صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: نگاهي به حديث ولايت

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    هـ) تصريح ابن عبّاس


    ابن عبّاس همين فضيلت و منقبت ولايت را در ضمن فضايل امير مؤمنان على عليه السلام ذكر مى كند و تصريح مى نمايد كه اين مناقب ويژه آن حضرت است.

    چنان كه پيش تر حديث ابن عبّاس از مسند طيالسى، مسند احمد و المستدرك حاكم نقل گرديد، صاحبان اين كتاب ها و كتاب هاى ديگر به صحت سند حديث ابن عبّاس تصريح نموده اند.

    و) حديث ولايت در آغاز دعوت



    حديث ولايت با همين الفاظى كه بدان استدلال مى شود، از جمله فرمايش هاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در «حديث يوم الدّار» در آغاز فراخوانى و دعوت محمّدى صلى اللّه عليه وآله است كه آن حضرت فرمود:

    من يبايعني على أن يكون أخي وصاحبي ووليّكم بعدي؟
    چه كسى با من بيعت مى كند كه برادر، همراه من و «ولىّ» شما بعد از من باشد؟


    كوتاه سخن اين كه ظاهر يا صريح حديث ولايت بر اولويّت امير مؤمنان على عليه السلام دلالت دارد و مراد از كلمه «ولىّ» كاملاً واضح و روشن است.

    افزون بر اين، قراين متصل و منفصل ديگرى در درون و بيرون حديث وجود دارد كه بنا بر آن ها واژه «ولىّ» در حديث ولايت بر عصمت و اولويّت دلالت دارد.

    اين حديث و حكايت فوايد بسيارى در بر دارد كه شايسته است پژوهش گران درباره آن ها بينديشند.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    وجود نفاق و حركت منافقانه در دوران رسول خدا صلى اللّه عليه وآله


    با توجّه به حديث ولايت و متونى كه از اين واقعه ارائه شد، درمى يابيم كه در زمان خود پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله، نيز نفاق سايه زشت خود را بر سر عده اى از سران صحابه، بلكه فرمان داران لشكرهاى اعزامى آن حضرت افكنده بود و منافقان تنها عبداللّه بن اُبَى و ديگران نبوده اند; همان افرادى كه به نفاق و دورويى معروف و مشهور و در بين مردم انگشت نما بودند.

    حديث ولايت پرده ابهام را از رازها و حالات پنهانى مقربان و نزديكان از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله برمى دارد.

    چه خوب بود اگر همه افرادى را كه خالد بن وليد همراه بريده ـ بى آن كه امير مؤمنان على عليه السلام متوجّه شوند ـ به مدينه فرستاد نيز مى توانستيم شناسايى كنيم، گرچه به نام يكى دو نفر از آنان دسترس پيدا كرده ايم.

    و چه جالب بود اگر به مشخصات كسانى كه در مدينه، جلوى خانه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اجتماع كرده بودند، مى توانستيم دست بيابيم;
    همان افرادى كه از بريده و همراهانش استقبال نمودند. به نظر مى رسد بين خالد بن وليد و يارانش و بين صحابه اى كه بر در سراى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اجتماع كرده بودند، تناسب و سنخيت تامّ بوده است و براى انجام منويّات خود، برنامه ريزى هايى از پيش داشته اند.


    نگاهى به دشمنى خالد با امير مؤمنان على عليه السلام



    متن واقعه صراحت دارد كه خالد بن وليد با على عليه السلام دشمنى و كينه داشته است. بريده نيز به اين نكته اعتراف مى نمايد و جالب اين كه خود او نيز به دشمنى با حضرت على عليه السلام اعتراف مى كند.

    هم چنين از اين واقعه به خوبى درمى يابيم كه خالد بن وليد در تمام مدت حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله راه دشمنى با امير مؤمنان على عليه السلام را مى پيموده است.

    آرى، خالد همان فردى است كه ابوبكر بعد از دست يازيدن به منصب خلافت او را به جنگ قبايلى فرستاد كه از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و از پرداخت زكات به عاملان ابوبكر خوددارى نمودند و عقيده خود را درباره امامت علىّ بن ابى طالب عليه السلام به صراحت اظهار نمودند.

