قهرمان داستان سريال فرار از زندان که نقشه ي فرارشان را تا رسيدن به مقصد يعني پاناما، جزء به جزء طراحي کرده بود و به طوري آنها را رمزنشاني کرده بود که تشخيص معناي آنها بي نهايت مشکل مي شد، اما اين کار را الکساندر ماهون تا آخرين مرحله ي نقشه ي آنها انجام داد، منتها، با يک قدم عقب تر. اما کمپاني که تمامي آنها را پيش بيني کرده بود، با يک هدف نامعلوم، سياستي را فراهم آورد، تا مايکل اسکوفيلد اسير زنداني جديد در کشوري غريب شود. جايي که در آن از هر مليتي زنداني هست و هر نوع مجرم، از قاتل و جنايتکار تا انواع دزد و قاچاقچي وجود دارد. فضايي وحشت زده و بي در و پيکر. پر از درگيري و برخوردهاي وحشيانه، به طوري که ذره اي جان انسان اهميت ندارد. دولت پاناما زندان را از بيرون زندان اداره کرده و داخل زندان بوسيله زندانيان و تبهکاران بزرگ و سابقه دار آنجا و با قوانيني بي رحمانه اداره مي شود. ينکلن باروز که از سوي دولت ايالت متحده بي گناه شناخته شده و تبرئه شده است، اين بار مي خواهد برادرش را که به واسطه ي او گرفتار چنين زندان مخوفي شده، نجات دهد. اما مشکلاتي به وجود مي آيد که اسکوفيلد را وادار به ريختن طرحي ديگر براي فرار مي کند. کاري که تا به حال غير ممکن بوده و هيچ نقشه و اطلاعاتي در اختيار مايکل نيست و زمان هم براي او محدود است.