دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم آن درد را دوا کن
مدیر بازنشسته
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم آن درد را دوا کن
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
كلاه داري و آيين سروري داند
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
در تمام عمر اگر يك روز عاشق بوده اي
از حساب زندگاني روز حشر آسوده اي
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دلم برای تو امشب بهانه می گیرد
غمت بهار دلم را نشانه می گیرد
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از دوستان جاني مشكل توان بريدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وانجا كه به نيك نامي پيراهني دريدن
گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشق بازي از بلبلان شنيدن
بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
كاخر ملول گردي از دست لب گزيدن
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
ندارد چشم من تاب نگاه صحنه سازیها
من یک رنگ بیزارم از این نیرنگ بازیها
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
ايدل آندم كه خراب از مي گلگون باشي
بي زر و گنج به صد حشمت قارون باشي
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند
چشم دارم كه بجاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم انست كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مكن
ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دامن كشان همي شد در شرب رز كشيده
صد ماهرو ز رشكش جيب قصب دريده
:icon_pf(57):
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول