در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
:icon_pf(57):
نگاه می کنم نمی بینم چشم مرا هوای تو پر کرده
گوش می کنم نمی شنوم گوش مرا صدای تو پر کرده
:icon_pf(57):
هله هله چون که صوفی گفت می
پیش عارف کی بود معدوم شئ
:icon_pf(57):
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
:icon_pf(57):
ترس مویی نیست اندر پیش عشق
جمله قربانند اندر کیش عشق
:icon_pf(57):
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم
:icon_pf(57):
مثنوی را چون تو مبدا بوده ای
گر فزون گردد تواش افزوده ای
:icon_pf(57):
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
:icon_pf(57):
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
:icon_pf(57):
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قـلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستـاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ر سرنوشت
خطی به روی بخت نــگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایــــــی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه هــای عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنــــم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیــــــگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
:icon_pf(57):