-
مدیر بازنشسته
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
-
مدیر بازنشسته
می توان بر سینه آیینه ها
پاکی عشق تو را تصویر کرد
می توان با هم نوایی های تو
مرگ را هم چاره و تدبیر کرد
-
مدیر بازنشسته
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
-
مدیر بازنشسته
دل تو را دادم چو دیدم روی تو
کز همه خوبان پسندیدم تو را
دل فریبان جهان را یک به یک
دیدم و از جمله بگزیدم تو را
گر جفا راندی نکردم شکوه ای
ور خطا کردی نپرسیدم تو را
خون من خوردی و بخشودم گناه
جان طلب کردی و بخشیدم تو را
رفتی و آخر شکستی عهد خویش
کاش از اول نمیدیم تو را...
-
مدیر بازنشسته
اين دلُ عاشقش نکن
اگه منو دوست نداري
راحت بگو اگه مي خواي
قلب منو جا بذاري
دلم پر از شکايته
اما صدام در نمياد
مي ترسم از دستم بري
کاري ازم بر نمياد
-
مدیر بازنشسته
داد از این دل من
که بسوزد چون شمع
گه به ناکامی دوست
گه به حال دشمن
این دل من چون است ؟
گاه چون شعله برافروخته دل
گاه چون لاله دلش سوخته دل
گاه چون ابر گرفته ست دلم
گه چون دین می رود از دست دلم....
-
مدیر بازنشسته
من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم
من مست سراندازم از عربده نگریزم
-
مدیر بازنشسته
ميدونم با همه قلبم,ترو تنها مي پرستم
حتي توي بي کسي هام, تا هميشه با تو هستم
چه تو باشي چه نباشي
عکس توست تو قاب سينه
هر جا باشم دله عاشق
چهره ء ترو مي بينه
-
مدیر بازنشسته
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
-
مدیر بازنشسته
تمام ناتمام من با تو تمام می شود
شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن