـرمان مى رانند و مقاصد حيوانى و شهوانى و شخصى خودشان را پيش مى برند.
    در ايـن جانگاهى به آنچه كه در دنيا اتفاق افتاده است و امروز دارد اتفاق مى افتد, بكنيم, چون ملت ايران به بازيابى اين حقيقت احتياج دارد.
    مـلت ايـران بـا رسـالت عظيمى كه بر دوش دارد و با كار بزرگى كه امروز در مقابل خود دارد, بايد به اين حقيقت الهى بيشتر توجه كند.
    ببينيد برادران و خواهران عزيز من, قرن بيستم ميلادى يعنى اين قرنى كه چند ماه قبل به پايان رسيد قرن تحولات عظيم اجتماعى و سياسى است.ملتها هر كدام بـر حـسب موقعيت, شرايط, استعداد و هوشياريشان, زودتر يا ديرتر, به تحولات عـظيمى دسـت پـيدا كـردند.البته همين جا عرض بكنم كه ملت ايران جزو اولين مـلت هايى بـود كـه در اين قرن ميلادى به يك تحول عظيم سياسى و اجتماعى دست پـيدا كرد, يعنى در سال 5ه19 يا 6ه19 ميلادى كه برابر است با 1324 يا 1325 قـمرى, ملت ايران زودتر از اغلب ملت هاى عالم به يك تحول سياسى و اجتماعى نـزديك شـد, كه آن تحولى است كه در دوران مشروطيت اتفاق افتاد, ملت ايران هوشيارى و پيشروى و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد.
    عـلماى ديـن و دلـسوزان جـامعه, پـيشوايان آن حـركت بودند.يك غفلت از سوى سياستمداران وابسته ى به انگليس آن زمان موجب شد كه قدرت هاى غربى و خارجى بـتوانند از ايـن حركت ملت مسلمان سو استفاده كنند, عدالتخواهى ملت ايران را در قالب از پيش ساخته يى مطابق نظريات خودشان بريزند و حركت ملت ايران را مـنحرف كنند, بعد از چند سال هم سلسله ى پهلوى را برسر كار بياورند.در واقـع نزديك به شصت سال حركت ملت ايران و تحول كشور را عقب انداختند, اين كـار را انـگليسيها بـر سـر ملت ايران آوردند.در واقع دشمنى يى كه در اين دوره ى شصت, هفتاد ساله با ملت ايران شد, يكى از دشمنى هاى فراموش نشدنى و بـسيار مـهم اسـت, والا قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير, قبل از بقيه ى انـقلاب هاى بـزرگ قـرن بـيستم, ما وارد ميدان تحول اجتماعى شديم, ما آمديم كـشور و سـازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحول كنيم.ملت ما در تهران, در تـبريز, در خـراسان, در فـارس, در بـسيارى ديـگر از نـقاط ايـن كـشور, فـداكارىهاى بـزرگى هـم كـردند, مـنتها بـيگانگان نـگذاشتند, عـامل هم آن سياستمداران وابسته ى به غرب بودند, كسانى كه آن روز با غربيها و با قدرت دولـت انگليس ميانه ى صميمى و گرمى داشتند, اينها حركت ملت ايران را منحرف كـردند, بعد هم رضا خان را سركار آوردند, لذا تحول ملت ايران شصت سال عقب افـتاد! ملت هاى ديگر هم در اين قرن وارد اين ميدان شدند, هر كدام يك طور, در هـندوستان ايـن تحول اجتماعى به يك شكل انجام گرفت, در كشور روسيه اين تـحول يك طور انجام گرفت, در كشور الجزاير اين تحول به يك شكل ديگر انجام گرفت, در دهها كشور, در آسيا و در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم, اين تحول اجتماعى به شكل خاصى انجام گرفته است.همه ى اين تحولات در يك نقطه با هم مشتركند, و آن اين است كه در همه ى اين تحولات, نيرو هاى بشرى و انسانى بـر نـيروهاى استكبارى غلبه كردند, منتها اين غلبه در يك جاغلبه ى واضح و قاطعى بود و اثر ماندگارى به جا گذاشت, اما در جاهاى ديگر نه, اثر آن زود گـذر بـود به خاطر غفلت ها از بين رفت.اين حقيقت روشنى است كه هر جا ملت ها به نيروهاى اثر گذار انسانى خودشان تكيه بكنند, مى توانند بر نيروهاى فشار و زورى كـه از طـرف قدرت هاى غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مى شود, غلبه كنند.
    مـشكل امـروز مـلتها ايـن اسـت كه وقتى در مقابل دشمنى قدرتمندان قرار مى گيرند, احساس ناتوانى مى كنند.
    امـروز شما به صحنه ى جغرافيايى عالم در تقسيمات سياسى و در تعاملات سياسى نـگاه كـنيد, ببينيد آن كسانى كه در صحنه ى دنيا همه چيز را متعلق به خود مى دانند و ملتها را به چيزى نمى انگارند و منابع انسانى و مادى را به غصب در اخـتيار خـود قـرار مى دهند يعنى قدرت هاى استكبارى اينها به چه چيزهايى تـكيه مـى كنند ؟ مـهمترين چيزى كه آنها به آن تكيه مى كنند, اين است كه به مـلت ها وانـمود مـى كنند كـه قدرت آنها قدرتى است كه نمى توان با آن مقابله كرد.شما اگر امروز به سراغ روشنفكران كشورهاى عقب افتاده از جمله كشورهاى اسـلامى يـا بـه سراغ سياسيون, يا به سراغ آحاد مردم آنها برويد و از آنها سـووال كنيد كه چرا شما براى احقاق حقوق ملى خودتان حركتى انجام نمى دهيد, جوابى كه مى دهند, اين است كه ما نمى توانيم و قدرت نداريم, قدرتها همه چيز را از مـا گـرفته اند و مـا نمى توانيم در مقابل قدرت هاى ستمگر اظهار وجودى بـكنيم ! ايـن منطق كسانى است كه امروز در ميان كشورهاى عالم در موضع ضعف قرار دارند.
    حـقيقت قـرآنى, عكس اين را بيان مى كند.حقيقت قرآنى مى گويد كه اگر انسانها بـه نيروى درونى خودشان يعنى به ايمان و اراده و اتحاد كلمه و فداكارىهاى خـودشان تـكيه بـكنند, هـيچ قدرتى در مقابل آنان ياراى ايستادگى ندارد.در دوران رژيـم طـاغوت, ما ملت ايران هم همين اشتباه را مى كرديم, آن روز اگر از مـا سـووال مـى كـردند كـه اين رژيم طاغوت نفت اين مملكت را برده است, مـنافع ايـن مملكت را برده است, آمريكا را مسلط كرده است, دين را از مردم گـرفته اسـت, اخلاق را گرفته است, فرهنگ ملى و اسلامى و بومى را گرفته است, تـاريخ اين ملت را خراب كرده است, چرا شما در مقابل آن ايستادگى و مقاومت نـمى كنيد, جـوابى كـه آن روز روشـنفكران و سـياسيون مـى دادند, اين بود كه مى گفتند كارى از ما ساخته نيست و ما نمى توانيم اقدامى بكنيم ! حركت امام, درس بـزرگ امـام, خدمت بزرگ امام به اين ملت و به ملت هاى ديگر اين بود كه عـكس ايـن را ثـابت كرد, به مردم گفت مى توانيد و قدرت داريد, قدرت در دست شـما و مـتعلق بـه شـماست, فـقط بايد اين قدرت را اعمال كنيد, بايد اراده كـنيد, بايد تصميم بگيريد, بايد خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد ميدان بشوند و مردم بايد آماده ى فداكارى باشند, در آن صورت همه كار خواهد شد و هـمه ى مـوفقيت ها بـه دست خواهد آمد, و خود او اول كسى بود كه وارد ميدان شـد.با ورود او بـه ميدان, خواص آمدند, علما آمدند, روشنفكران آمدند, طلاب آمـدند, دانـشجويان آمـدند, طـبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال, همه ى قشرها بتدريج به اين نهضت عظيم پيوستند و در نتيجه, آن قدرت سياسى و نـظامى و تـبليغاتى كه در مقابل اين نيروى عظيم مردمى قرار داشت, نتوانست مـقاومت كـند.نيروى ايـمان, نـيروى اراده, نـيروى رهـبرى حـكيمانه, نيروى اسـتقامت و صـبر و پايدارى, نه فقط بر قدرت رژيم طاغوت فائق آمد, بلكه بر قدرت آمريكا هم كه پشت سر او بود, فائق آمد.
    برادران و خواهران عزيز ما ! مساله به پيروزى انقلاب ختم نشد.
    بـعد از آن كـه انقلاب پيروز شد, در تجربه هاى گوناگون, در ميدان هاى مختلف, در حـملات گـوناگون سـياسى و نـظامى و اقتصادى كه به اين ملت شد, همين درس بـزرگ و فراموش نشدنى قرآن كه امام عزيز و بزرگوار ما تجسم اين درس بود و آن را براى ما تكرار مى كرد به كار ملت ايران آمد.
    در جنگ تحميلى, در مقابله ى با قدرت هاى استكبارى و در همه ى مسائل سياسى, مـلت ما از اين درس بزرگ استفاده كرد.امروز شما نگاه كنيد, در كشور لبنان يك بار ديگر همين درس تكرار شده است.آن روزى كه رژيم صهيونيستى وارد جنوب لـبنان شـد و اين منطقه را اشغال كرد, به قصد اين نيامد كه يك روز از اين جـا بـيرون بـرود.احتياطا تـا بـيروت هـم آمـدند و خودشان را به بيروت هم رسـاندند ! مـنتها نـمى خواستند آن قـسمت ها را نـگهدارند, تصميم قطعى رژيم صـهيونيستى اين بود كه بخش جنوب لبنان را نگهدارد و جزو پيكره قلمرو غصبى خـودش قرار بدهد, همچنان كه يك روز بخش كوچكى از فلسطين را اشغال كردند و بـعد بـتدريج بخش هاى ديگرى را هم به آن ملحق و منضم كردند و همه ى فلسطين را اشغال كردند, بعد قسمتى از كشور اردن را هم اشغال كردند, بعد قسمتى از لبنان را هم اشغال كردند, لذا قصد شان اين نبود كه از اين جا خارج بشوند, تـصميم قـطعى داشـتند كـه بمانند, در مقابلشان چه بود؟ در مقابلشان نيروى مـردمى تهيدست بدون هيچ گونه تجهيزات در لبنان بود, يعنى نيروى حزب الله, نـيروى مـقاومت مـسلمانان, نيروى آحاد مردمى كه بمبارانهاى روزمره ى رژيم صـهيونيستى را تـحمل كـردند.سالها طـول كـشيد, اما نتيجه به پيروزى نيروى انسانى يى كه متكى به ايمان و اراده بود, تمام شد, يك بار ديگر آن تصويرى كـه قـدرتهاى اسـتكبارى مى خواستند از آرايش عوامل اثر گذار به ذهنها القا كـنند, بـاطل شـد, معلوم گرديد كه نخير, اين طور نيست كه هركس سلاح و قدرت نـظامى دارد, هـركس قـدرت تـبليغات بين المللى و جهانى دارد , لزوما موفق خواهد شد.
    اگـر در دو, ســه ســالى قـبل, بـه آحـاد مـردم و بـه خـود صـهيونيستها و پـشتيبانانشان گـفته مـى شد كه همين جوانان مومن حزب الله در لبنان بر شما صـهيونيستها پيروز خواهند شد, شما را از اين جا بيرون خواهند كرد, سرزمين خـودشان را از شما بزور پس خواهند گرفت, كسى باور نمى كرد, اما همين مطلبى كه باور نمى شد, اتفاق افتاد ! يك جنگ سريع اتفاق نيفتاد, اما يك مبارزه و مقاومت طولانى چند ساله اتفاق افتاد.
    نـيروى اراده و نـيروى ايـمان, بر آن چيزى كه زرق و برق آن چشمها را خيره مى كرد, فائق آمد.
    من عرض مى كنم ملت عزيز ايران ! ملت شجاع و جوان و مومن و با اراده و مجرب مـا ! بـه مـلتهاى ديگر هم خطاب مى كنم و مى گويم كه اين حادثه, اين واقعه, ايـن تـجربه ى عـظيم قـرآنى و مـكرر اتـفاق افتاده, بازهم ممكن است اتفاق بـيفتد.در كجا ؟ در خود فلسطين.امروز تحليل گران سياسى اين مطلب را بسيار مـستبعد مى شمارند.اگر كسى بگويد همين نيروى ايمان و اراده ى مردمى بر دولت غـاصب و مـستكبر ظالم صهيونيستى ممكن است فائق بيايد, بعضيها اين را ممكن اسـت خـيلى بـعيد بشمارند, بعضى حتى ممكن است آن را محال بدانند, اما نه, محال نيست, ممكن است اين اتفاق بيفتد, اين تكرار همان تجربه يى است كه در صـدر اسلام مكرر اتفاق افتاد , در پيروزى انقلاب اسلامى اتفاق افتاد, در جنگ تـحميلى اتـفاق افـتاد, در ثـبات سـياسى و اقتصادى و اجتماعى نظام جمهورى اسـلامى در طـول ايـن بيست و يك سال اتفاق افتاد, در لبنان هم اخيرا اتفاق افـتاد, ايـن تـكرار همين تجربه است.يك عامل هم بيشتر ندارد, و آن اين كه مـلت فلسطين به نيروى ذاتى خودشان تكيه كنند و خسته نشوند, ايمان و اراده و انگيزه و اميد آنها از آنها گرفته نشود.همچنان كه بعد از بيست و دو سال جـنوب لـبنان بـرگشت, بـعد از گذشت چندين سال ممكن است بخشهايى از فلسطين اشغالى و در نهايت همه فلسطين اشغالى به مردم فلسطين برگردد.امروز عده يى ايـن را خيلى بعيد مى بينند, اما ديروز هم عده يى آزاد شدن جنوب لبنان را بـعيد و مـحال مى دانستند, اما شد! اگر 30 سال پيش در اين كشور كسى مى گفت مـمكن است رژيم پهلوى به وسيله ى اين مردم نابود بشود و از بين برود, هيچ كـس بـاور نـمى كرد, اگر مى گفتند به جاى رژيم طاغوتى پهلوى يك نظام اسلامى سـركار خواهد آمد, هيچ كس باور نمى كرد, اما اين چيز غير قابل باور به حسب ظـاهر, اتـفاق افتاد و معلوم شد كه آرايش حقيقى نيروهاى اثر گذار در تحول سياسى و اجتماعى انسانها , غير از آن چيزى است كه چشمهاى ظاهربين مى بينند و تبليغات استكبارى مى خواهد آن را آن طور وانمود كند.
    نيروهاى اثر گذار, عبارتند از:
    اراده ى انسانى, ايمان انسانى, تصميم گيرى, ايثار پيشروان و رهبران و خسته نـشدن آنها.بله, اگر ملت فلسطين زمام كارشان را به دست آن كسانى بدهند كه نـشان دادند لايق صحنه ى فلسطين نيستند, نشان دادند كه حقيرتر از آن هستند كه بخواهند مساله يى به عظمت مساله ى فلسطين را بر دوش بگيرند, بروند سازش كنند و نقش ايادى و مزدوران رژيم صهيونيستى و آمريكا را ايفا كنند, البته نـتايجى بـه دسـت نـخواهد آمد, اما اگر همچنان كه امروز در صحنه ى فلسطين مـشاهده مـى كنيم, انـسانهاى مومن, جوانان مومن, رهبران مومن, آدمهاى خسته نشو, كسانى كه دلهايشان به نور ايمان ايمان به قرآن و ايمان به اسلام روشن و مـنور است, وسط صحنه باشند و جوانان دور اينها جمع بشوند و ايمانشان را از ايـمان آنـها تغذيه بكنند كما اين كه امروز دارند مى كنند اين حركت پيش خواهد رفت و بدانيد كه يك روز مردم دنيا شاهد آن خواهند بود كه فلسطين به صاحبان اصلى آن از مسلمان و مسيحى و يهودى برخواهد گشت.
    مـن در پـايان صـحبتم بـه مـلت عزيزمان عرض بكنم:ملت عزيز ايران ! اى ملت سرافراز !اى ملتى كه يك بار ديگر تجربه ى قرآنى صدر اسلام را با وجود خود, با حضور خود, با اراده ى خود, با ايثار و فداكارى خود تكرار كرديد و تحقق بخشيديد! اى ملتى كه به پشتيبانى تو و با تكيه ى به تو, خمينى بزرگ توانست مـفاهيم سـياسى دنـيا را عوض كند, توانست معيارها را به هم بريزد, توانست راه نـويى را در مقابل بشريت بگذارد و باز كند ! اى ملت بزرگ ! شما امروز بـه هـمان اراده و ايـمان احـتياج داريـد تـا بـتوانيد آنچه را كه به دست آورده ايـد, تـثبيت كنيد.امروز نظام اسلامى بحمدالله تثبيت شده است, اما آن كـسانى كـه بـا انـقلاب شـما ملت تودهنى خورده اند, آن سياستهايى كه با دست قـدرتمند مـلت ايـران از صحنه ى غارت اين كشور كنار زده شدند, آنها بيكار ننشسته اند, آنها از دشمنى منصرف نشده اند, آنها نقشه هايى دارند.
    خـدا را شـكر مـى كنيم كه بسيارى از نيتهاى سو دشمنان ما, طراحان امنيتى و اطـلاعاتى و سـياسى آمريكايى و صهيونيستى, براى ملت ما روشن شده است.البته هـنوز گـوشه هايى هـست كه بعد از اين براى مردم روشن خواهد شد و من به فضل پروردگار در فرصتى تصوير كلى نقشه ى دشمن را نسبت به نظام خودمان براى ملت افشا خواهم كرد.
    خـطرى كـه در مـردم تداوم اين حركت سرافرازانه را تهديد مى كند, در درجه ى اول عبارت از نا اميدى است.
    اگـر دشمن بتواند مردم ما را, جوانان ما را, قشرهاى ما را, نسبت به آينده ى ايـن حركتشان نا اميد بكند, ضربه خود را زده است, اين خطر عمده است.لذا شما مى بينيد با انواع و اقسام روشها, بيانها, زبانها و شيوه ها سعى مى كنند دلـها را نـسبت بـه تـداوم اين حركت پر افتخار اسلامى مردد و مايوس كنند و اميد را از آنها بگيرند, اين مهمترين خطر است.
    امـا آن كـسانى كـه روى مـردم اثـر مـى گذارند كسانى كه حرفشان, اقدامشان, عـملشان, مـنششان, نـوشته شان, روى مردم اثر مى گذارد چند خطر بزرگ آنها را تـهديد مـى كند كـه بايد خيلى مراقب باشند, يكى خطر خسته شدن است, يكى خطر راحـت طلبى اسـت, يـكى خـطر ميل به سازش است, يكى خطر چسبيدن به منافع نقد اسـت, هـمان بـلايى كـه بر سر كسانى كه انقلاب فلسطين را منحرف كردند, آمد, هـمان خطرى كه بر سر همه ى رهبرانى آمد كه ملتهاى خودشان را از مسير درست و راهى كه شروع كرده بودند, منحرف كردند و باز داشتند.
    بـارهاى سنگين بر روى نيروهاى اثرگذار روى ذهن هاى مردم است, بايد ايمان و پـارسايى خـودشان را تـقويت كنند, بايد اتكاى خودشان را به لطف و فضل خدا زيـاد كـنند, بـايد به دشمن لحظه يى خوشبين نباشند, دشمن در صدد ضربه زدن اسـت.اگر خـواص يـك كـشور يـعنى نـيروهايى كـه بـا زبانشان با قلمشان, با رفـتارشان, بـا امضا شان, بر روى مسير يك ملت اثر مى گذارند ميل به سازش و راحـت طلبى و زندگى مرفه و خوشگذرانى پيدا كنند و از حضور در ميدانهاى خطر خـسته بـشوند, آن وقت خطر تهديد مى كند.لذاست كه شما مى بينيد اميرالمومنين در دوران خـلافت كـوتاه خـود, بـيشترين خـطابش, بـيشترين مـلامتش, بـيشترين توصيه اش, بيشترين تذكرش, به آن كسانى است كه به آنها مسووليت داده بود تا بـخشهاى مـختلفى را در ايـن كـشور بـزرگى كه در اختيار اميرالمومنين بود, اداره كـنند.امام بزرگوار ما بارها و بارها به مسوولان كشور, به ماها , به شاگردان خودش, به دستپروردگان خودش, بارها تذكر مى داد, مضمون آن تذكر اين بـود كـه مـبادا بـه چـرب و شيرين زندگى راحت, خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند.
    پـروردگارا! ايـن مـلت بـزرگ به تو ايمان آورد و در راه تو مجاهدت كرد تو فرموده اى:((ان الله يدافع عن الذين امنوا)) تو وعده كرده اى كه از مومنان, از مجاهدان راه خودت و از پاكبازان دفاع خواهى كرد.پروردگارا! از اين ملت بـزرگ, در راه آرمـان بـزرگش, در راه مقاصد افتخارآميزش, در مقابل دشمنان خـطرناكش دفاع كن و به اين ملت نصرت و پيروزى عنايت فرما.پروردگارا ! نام امـام, راه امام, ياد امام, درسهاى ماندگار امام را در ذهن و دل و عمل ما هميشه زنده بدار.
    پـروردگارا! چـشمه ى امـيد را در دلهاى ما بجوشان.پروردگارا! دشمنان ما را مغلوب و منكوب و منهدم بگردان.
    پـروردگارا ! وحـدت كلمه ى ما, ايمان ما, اراده ى ما, باورهاى ما را روزبه روز رساتر و روشنتر و مستحكمتر بگردان.
    پروردگارا! ما را به فضل خود, به كمك خود, به لطف خود, به وعده ى خود , به آنـچه كـه بـه مـومنان و مـحسنان و صـالحان وعـده فـرموده يى, روز به روز نـزديكتربگردان.پروردگارا! مـا را بـندگان صـالح خودت قرار بده, مرگ ما و زندگى ما را در راه خودت قرار بده.
    پـروردگارا ! مـا را از جـمله ى كـسانى كه به آنها سرباز دين و اسلام گفته مـى شود, قرار بده.پروردگارا! به همه ى ملتهاى مسلمان نصرت عطا كن, به ملت لبنان و فلسطين نصرت كامل عنايت بفرما

صفحه 1 از 52 12345678910111213141516171819202151 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •