بررسی چالشی راهبردهای رفتاری
از سلسله مباحث " روانشناسی اجتماعی رفتار فردی " (1)

به طور کلی " اندیشه ورزی " ، " عمل گرایی " و " آرمان گرایی " سه ساحت استراتژیک رفتاری است که در تعامل ِ درون مثلثی مؤیّد و برآورندۀ وجوه "احساس گرایی " یا " منطق گرایی " است .


در نهایت ، " رفتار " به عنوان تنها وجه کارکردی و بیرونی فرد- که رونمای تصمیمات پیشینی او در قوالب " تعقّلی" ، " عملی " و " آرمانی " است - در دو رویکرد فردی و اجتماعی با مرزهای تفکیک شده و تفکیک نشده ، خود را متجلّی می سازد .تعاملات احساسی - منطقی در این میان به عنوان متغیّرهای واسطه ای و بینایبنی هم در وجوه زیربنایی و هم در وجوه روبنایی رفتار ، تعیین کنندۀ جنس و رنگ " رفتار " خواهد بود.

گاه ممکن است ضلع یا اضلاعی از این مثلّث استراتژیک پر رنگ تر شود و راهبرد نهایی ِ رفتار فرد را تشکیل دهد ؛ همچنان که در لایه های میانی ، متناسب با نوع برجستگی خاصّ ِ هر یک ، یکی از وجوه احساس یا منطق در تعامل تنگاتنگ پیروز میدان خواهد شد .
این کشمکش ها ، گاه خود آگاه و گاه ناخود آگاه در وجود آدمی جریان دارد که به همان میزان ، نسبت فرد با رفتارش و میزان مسئولیّت های روانشناختی ، جامعه شناختی ، اخلاقی ، اجتماعی و ... او را معیّن می کند . امّا چرخش میانی در این قوالب ، خود متأثّر از فضاهای روانی – اجتماعی فرد و نیروهای پیش برندۀ آن می باشد .
آنچه در نظر عوام " تصمیم " نامیده می شود ، خروجی این کارخانۀ پیچیدۀ درونی است که خود در دل یک کارخانۀ پیچیدۀ درونی - بیرونی و به عبارتی دقیق تر فردی - اجتماعی قرار دارد . امّا در پس این پردۀ ظاهری چه می گذرد تا آنکه افراد به تصمیم های خاص می رسند و در قالب راهبردهای رفتاری آن را عیان می کنند ؟ به عبارتی دقیق تر چگونه نیروهای حیات فردی - اجتماعی آدمی در تعامل و کشمکشی دائمی متأثّر از فضاهای درونی - بیرونی به گونه ای تصمیم ساز ، رفتارساز و در نهایت موقعیّت سازمی شوند ؟
البته هنوز ما در پس پردۀ " کنش " نشسته ایم و به بررسی چالش های پیرامونی آن می پردازیم ولی باید گفت این تنها آغاز قضیه است چرا که بررسی چالشی تغیّرات رفتاری حاصل از کنش فرد و واکنش محیط ( منظور تمام فضای فردی- اجتماعی فرد است ) خود بحثی مفصّل تر و پیچیده تر خواهد طلبید . هرچند وقتی ما صحبت از فضاهای درونی - بیرونی حیات فرد می کنیم ناخود آگاه تمام کنش ها و واکنش های پیشینی گذشتۀ فردی- اجتماعی فرد را لحاظ کرده ایم . و اینجاست که دیدگاه تفهّمی اهمیّت خود را در برابر دیدگاه پوزیتیویسم و اثبات گرا می یابد .
آری همۀ این پیچیدگی ها نشأت گرفته از طبیعت آفرینش انسان ، راهنما و انگیزۀ تلاشهای علمی بشر در حیطۀ علوم انسانی و رفتاری می باشد . غیر از این دیگر چگونه می توان به مطالعۀ انسان نشست ؟ بشر از همین منظر به مطالعۀ جزئیّات و پیچیدگی های رفتاری اش می پردازد . و البته این بحری است طویل و راهی بی نهایت . همین جا می خواهم از فرصت استفاده کنم و بیشتر پیرامون این انگیزه سخن بگویم . بدون شک پویایی علمی و فکری ِ برخاسته از این انگیزه یعنی آنچه که امروز جنبش نرم افزاری نامیده می شود ، بزرگترین سرمایۀ فکری – علمی بشر و غایت تکامل حقیقی اوست . دقّت کنیم این خود " تلاش " و" مجاهدت علمی " است که ارزشمند و راهگشاست . و این سلوک خود تکامل دهندۀ انسان و انسانیّت اوست. امّا رسیدن به نتایجی فعلاً قطعی و بسنده کردن به آنها و تکرار آنها بدون اندیشۀ حرکتی ِ فکری ، همان توقّف و مرگ است که به همان اندازه از علمیّت علم می کاهد . باید دقّت کرد البته مطلقیّات برای شروع و به عنوان اصول بنیادین ضروری و اجتناب ناپذیر است ؛ حتّی مطلقیّات را می توان به عنوان نقاط منتهایی مسیر و افق طریق در نظر گرفت امّا مطلقیّات بینابینی اگر به پافشاری ها و تعصّبات بینجامد ، ما را به همان اندازه از ادامۀ تفکّر و متعاقباً کشف مجهولات باز می دارد . و نباید فراموش کرد فهم اصول مطلق علمی ِ به دست آمده از تلاشهای پیشینی بشر ما را در تجربۀ تکاملی فکری - علمی رهنمون می شود و در غیر این صورت ما حقیقتاً نمی توانیم تکامل را عینیّت ببخشیم . همین به اصطلاح عرق ریزان فکری – علمی است که پیش برندۀ هر چه بیشتر در مسیر تکامل خواهد بود .
بهتر است به مبحث اصلی باز گردیم ؛ تجزیه و تحلیل چالشی راهبردهای پیشینی و پسینی رفتار .
صحبت از قوالب " تعقّلی " ، " عملی " و " آرمانی " به عنوان سه گانۀ معیِّن رفتار است .
در اندیشه ورزی و آنچه نگاه تعقّلی و عقل مدار معرّفی می شود ، نقش اساسی بر تجربه های فکری فرد است. این تجربه های فکری اعم از : دامنۀ اطّلاعات ، قدرت تحلیل ، قدرت بسط و مهارت جمع بندی است . فرد تحت تأ ثیر انگیزه های خواسته و نا خواستۀ فضاهای درونی - بیرونی و با بهره گیری از مقتضیات فکری خاص در نهایت به میزانی از اندیشه ورزی دست می یازد . عنصر " نیاز " که خود وابسته به دستگاه های فیزیولوژیک ، روانی و اجتماعی فرد در فضای دو قطبی زیست اوست ، فرد را در مسیر اندیشه ورزی به قدر کفایت یعنی ارضای نیاز به پیش می برد . البته حالا که بحث نیاز به میان آمد باید گفت انگیزۀ راهیابی به طرق ارضا هم از بسترهای فکری و هم از بسترهای عملی ( مربوط به وجه عمل گرایانه ) می گذرد . در نهایت فرد ممکن است غایتی را به عنوان آرمان برای سقف ارضا در نظر گیرد و در تعاملی شخصی میان اندیشه و عمل که خود به تشخیص شخصی برگرفته از محیط های فکری - اجتماعی به آن دست می یازد ، به سوی آن رهنمون شود . سهم اندیشه ورزی در این میان علاوه بر ماهیّت نیاز و جایگاه فیزیولوژیک و روانی و اجتماعی آن همانطور که گفته شد بیش از هر چیز به تجربه های فردی فکری فرد بستگی دارد .
رویکرد اندیشه ورزی در مباحث انسان شناختی شامل عرصه ای بسیار گسترده و پر چالش است . داده های فکری ما به طور اکتسابی از طریق فرآیند جامعه پذیری به دست می آید . این داده ها از منابع مختلف صادر شده و بنا به جایگاه ارتباطی فرد در ساختار ذهنی او جایگذاری می شود . جنگ اطّلاعاتی در فرآیند اندیشه ورزی از زمانی آغاز می شود که فرد در تعامل با محیط اجتماعی به طور مستقیم و غیر مستقیم در ارتباط با مصادیق عینی و خارجی گزاره های اطّلاعاتی در عرصۀ آزمایش داده ها وارد شده و با تجربه های چالش برانگیزی رو به رو می شود . همین برخوردهای واقعیّت ها زمینۀ اندیشه ورزی را در رویکرد درونی فرد مهیّا می سازد که فرد همان طور که گفته شد با تجربه های پیشینی فکری دست به تجزیه و تحلیل فکری می زند . امّا آنچه ما به اندیشه ورزی به عنوان رویکردی رفتاری و به عبارتی دقیق تر راهبردی رفتاری می پردازیم ، همانا مرحله ای فراتر از مرحلۀ فوق است . آنچه همان طور که در ابتدا ذکر شد ، غلبۀ بیشتری بر وجوه عینی آرمان و عمل به عنوان استراتژی رفتاری یافته و خود عنان دار رفتار و مسئولیّت های متعاقب آن می شود.
آنچه اندیشه ورزی را به عنوان راهبردی رفتاری جایگزین راهبردهای دیگر می سازد را می توان اینگونه شرح داد که در ارتباط سه گانۀ درون مثلّثی میان سه ساحت راهبردی رفتاری آنچه کفۀ اندیشه را نسبت به آرمان و عمل سنگین تر می کند همانا خالی شدن وزن دو کفۀ دیگر است که در روندی سلبی و نه ایجابی غلبۀ اندیشه ورزی را عیان می سازد . بستر و خاستگاه آرمان به عنوان غایت تکامل ، خود از حیطۀ اندیشه ای است؛ آنچه در اصطلاح و در کارزار مباحث فکری ، " اندیشۀ برتر " نامیده می شود . اندیشۀ برتر به واسطۀ برتر بودنش در عرصۀ اندیشه جایگاه و عینیّت دارد امّا در عرصۀ عمل به سبب نقصان های موجود از عینیّت ناقص برخوردار است ؛ لذا عینیّت کامل اندیشۀ برتر به صورت آرمان والبته باز هم در عرصۀ اندیشه تصوّر و تجسّم می شود .
آرمان به نمایندگی از حوزۀ اندیشه در تقابل با حوزۀ عمل - که در این مقوله از آن به عنوان واقعیّت تعبیر می شود - در چالش قرار گرفته و به مبارزه بر می خیزد . در این مبارزه گاه عرصۀ اندیشه یعنی خاستگاه آرمان و گاه عرصۀ عمل مورد هجوم و آسیب و تلاطم قرار می گیرند . در این کارزار پیروزی یا از آن آرمان است و یا از آن عمل . البته نتیجۀ سوّم که همان تعادل و موازنه است هم می تواند رخ نماید . که این اتّفاق در مراحل آغازین و میانی مبارزه روی می دهد امّا در مرحلۀ پایانی حفظ تعادل به خصوص در این مبحث که راهبرد رفتاری است ، کاری بسیار مشکل و البته نیازمند دقّتی مستمر و همه جانبه است . در نهایت رنگ غالب استراتژی فرد یا رنگ اصالت آرمان یا همان آرمان گرایی است و یا اصالت عمل یا همان عمل گرایی .
حالت چهارم حالت شکست هم آرمان و هم عمل است . در این صورت طبق مکانیسمی طبیعی وزن عرصۀ اندیشه زیاد شده و فرد به حوزۀ اندیشه و تجزیه و تحلیل های درونی و باز همان طوفان های فکری باز می گردد . اگر آرمان را نقطۀ تسکین عرصۀ اندیشه و افق نهایی آن در نظر گیریم که تکامل یافته ترین اندیشه در ذهن فرد است که طبق عادت آفرینش باید به راهبردی عملی بینجامد ، همۀ پشتوانۀ قدرتی آن از آن ِ اندیشه و عرصۀ اندیشه ورزی است که همان طور که گفته شد خود از تجربه های زیست - فکری شخص بر می خیزد. لذا آرمان به عنوان نقطۀ وصلی هر دو عرصۀ اندیشه و عمل را به چالش می کشاند . آنگاه که آرمان بدون پشتوانۀ غنی اندیشه ای به جنگ عمل با عرصه های پیچیدۀ امروزی می رود ، یا نتیجه و عنان استراتژیک را به حریف یعنی عمل واگذار کرده و به اصالت عمل یا عمل گرایی می انجامد و یا اگر انگیزه های بنیادین فکری اکتسابی قوی تر باشد تا جایی که ذاتی فرد شود ، در صورت ناتوانی آرمان و گم شدن آن در دالان های تاریک و روشن واقعیّت یا عمل ، به منشأ بازگشته و بار دیگر تلاشی اندیشه ای را که ما به آن اندیشه ورزی می گوییم ، آغاز کرده و آرمان را از پشتوانۀ فکری غنی تر متناسب با حیطۀ پر مخاطرۀ عمل معاصر که هر لحظه پیچیده تر می شود برخوردار کند . افراط در ماندن در این وضعیّت و ناتوانی از گفتمان آرمان گرایانه با عمل در نهایت فرد را به استراتژی و راهبرد اندیشه ورزی سوق می دهد .
البته این نتیجه ممکن است از عدم اعتماد به هر دو عرصۀ آرمان و عمل ناشی شود . جایی که فرد گمان می کند که بیش از هر چیز باید فکر کند و به دنبال موادّ مناسب و افزون تر برای کارگاه ذهنش باشد . در هر دو مورد فرد در وضعیّتی انفعالی قرار دارد که با پیشبرد رویکرد اندیشه ورزی و احتمالاً تعویض و تکمیل و تصحیح تلقّی ها و برداشت ها حتّی از هر دو حوزۀ آرمان و عمل به وضعیّت نیمه فعّال یا فعّال می رسد . امّا هر آنچه فرد در این رویکرد از " قدرت " و مفاهیم مرتبط با آن در ذهن مجسّم می کند همه و همه از تک راه اندیشه ورزی و خردمداری می گذرد و بس .
عرصۀ اندیشه به سبب مقتضیات خود عرصه ای منطق گرا است . لا اقل ظاهر و پوسته ای منطق گرایانه دارد ؛ هرچند ممکن است در ورای این " تصمیم " که همانا تصمیم اندیشه ورزی است دریایی از احساسات پر تلاطم در جریان باشد . همین جا باید گفت در تحلیل این " تصمیم " با مسئله ای چند گونه مواجه هستیم . از طرفی به دلیل ارتباط با عرصۀ عمل و واقعیّت به طور مستقیم با مسائل و مباحث خرد و کلان جامعه شناختی رو به روییم . از طرف دیگر در زیر بناهای فکری با مسائل اعتقادی دست و پنجه نرم می کنیم و در نهایت در عرصۀ تصمیم سازی و منطق تحلیل موقعیّت با مسائل پیچیدۀ روانشناختی درگیریم . البته حضور متغیّرهای روانشناختی و جامعه شناختی هر دو تؤامان در همۀ مراحل فوق ، این گونه و به این صراحت قابل تفکیک نیست و برای سهولت کار ، این مرزبندی لحاظ می شود .
یک بار دیگر تأکید می کنم که اندیشه ورزی فوق تنها و تنها یک راهبرد غالب رفتاری است و نه الزاماً بیانگر همۀ وجوه رفتاری فرد . میوۀ درخت اندیشه ورزی ، آرمان گرایی است . فرد با استراتژی رفتاری اندیشه ورزی ، میزان اندیشه ورزی خود را در تعاملی مستقیم و غیر مستقیم با عرصۀ عمل تنظیم می کند تا در نهایت با نسخه های میان راهی و گاه پایان راهی ، آرمان و مؤلّفه های آن را بر عرصۀ عمل سوار کرده و تمام وجوه آن را تحت کنترل درآورد . این همان پروسۀ ورود فرد اندیشه ورز مقتدر آرمان گرا به عرصۀ عمل گرایی است . جایی که هر سه رویکرد به نوعی حضور دارند و رویکرد غالب ، این بار رویکرد تعاملی است . هر چند ممکن است قدرت اندیشه ورز در حیطۀ عمل او را به عمل گرایی رهنمون شود .
در رویکرد دائمی عمل گرایی ، اصالت رفتار با نوع و میزان عمل فردی سنجیده می شود . به این معنی که فرد هم در ساحت فردیّت و هم در ساحت اجتماعیّت ، تمام هویّت خود را در چهار چوب عمل صادر شده از خود که از جنبه های عینیّت ، وضوح و تعامل ( کشمکش میان کنش و واکنش ) برخوردار است ، تعریف و تحدید می کند . فرد از طریق همین رویکرد عینیّت گرایانه مبنای قضاوت و سنجش را بر تجربه پذیری رفتار که خود ملازم کمیّت گرایی است استوار می سازد . در این میان نسبت ها و مسئولیّت های متعاقب آن با واقعیّت های پیرامونی ِ معیّن ، قابل سنجش و واضح است . در این راهبرد ، این توجّه به واقعیّت و یا به عبارتی واقع گرایی است که اهمیّت دارد . البته واقع گرایی یا رئالیسم امری ماهیّتاً بینشی است و نه راهبردی. از این رو ردّ پای آن را می توان در هر سه رویکرد رفتاری دید . امّا حقیقتاً در عرصۀ عمل گرایی به سبب رویارویی شدید با واقعیّات تجربه پذیر و عینی ودر عین حال کمّی و ملموس که همان طور که گفته شد مبنای رفتار فرد و به عبارت بهتر استراتژی معیّن رفتاری اش را تشکیل می دهد ، واقعیّت به عنوان متغیّری واحد و تک عامل حیطۀ اثرگذاری اش را نسبت به دو حیطۀ استرتژیک دیگر وسعت می بخشد .
عنصر تعامل یا کشمکش که از ویژگی های این راهبرد نام برده شد ، در حقیقت گویای وجه پیش برنده و موتور متحرّک این استراتژی است . فرد در تعامل مستقیم و بی واسطه با محیط پیرامونی با فرستادن عمل ( کنش ) به محیط و دریافت عکس العمل ( واکنش ) از آن به رهیافت های منطقی دست می یازد که مبنای تمام آنها " تجربه " یعنی جایگاه موقعیّتی تعامل رفتاری فرد است . در منظر عوام هم آنان که عمل گراترند بیشتر دم از تجربه می زنند . البته همین واژۀ تجربه در مبحث اندیشه ورزی به عنوان معیِّن رفتاری فرد تحت عنوان " تجربه های فکری " استفاده شد . امّا در حیطۀ عمل گرایی و آنجه بیشتر در افواه عمومی به عنوان تجربه شناخته شده است ، همین عرصه های تعاملی ِ رفتاری افراد در موقعیّت های زیست - اجتماعی گوناگون است که زمینه ساز رویکردی عمل گرایانه به عنوان استراتژی ثابت و یا لااقل پررنگ رفتاری فردی می باشد . خاستگاه تمام این رهیافت های منطقی ِ تجربه محور همه وهمه از حیطۀ عمل با مشخّصات خاصّ خود است و نه اندیشه . ممکن است پاره ای اندیشه های پیشینی هم همراه و همسفر این رهیافت ها شود امّا آنچه اهمیّتی دوچندان دارد عنایت به تجربه های عمل گرایانه است .