صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: ... نگاهى به حديث غدير ...

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    New 1 ... نگاهى به حديث غدير ...

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم


    الحمد للّه ربّ العالمين، والصّلاة والسّلام على سيّدنا ونبيّنا محمّد وآله الطيّبين الطّاهرين، ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين.


    پيش گفتار

    از حديث هايى كه همواره مورد توجّه انديشمندان بوده «حديث غدير» است. حديث شريفى كه در سايه اهتمام خداى سبحان، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله،

    ائمّه اطهار عليهم السلام و بزرگان صحابه داراى جايگاه ويژه اى بوده است. از اين رو انديشمندان اسلامى در قرون متمادى به آن پرداخته اند.

    در قرآن كريم مى خوانيم:

    (يا أيُّهَا الرَّسُوْلُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) 1

    اى پيامبر! آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ كن.


    اين آيه كريمه از آيات مربوط به «روز غدير» است. خداوند متعال پيش از اين آيه مى فرمايد:

    (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلاََدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ* وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ

    وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ)
    2


    و اگر اهل كتاب ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، گناهان آنان را مى بخشيديم و آنان را در بهشت پرنعمت وارد مى ساختيم. و اگر آنان به تورات و انجيل و آن چه از پروردگارشان بر آن ها نازل شده برپا مى داشتند، به طور حتم از نعمت هاى آسمانى و زمينى برخوردار مى شدند. عدّه اى از آنان مردمانى معتدل و ميانه رو و بسيارى از آنان بدكردارند.


    هم چنين در آيه بعد از آيه غدير مى فرمايد:

    (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْء حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِن رَبِّكُمْ

    وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ);3

    (اى پيامبر!) به اهل كتاب بگو: شما هيچ جايگاهى (نزد خدا) نداريد مگر اين كه تورات، انجيل و آن چه را كه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده برپا داريد، ولى به يقين آن چه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده بر طغيان و كفر بسيارى از آنان مى افزايد. بنا بر اين بر حال قوم كافر افسوس مخور!


    گرچه آيه غدير در سياق آيه هايى است كه خداوند اهل كتاب را مورد خطاب قرار داده است; ولى به طور كامل و بدون كم و كاست قابل تطبيق بر امّت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نيز مى باشد. به اين بيان كه اگر امّت اسلام ايمان آورده و تقوا پيشه مى كردند، همانا گناهانشان را مى بخشيديم و آنان را در بهشت پرنعمت وارد مى كرديم. اگر آنان به دستورات قرآن و سخنان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به طور كامل عمل مى نمودند و آن چه را كه در قرآن درباره امير مؤمنان على عليه السلام و اهل بيت طاهرين عليهم السلام نازل شده است بر ديده نهاده و با جان و دل مى پذيرفتند، به طور حتم از نعمت هاى آسمانى و زمينى بهره مند مى شدند، و از امّت اسلام نيز برخى معتدل و ميانه رو و بسيارى بدكردارند.

    به تعبير ديگر، خداوند متعال پيش از آيه غدير مى فرمايد:

    (وَلَوْ أنَّهُمْ أقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ);

    و اگر اهل كتاب تورات و انجيل را اقامه مى كردند.

    و بعد از آيه غدير مى فرمايد:

    (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيء حتّى تُقِيْمُوا التَّوْرَاةَ والإنْجِيْلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِن رَبِّكُمْ);

    بگو اى اهل كتاب! شما هيچ جايگاهى (نزد خدا) نداريد مگر اين كه تورات، انجيل و آن چه را كه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده برپا داريد.

    با اين وجود مى فرمايد:

    (لَيَزِيْدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَكُفْراً فلا تَأْسَ عَلَى القَوْمِ الكافِرِين);

    ولى به يقين آن چه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده بر طغيان و كفر بسيارى ـ از اين امت ـ مى افزايد. بنا بر اين بر حال اين قوم كافر افسوس مخور!

    با تطبيقى كه گذشت، ترجمه اين فراز از آيه چنين خواهد بود:

    آن سان كه اهل كتاب پيش از نزول قرآن مأمور به عمل كردن به كتاب هايشان بودند ـ يهوديان مأمورند به تورات عمل كنند و نصرانى ها به انجيل ـ
    مسلمانان نيز موظّف اند كه به كتاب خدا و سنّت پيامبرشان پايبند باشند كه با التزام عملى به كتاب و سنّت، بركات آسمان و زمين بر آنان خواهد باريد;
    ولى افسوس كه آن چه از جانب خداوند متعال بر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نازل شد، به جاى آن كه در عمل به دستورات قرآن و سنّت پايبند شوند،
    بر طغيان و كفر آنان افزود!

    بنا بر اين در ميان آياتى كه خداوند متعال بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرو فرستاده، واقعه غدير از جلوه خاصّى برخوردار است;
    چرا كه خداوند متعال در آيه ابلاغ (واقعه غدير) با بيانى قاطع و خطابى توأم با تهديد، رسول برگزيده خويش را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد:

    (يا أيُّهَا الرَّسُوْلُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ);4

    اى پيامبر! آن چه از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى.


    شاهد ديگر بر مسأله نصب اميرالمؤمنين عليه السلام به جانشينى پس از رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله، سخن خود رسول خدا است
    كه در خانه حضرت ابوطالب عليه السلام مطالبى در اين باره فرمود كه به «حديث يوم الاِنْذار» و يا «حديث الدّار» معروف شد.5 پيامبر در آن روز چنين فرمود:

    أمرني ربّي بأن اُبلّغ القوم ما اُمرت به، فضقت بذلك ذرعاً حتّى نزل جبرئيل وقال: إن لم تفعل لم تبلّغ ما اُرسلت به;6

    پروردگارم به من امر فرموده است كه آن چه را كه مأمور به آن شده و براى آن فرستاده شده ام به مردم برسانم (و از اين كه مبادا مردم انكار كنند) از اين فرمان دلتنگ شدم، تا اين كه جبرئيل نازل شد و از جانب خداوند چنين فرمان آورد كه اگر آن چه را مأمور به تبليغ آن شده اى انجام ندهى، مأموريّت و رسالتى را كه بدان برانگيخته شده اى انجام نداده اى.

    بنا بر آن چه بيان شد، شواهد بالا به ويژه داستان خانه ابوطالب عليه السلام و نيز شواهد بسيار ديگرى كه در جاى خود آمده، بيان گر اين است كه ابلاغ امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و خلافت نخستين امام شيعيان، از مهم ترين امورى بود كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از آغاز دعوت تا واپسين لحظات زندگى خويش، از طرف خداوند متعال به آن مأمور بوده است; چرا كه آيه تبليغ در سوره مائده است و اين سوره به اتفاق نظر همه مسلمانان آخرين سوره از قرآن است كه نازل شده است.

    قُرْطُبى در تفسير خود، به صراحت ادّعاى اجماع مى كند كه سوره مائده، آخرين سوره اى است كه نازل شده و برخى از آيات آن نيز در حجّة الوداع نازل شده است.7
    همان طور كه در روايات شيعه نيز به اين مطلب تصريح شده است.

    با وجود چنين اجماع و نصّى، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در تمام دوران رسالت مبارك و خجسته خود، در كنار فراخوانى مردم به ايمان به خداى تعالى و رسالت خويش، آنان را به خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين عليه السلام پس از خودش دعوت فرموده و اين امر الهى را به آنان ابلاغ مى نمود.

    حديث غدير، از جهات متعددى داراى عظمت و جلالت است كه به برخى از آن ها اشاره مى نماييم:

    1 . شرايط خاصّى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله خطبه غدير را در آن شرايط ايراد فرموده است.
    2 . سخنانى كه در ضمن اين خطبه از زبان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله جارى شده است، بدون هيچ گونه شكّ و شبهه اى از نظر فنون زبان عرب دلالت بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام مى نمايد.
    3 . آياتى از قرآن كريم كه درباره واقعه غدير نازل شده است.


    گفتنى است كه عدّه بسيارى از انديشمندان در ماندگارى و نقل و نشر اين حديث شريف متحمّل زحمات طاقت فرسايى شده اند;
    همان گونه كه منكران آن نيز در ردّ، كتمان و بى اهميّت جلوه دادن اين حديث از هيچ كوششى فروگذار نكرده اند.

    ما در اين پژوهش به طور گذرا حديث غدير را در سه بخش بررسى خواهيم كرد:

    1 . نگاهى به متن حديث غدير;
    2 . كوشش هايى در اثبات حديث غدير;
    3 . تلاش هايى ناكارآمد براى بى اعتبار كردن حديث غدير.


    سيّد على حسينى ميلانى

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بخش يكم ::: نگاهى به متن حديث غدير



    متن حديث غدير

    پيش از آن كه به بررسى سند «حديث غدير» بپردازيم و دلالت آن را بر خلافت و جانشينى بلافصل مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام توضيح دهيم،

    باید به دو متن از حديث غدير كه در مصادر معتبر اهل تسنّن آمده است اشاره نماييم:

    به روايت احمد بن حنبل

    احمد بن حنبل در كتاب مسند خود، به سند صحيح از زيد بن ارقم چنين نقل مى كند:

    همراه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در سرزمينى به نام «خمّ» فرود آمديم. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به نماز امر فرمود
    و در شدّت گرما نماز را به پا داشت و پس از آن براى ما خطبه اى ايراد فرمود. براى آن سرور ـ با پارچه اى كه بر درخت تنومندى انداخته بودند ـ سايبانى آماده شد.
    آن بزرگوار در ضمن خطبه اش چنين فرمود:

    ألستم تعلمون؟ ألستم تشهدون أنّي أولى بكلّ مؤمن من نفسه؟

    آيا نمى دانيد؟ آيا شهادت نمى دهيد كه من به هر مؤمنى از خودش (در تمام امور) سزاوارترم؟

    همه مخاطبان در جواب گفتند: آرى.

    حضرت فرمود:

    فمن كنت مولاه فإنّ عليّاً مولاه. اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه (1)

    هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست.

    خدايا! دشمن بدار هر كه با على دشمنى ورزد; و دوست بدار آن كه با او از در دوستى درآيد.




    به روايت نَسائى

    اين روايت را نَسائى، نويسنده كتاب سنن، به سند صحيح از ابوالطّفيل، از زيد بن ارقم چنين نقل مى كند:

    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از حجّة الوداع مراجعت مى فرمود، در غدير خمّ فرود آمد. امر فرمود كه زير درختان آن جا را جاروب كردند،

    سپس فرمود:

    كأنّي قد دعيت فأجبت وإنّي تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما،
    فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض;


    گويا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شده ام; از اين رو دعوت او را اجابت كردم. به راستى كه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاى مى گذارم كه يكى از آن دو بزرگ تر از ديگرى است: قرآن كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من هستند. پس توجّه داشته باشيد كه پس از من با آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد. همانا آن دو هرگز از يك ديگر جدا نمى شوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.


    سپس فرمود:

    إنّ اللّه مولاي وأنا وليّ كلّ مؤمن;

    به راستى كه خداوند مولا و سرپرست من است و من ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.

    آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:

    من كنت وليّه فهذا وليّه. اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه;


    هر كس من سرپرست او هستم، پس اين (على) سرپرست اوست. خدايا! دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.


    ابوالطّفيل مى گويد: به زيد بن ارقم گفتم: آيا خودت اين كلام را از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدى؟

    زيد گفت: به راستى كه(2) در آن سرزمين در زير آن درختان كسى نبود مگر اين كه با چشمانش آن حضرت را ديد و با گوش هايش اين كلام را از او شنيد.(3)



    آن چه بيان شد دو متن از حديث شريف غدير بود كه به سند معتبر از زيد بن ارقم نقل شد.

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نكاتى ارزنده


    اكنون توجّه به چند نكته ضرورى است كه به آن ها اشاره مى شود:

    نكته يكم. حديث غدير در صحيح مسلم، مسند احمد و در بسيارى از منابع حديثى اهل تسنّن چنين آمده است كه راوى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى ما خطبه خواند(1)

    در تعبير ديگر، راوى مى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله برخاست و براى ما خطبه خواند; ولى در المستدرك آمده است:

    پس پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله برخاست و خطبه خواند و در آن خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه كه خدا مى خواست موعظه كرد.(2)

    حافظ ابوبكر هيثمى در مجمع الزّوائد مى نويسد: راويان گويند: به خدا سوگند! پيامبر تمام امورى را كه تا روز رستاخيز واقع مى گردد براى ما بازگو كرد.(3)

    اكنون حق ما نيست كه از راويان، محدّثان و كسانى كه خود را امين بر سنّت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قلمداد مى كنند بپرسيم كه به راستى اين خطبه اى كه

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در روز غدير ايراد فرموده و تمام امورى را كه تا روز رستاخيز رخ خواهد داد بيان نموده كجاست؟


    چرا از نقل اين خطبه خوددارى كرده اند؟



    آيا اين پرسش، پرسشى بى جا و بى مورد است؟

    آيا تاريخ اين حقّ مسلّم را به نسل هاى آينده نمى دهد كه درباره عدم نقل چنين ميراث گرانبهايى
    (كه بنا بر نقل مجمع الزّوائد هيثمى مشتمل بر جميع وقايع آينده و امور مهمّ مربوط به سرنوشت اين امّت بود)




    گذشتگان را مورد مؤاخذه قرار بدهند؟ چرا و به چه دليل از نقل اين اثر گران قيمت خوددارى ورزيدند؟

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در آن خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه كه خدا مى خواست موعظه كرد.

    پس مواعظ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در روز غدير چه شد؟

    تذكّرات آن سرور در آن روز چه شد؟

    چرا خطبه را ترك كرده و نقل نكردند؟

    مگر اينان حافظان سنّت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نبودند؟

    مگر وظيفه مسلّم آنان نقل فرمايشات دُرَربار آن سرور عالميان براى امّت نبود؟

    چه شد كه با خوددارى از نقل چنين ميراث پربهايى خسارتى جبران ناپذير بر پيكره ذخاير علمى اين امّت وارد نمودند؟

    آيا جوابى قانع كننده براى اين خطاى گذشت ناپذير مى توانند ارائه دهند؟

    نكته دوم. در علم حديث، قانونى وجود دارد كه مى گويند:


    الحديثُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً;

    برخى از حديث ها، برخى ديگر را تفسير و بيان مى نمايند.



    يعنى حديث به سان قرآن است، آن سان كه برخى از آيات قرآن مفسّر و مبيّن آيات ديگرى است و پرده اجمال و ابهام را از آيات ديگر برمى دارد; در روايات نيز همين گونه است.

    با توجه به دو متن حديثى كه با سند صحيح ارائه شد; متن يكى، متن ديگرى را تفسير مى كند; به اين بيان كه در يك نقل آن مى فرمايد:

    من كنت مولاه فإنّ عليّاً مولاه;

    و در نقل ديگرى مى فرمايد:

    من كنت وليّه فهذا وليّه;

    به عبارت ديگر، در يك نقل واژه «مَوْلى» و در نقل ديگر واژه «ولىّ» به كار برده شده است. بنا بر اين اگر كسى در معناى واژه «مَوْلى» تشكيك نمايد و بگويد:

    مولى در اين حديث شريف به معناى «ولىّ» يا «اَوْلى» نيست، به طور مسلّم وجود «ولىّ» در نقل دوم، جايى براى اين تشكيك باقى نمى گذارد.

    البتّه در جاى خود، شاهدهاى بسيارى در نقل هاى مختلف ـ كه از نظر سندى صحيح هستند ـ متن حديث غدير وجود دارد كه تمام آن ها مفسِّر و مبيّن كلمه «مَوْلى» هستند. همان گونه كه اشاره شد اين ها بر فرض آن است كه ما در فهم معناى كلمه «مَوْلى» در حديث غدير دچار ترديد و ابهام شده و محتاج به تفسير، بيان و اقامه شاهد باشيم كه در اين صورت از اين قرائن به اصطلاح «منفصله» استفاده خواهيم كرد و حال آن كه در خود نقلى كه كلمه «مَوْلى» موجود است، قرائن متّصله بسيارى است كه جايى براى ابهام اين لفظ باقى نمى گذارد.




    نكته سوم. مسلم بن حَجّاج قُشَيرى نيشابورى نيز در صحيح خود به نقل حديث شريف غدير پرداخته بى آن كه آن را نقل نمايد;

    يعنى فقط به نقل ابتداى حديث كه همان مضمون حديث ثقلين است بسنده كرده، در صورتى كه بنا بر نقل نَسائى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    كأنّي قد دعيت فاجبت وإنّي تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما، فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا علي الحوض;

    گويا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شده ام; از اين رو دعوت او را اجابت كردم. به راستى كه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاى مى گذارم،

    يكى از آن دو بزرگ تر از ديگرى است: قرآن كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من هستند. پس توجّه داشته باشيد كه پس از من با آن دو چگونه رفتارى خواهيد كرد.

    همانا آن دو هرگز از يك ديگر جدا نمى شوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

    آن گاه حضرتش فرمود:

    إنّ اللّه مَوْلايَ وأنا وليُّ كُلِّ مُؤْمِن...;(4)

    به راستى كه خداوند مولا و سرپرست من است ومن ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.

    به ديگر سخن، مسلم نيشابورى، فقط بخشى از حديث غدير را كه همان مضمون حديث ثقلين است با اندك تغييرى در الفاظ نقل كرده است;

    ولى بخشى را كه با خطبه غدير و نصب اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت بلافصل ارتباط مستقيم دارد، نقل نكرده است. آن جا كه مى فرمايد:


    من كنت مولاه فهذا علي مولاه;

    هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست.




    ولى با اين حال ما از مسلم بن حَجّاج سپاسگزاريم; چرا كه دست كم همين مقدار از حديث را به عنوان حديث غدير نقل كرده است تا معلوم باشد

    كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله خطبه اى به نام خطبه غدير ايراد فرموده است; زيرا بُخارى حتى كلمه اى از خطبه مفصل غدير را نقل نكرده است(!!)

    از اين رو جا دارد كه از مسلم بن حَجّاج براى همين اندازه از امانت دارى او تشكّر كرد!

    شايد كسى از مسلم بن حجّاج در عدم نقل بخش پايانى حديث غدير دفاع كند و بگويد: اساتيد مسلم و راويان حديث، بيش از اين مقدار براى او نقل نكرده اند.

    يا بگويد: مسلم بر مبناى شروط و ضوابطى كه در كتاب صحيح دارد، سند ديگرى از اسانيد حديث غدير جز اين حديث ناقص داراى آن شرايط نيافته

    كه مشتمل بر همين مقدار از الفاظ است و او در نقل آن مقدار نيز كوتاهى نكرده است.

    در پاسخ اين دفاع بايد گفت: اين مطالب، فرضيّه اى بيش نبوده و پذيرفتنى نيست; ولى با اين وجود ما از مسلم بن حَجّاج براى نقل همين مقدار از حديث

    به عنوان «حديث غدير» تشكّر مى نماييم.

    كوتاه سخن اين كه بررسى «حديث غدير» به فرصت بيشترى نياز دارد كه در اين مختصر نمى گنجد; از اين رو ما به ذكر سرفصل ها و نكات مهمّ آن اكتفا مى كنيم.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بخش دوم :: كوشش هايى در اثبات حديث غدير ::



    در اين بخش نكاتى را پيرامون اثبات حديث غدير بيان مى نماييم:
    1 . غدير از ديدگاه قرآن

    درباره واقعه غدير و اهميّت اين روز، آياتى از قرآن نازل شده است. پيش از خطبه غدير اين آيه نازل شد:

    (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) (1)

    اى پيامبر! آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) ابلاغ كن; و اگر چنين نكنى، رسالت خدا را انجام نداده اى.

    آن گاه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله خطبه را به پايان رساند، اين آيه كريمه فرو فرستاده شد:

    (اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاْسْلامَ ديناً) (2)

    امروز دين شما را به حدّ كمال رسانده و نعمت را بر شما تمام كردم و آيين اسلام را برايتان برگزيدم.

    هنگامى كه خطبه غدير پايان يافت و مسأله بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام به طور جدّى مطرح شد، عربى درخواست عذاب نمود و اين آيه درباره او نازل شد:

    (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع) (3)

    درخواست كننده اى تقاضاى وقوع عذابى نمود.

    * خلاصه شأن نزول اين آيه مباركه چنين است:

    پس از آن كه واقعه غدير پايان يافت، شخصى به نام «حارث بن نُعمان فهرى» نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و با حالى آشفته به حضرتش چنين خطاب كرد:
    ما را به نماز گزاردن امر نمودى امتثال كرديم. دستور به پرداخت زكات فرمودى اطاعت كرديم و...
    و اكنون بازوى پسر عمويت را گرفته و او را به عنوان ولىّ و سرپرست بر ما نصب نمودى! آيا اين دستور از پيش خود توست يا از خدا؟

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در پاسخ فرمود:

    والّذي لا إله إلاّ هو، هذا من اللّه;

    به خدايى كه جز او معبودى نيست سوگند! اين فرمانى از جانب خداوند است.




    حارث پشت كرد و به طرف مركب خود حركت كرد و مى گفت: خدايا! اگر آن چه محمّد مى گويد حق است، بارانى از سنگ هاى آسمانى بر ما ببار

    و يا عذاب دردناكى بر ما فرو فرست!

    هنوز به مركبش نرسيده بود كه خداوند سنگى فرو فرستاد كه بر فرقش خورد و از انتهای دامنش بيرون گشت.

    در اين هنگام خداوند اين آيه را نازل فرمود:

    (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ) (4)

    درخواست كننده اى تقاضاى وقوع عذابى كرد. اين عذاب براى كافران است و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند.(5)

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    2 . شمار راويان حديث غدير از صحابه

    طبق تحقيقى كه انجام يافته است، بيش از يك صد و بيست مرد و زن صحابى به نقل حديث غدير پرداخته اند

    و محدثان اهل سنّت در كتاب هايشان با سلسله سندهاى خود حديث غدير را از اين ها نقل كرده اند

    كه اين روايت ها در كتاب هايى كه به طور مستقل در زمينه حديث غدير نوشته شده آمده اند.

    در ميان مورّخان و سيره نويسان، نسبت به شمار حاضران در روز غدير و شنوندگان خطبه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اختلاف نظر است

    كه بنا بر برخى از اقوال، شمار حاضران در آن اجتماع، يك صد و بيست هزار نفر بوده است و واضح است كه با توجّه به اين نقل،

    حديث غدير فقط از10001 حاضران، به ما رسيده است.

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    3 . راويان حديث غدير از تابعين


    نكته ديگر اين كه تعداد راويان حديث غدير از تابعين، چند برابر صحابه است. البتّه اين امرى روشن است؛

    زيرا افراد بسيارى از تابعين اين حديث شريف را از يك صحابى شنيده اند و اين حديث را براى تعداد زيادى از شاگردان خود نقل كرده اند.

    از اين رو شمار علماى اهل تسنّن در قرون متمادى كه در زمره راويان حديث غدير به شمار مى آيند به صدها نفر مى رسد.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    4 . اسناد حديث غدير


    حديث غدير با سندهاى بسيارى نقل شده و فراتر از حدّ تواتر است.

    از اين رو سندهاى اين حديث قابل شمارش نيست. سه شاهد بر اين مطلب مى توان ارائه كرد:
    .
    نخست. كتاب هايى كه درباره سندهاى حديث غدير تأليف شده به حدّى زياد است كه اگر بخواهيم

    به نام آن ها اشاره كرده و نگارندگان آن ها را ـ از علماى بزرگ گذشته ـ معرفى كنيم، سخن به درازا مى كشد

    و در اين نوشتار نمى گنجد.
    .
    دوم. عدّه اى از نگارندگان بزرگ اهل تسنّن، با جمع آورى احاديث متواتر، كتاب هايى در اين زمينه تأليف كرده اند

    كه «حديث غدير» نيز در بسيارى از آن تأليفات، به عنوان حديثى متواتر ذكر شده است.

    براى نمونه به ذكر چند مورد اكتفا مى شود:
    .
    1 . جلال الدين عبدالرحمان سيوطى كه يكى از بزرگ ترين علماى اهل تسنن در قرن نهم و دهم و داراى تأليفات بسيارى است، چند كتاب جداگانه در احاديث متواتر تأليف نموده و «حديث غدير» را در آن ها آورده است.(1)
    .
    2 . مرتضى زبيدى، نويسنده كتاب تاج العروس كه از معتبرترين كتاب هاى لغوى است، يكى از تأليفاتش را به احاديث متواتر اختصاص داده و «حديث غدير» را در آن ذكر كرده است.(2)
    .
    3 . كتّانى نيز كتابى را در احاديث متواتره نگاشته و «حديث غدير» را در آن آورده است.(3)


    4 . شيخ على متقى هندى، نگارنده كتاب كنز العمّال، كتاب ويژه اى در احاديث متواتر نگاشته و «حديث غدير» را در آن آورده است.
    5 . ملاّ على قارى هروى نيز كتابى در خصوص احاديث متواتر تأليف نموده است و «حديث غدير» را در آن ذكر كرده است.
    بنابر اين، «حديث غدير» در كتاب هايى كه به احاديث متواتر اختصاص دارد موجود است.

    سوم. عدّه زيادى از محدّثان و حافظان بزرگ اهل تسنن به تواتر حديث غدير تصريح نموده اند

    كه براى نمونه به ذكر نام سه نفر از آنان اكتفا مى شود:
    1 . شمس الدين ذهبى، با تعصّب شديدى كه به عقايد اهل تسنّن دارد مى گويد: حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اين سخن را فرموده است.(4)


    2 . ابن كثير دمشقى نيز در كتاب البداية و النّهايه به تواتر «حديث غدير» اعتراف مى كند.(5)


    3 . حافظ كبير شمس الدين جَزَرى نيز در كتاب اَسنى المطالب فى مناقب علىّ بن ابى طالب عليهما السلام، به تواتر «حديث غدير» اعتراف مى نمايد.(6)
    .
    .
    البته ما در اين جا فقط به چهار نكته اساسى اشاره كرديم كه هر كدام از آن ها به تأليف جداگانه اى نياز دارد

    و از حوصله اين نوشتار بيرون است.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    نگاهى به راويان حديث غدير


    همان طور كه بيان شد، حديث غدير در اصطلاح «دراية الحديث» فراتر از حدّ تواتر است
    و شكّى در صدور آن از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نيست، آن سان كه شمس الدّين ذهبى به اين مطلب تصريح كرده است;
    ولى اكنون اسامى مشهورترين راويان اين حديث را از پيشوايان و حافظان اهل سنّت در قرون مختلف ذكر مى نماييم:
    1 . محمّد بن اسحاق، نويسنده كتاب سيره ابن اسحاق;
    .
    2 . مَعْمَر بن راشد;
    .
    3 . محمّد بن ادريس شافعى، پيشواى شافعى ها;
    .
    4 . عبدالرزّاق بن همّام صنعانى، استاد بُخارى و نگارنده كتاب المصنَّف;
    .
    5 . سعيد بن منصور، نويسنده كتاب المُسْنَد;
    .
    6 . احمد بن حنبل شيبانى، پيشواى حنبلى ها و نگارنده كتاب المسند;
    .
    7 . ابن ماجه قزوينى، نويسنده يكى از صحاح ششگانه;
    .
    8 . ابوعيسى تِرمذى، نويسنده يكى ديگر از صحاح ششگانه;
    .
    9 . ابوبكر بزّار، نگارنده المسند;
    .
    10 . ابوعبدالرحمان نَسائى، نويسنده كتاب سنن، يكى از صحاح ششگانه;
    .
    11 . ابويَعْلى موصلى، نگارنده كتاب المسند;
    .
    12 . ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى، مؤلف دو كتاب مشهور و معروف تفسير و تاريخ;
    .
    13 . ابوحاتِم ابن حِبّان، نويسنده كتاب الصّحيح;
    .
    14 . ابوالقاسم طبرانى، نويسنده كتاب هاى معجم صغير، اوسط و كبير;
    .
    15 . حافظ ابوالحسن دارقُطْنى.
    .
    وى در زمان خود پيشواى بغداد بوده است و در ميان مشايخ حديث عامّه، به «اميرالمؤمنين در حديث» لقب يافته است;
    .
    16 . حاكم نيشابورى، نگارنده كتاب المستدرك على الصّحيحين;
    .
    17 . ابن عبدالبَرّ، مؤلّف كتاب الإستيعاب;
    .
    18 . خطيب بغدادى، نويسنده كتاب تاريخ بغداد;
    .
    19 . ابونعيم اصفهانى، نگارنده كتاب هاى حلية الاولياء، دلائل النّبوّة و كتاب هاى ديگر;
    .
    20 . ابوبكر بيهقى، نويسنده كتاب السّنن الكبرى;
    .
    21 . بَغَوى، نگارنده كتاب مصابيح السنّة;
    .
    22 . جاراللّه زمخشرى، مؤلّف كتاب الكشّاف;
    .
    23 . ابن عساكر دمشقى، نويسنده كتاب تاريخ مدينة دمشق;
    .
    24 . فخر رازى، نويسنده كتاب مفاتيح الغيب، معروف به تفسير كبير;
    .
    25 . ضياء مَقْدِسى، نويسنده كتاب المختاره;
    .
    26 . ابن اثير جَزَرى، نويسنده كتاب أُسْد الغابه;
    .
    27 . حافظ كبير ابوبكر هيثمى، نويسنده كتاب مجمع الزوائد;
    .
    28 . حافظ مِزّى از حافظان بزرگ اهل تسنّن، نويسنده كتاب تهذيب الكمال;
    .
    29 . حافظ ذهبى، نويسنده كتاب تلخيص المستدرك و كتاب هاى ديگر;
    .
    30 . حافظ خطيب تبريزى، نويسنده كتاب مشكاة المصابيح;
    .
    31 . نظام الدين نيشابورى، نويسنده كتاب غرائب القرآن در تفسير;
    .
    32 . ابن كثير دمشقى، نگارنده كتاب تفسير القرآن العظيم معروف به تفسير ابن كثير و كتاب البداية والنّهايه در تاريخ;
    .
    33 . حافظ ابن حجر عسقلانى.
    .
    اهل تسنّن او را به «شيخ الاسلام» ملقّب ساخته و يكى از علماى بزرگ آن ها به شمار مى آيد كه در نقل روايات و استدلال هايش مورد اعتماد است. او كتاب هاى زيادى نوشته كه مهم ترين آن ها فتح البارى فى شرح صحيح البُخارى است.
    .
    34 . عينى حنفى، نويسنده كتاب عمدة القارى فى شرح صحيح البُخارى;
    .
    35 . حافظ جلال الدين سيوطى، نويسنده كتاب هاى بسيار و معروف;
    .
    36 . ابن حجر مكّى، نويسنده كتاب الصّواعق المحرقه;
    .
    37 . شيخ على متّقى هندى، نويسنده كتاب كنز العمّال;
    .
    38 . شيخ نور الدّين حلبى، نويسنده كتاب السيرة الحلبيّه;
    .
    39 . شاه ولىّ اللّه دهلوى.
    .
    وى نويسنده كتاب هاى بسيارى است. اهل سنّت او را «علاّمه هند» ناميده، بر كتاب هايش اعتماد كرده و از آن ها نقل مى نمايند;
    .
    40 . شهاب الدين خفاجى.
    .
    وى شخصيّتى محقق اديب و محدّث است. او كتاب نسيم الرّياض را در شرح شفاء قاضى عياض نوشته و تعليقه مفصّلى بر تفسير بيضاوى نگاشته است كه هر دو از كتاب هاى معتبر در نزد اهل سنّت هستند.
    .
    41 . مرتضى زبيدى، نويسنده كتاب تاج العروس فى شرح القاموس;
    .
    42 . احمد زينى دحلان، نويسنده كتاب السّيرة الدحلانيه;
    .
    43 . شيخ محمّد عبده مصرى، نويسنده كتاب هاى تفسير و شرح نهج البلاغه و آثار ديگر.
    .

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    چرا اهل سنّت حديث غدير را (به طور کامل) نقل نكرده اند؟

    در پاسخ اين پرسش ناگزيريم اشاره اى گذرا به اين مطلب بنماييم كه اگر پژوهشگر با انصاف و آزادانديش

    به سندها و متن هاى «حديث غدير» توجّه نمايد، به قراين بسيارى دست مى يابد كه انگيزه هاى عدم نقل

    و يا موانع نقل «حديث غدير» را به وضوح روشن مى سازد. ما براى نمونه با ارائه چند متن و با نقل هاى مختلف، به يكى از آن موانع اشاره مى كنيم.

    يكى از راويان چنين مى گويد: ابن ابى اوفى بينايى خود را از دست داده بود. او را در راه رو خانه اش ديدم و درباره حديثى از او پرسيدم.
    گفت: به راستى كه شما مردم كوفه حالاتى داريد كه نمى توانيم برايتان احاديث را نقل نماييم.
    گفتم: خداوند كارهايت را به سامان برساند! واقعيت آن است كه من از آن گروه نيستم و از طرف من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
    وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: كدام حديث را مى خواهى براى تو نقل كنم؟
    راوى گويد: گفتم: حديث على عليه السلام در غدير خم را... .(1)


    راوى ديگرى مى گويد: نزد زيد بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حديثى در شأن على عليه السلام در روز غدير خم براى من نقل كرده است.

    من دوست دارم آن حديث را از خودت بشنوم.
    زيد بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى داريد كه مانع از نقل حديث براى شما مى شود.
    به او گفتم: از طرفِ من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
    وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذيرفت و گفت: آرى، ما در جُحْفه بوديم... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود.
    به او گفتم: آيا رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟


    خدايا! دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.




    زيد بن ارقم گفت: من آن چه را كه شنيدم به تو بازگو كردم !(2)

    اكنون اگر اين حديث را كه در مسند احمد از زيد بن ارقم نقل شده است، با حديثى كه در بخش پيشين از زيد بن ارقم آورديم

    ـ كه آن نيز در مسند احمد آمده بود ـ بسنجيد، به خوبى درمى يابيد كه در اين نقل، از بيان ذيل حديث

    كه همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حقّ دوستان و نفرين آن بزرگوار بر دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام است

    خوددارى شده است، آن جا كه فرمود:


    فمن كنت مولاه، فإنَّ عليّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه;


    هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست.


    خدايا! دشمن بدار هر كه با على دشمنى ورزد; و دوست بدار آن كه با او از در دوستى درآيد.



    در حالى كه همين جمله توسّط خود زيد بن ارقم در كتاب مسند احمد ـ آن سان كه گذشت ـ موجود است.


    جالب توجّه اين كه احمد بن حنبل اين دو حديث را با فاصله چند صفحه آورده است;


    ولى زيد بن ارقم در يك حديث كلام رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به طور كامل بيان نمى كند و از نقل دعاى پايانى حديث خوددارى مى نمايد


    و در حديث ديگر، كه براى شخص ديگرى بوده، حديث را با دعاى پايانى آن نقل مى نمايد.


    البتّه ما به زودى متن ديگرى را از معجم كبير طبرانى، خواهيم آورد كه زيد بن ارقم اين حديث را به طور كامل و با دعاى پايانى آن براى شخص سومى بيان مى كند.


    پيش از نقل روايت زيد بن ارقم از معجم كبير طبرانى، به كيفيّت نقل زير نيز توجّه نماييد!





    راوى مى گويد: به سعد بن ابى وَقّاص ـ كه يكى از راويان حديث غدير و از بزرگان صحابه به شمار مى رود،


    و به پندار اهل تسنّن يكى از ده نفرى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مژده بهشت به آنان داده است! ـ گفتم:


    مى خواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمايم; ولى از تو تقيّه مى كنم!(3)


    سعد گفت: هر چه مى خواهى بپرس; زيرا من عموى تو هستم.


    راوى گويد: گفتم: جايگاه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در ميان شما در روز غدير چگونه بود؟... .


    سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حديث نمود.(4)


    به شرايط حاكم بر مردم در آن زمان درباره حديث غدير توجّه كنيد!


    به راستى با چه مشكلات و سختى هايى اين حديث را از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كه در آن واقعه حضور داشتند اخذ مى كردند.


    تا آن جا كه راوى مى گويد: مى خواهم مطلبى از تو بپرسم; ولى از تو تقيّه مى كنم!


    در نقل ديگرى كه طبرانى در معجم كبير نقل كرده است اين گونه مى خوانيم. راوى مى گويد:


    عدّه اى در اطراف زيد بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بين آنان ايستاد و گفت: آيا زيد در ميان شماست؟


    گفتند: آرى، اين شخص زيد بن ارقم است.


    آن شخص گفت: اى زيد! تو را به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند مى دهم! آيا از رسول خدا شنيدى كه درباره على فرمود:


    مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟


    زيد گفت: آرى.


    او پس از دريافت اين پاسخ از جماعت دور شد.


    گويا موقعيّت اين گونه بوده است كه وقتى شخصى مى خواهد حقيقت قضيّه را دريابد، چاره اى ندارد جز اين كه


    پرسش خود را با سوگند همراه نمايد تا اين كه زيد بن ارقم به احترام سوگندى كه او را داده است!


    واقعه را همان گونه كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيده است بيان كند.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    تواتر لفظى حديث غدير


    با توجه به آن چه بيان شد، سند ومتن «حديث غدير» بررسى شد و دانستيم كه اين حديث از احاديث متواتر است؛

    بلكه به مراتب فراتر از حدّ تواتر است. اكنون مى خواهيم اين تواتر را اثبات كنيم. تواتر ـ آن سان كه در مباحث مربوط به آن آمده است ـ بر سه قسم است:


    1 . تواتر لفظى


    2 . تواتر اجمالى


    3 . تواتر معنوى.




    با توجّه به اين كه گروهى از دانشمندان اهل تسنن حديث غدير را در كتاب هايى كه به احاديث متواتر تعلق دارد، نقل كرده اند،

    روشن مى شود كه اين حديث ـ با همان متنى كه گذشت ـ داراى تواتر لفظى است كه خود نكته مهمّى است؛

    زيرا دانشمندان علم حديث و درايه اهل تسنن مى گويند كه تواترِ لفظى در احاديث نبوى جدّاً اندك است، به گونه اى كه گفته اند:

    فقط يك حديث متواتر لفظى داريم و آن گفتار پيامبر صلى اللّه عليه وآله است كه مى فرمايد:
    إنَّما الأعمالُ بالنيّات
    كردارها فقط در گرو نيت هاست.
    گاهى به اين حديث، حديث ديگرى نيز مى افزايند.
    آنان مى گويند: احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله رسيده گرچه متواترند، ولى تواتر معنوى يا اجمالى دارند.

    البته اين سخن در بيشتر احاديثى كه بتوانيم به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به طور قطع و يقين نسبت دهيم جارى است؛

    ولى ـ هم چنان كه مشاهده مى شود و با قراينى كه ذكر شد ـ «حديث غدير» از احاديث متواتر لفظى است و اين مطلب به خاطر اهميتش قابل دقّت است.

    شيخ عبدالعزيز دهلوى در كتاب تحفه اثنا عشريّه(1) مى گويد:


    اگر حديثى به حدّ تواتر رسيد و صدورش از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قطعى شد، در حكم آيه قرآن خواهد بود؛ پس همان گونه كه قرآن كريم قطعىّ الصدور و از جانب خداوند متعال است و جايز نيست واژه اى از آن رد و يا باطل شود و هر كه چنين كند كافر خواهد بود و ترديدى در اين مطلب نيست؛ چرا كه با تواتر قطعى به دست ما رسيده است؛ همان طور هر حديثى كه با سندهاى قطعى و يقينى و در حدّ تواتر از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به ما برسد، به منزله آيه اى از آيات قرآن خواهد بود.



    نتيجه كلام دهلوى ، پيرامون حديث غدير اين مى شود كه فرمايش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كه فرمود: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ ...

    از اين جهت كه به صدور آن از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله قطع و يقين داريم; همانند آيه اى از آيات قرآن بوده و تكذيب و رد آن حرام است.

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •