پيش از پيدايش آيين بودا، در حدود قرن پنجم ق‏م، نيروانه (2) را هدف زندگى معنوى‏مى‏دانستند، اما اين [اصطلاح‏] تنها در متن‏هاى بودايى است كه بسيار مشهور شده‏است. نيروانه در آثار كهن‏تر بودايى و در كاربرد رايج آن تا امروز، اشاره است به‏مقصد تربيت بودايى، كه از راه تربيت نظام‏مند در سلوك اخلاقى و نظاره و شناخت به‏دست مى‏آيد. (3)
غايت اين مقصد، زدودن عناصر روانى آشفته‏كننده‏اى است كه‏حجاب دل صافى و آرام مى‏شوند، و همراه است با حالت بيدارى از خواب روانى‏حاصل از اين عناصر. چنين بيدارى‏اى (كه اغلب در زبان انگليسى با واژه«~ enlightenment ~»، يعنى «روشن‏شدگى» به آن اشاره مى‏شود) امكان درك روشن حقيقت‏هاى بنيادين را ميسر مى‏سازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است. بعدها، اين‏اصطلاح اغلب به شكل محدودتر به جنبه‏اى خاص از حالت بيدار اطلاق شد، آن‏جنبه از اين تجربه كه تغييرناپذير انگاشته مى‏شد، يعنى عنصرى كه نه به طور جزئى‏حاصل ساخت روانى است و نه به طور كلى محصول علل و شرايط.
.1 خاستگاه‏ها و ريشه‏شناسى واژه نيروانه

نيروانه (پا.: نيبانه) (4) در لغت به معناى «خاموش كردن» يا «فرو نشاندن» [آتش‏] است. اماازآن‏جا كه اين اصطلاح احتمالا ماقبل بودايى است، اين ريشه‏شناسى براى تعيين معناى‏دقيق آن، به مثابه برترين مقصد آيين بوداى آغازين، ضرورتااز قطعيت برخوردار نيست. (5)
در واقع، بسيارى از بوداييان، بنا بر سنت ترجيح داده‏اند آن را به مثابه نبود كنش بافتن (وانه) (6) توضيح دهند. اين جا بافتن استعاره‏اى است از شيوه كنش دل كه از نادانى به‏سرشت حقيقى اشيا و نيز از تشنگى به تملكات و حالات وجود قلب شده باشد. شايدتصادفى نباشد كه چنين تعريفى چيزى از معناى دقيق نيروانه به ما نمى‏گويد. بودايى‏هاعموما از هرگونه توصيف لفظى مقصدشان پرهيز كرده و [اساسا] شك دارند كه بتوان آن‏را وصف كرد.
كهن‏ترين متن‏هاى بودايى گويا واژه نيروانه را براى ناميدن مقصد نهايى (7) راهى كه بوداتعليم كرد به كار برده‏اند. از اين‏رو، نيروانه را به برترين نيك‏بختى و آرامش نهايى تعريف‏كرده‏اند. (8)
احتمالا آنها اين را با ساير مكتب‏هاى دينى ـ فلسفى آن دوره شريك بوده‏اند.عموما همين متن‏ها از هيچ اقدامى براى پرهيز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصل‏به اين مقصد مى‏آيد فروگذار نمى‏كنند. بودا را اين طور نشان مى‏دهند كه «نگفته» چنين‏كسى پس از مرگ هستى دارد يا ندارد. و نير نگفته كه هر دوى اينها درست است. حتى‏نفى هر دو امكان به مثابه يك انتخاب ناديده انگاشته شد. در حقيقت، علاقه به طبيعت‏مقصد نيك‏بختى و آرامش نهايى را در وظيفه رسيدن به آن مفيد ندانسته‏اند. (9)
در اين‏زمينه عموما تمثيل مردى را نقل مى‏كنند كه تيرى زهرآگين خورده است: در اين وضعيت‏فورى و ضرورى او بايد در صدد مداوا بر آيد و توجه خود را صرفا بدان معطوف بداردنه اين كه به جزئيات دقيق تير، يا زهر و يا تيرانداز بپردازد. همين گونه نيز در فوريت‏رسيدن به نيروانه بهتر آن است كه گرفتار جزئيات طبيعت و پيامدهاى آن نشويم. (10)
امكانش هست كه از خاستگاه‏هاى خود واژه نيروانه به موضع كهن‏ترى بپردازيم كه‏اين‏جا مطرح شده است. نيروانه مشتق از ريشه «وزيدن» [وا] (11) به معناى خاموش كردن‏شعله چراغ يا آتش است. در يك كاربرد، مقصود از آن آتش شهوت‏هايى چون «آز» و «كينه» [وفريب‏] است، (12) كه فرزانه روشن آنها را خاموش مى‏كند. (13)
در كاربرد ديگر، كه‏قابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع كنش متعارف انسانى را فرا مى‏گيرد.اين كنش‏ها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مى‏شوند. (14)
دركاربرد ماقبل بودايى، اين را احتمالا به اين معنا فهميده‏اند كه آتش به حالت پنهان يابالقوه‏اى بازگشته بود كه بار نخست از آن برخاسته بود. اين استعاره، برعكس اطلاق‏امروزى‏اش، معانى ضمنى نيستى (15) نداشته است. بودا خودش گويا با اين نوع برداشت‏مخالفت كرده است، شايد به اين دليل كه چنين برداشتى بستگى بسيار تنگاتنگى با خودهمه خداانگارانه (16) اوپه‏نيشدها، (17) يا مونادهاى زندگى (18) جين‏ها (19) و ديگران داشت. البته‏متن‏هاى بودايى بر آنند كه زبان را در اين مورد خاص نمى‏توان به كار برد؛ چون واژه‏ها درآخرين تحليل مشتق از تجربه حسى‏اند كه خود در بردارنده حافظه و تخيل است.
.2 گزارش‏هاى كهن‏تر

بيشتر اشاره‏ها به نيروانه آن را مقصد يا برترين نيك‏بختى مى‏دانند و اين را با مترادف‏هاى‏بسيارى روشن مى‏كنند كه نيروانه را همچون مقام امن و پاكى و آرامش فرجامين‏مى‏فهمند. برخى از متن‏هاى كهن، كه بيشتر در ترجمه‏هاى پالى يا چينى محفوظمانده‏اند، اطلاعات اندك بيشترى به دست مى‏دهند. به صراحت گفته مى‏شود كسى كه‏نيروانه را تجربه كند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل ديده، شنيده، حس كرده، احساس كرده، يافته، جسته يا كشف كرده است (انگوتره نيكايه، (20) كتاب گفتارهاى تدريجى، بخش 4، 320؛ 8ـ 353) . اين تجربه با اشكال گوناگون حصول ديانه‏اى فرق دارد.
بعدها تمايز آشكارى ميان نيروانه يافته در زندگى و نيروانه [حاصل شده‏] در لحظه‏مرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرى‏نيروانه (21) بيشتر براى دومى به كار مى‏رفت، گرچه تاتاريخ متأخرترى بدين معنا نبود ـ در كهن‏ترين منابع صرفا جانشينى براى نيروانه بود. (به‏بيان دقيق‏تر، نيروانه حالت رهايى است و پرى‏نيروانه كنش رسيدن به رهايى است) . با اين‏همه، منابع نسبتا كهن (اگرچه نه كهن‏ترين) حاوى تمثيلى مهم از اقيانوسى‏اند كه نشانى ازپر شدن يا كاستن ندارد، بى‏آن كه مهم باشد كه چه ميزان آب از رودها و يا بارندگى به آن‏مى‏ريزد. و همين‏گونه، اگرچه بسيارى از ذات (22) نيروانه بى‏باقى‏مانده «دل‏بستگى» واردپرى‏نيروانه شوند، ذات نيروانه نشانى از پر شدن يا كاستن ندارد. (23)
اين‏جا «دل‏بستگى» (24) يك اصطلاح فنى است كه اشاره است به تملك (25) يا تشخيص (26) كه نتيجه ميل است. از آن‏جا كه وجود و فرايند روانى انسان متعارف را نتيجه چنين تملكى مى‏دانند، نمى‏توان‏هيچ‏گونه استمرارى در شرايط آشناى وجودى كه يكباره متوقف شده، يافت . بى‏گمان‏اين تمثيل بر اين نكته تأكيد مى‏كند كه نيروانه وراى قواعد معمولى است.
.3 برداشت اروپايى از اين اصطلاح

فرهنگ انگليسى آكسفورد (ويراست اول) نيروانه را اين طور تعريف مى‏كند: «در الهيات‏بودايى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برين، يا خاموشى همه آرزوها وشهوت‏ها و حصول سعادت كامل» . اگرچه روايت‏هايى از اين تعريف به طور گسترده به‏كار رفته است، [چنين تعريفى‏] برداشت‏هاى بودايى، جينى و هندويى اين اصطلاح را به‏هم مى‏آميزد. چنين توصيف‏هايى از نيروانه در تفكر اروپايى نسبتا قديم است. در قرن‏هفدهم، سيمون دولالوبر، سفير فرانسه در دربار سيام [ تايلند]، اشاره كرد كه‏نويسندگان پرتغالى يك اصطلاح سيامى بسيار نزديك [به اين اصطلاح‏] را چنين‏برگردانده‏اند: «آن نيست مى‏شود» و «آن يك خدا شده است» . او به‏درستى نشان داد كه‏به عقيده سيامى‏ها «اين نه يك نيستى واقعى است و نه اكتساب يك سرشت خدايى‏است» . لالوبر، در حقيقت، نيروانه را به «ناپيدايى» (27) برگرداند، به معناى ناپيدايى از جهان‏زاد و مرگ. اين فهمى بسيار دقيق از اين اصطلاح است، و تا امروز چيزى به آن افزوده‏نشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثق‏تر لالوبر از اين اصطلاح نشد و نظرهايى كه او اصلاح‏كرده بود، به همان شكل قبلى‏شان رايج ماند. دليلش تا حدودى يك گرايش خصوصا درقرون هفدهم و هجدهم بود كه هنوز هم در برخى محافل رايج است، و آن اين كه آيين‏بودا را صورتى از شرك بدانند و در پى آن نقدى را كه آباى كليسا بر فلسفه شرك واردكرده بودند، بر آن اطلاق كنند. با آن كه ميان اين دو حوزه همانندى‏هايى هست، از قبيل‏اعتقاد به تناسخ كه مشخصه اشكالى از فلسفه قديم است، اما در مجموع، اين همانندى‏نادرست است.
.4 مكتب‏هاى جريان اصلى آيين بودا

تا زمان توسعه نخستين اشكال علم تفسير سازمان‏يافته بودايى در قرن‏هاى سوم و چهارم‏ق‏م، انديشه‏هاى نسبتا نظام‏مندترى ساخته و پرداخته شد. نيروانه چون ذات «بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى» در تقابل با ذات «با باقى‏مانده دل‏بستگى» (سئوپادى‏سيسه) (28) بود.اين برداشت دوم از نيروانه مبين مراحل روشن‏شدگى جزئى است كه به «رسيدن به رود» ، [يا، پا نهادن به رود] معروف است. از آن جا كه متن‏هاى كهن‏تر، اغلب در زمينه مرگ بودابه [آن پرى‏] نيروانه «بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى» اشاره مى‏كردند، كم‏كم اين طور فرض‏كردند كه اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مى‏شود ذات نيروانه «بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى» باشد، در اين صورت بايد ذاتى مشابه بوده باشد كه در روشن‏شدگى يافته شود. از آن‏پس، ذات نيروانه «با باقى‏مانده دل‏بستگى» مرتبا اشاره بود به حصول روشن‏شدگى، كه‏معمولا آن را اين طور مجسم مى‏كردند كه به دنبال آن يك زندگى با فعاليت آموزشى‏مهرآميز مى‏آمد. در نتيجه ترجمه نادرست يا برداشت نادرست متأخر اين واژه كه به «دل‏بستگى» ترجمه شد، اغلب جايش را واژه‏اى مى‏گيرد كه شايد اشاره باشد به «داشته‏ها» (سئوپدى‏شيشه)، (29) و همچون چيزى انگاشته مى‏شود كه اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشته‏هاى تخصيص‏يافته در فرايند تولد مجدد. ديگر آن كه، هم‏سئوپادى‏سيسه و هم سئوپدى شيشه مى‏توانستند به ترتيب مشتق از اوپادى‏سيسه (30) واوپاتى‏سيسه (31) باشند، به معناى «باقى‏مانده اندك» . بنابراين، معناى اين اصطلاحات، كه‏رساننده ضمنى «دل‏بستگى» بود، مى‏توانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندكى ازآلايش‏ها كه پس از «پا نهادن به رود» باقى مى‏ماند.
منابع قديمى‏تر در موضوع نيروانه چندان سخنى نمى‏گويند. اما اين سخن درباره‏ادبيات كانونى ابى‏دمه‏اى (32) كه در فاصله قرون دوم و چهارم ق‏م شكل گرفت، صادق‏نيست. سيماى خاص اين ادبيات تحليل جان و تن از ديد فرايند متغير رويدادهاى‏متعامل و چندگانه است. اينها را دمه (33) (34) هاى آگاهى روانى به‏جز خودشناسه‏هاى حسى به كار مى‏رفت) . متن‏هاى ابى‏دمه فهرست بازى از اين رويدادها گردآوردند و كوشيدند تحليل كنند كه چه رويدادهايى در چه حالت‏هاى روانى وجود دارند.آنان در اين تحليل، نيروانه‏اى را به ميان آوردند كه آن را متفاوت از ساير رويدادها تبيين‏مى‏كردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مكانى و يا زمانى طبقه‏بندى نمى‏كردند . در اين‏مرحله، گويا نه اختلافى بر سر طبيعت بنيادين آن دارند، و نه آن را نبود محض مى‏دانند: «نيروانه وجود دارد؛ طبيعت آن تغيير نمى‏پذيرد. نيروانه پاينده، ثابت و جاويد است، دستخوش تغيير نيست» (كتاوتو (35) «نكته‏هاى اختلاف» 122) . مى‏خواندند، يعنى حقيقت‏هاى جزئى در برابرحقيقت به طور كلى. (اين واژه پيش‏تر براى همه شناسه
محتمل است كه علاقه اصلى متن‏هاى ابى‏دمه تجربه نيروانه در زندگى بر حسب‏بيدارى يا روشن‏شدگى بود. در اين زمينه، نيروانه را شناسه يا تكيه‏گاهى براى جان‏روشن مى‏دانستند، كه خود آميزه‏اى بود كه مشخصه‏اش حضور مكرر رويدادهايى چون‏ايمان و فرزانگى بود. در آثار اين دوره، همچون متن‏هاى پيش از آن، نمى‏كوشيدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چيزى بگويند. بى‏گمان، سنت پرسش‏هاى‏بى‏پاسخ (36) همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنين كارى را نمى‏داد.
.5 در نظام‏هاى مهايانه (37)

گرايش‏هاى جديد در دين هندى، كه پيش از اين رشد و تحول يافته بود، در دوره 100ـ 300 م منجر به تكوين شكل نوينى از آيين بودا، به نام مهايانه يا گردونه بزرگ شد. اين‏نهضت نوين، كه در آغاز تنها توجه اندكى را به خود جلب كرده بود، آرام آرام نفوذ عظيم‏و روزافزونى يافت. در اين مكتب، عناصر دل‏سپارى قوى بود كه اساسا از يك‏زندگى‏نامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مى‏گرفت. يك‏سيماى مهم اين نهضت، طولانى‏تر شدن راه رسيدن به روشن‏شدگى به قصد توانايى‏بخشيدن به توسعه صفات برتر بود كه در رسيدن به بودائيت (38) ضرورى بودند و به طورمؤثرترى براى سود ديگران كار مى‏كردند. يك اثر جانبى اين تغيير در كانون توجه اين‏بود كه نيروانه تا حدى به پس‏زمينه برود، اگرچه در برخى مكتب‏هاى بعدى آيين بوداى‏مهايانه نظير چن/ ذن (39) يا تنتره، (40) به مثابه چيزى دست‏يافتنى در اين زندگانى، سرانجام به‏پيش‏زمينه بازگشت.
مكتب‏هاى نوين فكرى با ديدگاه‏هاى خاص در چارچوب مهايانه كلى توسعه يافت.احتمالا قديمى‏ترين اين مكتب‏ها، ماديمكه (41) بوده باشد. اين مكتب بر اين انديشه تأكيدمى‏كرد كه فرقى ميان نيروانه و چرخ وجود (سنساره) (42) نيست. گويا مراد آنها اين بوده‏است كه نيروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به ديگر سخن، نبايد آن را باشنده (43) اى ديد كه در جايى ديگر وجود دارد. كمابيش يك تبديل تجربه‏طبيعى است.
برخى از آثار متأخر مهايانه، بر «نيروانه بى‏بنياد» (44) به مثابه بخشى از راه برترين مقصدتأكيد ورزيده‏اند. اين بدين معنا است كه روشن‏شدگى حقيقى متضمن قبول يا رد زاد ومرگ نيست. قابل توجه‏تر اين كه، تلويحا اشاره‏اى به قبول يا رد خود نيروانه ندارد، بلكه‏در عوض دل‏ها را ترغيب مى‏كند كه از وابستگى به هرگونه شناسه‏اى يا نيازمندى به آنهايكسره آزاد باشند، خواه آن شناسه‏ها بيرونى [ اشيا] باشند و خواه درونى [ حالات‏] .
.6 مترادف‏هاى نيروانه

اشتباه رايج در بررسى مفهومى چون نيروانه اين است كه بيش از حد بر معناى دقيق‏لغوى آن متمركز شويم تا آن‏جا كه تداعى‏هاى پهناورتر و قرينه متنى آن را فدا كنيم، وشمارى از مترادف‏هاى آن را كه بارها در توصيف آن به كار برده مى‏شود به حساب‏نياوريم. در يك متن تجربى عملى، به نيروانه به شكل «آزادى» يا «بيدارى» ، «آرامش» يا «سعادت» اشاره مى‏شود . در هر مورد استلزام اين است كه [نيروانه‏] در مرتبه ممكن‏نهايى است. در اين زمينه عموما واژه‏هايى به كار برده مى‏شوند كه دلالت بر امنيت يامصونيت كامل دارند، همچون واژه‏هايى كه دلالت بر پايندگى، تغييرناپذيرى ياپايان‏نيافتگى دارند. اين معانى اخير با آن اصطلاحات كلى كه در اديان هندى براى‏توصيف برترين مقصد زندگى معنوى به كار برده مى‏شوند قرابت دارند. بسيارى از اين‏گونه واژه‏ها مرتبا براى توصيف نيروانه به كار برده مى‏شوند. از اين‏رو، نيروانه رهايى (45) (موكه / موكشه)، (46) (47) (كيوله / كيوليه)، (48) حقيقت (49) و مانند اينها است؛ ناميرا وزوال‏ناپذير است. بسيارى از اين اصطلاحات حس بودايى خاصى را ارائه مى‏دهند، امامعناى ضمنى عامشان نبايد در جهان به كلى مغفول بماند. يك مثال خاص اين است كه‏نيروانه امريته (50) يا بى‏مرگ [ انوشه‏] است، اما مهم اين است كه اين اصطلاح اشاره به‏چشانه‏اى است مستى‏آور كه به خدايان انوشگى مى‏بخشد. اين اصطلاح، در كاربردبودايى، اشاره به وضعى دارد كه در آن مرگ نيست، اگرچه به وضوح مقصود از آن اين‏است كه تداعى‏هاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد. كل‏بودگى
پى‏نوشتها:
1) اين نوشته ترجمه‏اى است از:«~ .12ـ Routledge Encyclopedia of Philosophy, Ist ed , 1998, vol.7, pp. 8 : in «airvanN» , L.S. Cousins ~»
«~ 2. Nirvana ~»
3) تربيت بودايى در سه حوزه صورت مى‏گيرد كه به «سه آموزش» معروف است: 1)«~ sila ~» (سيله)، 2)«~ samadhi ~» (سمادى)، و3)«~ · pann ~» (سن.:«~ · prajn ~»، (پرجنيا) .«~ sila ~» (سن.:«~ sila ~»، (شيله) را مى‏توان رفتار يا سلوك اخلاقى دانست، اما سمادى رانمى‏توان دقيقا مديتيشن گفت، چنان كه معمول است، چون بسيار فراتر از آن است. (در انگليسى معمولا«~ meditation ~»رابرابر«~ dhyana، ~» (ديانه) و«~ concentration ~»را برابر سمادى مى‏نهند، بگذريم از اين كه هيچ يك رساننده معناى دقيق اين‏دونيست.) سومى هم شناخت، شناسايى يا فراشناخت است، و از نظر ريشه لغوى همان «فرزانگى» است. نويسنده اين را ظاهرا«~ int e llect ~» (خرد، عقل) خوانده كه انتخاب خوبى براى پرجنيا نيست؛ از قضا از برخى نظرها، مخالف«~ intellect ~»است.م.براى آشنايى با سه آموزش«~ (sikkha ـ Ti) ~»نك .: ع. پاشايى، بودا، انتشارات فيروزه (چاپ هفتم، تهران 1378)، ص 31 به بعد.
4)«~ nibbana ~» (سن.:«~ nirvana) ~»: در لغت يعنى خاموشى«~ (va + nir ~»نوزيدن، خاموش شدن) ؛ بنا بر تفسير، بى‏شهوتى است.براى واژه«~ nirvana ~»، در آيين آغازين بودا، دو اشتقاق پذيرفته‏اند: يكى آن كه اين واژه را مركب از دو جزء ـ «~ nir ~»و«~ va ـ ~»مى‏داند، كه ـ «~ nir ~» به معناى «نه» و«~ va ـ ~»به معناى باد زدن، وزيدن، دميدن است و روى‏هم رفته،«~ nirvana ~»يعنى «خاموش شده، سردشده، فرو نشسته، فرو نشانده» . اشتقاق ديگر اين است كه«~ nirvana ~»از دو جزء«~ nir ~»و«~ vana ~» (شهوت، تشنگى و طلب) ساخته‏شده است : «از آن جا كه رو گرداندن،«~ (ni) ~»از«~ vana ~»، يعنى شهوت، است آن را«~ nirvana ~» خوانند (ع. پاشايى، پيشين، واژه‏نامه‏پالى) .
5) نيروانه در هندوئيسم حالت رهايى يا اشراق است، كه به اتحاد خود شخصى و ناپاينده در برهمن توصيف مى‏شود. نيروانه‏انسان را از رنج، مرگ و تولد مجدد و ساير مرزهاى اين جهانى آزاد مى‏كند. نيروانه دانستگى برين و متعالى است، كه به آن دربگود گيتا به برهمن نيروانه، در اوپه‏نيشدها به توريه،«~ (turiya) ~»، در يوگا به نيربيجه ـ سمادى [سمادى بى‏تخم‏] و در ودانته‏به نيروى‏كلپه ـ سمادى اشاره شده است.،«~ ( Rider Encyclopaedia of Easter n Philosophy and Religion ~»، لندن‏1999، ص 248) . اما نبايد برداشت‏هاى هندويى اين اصطلاح را با برداشت بودايى آن به هم آميخت. م.
6)«~ vana ~»در اين جا به معناى بافتن و بستن است. بنابراين، نيروانه نبافتن و نبستن، يعنى رها شدن از بند است. م.
«~ 7. accantanittha ~»
8) بودا، نمونه‏هايى از كانون پالى، بخش نيروانه.
9) بودا، ص 460 و .462
10) همان. ص .461
«~ 11. ?va ~»
12) اينها سه تا هستند كه به «سه آتش» معروف‏اند: 1.«~ raga ~» (آز) ؛ 2.«~ dosa ~» (خشم، كينه) ؛ و 3)«~ moha ~» (فريب، نادانى) .م. ئبودا، ص 89، 90، 349 و .470
13) مجذوب شهوت، خشمناك از خشم، نابيناى فريب، شكست خورده، با دلى دربند، مرد به ويرانى خود مى‏رود، به ويرانى‏ديگران، به ويرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مى‏كند . ولى مرد اگر از شهوت، [يا، آز] خشم و فريب آزاد شده‏باشد، هدفش نه ويرانى خود است، نه ويرانى ديگران و نه ويرانى هر دو، و درد واندوه در جان احساس مى‏كند. بدين‏سان، نيروانه بى‏درنگ، در اين زندگى، ديدنى، فراخواننده، به خود كشنده، و براى فرزانگان دريافتنى است. فرونشاندن آز، فرونشاندن خشم، فرونشاندن فريب: اين را به‏راستى نيروانه خوانند .» ع.پاشايى، سخن بودا، نشر ميترا (چاپ نخست، ويرايش دوم، تهران، 1378)، ص .49
14) فرونشاندن شهوت، فرونشاندن كينه، فرونشاندن فريب، مقام ارهتى اين است. ..» سم‏يوته نيكايه، فصل 4، سوره 2 بودا، ص .470
«~ 15. annihilation ~»
«~ 16. Pantheistic Self ~»
«~ 17. Upanisads ~»
18)«~ monad ـ life ~»در جين معادلى است براى جيوه،«~ (Jiva) ~»، كه همان لغت جيوه در فارسى است، كه خود لغتى است‏سنسكريت به معنى زنده. فارسى آن سيماب است. اصطلاح موناد را لايبنيتس با تعريفى خاص، در فلسفه‏اش به كار برده‏است كه از آن زمان به بعد در موارد ديگر هم به كار برده‏اند.م.
«~ 19. Jains ~»
«~ 20. Anguttara Nikaya ~»
21)«~ Parinirvana ~» (پا:«~ Parinibbana) : ~»نيروانه كامل، مترادفى است براى نيروانه؛ از اين رو آن را غالبا با نيروانه پس از مرگ (پا.:«~ nibbana ـ sesa ـ upadi ـ An ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ nir) ~»يكى مى‏دانند، اما منحصر به آن نيست، يعنى‏مى‏تواند اشاره به نيروانه پيش از مرگ (پا.:«~ nib bana ـ sesa ـ upadi ـ sa ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ sa) ~»هم باشد.م.
22) نويسنده اين‏جا«~ element ~»به كاربرده كه احتمالا برابرنهادى است براى«~ dhatu ~» (داتو) نيروانه«~ amatam dhatu ~» است يعنى‏ذات بى‏مرگى . م. ئ بودا، 86 به بعد.
23) رهرو كامل يا ارهت اگر در سير خود به نيروانه دست يابد، و اين همزمان با مرگ او باشد، آن را «ذات نيروانه بى‏در كار بودن‏بنياد» [ نيروانه بى‏باقيمانده دل‏بستگى‏] مى‏خوانند كه به پرى‏نيروانه،«~ (parinirvana) ~» هم معروف است. بايد توجه داشت كه‏اين دو مقام نيروانه دو نيروانه جداگانه نيستند، بلكه به اعتبار آن كه ارهت آن گاه كه زيست او برقرار است، يا آن كه در مرگ به‏نيروانه رسيده باشد يكى از اين دو نام به نيروانه او داده مى‏شود. بودا، ص .90 بدين سان، به نيروانه، يعنى خاموشى وفرونشاندن از دو نظر مى‏توان نگاه كرد: .1 فرو نشاندن [كامل‏] ناپاكى‏ها، كه با رسيدن به مقام «ارهتى» ، يا قديسيت و عموما درهمين زندگى دست مى‏دهد، و اين در گفتارهاى بودا «نيروانه با در كار بودن بنياد» خوانده شده است، و مراد از «بنياد» ، اين‏جا، همان «پنج توده» هستى است. .2 فرونشاندن [كامل‏] جريان پنج توده كه پس از مرگ «ارهت» صورت مى‏گيرد، و در گفتارهاى‏بودا «نيروانه بى در كار بودن بنياد» خوانده شده است. سخن بودا، ص .48
«~ 24. clinging ~»
«~ 25. appropriation ~»
«~ 26. identification ~»
«~ 27. disappearance ~»
«~ 28. saupadisesa ~»
«~ 29. saupadhisesa ~»
«~ 30. Upadhisesa ~»
«~ 31. Upatisesa ~»
«~ 32. abhidhamma ~»
«~ 33. dhammas ~»
34) شناسه براى«~ object ~»، يعنى موضوع شناختن؛ آن كه اين شناسه را مى‏شناسد، شناسه‏گر يا«~ subject ~»خوانده مى‏شود. م.
«~ 35. Kathavatthu ~»
36) منظور از پرسش‏هاى بى‏پاسخ، پرسش‏هايى است كه درباره متافيزيك، چون جهان نامحدود و بودن روان پس از مرگ و خود،«~ (atma) ~»يا جوهر ثابت، از بودا مى‏كردند. بودا پاسخ نمى‏داد به اين دليل كه به نظرش اينها بى‏فايده‏اند و به آرامش، به برترين‏نيك‏بختى و به نيروانه راهنمايى نمى‏كنند. م.
«~ 37. Mahayana ~»
«~ 38. buddhahood ~»
«~ Zen / 39. Chan ~»
«~ 40. Tantra ~»
«~ 41. madyamaka ~»
«~ 42. samsara ~»
«~ 43. entity ~»
44) مراد از «بنياد» همان باقى‏مانده دل‏بستگى است كه اشاره است به پنج توده (پا.:«~ khandha ~»، سن.:«~ skandha ~»به‏معنى شاخه.در متن‏هاى بودايى سغدى آن را «توده» ناميده‏اند .) يعنى كالبد، احساس، ادراك، حالات جان و دانستگى. م.
«~ 45. Liberation ~»
«~ maksa / 46. mokkha ~»
«~ 47. wholeness ~»
«~ Kaivalya / 48. Kevala ~»
«~ 49. truth ~»
50)«~ amrita ~» (پا.:«~ amata) ~»از ريشه«~ mr ~»ز مردن و مرگ (يونانى:«~ mbrosia+a .) amrta ~»ساخته شده از دو جز، ـ «~ a ~» به‏معناى «نه» و«~ mrta ـ ~»به معناى ميرندگى و فناپذيرى، و امريته، يعنى ناميرايى، بى‏مرگى، فناناپذيرى و جاودانگى. امريته نامى‏است براى نيروانه و همان امرداد (په.:«~ amurdat ~»يعنى بى‏مرگى)، كه امروزه به شكل مرداد به كار برده مى‏شود.