    ابوبكر به خالد دستور داد كه حضرت على عليه السلام را در ميان نماز به قتل برساند، امّا پس از پشيمانى از اين تصميم پيش از اين كه سلام نمازش را بدهد، گفت:

    يا خالد! لا تفعل ما أمرتك به.(1)
    اى خالد! دستورى را كه به تو داده ام، انجام نده


    اين خالد از همان مهاجمانى بود كه در ماجراى سقيفه به خانه حضرت على و فاطمه زهرا عليهما السلام هجوم آوردند.

    آرى، ابوبكر نيك مى دانست كه چه كسى را براى كشتن ياران امير مؤمنان عليه السلام بفرستد و به چه كسى مأموريت كشتن آن حضرت را در ميان نماز واگذار نمايد.

    البته ما تا كنون در مصدر معتبرى نيافته ايم كه امير مؤمنان على عليه السلام در نماز ابوبكر يا غير او از ديگر صحابه حاضر شده باشد، ولى در كتاب الانساب سمعانى نكته اى نقل شده كه در اين باره بسيار مفيد است; حضرت على عليه السلام در نماز ابوبكر حضور داشت كه ابوبكر به خالد فرمان داده بود كه در ميان نماز كه در مسجد رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله اقامه مى شود، حضرت على عليه السلام را به قتل برساند و پس از ندامت، پيش از سلام نماز گفت:

    يا خالد! لا تفعل ما أمرتك.(2)
    خالد! فرمانى كه به تو داده ام انجام نده.


    چه بسا كسى هرگز بر اين موضوع دست نيابد; چرا كه كتاب الانساب سمعانى، كتاب روايى و حديثى نيست. شايد فردى بگويد: همانند اين حديث در كتاب هاى صحاح، مسانيد، سنن و معجم هاى حديثى موجود نيست، ولى خداوند متعال چنين اراده فرمود كه اين حديث توسط اين كتاب رجالى به ما برسد، گرچه راوى آن، عباد بن يعقوب رواجنى را به جهت نقل رواياتى كه بيان گر فضايل و مناقب امير مؤمنان على عليه السلام و بدگويى از ديگران است، به تشيع متّهم مى نمايند.

    در هر صورت خالد بن وليد چنين اوصافى دارد و هم چنان كه گذشت، وى در قضيّه كنيز، فرصت را غنيمت شمرد و افرادى را به همراه نامه اى به مدينه فرستاد تا آنان هم نوا با عده اى مانند خود در خُلق و خوى و دشمنى و كينه توزى با على عليه السلام، به هر گونه ممكنى موجبات تنزّل مقام امير مؤمنان عليه السلام را نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فراهم آورند و گويا براى اجراى اين امر بين خالد بن وليد و منافقان سپاه و منافقان مدينه، برنامه ريزى دقيق قبلى بوده است.

    البته رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از تمام اين امور باخبر بوده و از سرائر و بواطن و نيّات سوء اين گروه آگاهى داشته، ولى آنان كه كنار در خانه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نشسته بودند و مشغول گفت و گو بودند، حتّى نمى دانستند كه صدايشان از پشت ديوار به گوش پيامبر صلى اللّه عليه وآله رسيده و در همان هنگام، آن بزرگوار خشمگين خارج شد و فرمود:

    ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟
    از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد.



    خالد كه بنا بر نقل روايت بدان عيب جويى درباره على عليه السلام نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درآمد، شگفت است كه وقتى بر قوم مالك بن نويره تاخت، بر خلاف موازين شرع، كارهايى كرد كه فرياد همه مسلمانان را در مدينه به آسمان بلند نمود.
    او به قتل مالك امر نمود و مالك به همسر خود گفت: تو مرا به كشتن دادى!(3) خالد بن وليد دل به هواى همسر مالك بسته بود كه از زنان زيباى عرب به شمار مى رفت. او به هر وسيله اى به مقصد شوم خود مى خواست دست يابد.

    از اين رو، پس از قتل مالك، در همان شب، با همسر او زنا كرد و همين فضيحت موجب شد كه فرياد مسلمانان مدينه به آسمان رود.

    با وجود چنين جنايتى كه دل هر صاحب غيرتى را به درد مى آورد، كسى بر خالد خرده اى نگرفت، ولى حضرت على عليه السلام كه از حقّ خمس كنيزى برداشت، با اعتراض آنان رو به رو شد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    إنّ له أكثر من ذلك.
    حقّ على از خمس بيش از آن است.



    آرى، نقشه هاى شوم، دست يارى هاى منافقانه بر ضدّ على بن ابى طالب عليهما السلام چيز تازه اى نيست و همواره تا امروز بوده و آن حضرت هميشه مظلوم بوده و هميشه دشمنانش در كمينش بوده اند، امّا تا كى اين مظلوميت ادامه خواهد داشت؟
    اين جانِ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله حتّى از نيّات سوء نزديكان و خويشان هم در امان نبود. ساقى شراب طهور گويا از خم مظلوميت هر چه در ميان بوده، در پيمانه على عليه السلام و فرزندان پاكش ريخته است. آرى، خداى عالم حكيم چنين خواسته و مصلحت هدايت خلق چنين ايجاب مى كند كه موقعيت امير مؤمنان على عليه السلام در اين امت مانند موقعيت هارون عليه السلام در امت موسى عليه السلام باشد.(4)

    ماجراى حديث ولايت، دست يارى ها و نقشه هاى زيركانه خالد و هم فكرانش و منافقان مدينه بر ضدّ اميرالمؤمنين عليه السلام در آن زمان را نشان مى دهد.

    ولى به رغم همه آنان، تمام نقشه ها بر ملا شد و واقعه برخلاف خواسته منافقان، به نفع امير مؤمنان على عليه السلام تمام شد، بلكه موجب صدور حديث ولايت، اعلان رسمى امامت، ولايت و عصمت آن حضرت از نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گرديد، تا جايى كه
    هر كس با على عليه السلام دشمنى نمايد، بايستى استغفار كند و پس از آن، از نو اسلامش را تجديد نمايد.


    آنان مى خواستند از اين فرصت بر ضدّ على عليه السلام استفاده كنند، ولى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله از اين فرصت به مصلحت على عليه السلام و اسلام استفاده كرد.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بغض على عليه السلام موجب خروج از اسلام



    با توجّه به نقل هاى مختلف حديث ولايت، به روايت بريدة بن حصيب، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به وضوح به كفر و ارتداد دشمن و مبغض علىّ بن ابى طالب عليه السلام حكم نمود.
    از همين رو، بريده ناگزير دوباره اظهار اسلام كرد.


    وى مى گويد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جدا نگشتم، مگر اين كه از نو بر اسلامم با آن حضرت بيعت كردم و از آن پس كسى در نزد من محبوب تر از على عليه السلام نبود.

    البته اين مطلب كه: «محبّت و دوستى على عليه السلام جنّت رضوان، و بغض و كينه به او، نار نيران است»، در روايات بى شمارى و فوق حدّ تواتر در كتاب هاى شيعه و سنّى مذكور است و حتّى كتاب هاى جداگانه اى نيز در اين زمينه به قلم بزرگان اهل تسنّن در مصر، شامات و ساير كشورها تأليف گرديده كه بحث از آن خارج از موضوع اين كتاب است.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    بخش سوم
    بررسى اشكالات بر حديث ولايت


    نقد مخالفان درباره استدلال به حديث ولايت



    در اين بخش اشكالات مخالفان در مقام ردّ حديث ولايت بيان مى شود. البته نقدها وارد و گفتنى نيستند و مهم ترين اشكالى كه بر استدلال حديث شريف ولايت دارند، مناقشه در معناى «وَلِيُّكُم» است; چرا كه احتمال مى رود، مراد از «ولايت» نصرت يا محبّت باشد كه مفاد حديث شريف اين گونه خواهد بود:

    على بعد از من ناصر و ياور شماست.


    على بعد از من دوست دار شماست.


    ولى قراين بسيارى چه در خود «حديث ولايت» و چه در موارد خارج از حديث و نيز شأن صدور خود قضيّه «حديث ولايت»، همه اين ترديدها را از ميان برمى دارند، گرچه خود اشكال كنندگان نيز بر اين امر آگاهند; زيرا وجود اين قراين متّصل و يا منفصل انكارناپذير است. از اين رو، آنان ناگزير راه ديگرى را پيموده اند و به روش ديگرى پناه آورده اند.
    تنها راهى كه بر خود گشوده ديده اند، تحريف حديث شريف به گونه هاى مختلف بوده است. بعضى از موارد تحريف ها چنين است:


    الف) تحريف حديث ولايت در صحيح بُخارى


    بُخارى در كتاب صحيح خود حديث ولايت را از عبداللّه پسر بريده نقل مى كند. در اين نقل به روشنى معلوم مى شود كه حديث تقطيع شده است. كسى كه با دقّت متن اين حديث را بررسى كند، به بريده و مقطوع بودن حديث پى خواهد برد. طبق اين نقل بريدة بن حصيب مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله على عليه السلام را براى گرفتن خمس به جانب خالد بن وليد فرستاد(!)

    بريده مى گويد: «من از على عليه السلام بغض و كينه داشتم و على عليه السلام غسل كرده بود(!)
    به خالد گفتم: آيا به اين شخص (يعنى على عليه السلام) نظر نمى كنى؟
    پس زمانى كه نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمديم، مطلب را براى آن حضرت بازگو كردم».

    جالب اين كه بريده نمى گويد: نزد پيامبر صلى اللّه عليه وآله على را تنقيص كردم، يا خالد به من دستور داد... بلكه مى گويد: اين جريان را براى پيامبر صلى اللّه عليه وآله بازگو كردم. گويى قضيّه طبيعى را بازگو مى كند.

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    يا بريدة! أتبغّض عليّاً؟
    اى بريده! آيا كينه على را در دل دارى؟


    گفتم: آرى.


    فرمود:
    لا تبغضّه، فإنّ له في الخمس أكثر من ذلك.
    او را دشمن مدار، حقّ على از خمس بيش از آن است.(1)


    بُخارى در كتاب صحيح تنها همين اندازه به واقعه اشاره مى كند، و هرگز چنين سخنى به ميان نمى آورد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    علي منّي وأنا من علي وهو وليّكم من بعدي.
    على از من است و من از على هستم، او ولىّ و سرپرست شما پس از من خواهد بود.



    ب) بيهقى و تحريف حديث ولايت


    بيهقى شاگرد حاكم نيشابورى نيز در كتاب سنن به نقل حديث ولايت پرداخته است. پيش تر متن «حديث ولايت» به نقل از حاكم نيشابورى در المستدرك ذكر گرديد. بيهقى در كتاب سنن، حديث شريف را با سند خود از استادش حاكم نيشابورى نقل مى كند،(1) ولى پايان حديث را حذف مى كند; همان بخشى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    إنّ عليّاً منّي وأنا من علي وهو وليّكم بعدي.
    به راستى كه على از من است و من از على هستم و او بعد از من ولىّ و سرپرست شماست.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/01/09
    محل سکونت
    *گیلان-املش*
    سن
    31
    نوشته ها
    5,954

    پیش فرض

    ج) بغوى و تحريف حديث ولايت


    بغوى نيز در كتاب مصابيح السّنّه كه از مهم ترين كتاب هاى حديثى اهل تسنّن است، «حديث ولايت» را نقل مى كند. در آن كتاب واژه «بعدى» حذف شده است و سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اين گونه آمده است:

    علي منّي وأنا من علي وَهُوَ وَلِيّ كلّ مؤمن.(1)
    على از من است و من از على هستم، و او ولى و سرپرست شماست.


    روشن است كه با حذف واژه «بعدى» ديگر اعتراف به مقام ولايت براى امير مؤمنان على عليه السلام ضررى به آنان نمى زند; چون مى گويند:
    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اصل مقام ولايت را براى على عليه السلام جعل فرموده، امّا زمان ولايت بر امت را تعيين نفرموده است و ناگزير به نظر آنان منصب ولايت و خلافت آن حضرت، بعد از عثمان خواهد بود.


    د) خطيب تبريزى و تحريف حديث ولايت



    خطيب تبريزى نيز در مشكاة المصابيح(2) حديث ولايت را از تِرمذى نقل مى كند و كلمه «بَعْدى» را از آن اسقاط مى كند، يعنى حديث ولايت را بدون كلمه «بَعْدى» و به گونه تحريف شده به تِرمذى نسبت مى دهد و حال آن كه حديث شريف در كتاب تِرمذى موجود و داراى كلمه «بَعْدى» است.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •