((*مشاعره*))

[bos3000]

در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم

ساغر می ز کف تازه جوانی بمن آر

[bos3000]

روشن از پرتو رويت نظري نيست كه نيست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

[bos3000]

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند

با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

[bos3000]

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود

سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود

[bos3000]

دل که آیینه شاهیست غباری دارد

از خدا میطلبم صحبت روشن رآیی

[bos3000]

یا رب به من تجلی روح و روان ببخش
آرام و صبر وطاقت و تاب وتوان ببخش
یا رب عنایتی کرمی فیض و رحمتی

[bos3000]

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند در این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش که فردا دلت با دگران است

[bos3000]

تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است

گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم

[bos3000]

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

[bos3000]

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر