آفت این در هوا و شهوت است
ورنه اینجا شربت اندر شربت است
مدیر بازنشسته
آفت این در هوا و شهوت است
ورنه اینجا شربت اندر شربت است
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
تنگ غروب از سـنــــگ بابا نـان درآورد
آن را بــــــرای کودکان لاغــــــر آورد
مادر بــرای بار پنجــــــم درد کـــــرد و
رفت و دوباره باز هم یک دختــــر آورد
گفتند دخـتر نانخور است و با خودش هم
ای کاش می شد یک شکم نان آور آورد
تنگ غروب آمد پدر با سنـــــگ در زد
یک عده هم مهمان بــــــرای مادر آورد
مردی غریبه با زنانــــــــــی چادری که
مهمان ما بودنــــد را پـــشــت در آورد
مرد غریبه چای خــــــورد و مهربان شد
هی رفت و آمد هدیه ای آخر سر آورد
من بچه بودم وقت بازی کردنــــــم بود
جای عروسک او چرا انگشتــــــر آورد
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دل که دلبر دید کی ماند ترش
بلبلی گل دید کی ماند خموش
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
شده ام خراب و بدنام و هنوز اميدوارم
كه به همت عزيزان برسم به نيكنامي
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دیری است که دل ،آن دل دلتنگ شدن ها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها
آه ای نفس از نفس افتاده کجا رفت؟
در نای نی افتادن و آهنگ شدن ها
کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون ،کو؟
جاری ز رگ سوخته ی چنگ شدن ها
زین رفتن کاهل چه تمنای فتوحی؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدن ها
پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسوده فرسنگ شدن ها
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دوش از جانب آصف پيك بشارت آمد
كز حضرت سليمان عشرت اشارت آمد
:icon_pf(57):
مدیر بازنشسته
دوباره دلهره با این دو فرد در باران
دوباره زمزمه هاشان چه سرد در باران
:icon_pf(57):
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول