نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: جنگهای اول صلیبی

  1. #1

    Thumb جنگهای اول صلیبی

    وضعیت سیاسی جهان اسلام در زمان آغازجنگهای صلیبی:

    2- مصر: خلافت مصر در سال 279ه.ق (909م) توسط اسماعیلی ها در مراکش تشکیل شد و بعدها مرکز آن به قاهره منتقل شد. آخرین خلیفه واقعی مصر حاکم بامرالله بود که توسط افراد ناشناسی کشته شد و پسر 7 ساله اش به جای او نشست. پس از او نیز المنتصر بالله خلیفه شد که در زمان او حکومت رو به ضعف رفت و ترکها و ممالیک(برده های سفیدپوستی که برای خدمات دولتی خریداری می شدند) به جان هم افتادند. بدرجمالی از امرای شام به درخواست خلیفه برای پایان شورش به قاهره لشکر کشید و پس از سرکوب شورشیان وزیر اعظم شد. در آن زمان وزیر اعظم همه کاره مصر بود و بدرجمالی این مقام را در خاندان خود موروثی کرد و پس ازمرگ او پسرش الملک الافضل وزیراعظم و پادشاه حقیقی مصر شد. در زمان حمله اول صلیبیون الملک الافضل هنوز وزیراعظم مصر بود و بر مصر، سودان، فلسطین، قسمتهایی از شام و عراق و شبه جزیره عربستان حکومت می کرد.
    3- بغداد: در زمان آغاز جنگهای صلیبی خلیفه بغداد تنها یک مقام تشریفاتی بود و در هر گوشه از کشور یکی ازحکومتهای محلی ماند طاهریان، غزنویان و... حکومت می کردند. این حکومتها مستقل بودند و تنها به نام خلیفه بغداد خطبه می خواندند ولی از نظر سیاسی پیرو نظرات بغداد نبودند. بعضی از آنها که قدرت بیشتری پیدا می کرد (مثل آل بویه) به بغداد لشکرکشی می کرد و عملا خلیفه را دست نشانده خود می ساخت و در صورت مخالفت خلیفه با سیاسیتهایش او را برکنارکرده و کس دیگری را بر مسند خلافت می نشاندند. در زمان آغاز جنگها صلیبی بغداد در تصرف سلجوقیان و خلیفه بغداد دست نشانده آنها بود.

    سلجوقیان که بودند؟

    در اوایل قرن پنجم هجری طایفه ای از ترکهای زردپوست (ترکمان) کوچنشین دشت قپچاق که به ماورالنهر کوچ کرده و در آنجا پس از قبول اسلام کرده بودند به سوی داخل ایران سرازیرشدند.
    سلجوقیان در قرن یازدهم میلادی در خراسان جای گرفتند.این طایفه که بعدها سلاجقه یا سلجوقیان نام گرفتند پس از مرگ سلطان محمود غزنوی طغیان کرده و به تدریج تمام ایران را تسخیر کردند.
    طغرل بیگ رئیس این طایفه در نیشابور تاج گذاری کرده و در سال 437 ه.ق به سوی بغداد حرکت کرد.
    در آن زمان حکومت بغداد با رحیم دیلمی بود و خلیفه عباسی به نام الحاکم بامرالله تحت مراقبت و دست نشانده او بود. طغرل به بهانه نجات خلیفه به بغداد لشکرکشی کرد و پس از فتح بغداد به موصل و نصیبین و دیاربکر رفت و قصد داشت از راه ترکیه امروزی به اروپا برود ولی در سال 455 ه.ق(1062م) مرد و برادر زاده اش آلب ارسلان به جایش نشست.
    آلب ارسلان در ادامه راه طغرل در امتداد دجله حرکت کرد و خود را به ارمنستان رساند.
    پادشاه امپراطوری رم شرقی(بیزانس) با 300000نفر (آمارهای ویکی پدیا استعداد سپاه روم را در حدود 70 هزار نفر و سپاه آلپ ارسلان را در حدود 30هزار نفر ذکر کرده است) در ملاذگر با آلب ارسلان روبروشد ولی سپاه 40000 نفری آلب ارسلان او را شکست داد و اسیر کرد.(463ه.ق-1071م) همین واقعه بعدها یکی از علل شروع جنگهای صلیبی شد. پس از این پیروزی آلب ارسلان به ماوراالنهر بازگشت و در آنجاکشته شد.
    پس از آلب ارسلان، پسرش ملکشاه اول به سلطنت رسید و راه پدر و پدربزرگش را ادامه داد.
    سلجوقیان قبل از تسخیر یک مملکت ابتدا نواحی آن را بین امرای خود تقسیم می کردند و هر امیر را مسئول اشغال قسمت خود و دریافت مالیات از آن ناحیه می کردند. ملکشاه ابتدا اراضی شام و فلسطین و دیاربکر را بین امرای خود تقسیم کرد.
    امرای مزبور به ناچار در تواحی شام و فلسطین با نمایندگان خلفای مصر و در دیاربکر و آسیای صغیر با نمایندگان بیزانس درگیرشدند و سرانجام هریک توانستند ناحیه ای را اشغال کنند اما قبل از اشغال تمام نواحی ملکشاه فوت کرد (485ه.ق-1092م) و پسرانش به جنگ یکدیگر رفتند تا زمانی که سلطان محمد سلجوقی بر برادرانش پیروزشد. تا آن زمان هر یک از امرا از ضعف دولت مرکزی سلجوقی سوءاستفاده کرده و اعلام استقلال کردند و وضعیت به صورت ملوک الطوایفی درآمد. بعضی از حکام سلجوقی خود را مطیع بغداد و بعضی دیگر خود را مطیع مصر می دانستند.
    در اراضی بین سلسله کوه های تورس و برآمدگی های یالچین حکومت ارمنستان برقراربود که مرکز آن شهر تیس بود و بعدها طرسوس را متصرف شده و دولت بزرگی را تشکیل دادند که درجنگهای صلیبی به صلیبیون کمک می کرد.
    قسمتی از سلجوقیان که مرکزشان در قونیه بود تا زمان هجوم مغول (1243م) پابرجای ماندند.

    اروپا در زمان آغاز جنگهای صلیبی:

    در سال 476م ژرمنها دولت روم غربی را شکست دادند و خاک اروپا بین اقوام ویزگت، فرانک، ژرمن، بورگوند، واندال، انگل، ساکسون و ... تقسیم شد. آغاز قرون وسطی با اضمحلال روم غربی همراه شد.
    اروپا در آن زمان از طرف شرق به امپراطوری روم شرقی(بیزانس) و از غرب به دولت مسلمانان اسپانیا محدود می شد ولی تمدن هیچگاه از سوی این دو کشور به سوی داخل اروپا حرکت نکرد. علت این بود که دولت بیزانس با سیاستمداری دوست داشت و سعی کرد تا جلوی پیشرفت دولتهای اروپایی را بگیرد و تا زمان سقوط دولت بیزانس و پایان قرون وسطی دولتهای اروپایی هیچگاه از نظر تمدن پیشرفت نکردند.
    مختصات دولتهای فئودال آن روز اروپا و وضعیت اجتماعی مردم اروپا از این قراربود:
    1. وقتی رئیس یک قبیله ناحیه ای را فتح می کرد او مالک قانونی و پادشاه آنجا شناخته می شد. پادشاه زمینهایش را به دو قسمت غیرمساوی تقسیم می کرد. بخش بزرگ تر را به صورت مدام العمر به اجاره روسای عالی رتبه (دوک ها) قومش می داد و در مقابل، از آنها برای خود سوگند فداکاری می گرفت. بخش کوچکتر را نیز به دو بخش تقسیم می کرد. زمینهای مرغوب را برای خود نگاه می داشت و با استفاده از اسرا و بردگان در آنها کشت و زرع می کرد. قسمتهای غیرمرغوب را به صورت مادام العمر به کشاورزان اجاره می داد.
    2. دوکها نیز زمینهایشان را مانند پادشاه تقسیم می کردند و به روسای زیردست خود اجاره می دادند و زمینهای کوچکتر را بین خودشان و کشاورزان تقسیم می کردند. به این صورت سلسله مراتبی از نخبگان و بزرگان شکل می گرفت که هر کس نسبت به فرد بالادست خود سوگند وفاداری خورده بود و زمینی دریافت کرده بود.
    3. این سلسله مراتب از بالا به پایین شامل دوک ها، کنت ها، ویسکونت ها، مارکی ها، بارون ها، کاپیتان ها و سینورها می شد. این افراد اصطلاحا اشراف زاده خوانده می شدند و تا زمانی که زیردست (واسال) به ولی نعمت (سوورین) خود خیانت نمی کرد از حمایت ولی نعمت خود برخوردار بود و پس از مرگش زمینهایش به اولاد او واگذار می شد.
    4. این سلسله مراتب رسمی پس از مدتی از بین رفت و واسال ها پس از چند نسل خود را مالک زمینهایشان می دانستند و دلیلی برای وفاداری به اعقاب اربابهای خود نمی دیدند. در قرن 7 و8 میلادی سلسله شارل قدرت اربابهای زمین دار را در هم کوبید و در نتیجه همه مالکین در عرض هم قرارگرفتند و قدرت هر کدام محدود به اراضی خاص خود شد.

    نگاهی کوتاه به پیش زمینه ها و علل شروع جنگهای صلیبی:

    جنگهای صلیبی یک سری درگیری بین مسیحیان اروپایی و مسلمانان است که در طی آنها اروپایین سعی کردند تا سرزمین مقدس(اورشلیم) را از چنگ مسلمانان خارج کنند.
    اولین جنگ صلیبی در سال 1096 و آخرین انها در اواخر قرن سیزدهم واقع شد. بعدها هر جنگ مذهبی بین اروپاییان و دیگران را جنگ صلیبی نامیدند.
    جنگهای صلیبی حاصل تلاش سخت دولتهای فئودال در خاورنزدیک است. بنابر این جنگها صلیبی یک از قسمتهای مهم داستان گسترش اروپاییان و مهاجرنشیان آن ها است. این اولین بار بود که اروپایی ها سعی کردند تا در سرزمینهای دور از خاک اروپا ابتکار نظامی را در دست بگیرند و اولین بار بود که با استفاده از تعداد زیادشان سعی کردند تا فرهنگ و دین شان را به خارج از مرزهایشان ببرند.
    آنها اراده دینی خود را با تهور نظامی و دنیا طلبی در هم آمیختند. عیسویان زندگی در فرهنگهای مختلف را یادگرفتند. آنها در این فرهنگ جذب شدند و همچنین قسمتی از خصوصیات فرهنگی خود را به این فرهنگ جدید اضافه کردند. آنها به شدت بر روی تصویر و فضای مردم زمانشان تاثیرگذاشتند و قسمتی از مهمترین فصلهای تاریخ قرون وسطی به دست آنها نگاشته شد.
    خواستگاه صلیبیون
    پس از مرگ شارلمانی –پادشان فرانسه- (814م) و فروپاشی امپراطوری وی سرزمینهای مسیحی اروپا از همه جهت در زیر حمله و در حال دفاع بودند. اقوام کوچ نشین آسیایی تا قرن دهم میلادی به شرق و مرکز اروپا دست اندازی می کردند.
    در حدود قرن هشتم تعدادی از قبایل وایکینگ از شمال اروپا به سمت مرکز و جنوب اروپا حرکت کردند و بعضی از آنها تا دریای مدیترانه و خزر نیز رسیدند.
    اما بزرگترین تهدید برای اروپا اسلام بود که پس از مرگ پیامبر خود رو به گسترش نهاده بود و شمال افریقا، اسپانیا، ایران، فلسطین و شام را تسخیر کرده بود و امپراطوری رم شرقی را تهدید به سقوط می کرد. امپراطوری روم شرقی یا بیزانس باقی مانده امپراطوری بزرگ روم بود که توسط مردمی با نژاد رومی-یونانی اداره می شد و به سختی شرق مدیترانه را از تهاجم دیگر اقوام حفظ می نمود. اسلام بر خلاف وایکینگها و دیگر اقوام وحشی شرقی دین و فرهنگی قدر بود که می توانست رقیبی بزرگ برای تمدن مسیحی باشد.
    در قرن یازدهم سنگینی کفه قدرت به سمت غرب بیشتر شد. با ضعف دولتهای اروپایی کلیسای واتیکان قدرت گرفت و با تمرکز قدرت سیاسی توانست تا حدودی اروپا را متحد کند. این اتحاد دینی برای اولین بار به پاپها این توان را می داد که بتوانند قدرت خود را بر دیگران اعمال کنند.
    به علاوه، جمعیت اروپا رو به ازدیاد رفت. زندگی شهری دوباره احیا شد و تجارت منطقه ای و جهانی به تدریج رو به افزایش نهاد. منابع مادی و انسانی اروپا به اندازه ای شده بود که بتواند لشکرکشی های بزرگی در ابعاد جنگهای صلیبی را پشتیبانی کند. جمعیت رو به افزایش و توانگری مالی به معنی تقاضای مال التجاره بهتر نیز بود. تجار اروپایی همواره چشم به مدیترانه دوخته بودند و حال سعی در کنترل کردن بیشتر مال التجاره، مسیرها و سودها بودند. بنابراین آرزوهای مادی به آرزوهای دینی درباره سرزمین مقدس همزمان شدند و پاپها دریافتند که می توانند مردم را بسیج کرده و بر روی این عملیات متمرکز کنند.
    1- اندلس: پس از سقوط بنی امیه توسط عباسیان سران بنی امیه به اندلس یا اسپانیای امروزی که در آن زمان در زیر سلطه حکام اموی بود فرارکردند و در آنجا خلافت اندلس را تشکیل دادند.(138ه.ق-750م) این تمدن پس از شکوفایی و رشد به دست امرای مراکش افتاد ودر زمان حمله صلیبیون اندلس تحت حکومت موحدین و مرابطین بود.

  2. #2

    Thumb

    اما ادامه داستان....

    آغاز جنگهای اول صلیبی
    در سال 1090 زائری فرانسوی به نام پطرس و ملقب به پیرارمست به بیت المقدس وارد شد و از دیدن تسلط مسلمانان بر سرزمین مقدس برآشفت وقسم یادکرد که آنجا را از دست مسلمانان خارج کند.
    او به نزد اسقف بیت المقدس به نام سمعان رفت و هر دو شروع به درددل کردند. در انتها، سمعان نامه هایی برای پاپ و دیگر سلاطین اروپا نوشت و به دست پیرارمیت داد. پیر ارمیت به رم رفته و نامه را به دست پاپ اوربان دوم داد و پاپ که از سخنان وی متاثر شده بود به او دستور داد تا برای جهاد مردم را ترغیب کند.
    در حقیقت، پیر ارمیت با سمعان (اسقف بیت المقدس) سرو سری یافته بود. سمعان عامل و کارگذار حکومت بیزانس بود. بیزانس از افزایش نفوذ پاپها در اروپا نگران شده بود و از این بیم داشت که سلطه معنوی پاپ ها تا قسطنطنیه نیز گسترش پیداکند.
    از طرف دیگر قلیچ ارسلان سلجوقی (حاکم قونیه) تا حوالی بسفر تاخته بود و قسطنطنیه را با خطر روبرو کرده بود. امپراطوری بیزانس سعی داشت تا با درگیر کردن این دو دشمن بالقوه خود از شر هر دو در امان باشد.
    پاپ ابتدا مجمعی در شهر بالانس ایتالیا برگذارکرد تا مردم و سلاطین را به جهاد ترغیب کند اما در این کار موفق نبود.
    در نوامبر 1095 پاپ خود در کلرمون فرانسه سخنرانی کرد و از مسیحیان درخواست کرد تا اورشلیم را از دست مسلمانان خارج کنند. مردم و سلحشوران فرانسه بر سرشوق آمدند و پس از نام نویسی پاپ آنها را برکت داد و پرچم صلیب را به آنها اعطاکرد.
    قرار شد که در روز 15 آگوست 1096 (مصادف با سالروز عروج حضرت عیسی(ع)) هر فرمانده با سپاهیانش رو به قسطنطنیه حرکت کند تا از آنجا متحد شده و به یکباره به فلسطین حمله کنند. عده یکصدهزار نفر سوارکار و 6 هزار نفر افراد متفرقه در آن زمان سوگند یادکردند.
    فردای آن روز پاپ امتیازات زیر را به صلیبیون واگذارکرد:




    اردوی عوام الناس

    از چند ماه مانده به روز موعود، مردم عادی دسته دسته از تمام خاک اروپا رو به سوی قسطنطنیه آوردند. هر کس مالمیک زیادی و دست و پاگیر خود را فروخت تا به همراه زن و فرزند خود به سوی ارض موعود و سرزمین شیر وعسل رهسپار شود.
    این دسته ها بیشتر تحت هدایت کشیشها حرکت می کردند و چون آذوغه کافی نداشتند در طول راه به غارت دهات و شهرها پرداختند و بارها توسط حکام شهرها سرکوب شدند تا در انتها به قسطنطنیه رسیدند.
    هر دسته که از راه می رسید توسط ماموران بیزانس در محل مخصوصی در خارج از شهر مستقرمی شدند و برای آنها جیره تعیین می شد.
    امپراطور بیزانس -الكسيس كومنون -که از کثرت این جمعیت به وحشت افتاده بود منتظر ورود اردوی سرکرده ها و فرماندهان نظامی نشد و به کشتی هایش دستور داد تا این اردوی نامنظم را از بسفر عبور داده و در آسیای صغیر پیاده کنند.
    اردو پس از چند روز استراحت به راهنمایی راهنمایان بیزانسی حرکت به سوی خاک سلجوقیان را آغازکرد. پیرارمیت کشیش که احساس خطر کرده بود به بهانه ای اردو را ترک کرد و برای اعتراض به قسطنطنیه بازگشت.
    حاکم وقت قونیه در آن زمان قلیچ ارسلان سلجوقی بود. او با گروهی از چابکسواران خود به استقبال اردوی عوام الناس رفت ولی پس از رسیدن به آنها از برابر آنها فرار کرد. اردو که از مردم عادی تشکیل شده بود و سلاح آنها چماق و سپر بود به دنبال قلیچ ارسلان افتادند. قلیچ ارسلان در حوالی قونیه ناگهان بازگشت و برسرشان تاخت و همه را کشت. تعداد کشته شدگان را تا 1 میلیون نفر هم ذکر کرده اند.

    اردوی فرماندهان

    اولین اردوی صلیبی در رسیدن به هدف خود یعنی فتح اورشلیم موفق عمل کرد. صلیبیون پایه های حکومتی نظامی را در شرق بنانهادند که تقریبا تا 200 سال توانست در برابر هجوم مسلمانان مقاومت کند. صلیبیون این سرزمین را "اوترمر" نامیده بودند که به زبان فرانسوی "فراسوی دریاها" معنی می دهد. اولین اردوی فرماندهان نتوانست هیچ پادشاه اروپایی را جذب کند و تنها چندتن از شاهزادگان و فرماندهان در آن شرکت کردند. چون اکثریت این اردو با فرانسویان بود بعدها کلمه فرانک و فرنگی توسط مسلمانان برای اشاره به تمام اروپایی ها بکاربرده شد.
    بزرگترین مشکل اردوی فرماندهان این بود که هیچ کدام از آنها نقش یک فرمانده و بزرگتر را در میان دیگرفرماندهان نداشت و هر فرمانده ای بنا به تصمیمات و هوس خود عمل می کرد. از طرف دیگر توافقی درباره رابطه این فرماندهان با کشیشها و روحانیت وجود نداشت. این افراد بیشتر برای کسب منافع مالی و دنیوی به جنگ مسلمانان آمده بودند و تحمل اظهار نظر کشیشها را نداشتند. به هرحال اگر چه آنها در ظاهر مطیع پاپ بودند ولی در نهان علاقه ای به پیروی از پاپها نداشتند.
    از طرف دیگر این فرماندهان رابطه ای نامشخص با امپراطور بیزانس داشتند و معلوم نبود که با متحدان و رعایای امپراطور چگونه برخورد کنند.
    با اینهمه تفرقه و بی اعتمادی پیروزی این اردوی چندپاره بر مسلمانان را بیشتر می توان چون معجزه ای دانست.
    1- بخشوده شدن تمام گناهان گذشته و آینده. 2- معافیت از پرداخت عوارض و صدقات دینی. 3- مصونیت عائله ودارایی آنها تا پایان جنگ.

  3. #3

    Thumb

    حرکت نهایی

    در روز 15 آگوست 1096 اروپا از جای کنده شد. سرکردگان و فرماندهان رزمی اروپا به همراه خدم و حشم و حتی زن و فرزند پای در راه اورشلیم گذاشتند. 4 گروه بزرگ این اردو را شکل می دادند.


    3- نورمنهای ایتالیا به فرماندهی تانگرد، بهیمون، کنت ترانت، ریچارد، رانوتف، روباردوهوس، روباردوسه از راه دریا به سوی قسطنطنیه به راه افتادند.
    4- فرانسویان قبیله دوفرانس به فرماندهی هوگ (از ورماندوا) برادر فیلیپ اول پادشاه فرانسه، روبرت کورت هوزه پسر گیوم فاتح پادشاه انگلستان و ایتن (از بلوا) از طریق کوه های آلپ به سوی رم و بعد از طریق دریا به سوی قسطنطنیه.
    کشتی های گروه آخر در نزدیک مقدونیه دچار طوفان شد و هوگ خود را به زحمت نجات داد و به یکی از شهرهای بیزانس رساند. حاکم شهر با او به قسطنطنیه آمد. امپراطوربیزانس که از حرکت سیل آسای صلیبیون به وحشت افتاده بود هوگ را به عنوان گروگان توقیف کرد.
    گادفری(فرمانده دسته اول) برای تهدید امپراطور وارد شهر فلیپوس شد و به آزار مردم پرداخت. امپراطور الکس اول او را بازخواست کرد و وی جواب داد تا زمانی که هوگ در زندان امپراطور بیزانس است دست از سرمردم شهر برنخواهد داشت. امپراطوربیزانس هوگ را به نزد خود خواند و بنا به رسم مردم اروپای غربی از او سوگند وفاداری گرفت و هوگ قول داد که در برابر حمایت امپراطور تمام سرزمینهایی که در آینده فتح می کنند به امپراطور واگذار کند. اینگونه بود که بزرگترین فرمانده صلیبیون تابع دولت بیزانس شد.
    دسته جات صلیبیون یکی یکی به حوالی قسطنطنیه رسیدند. در این زمان گادفری حامی امپراطور بیزانس شد. در آن زمان قسطنطیه یکی از آبادترین و زیباترین شهرهای جهان بود. بوهمن (فرمانده ایتالیایی ها) پیشنهاد کرد که به جای اورشلیم به فتح قسطنطنیه بپردازند ولی گادفری با او مخالفت کرد.
    امپراطور سرکردگان صلیبی را به حضور پذیرفت و قول داد که در عوض تامین آذوقه و علوفه سپاه صلیب سرکردگان باید سوگند یادکنند که به امپراطور بیزانس وفادار بمانند و تمام سرزمینهایی که به دست می آورند به امپراطور واگذارکنند. فرماندهان که دچار مشکل در تهیه آذوقه بودند ناچار سوگند خوردند. قرارشد که با استفاده از کشتی های بیزانس صلیبیون در خاک آسیای صغیر پیاده شوند و یک دسته از سپاه بیزانس به فرماندهی تونومیت به همراه آنها به راه افتد تا زمینهای فتح شده را به نام امپراطور از صلیبیون تحویل بگیرد.

    آغاز جنگ

    در این زمان دولت قلیچ ارسلان سلجوقی در قونیه قوی ترین دولت مسلمان در غرب آسیا به شمار می رفت و دارای سپاهی به استعداد 100 هزارنفر بود. حتی امپراطور بیزانس در سال 1093 برای دفع حمله بلغارها و نرمنها از قلیچ ارسلان کمک گرفته بود.
    امپراطوران بیزانس در طی قرنها حکومت بسیار سیاست مدار شده بودند. آنها در کارها لجاجت نمی کردند. در دشواری ها بجای استفاده از سلاح از نیرنگ استفاده می کردند. دشمنانشان را به دست دشمنان دیگر سرکوب می کردند. از پشت خنجر می زدند. عهدشکن بودند. در هنگام ضعف باگذشت و در هنگام غلبه خون آشام و شدید الانتقام بودند.
    جنگ های اول صلیبی که در ابتدا به منظور جهاد با مسلمانان و نجات مزار حضرت مسیح(ع) برپاشده بود توسط مکر الکس اول -امپراطور وقت بیزانس- تبدیل به جنگ با دشمنان بیزانس شد. او به جای اینکه با استفاده از نیروی دریایی قوی خود صلیبیون را مستقیما به فلسطین برده و در آنجا پیاده کند صلیبیون را با کشتی وارد خاک سلجوقی ها کرد تا آنها را به جان یکدیگر بیاندازد.
    پس از پیاده شدن در ساحل صلیبی ها در یک جلسه مشورتی گودفروا را به عنوان فرمانده کل قوا انتخاب کردند.
    استعداد نیروی آنها در این زمان 100 هزار سوار و 500 هزار پیاده بود. این عده توسط گودفروا به چند دسته تقسیم شد و هر دسته تحت ریاست یک سرکرده و با یک بیرق مخصوص به راه افتاد.

    محاصره و فتح قونیه

    قلیچ ارسلان بیشتر قوایش را به قونیه فراخواند و منتظر ورود صلیبیون شد. پس از چندی صلیبیون پشت سرهم رسیدند و قونیه را از سمت خشکی محاصره کردند. شهر قونیه از سمت غرب و جنوب به دریاچه اسکاتیوس و از سمت شمال و شرق به کوه متصل بود.
    قلیچ ارسلان با عده ای از سپاهیان برگزیده خود به قلب صلیبیون زد ولی در برابر تعداد زیاد دشمن کاری از پیش نبرد و در غروب آفتاب به زحمت خود را به قونیه رساند.
    فردای آن روز دوباره قلیچ ارسلان دوباره به صف دشمن زد ولی در نهایت صلیبیون راه بازگشت او را به شهر بستند و او به طرف کوه های اطراف هزیمت کرد.(490ه.ق 1098م). باقی سربازان نیز به حصار شهر بازگشتند و هر زمان که صلیبیون به شهر نزدیک می شدند آنها را زیر باران تیر می گرفتند.
    پس از چند روز محاصره یک روز مدافعین با تعجب دیدند که دریاچه پشت شهر پر از کشتی است. این کشتی ها کشتیهایی بودندکه به دستور امپراطور بیزانس برای اردوی صلیبیون آذوقه آورده بود ولی مسلمانان فکر کردند که این کشتی ها جنگی هستند. شهر دچار آشوب و هراس شد. مدفعان زن و فرزند قلیچ ارسلان را از راه مخفی فراری دادند ولی در میانه راه صلیبیون آنها را اسیرکردند.
    توبونیت(فرمانده بیزانسی) به صورت پنهانی به اهالی شهر پیغام داد که اگر شهر را به او تسلیم کنند او از طرف امپراطور جان و مالشان را از دست صلیبیون نجات خواهد داد. اهالی این پیشنهاد را پذیرفتند و پرچم امپراطوری را بر فراز حصار شهر برافراشتند.
    فردا صبح که صلیبیون به سمت حصارشهر بازگشتند بر روی باروی شهر سربازان بیزانس را به پاسداری دیدند و مجبور شدند از راهی که آمده اند بازگردند.
    قلیچ ارسلان نامه ای به امپراطور بیزانس فرستاد و تقاضای آزادی زن و بچه اش را کرد و امپراطور هم به صلیبیون دستور داد تا این کار انجام شود.
    اینهم مسیر حرکت اردوهای صلیبی از اروپا تا فلسطین
    1- فرانسویان شمال به سرکردگی گودفراو (از بویلون) حاکم لرن جنوبی و برادرش بودئن حاکم فلاندر و اوسناش. 2- فرانسویان جنوب به سرکردگی ریمون حاکم تولوز از مسیر شمال ایتالیا، کرواسی،صربستان و بلغارستان به سوی قسطنطنیه.

  4. #4

    Thumb

    اما ادامه داستان:
    سقوط نیکائه در 19 ژوئن 1097 اتفاق افتاد و بعدش....

    نبرد دریله

    نیرنگ بیزانسی ها در فتح شهر نیکائه (بدون درنظر گرفتن منافع صلیبیون وبا استفاده از نیروی آنها) اسباب دلخوری سران صلیبی از امپراطور بیزانس شد. پس از عدم موفقیت صلیبیون در فتح پایتخت سلجوقیان، گادفری سپاه تحت فرمانش را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش نخست را به ریاست بوهموند (از سران نورمنهای ایتالیا) به جلو فرستاد و خود با بقیه سپاه از دنبال وی به راه افتاد.
    بوهیموند پس از چند روز راه پیمایی در کنار رود گورگون و نزدیک دریله با سپاه قیلچ ارسلان روبرو شد. او زنان و کودکان را پشت سپاه خود قرارداد و عده ای پیاده نظام برای محافظت آنها مستقر کرد. تانگرد را به ریاست جناح راست و رابرت (دوک نرماندی) را به ریاست جناح چپ برگزید و خود در مرکز سپاه قرارگرفت.(آرایش استاندارد قرون وسطی)
    قلیچ ارسلان پس از حمله به صلیبیون عقب نشینی کرد و هنگامی که صلیبیان به دنبالش راه افتادند بازگشت و با تیراندازی آرایش سپاه آنها را بهم ریخت(روش جنگی سواران پارت در جنگ کاره). صلیبیون عقب نشینی کردند و سلجوقی ها راهی به پشت جبهه آنهایافته و زن و بچه صلیبیون را به اسارت بردند.
    بوهیموند در میانه میدان نبرد با قلیچ ارسلان روبرو شد ولی نتوانست آسیبی به او برساند و چندتن از شوالیه هایش را از دست داد. در همین زمان رابرت به همراه تانگرد و ریچارد توانستند خود رابه اسرا برسانند و آنها را آزاد کنند. این امر آتش جنگ را تندترکرد تا جایی که صلیبیان فرارکردند.
    در این اثنا گادفری با سپاهیانش سررسید. قلب سپاه را به ریموند و جناح چپ را به بوهیموند سپرد و خود در جناح راست جای گرفت. گادفری به مسلمین که در حال استراحت بودند ناگهان تاخت و سلجوقی ها که آماده نبردی دیگر نبودند به کوه های اطراف فرارکردند. (490ه.ق-اول اوت 1097)
    گادفری پس از این واقعه دیگر جرات نکرد تا سپاهش را تقسیم کند و همه را یکباره به سمت فلسطین حرکت داد. سپاه صلیب یک بار دیگر در ماه سپتامبر با سلجوقی ها مصاف داد که باز هم برنده نبردشد.
    قلیچ ارسلان از جلوی سپاه صلیب به راه افتاد و به هر دهی که می رسید آن را ویران می کرد و انبارهای آذوقه و باغ ها مزارع را آتش زده و قنات ها و چشمه ها را کور می کرد. گرمای هوای و فقدان آب و آدوقه کار را بر سپاه صلیبیون سخت کرد تا جایی که کارشان به مرده خواری و خوردن علفهای بیابان رسید.
    سواران که اسبهایشان تلف شده بود اسباب خود را بر دوش کشیده و پای پیاده به راه افتادند تا درنهایت به حوالی مناطق ارمنی نشین آسیای صغیر رسیدند. شهرهای ارمنی نشین اغلب به سلجوقی ها باج می دادند تا امنیت آنها را حفظ کنند.
    گادفری نخست تانگرد و سپس بالدوین برادرش را به سوی شهر طرسوس فرستاد. تانگرد وقتی به شهر رسید با استقبال مردم شهر روبرو شد و آنها پرچم او را بر فراز شهر برافراشتند. هنگامی که بالدوین با سپاه فرانسه از راه رسید از اینکه پرچم ایتالیا را بر فراز شهر دید دلخور شد و دستور داد تا پرچم ایتالیا را کنده و پرچم فرانسه را به جای آن نصب کنند. تانگرد ناراحت شد و نزدیک بود که بین دو سپاه جنگ درگیرد که کشیشهای شهر میانه را گرفتند و قرارشد که مردم شهر خودشان یک نفر را انتخاب کنند. مردم تانگرد را انتخاب کردند و بالدوین ناراحت شد و اهالی رابه بادناسزاگرفت. تانگرد با سوارانش از شهر خارج شد و بالدوین دستور داد تا دروازه های شهر راببندند.
    شب هنگام یک دسته 300 نفری از ایتالیایی ها که قصد داشتند به تانگرد بپیوندند از راه رسیدند ولی بالدوین آنها را به داخل شهر راه نداد. آنها مورد شبیخون مسلمانان واقع شدند و همگی کشته شدند.
    مردم از دست بالدوین ناراحت شدند و به نزد تانگرد برای عذرخواهی رفت و در آنجا با خشم ایتالیایی ها روبروش. بالدوین به راهنمایی یک ارمنی به سمت فرات رفت و به شهر اودسا(الرها) رسید.
    اهالی شهر از بالدوین استقبال کردند و از حاکم شهر به نام تاودروس خواستند که او را به ولیعهدی خود برگزیند. بالدوین پس از این که جای پای خود را محکم کرد پدرناتنی خود را کشت و حاکم شهر شد ودر آن حوالی حکومتی برپاکرد. این حکومت به نام کنت نشین اودسا معروف شد و اولین حکومتی است که صلیبیون در آسیا تشکیل دادند.
    تانگرد پس از عبور از کوه های طوروس در ماه اکتبر به نزدیک انطاکیه رسید. انطاکیه محاصره شد و تقریبا 9 ماه بعد سقوط کرد.
    ضخامت دیوار انطاکیه به اندازه ای بود که یک کالسکه 4 اسبه می توانست از آن عبورکند. این حصار بوسیله 400برج احاطه شده بود و خندقی عریض به شکل نیم دایره 3 طرف شهر و رود عاصی طرف دیگر شهر را محافظت می کرد. انطاکیه به اندازه ای بزرگ بود که صلیبیان برای محاصره کامل شهر سربازان کافی در اختیار نداشتند.
    در آن زمان باغیسان کوچکترین فرزند ملکشاه سلجوقی حاکم انطاکیه بود و باوجود کمی سن و سال در کشورداری و نظامی گری خبره بود.
    مردم انطاکیه از دو ملت مسلمان و مسیحی تشکیل شده بودند و در برابر دشمنان با هم همکاری می کردند. در این جنگ (که مذهبی بود) باغیسان خیالش از جانب مردم مسیحی شهر مطمئن نبود. از این رو به مردم دستور داد که برای لایروبی خندقها و ساختن استحکامات در بیرون شهر همکاری کنند. قرار شد که یک روز مسلمانان و روز دیگر مسیحیان به این کار بپردازند. روز اول مسلمانان به خارج شهر رفتند و روز دیگر که مسیحیان برای کار به خارج از حصار شهر رفتند نگهبانان دروازه ها رابستند و باغیسان به ایشان گفت: همشهریان عزیز، شهر متعلق به شما است اما از شما تقاضا می کنم آن را موقتا به من واگذارکنید. اگر در جنگ فاتح شدم شما به سلامتی به خانه خود بازگردید و اگر مغلوب شدم شما خود انتخاب خواهید کرد. در ضمن زن و بچه شما اگر بخواهید به سوی شما فرستاده می شوند و اگر نخواهید تا پایان جنگ در حمایت شخص من خواهند ماند. مسیحیان ناگزیر از اطراف شهر پراکنده شدند ولی بعدا به اردوی صلیبیون پیوستند و درحالیکه زن وفرزندشان در میان مسلمانان بودند به نبرد با مسلمین پرداختند.

  5. #5

  6. #6

    Thumb

    محاصره انطاکیه

    درماه رجب 492ه.ق (1098م) سپاهیان صلیبی به پشت دروازه های انطاکیه رسیدند. پس از چند ماه محاصره و چند پیکار خونین بین طرفین با نزدیک شدن زمستان و تمام شدن آذوقه سپاه صلیبیون دچارمشکل شد. شبها سربازان از اردوگاه فرار می کردند و تلفات سرما و گرسنگی و بیماری هر روز بیشتر از روز قبل می شد.
    گادفری برای شکستن حصار شهر سعی کرد از ابزارهای فنی آن زمان مانند برجهای چوبی بلند و قلعه کوب استفاده کند ولی مسلمانان با آتش رومی ابزار های صلیبیون را به آتش می کشیدند.
    از طرفی تعدادی از ایتالیایی ها اسرار اردو را به ازاء پول به مدافعین می فروختند که خود این کار باعث خنثی شدن نقشه های صلیبیون شده بود.
    در شعبان 492ه.ق(1098م) ملک افضل (وزیر خلیفه فاطمی المستعلی بالله) توانسته بود اورشلیم را از سلطه سلجوقیان خارج کند. او نمایندگی به اردوی گادفری فرستاد تا از طرف خلیفه فاطمی با صلیبیون مذاکره کنند. نماینده ملک افضل به گادفری پیشنهاد داد که کلیساهای ویران شده را آباد کند و هر مسیحی اجازه داشته باشد بدون پرداخت عوارض به مدت یکماه وارد اورشلیم شود به شرطی که مسلحانه واردشهر نشود. گادفری با پیشنهاد ملک افضل مخالفت کرد و درنهایت محاصره انطاکیه ادامه یافت.

    سقوط انطاکیه

    پس از چندماه از محاصره خاکم موصل به نام کتبوغا تصمیم گرفت که با سپاهیانش به سمت انطاکیه حرکت کند. از طرفی یک ارمنی تازه مسلمان شده به نام فیروز به بوهیمند پیشنهاد کرده بود که با دریافت مبلغی سنگین دروازه شهر را بر روی صلیبیون بازکند. فرماندهان صلیبی مبلغ درخواست شده را بین خود تقسیم کردند و به فیروز دادند.
    فردای آن روز صلیبیون اردوی خود را جمع کرده و به محاصره شهر پایان دادند. مدافعین گمان کردند که صلیبیون به خاطر سررسیدن سپاه کتبوغا فرارکرده اند از این رو شب به استراحت پرداختند.
    شبهنگام به کمک فیروز دروازه شهر بر روی سپاه صلیبیون بازشد و انطاکیه پس از 9 ماه محاصره سقوط کرد(سوم ژوئن1098) . صلیبیون تمام مردم شهر را به غیر از کسانی که با آنها همکاری کرده بودند قتل عام کردند. تعدادی از سربازان مدافع شهر فرار کردند و تعدادی نیز در داخل ارگ شهر سنگر گرفته و به مقاومت خود ادامه دادند. باغیسان (حاکم انطاکیه) نیز در این معرکه کشته شد.

  7. #7

    Thumb

    محاصره مجدد انطاکیه، حرکت به سوی قدس شریف


    در اروپای قرون وسطی رسم بر این بود که پس از سقوط یک شهر یا دژ حکمرانی آنجا به اولین فرماندهی می رسید که پای به داخل آن شهر یا دژ نهاده بود. بر همین اساس بوهیموند ایتالیایی -اولین فرمانده صلیبی که از دیوار انطاکیه بالارفت و در آنجا را بر روی مهاجمان گشود- به صورت موقت حاکم انطاکیه شد.
    همان طور که گفته شد کتبوغا حاکم موصل در زمان محاصره به سمت انطاکیه به راه افتاد. در راه چند تن از سران سلجوقی هم با سپاهیانشان به سپاه کتبوغا پیوستند و همگی به اتفاق راه انطاکیه را در پیش گرفتند اما زمانی به شهر رسیدند که شهر به دست صلیبیون گشوده شده بود. پس مسلمانان شهر را محاصره کردند و اینبار مسیحیان بودند که محاصره شدند. الکس پادشاه بیزانس در همان زمان با سپاهی در حال نزدیک شدن به انطاکیه و کمک به صلیبیون بود که با شنیدن خبر حرکت کتبوغا ومحاصره انطاکیه عقب نشینی کرد و به بیزانس بازگشت. این امر نیز یکی از علتهایی شد که صلیبیون نسبت به او بی اعتماد شدند و کینه او را به دل گرفتند.
    پس از مدتی شهر دچار قحطی شد و صلیبیون از روی ناچاری به مردار خواری روی آوردند.
    بوهیموند چندبار سعی کرد تا حلقه محاصره را بکشند اما موفق نشد و در انتها از کتبوغا امان خواست. کتبوغا تقاضای او را رد کرد و محاصره شهر ادامه یافت.
    در این زمان کشیشی به نام پیتربارتلمی به دروغ ادعا کرد که خواب حضرت اندریاس را دیده و با رندی در یک کلیسا دشنه (یا نیزه) ای به دست گرفت و ادعا کرد که این دشنه همان دشنه ای است که پهلوی حضرت مسیح را با آن دریده اند. سپاهیان صلیبی در برابر او به زانو درآمدند و سوگند خوردند که دشمن را از پای درآورند. آنها کاملا از این معجزه!! روحیه گرفته بودند و آماده جانفشانی در راه عیسی(ع) شده بودند.
    فردا صبح بوهیموند به سوارانش دستور داد که دسته دسته از دروازه خارج شوند و در نقطه ای جمع شوند. کتبوغا گمان کرد که مسیحیان جهت تسلیم شدن از شهر بیرون آمده اند و اجازه نداد تا سپاهش راه بازگشت صلیبیون را به شهر مسدود کنند. بوهیموند به همراه افرادش از شهر خارج شد و پس آراستن لشکر دشنه کذایی را بالا سر گرفته و فریاد حمله سرداد.
    هر دو سپاه به هم ریختند. کمی بعد صلیبیون توسط سپاهیان دمشق و حلب محاصره شدند و چون مرگ را به چشم دیدند بر شدت حملاتشان افزودند تا در نهایت حلقه محاصره شکافته شد و کتبوغا رو به فرارنهاد.
    پس از آن، سپاه سلجوقی به هم ریخت و رو به فرار گذاشت. فردای آن روز زمان سربازان سلجوقی که داخل ارگ شهر سنگر گرفته بودند نیز تسلیم شدند و در نهایت انطاکیه کاملا پاکسازی شد. (29 ژوئن 1098)
    طبق قراری که سران صلیبی با الکس اول گذاشته بودند باید پس از فتح سرزمینهای جدید آنها را به پادشاه بیزانس تسلیم می کردند ولی به دلیل عهدشکنی های الکس آنها تصمیم گرفتند که این شهر را در دست خود نگه دارند. از طرفی بین ایتالیایی ها و فرانسوی ها رقابت بود و هر کدام دوست داشتند تا سهم بیشتری از سرزمینهای مفتوحه را نصیب خود کنند. از این رو بین آنها اختلاف افتاد و حرکت آنها به سوی بیت المقدس به تاخیر افتاد. درنهایت، شهر به بوهیموند رسید و این شهر مهم مرکز دومین ایالتی شد که توسط صلیبیون در خاک آسیا برپاشد و شاهنشین انطاکیه نام گرفت.

    ادامه حرکت به سوی اورشلیم

    در ابتدای سال 1099، سپاه صلیبیون به سمت بیت المقدس حرکت کرد و سر راه خود به شهر معره النعمان رسید. پس از چند روز مقاومت به دلیل اختلاف بین مسلمانان شهر سقوط کرد و بیشتر مردم آن توسط صلیبیون قتل عام شده و باقی سکنه به اسارت درآمدند.
    پس از آن سپاه صلیب به شهر عرفه رسید که پس از 4 ماه محاصره نتوانستند آن را فتح کنند و درنهایت با گرفتن خراج حاضر شدند که دست از سرشهر بردارند. شهرهای قنسرین، حماه و حمص نیز از شهر عرفه تبعیت کردند ولی شهر ارکاس -در دامنه کوه جبل- در برابر صلیبیون مقاومت کرد و ناچار ریموند و تانگرد محاصره را ادامه داده و بقیه صلیبیون در 3 ستون راه بیت المقدس را پیش گرفتند. ستون اول از طریق بندر لاذقیه ستون دوم از طریق جبله و ستون سوم از جاده طرطوس حرکت می کردند.
    ستون اول به سرکردگی بوهیموند بود که از انگلیسی ها، هلندی ها و بلژیکی ها تشکیل شده بود. پس از مدتی بوهیموند در وسط راه سپاهش را رهاکرد و به انطاکیه بازگشت.
    ستون دوم به فرماندهی گادفری بود که جبله را محاصره کرد و از آنجا رهسپار اورشلیم شد. ستون سوم هنگامی به طرطوس رسید که اهالی شهر را خالی کرده بودند و آنها شهر را بدون خونریزی فتح کردند و به سوی بیت المقدس حرکت کردند.
    در نهایت اردوهای صلیبی در روز 7 ژوئن 1099 به پای حصار بیت المقدس رسیدند. استعداد این سپاه 40 هزار نفر بود و از آن سپاه عظیم 600 هزار نفری که 3 سال پیش حرکت کرد بیشتر آنها بر اثر گشنگی و تشنگی و سرما و یا حمله مسلمانان کشته شدند. از 7000 شوالیه ای که اروپا را ترک کرده بودند تنها 1500 نفر زنده مانده بودند. 12 هزار نفر نیز از صلیبیون در مناطق فتح شده -مانند انطاکیه- مانده بودند. همان گونه که گفته شد، زمانی که صلیبیون به بیت المقدس رسیدند این شهر در کنترل فاطمیون مصر بود.
    سپاه دیگر صلیب به سرکردگی ریموند و تانگرد نتوانستند شهر ارکاس را فتح کنند و تصمیم گرفتند تا از راه طرابلس به سمت بیت المقدس حرکت کنند. آنها پس از رسیدن به طرابلس آن را طرابلس را محاصره کردند ولی این محاصره چندین سال طول کشید. ریموند پس از قراردادن تعدادی از سربازانش در اطراف طرابلس بندر لاذقیه را گشود. تانگرد هم توانست به کمک مسیحیان شهر بیت اللحم وارد آنجا شده و شهر را فتح کند.

  8. #8

    Thumb

    و درنهایت سقوط بیت المقدس بیت المقدس دارای دو باروی تو در تو بود. باروی بیرونی باروی قدیمی شهر بود که در بعضی نقاط خراب شده بود و مردم به جای تعمیر آن در داخل آن یک بارو و حصار جدید ساخته بوند. جنوب و غرب شهر هم توسط ارتفاعات کوه صهیون محافظت می شد. زمانی که صلیبیون به پای دیوارهای بیت المقدس رسیدند این شهر در اختیار یکی از سرداران فاطمیون مصر به نام افتخارالدوله بود. افتخارالدوله برای مقاومت در برابر صلیبیون از چند راهکار استفاده کرد.




    صلیبیون در مدت یک هفته یکی پس از دیگری وارد منطقه شدند و در انتها شورایی برپاکردند که نقشه حمله به شهر را تهیه کند. در نهایت سپاه صلیب به 3 دسته بزرگ تقسیم شد تا شهر را محاصره کند:



    پس از آرایش نیروها صلیبیون از چند جهت دست به محاصره شهر زدند ولی ناموفق بودند. بعد از چند روز صلیبیون با استفاده از ماشینهای قلعه کوب حصارخارجی شهر را درهم کوبیدند و از آنجا وارد شدند. مدافعین شهر نیز همگی به داخل حصار داخلی شهر بازگشتند. از فردای آن روز حمله به حصار داخلی شهر آغازشد اما پس از چند روز حملات بی نتیجه ماند و سپاه صلیب دچار قحطی و بی آبی شد. تنها منبع آب صلیبون رودخانه فصلی سلوان بود که در آن زمان خشک شده بود.
    صلیبیها که رابطه خود را با امپراطور بیزانس قطع کرد بودند قاصدی به سوی پاپ فرستاده بودند و از وی تقاضای ارسال گندم و خواروبار کرده بودند. کشتی هایی که پاپ اوربان دوم فرستاده بود در ساحل شام دچار حمله کشتی های مصری شد و غرق شد ولی خدمه کشتی ها توانسته بودند پیش از حمله بارهایشان را در ساحل تخلیه کنند. صلیبیون این توشه را با عرابه به پای دیوار بیت المقدس حمل کردند ولی هنوز از نظر آب در مضیقه بودند و باید آب را با استفاده از گاری و عرابه از چشمه های دور به پای دیوار شهر می رساندند.
    صلیبیون استادکاران مسیحی که در شام زندگی می کردند و تعدادی نجار که توسط کشتی آمده بودند را برای ساخت منجنیق و برج های متحرک و قلعه کوب بکارگرفتند. برای این کار از چوب کشتی های غرق شده، چوب خانه های روستاییان اطراف و هرچه که در دسترس بود استفاده شد. پس از اتمام ساخت وسایل ضدحصار شواری جنگی نقشه زیر را تدوین کرد:



    در ساعت 3 پس از نیمه شب 22 شعبان 493(14 جولای 1099) صلیبیون پس از دعا و مناجات حمله خود را به بیت المقدس آغازکردد. تا غروب فردا آتش جنگ کماکان شعله ور بود و مدافعان و مهاجمان یکدیگر را هدف قرار می دادند.
    فردای آن روز شدت حملات مدافعین داشت سپاه صلیب را منهزم می کرد که بخت به یاری گادفری آمد. یکی از منجنیقهایی او که در حال پرتاب آتش بود توانست یکی از منجنیقهای مسلمانان را که بالای حصار بود به آتش بکشاند. باد آتش و دود را به سمت مدافعین می برد و آنها ناچار از بالای حصار پایین آمدند تا پس از خاموش شدن آتش دوباره بالای آن روند. گادفری که بر بالای یک برج متحرک قرارداشت وضعیت را می دید و دستور داد تا برج را به کنار دیوار حصار کشیده و از آنها به همراه شوالیه هایش به بالای حصارپرید و به سرعت پایین آمده و دروازه شهر را گشود.
    شوالیه های و پیاده نظامی که پشت دروازه بودند به سرعت وارد شهر شدند و از سوی دیگر نورمنها نیز دیوار شهر را با قلعه کوب خراب کردند و از جانب دیگر به داخل شهر سرازیر شدند. شهر پس از 4 ساعت زد و خورد سقوط کرد.(23 شعبان493و 15 جولای 1099)
    گروهی از مدافعین به شهر عسقلان رفتند و گروهی در قلعه ای خارج از مسجد اقصی به نام محراب داوود سنگر گرفتند.
    اروپاییان که از بوی خون مست شده بودند شروع به کشتار مردم کردند و نه تنها مسلمانان بلکه یهودی ها و مسیحیان اردتودکس را از دم تیغ گذراندن. مردمی که در مسجد قبه الصخره جمع شده بودند تماما کشته شدند تا جایی که گادفری بعدها در نامه خود به پاپ نوشت: خون تا زانوی افراد می رسید. یهودیانی که در معبد خود متحص شده بودند نیز زنده زنده سوزانده شدند.
    مدافعینی که در قلعه محراب داود بودند پس از 3 روز از مسیحیان امان گرفته و خود را به دیگر مدافعین در عسقلان رساندندد. این شهر در نزدیکی مدیترانه و تابع خلافت فاطمیون مصر بود و حصاری محکم داشت. خلیفه مصر المستعلی بالله وزیر خود الافضل را با سپاهی بزرگ به یاری بیت المقدس فرستاد. این سپاه در راه خود به عسقلان رسید و پشت شهر اردوزد. صلیبیون شبانگاه به سپاه مصرتاختند. الافضل که غافلگیرشده بود به مصر بازگشت و تعدادی از سپاهیانش داخل شهر موضع گرفتند. صلیبیون شهر را محاصره کردند و در نهایت با گرفتن 20 هزار دینار طلا دست از محاصره کشیدند.
    پس از سقوط شهر در شورایی پادشاهی شهر به تانگرد پیشنهاد شد که او سرباز زد و پس از آن پادشاهی به گادفری پیشنهاد شد. او پذیرفت که بدون داشتن عنوان پادشاهی و تاج بر شهر حکومت کند. گادفری گفت: در جایی که بر فرق مبارک عیسی(ع) تاج خار گذاشته اند من چگونه می توانم تاج طلا بر سر نهم." قرار شد که گادفری با عنوان "حامی قبر مسیح" حکومت کند.
    با اشغال بیت المقدس صلیبیون دارای 4 منطقه تحت نفوذ در آسیا شده بودند.




    این 4 ناحیه مناطقی برای حملات بعدی به سرزمینهای مسلمانان شد. دسته های مهاجر و جنگجوی مسیحی در اروپا بر کشتی می نشستند و پس از عبوراز مدیترانه بر ساحل این مناطق فرود می آمدند. پس از فتح قطعه ای از خاک مسلمین بر روی آن قلعه ای به سبک اروپایی ها می ساختند و زمینها را بنا بر سنتهای فئودالی خود بین سرکرده هایشان تقسیم می کردند. این جریان مهاجرت تا 2 قرن بعد که جنگهای صلیبی با پیروزی مسلمانان به اتمام رسید ادامه یافت.
    1- تعمیر دیوار های حصار خارجی. 2- جمع آوری توشه در داخل شهر و انبارکردن آن. 3- سوزاندن مزارع خارج شهر و تخریب تمام چاه ها و قناتها و چشمه های خارج از شهر. 4- متمرکز کردن تمام قوای در دسترس در درون شهر و عدم پراکنده کردن آنها. 1- از جهت شمال سپاه دوک نرماندی،کنت فلاندر و تانگرد. 2- از شرق گادفری، اسکاتیوس و بالدوین. 3- جنوب غربی و غرب ریموند، ویلهلم و کاستون. 1- گادفری به همراه برج های متحرک و شوالیه ها از طرق شمال و شرق 2- پیاده نظام و کمانداران به ریاست ریموند از جانب جنوب 3- قلعه کوبها و منجنیق ها به فرماندهی تانگرد و روبارتوس از طرف غرب. 1- کنت نشین اودسا (اودسا، سروج، بیره در شمال غربی و جنوب سوریه امروزی) که در دست بالدوین برادر گادفری بود. 2- شاهنشین انطاکیه (در سوریه امروزی) که در دست بوهیموند بود. 3- کنت نشین طرابلس که در دست ریموند بود.(بندر لاذقیه و اطراف آن، خود شهر طرابلس هنوز در محاصره بود. این محاصره 5 سال به طول انجامید و یکی از طولانی ترین محاصره های تاریخ بوده است. لبنان امروزی) 4- پادشاهی لاتین اورشلیم(بیت المقدس، رمله، حیفا،یافا) که در دست گادفری بود.

  9. #9

    Thumb

    گادفری پس از رسیدن به حکومت اورشلیم دستورداد تا شورایی از کشیش ها قانونی برای کشور تازه تاسیس اش وضع کنند. این شورا تصویب کرد که 4 ناحیه فتح شده توسط صلیبیون باید مطابق با قوانین فئودالیسم اروپای غربی اداره شود و سیستم ارباب-رعیتی باید در آن حاکم باشد.
    صلیبیون کم کم با نشست و برخواست با مسلمانان و گرفتن زن از مسیحیان شام خوی وحشی خود را کنار گذاشتند. تعدادی از آنان صحبت کردن به زبان عربی را فراگرفته و مانند اعراب زندگی می کردند. قالیهای ایرانی و میز و صندلی به خانه شان راه یافت و تا آنجا پیش رفتند که گاهی با حکام مسلمانان بر علیه دیگر سرکردگان صلیبی طرح دوستی می ریختند.
    فرقه مهمان نوازان
    همانگونه که ذکر شد بسیاری از شوالیه ها که فقط به خاطر تعلق دینی به جنگ آمده بودند پس از فتح بیت المقدس به اروپا بازگشتند و سپاه گادفری دچار کمبود افرادشد. گادفری اعلام کرد هر کسی که یک سال و یک روز در خانه ای ساکن شود آن خانه از آن وی می شود و هر کسی که یکسال و یک روز درخانه ای نباشد مالکیت آن را از دست می دهد ولی بازهم شوالیه ها از شهر خارج شدند تا تعداد آنها در اورشلیم به 200 نفر کاهش یافت.
    هرچند که با ورود زائران گادفری از آنها سربازگیری می کرد اما درنهایت تصمیم گرفت که یک سپاه ثابت بوجود بیاورد. از این رو تعدادی از فرزندان نامشروع نجبای فرانسوی را گرد آورد و با نام فرقه "مهمان نوازان" آنها را سازماندهی کرد. وظیفه آنها پذیرایی از زوار در هنگام صلح و جنگیدن در هنگام جنگ بود. کم کم با نذر و صدقه مردم کار آنها بالا گرفت و املاک زیادی در اروپا خریدند.
    در سال 1118 م تعدادی از نجبای فرانسه فرقه دیگری به نام "سواران معبد" یا "تمپلر" تشکیل دادند. آنها پس از تقدیس به وسیله پاپ کارشان بالاگرفت و در جوار معبد سلیمان یک قلعه بزرگ مانند قلعه های اروپایی ساختند. کم کم ثروت گروه سواران معبد زیاد شد تا در 13 اکتبر سال 1307 توسط پاپ کلمان پنجم محکوم به کفر و الحاد شدند و تقریبا تمام آنها دستگیر و کشته شدند و اموال آنها توسط پادشاه فرانسه توقیف شد. از آن روز به بعد بود که 13 روز نحس تقویم شد و هنوز به نحسی معروف است.
    بگذریم...
    در اواخر قرن دوازدهم نیز شوالیه های آلمانی فرقه ای به نام "سواران آلمان " تاسیس کردند که مانند فرقه های بالا وظیفه حفاظت از زائران را برعهده داشت.
    پس از سقوط
    پس از سقوط اورشلیم کشورهای اسلامی وارد یک دوره هرج و مرج شدند. اسماعیلیه به کشتن و ترور سران سیاسی پرداخته بود. کشور سلجوقی در آشفتگی فرو رفته بود و مرکزیت آن از بین رفته بود و هر منطقه ای به دست یک سردار افتاده بود. حکومت مصر نیز وضع مناسبی نداشت و جنگ قدرت بین خلیفه فاطمی و وزیر او درجریان بود.
    در این اوضاع عده ای شوالیه های اروپا که سرشان بی کلاه مانده بود به طمع رسیدن مال و اموال و غنیمت و ملک و زمین و شهرت و افتخار به سمت قسطنطنیه به راه افتادند. (1101م) در نهایت یک لشکر بزرگ در حدود 250 هزار نفر به نزدیک قسطنطنیه رسید. امپراطور بیزانس از رایموند حاکم طرابلس خواست که به سران این سپاه جدید مذاکره کند و آنها را از ورود به قسطنطنیه بازدارد. در ضمن به آنها وعده دهد که در صورت واگذارکردن زمینهای تصرف شده از مسلمانان به امپراطور بیزانس او کشتی و آذوغه لازم برای صلیبیون را در اختیارشان می گذارد. صلیبی ها توسط رایموند به حکم امپراطور گردن نهادند و با کشتی های بیزانسی در خاک آسیای صغیر پیاده شدند. در اینجا اردوی صلیبیون به سه دسته تقسیم شد:
    دسته اول که از سواران لمباردی و فرانسه و یک دسته از سپاه بیزانس تشکیل شده بود استعداد 100 هزار نفر داشت و به سرکردگی رایموند حرکت کرد. در آن زمان بوهیموند پادشاه انطاکیه توسط امیرگمشتکین سلجوقی اسیر و در شهر سینوپه زندانی بود. رایموند تصمیم گرفت که اول به نجات بوهیموند بشتابد پس به سوی آنکارا حرکت کرد. در آنجا سرکرده بیزانسی او را مجبور کرد که آنکارا را تصرف کرده و به او واگذار کند. رایموند پس از 6 روز محاصره شهر را فتح کرد و تحویل سپاه بیزانس داد و بعد به سمت شمال و سینوپه حرکت کرد. در نزدیکی هالیس قلیچ ارسلان و کتبوغا با هم بر سرش ریختند و سپاهش را در هم شکستند و خود رایموند بزحمت فرارکرد و به سوی انطاکیه گریخت.
    ستون دوم سپاه صلیب به سمت هراکلیه حرکت کرد و در دامنه های کوه طوروس توسط سپاه مشترک قلیچ ارسلان و کتبوغا محاصره شد و تمام سپاهش کشته شدند.
    ستون سوم مرکب از جنگجویان آلمانی بود نیز قصد داشت خود را به ستون دوم برستاند که در هوالی هراکلیه توسط قلیچ ارسلان و کتبوغا منهزم شدند. (496ه.ق-1102م)
    در نهایت تعداد معدودی از این 3 سپاه توانستند خود را به انطاکیه برسانند.
    در فلسطین گادفری ابتدا چند دژ در نزدیک نهر اردن بناکرد و بعد به شهر ارسوف لکشر کشید ولی پس از مقاومت مردم شهر از آنجا بازگشت و بعد با تانگرد به طبریه رفتند و آنجا را مسخر کرده و تانگرد را به حکومت آنجا منصوب کرد. گادفری در 1 ژوئیه 1100 م یعنی یکسال و سه روز پس از فتح بیت المقدس مریض شد و مرد.
    چون پادشاه اورشلیم وارثی نداشت برادرش به جای او منصوب شد. همان طور که گفته شد برادر گادفری بالدوین حاکم اودسا شده بود. او پسر عمویش بالدوین را در اودسا گذاشت و خود با عجله به سوی بیت المقدس آمد که در نزدیک بیروت با سواران امیر دمشق برخوردکرد. او از میان آنها فرارکرد و پس از رسیدن به بیت المقدس به شهر عسقلان لشکر کشید.
    در 10 کیلومتری شهر سپاه مصر با سپاه صلیبیون درگیر شد و آنها را فراری داد. بالدوین پس از آن با کمک تجار ایتالیایی از راه دریا به ارسوف لشکر کشید و آنجا را فتح کرد. پس از آن شهرهای قیصریه و اوباتریدا را فتح کرد ولی دوباره در هنگام حمله به عسقلان شکست خورد و به اورشلیم بازگشت.
    در سال 1104 م باز با کمک تاجران ایتالیایی از راه دریا به عکا حمله کرد و شهر عکا که مهمترین بندر فلسطین بود سقوط کرد. بیروت پس از دو ماه محاصره سقوط کرد.
    پس از آن پادشاه نروژ به همراه دویست کشتی و 10000 سرباز در یافا پیاده شد و بالدوین با کمک او به صیدا حمله کرد و آنجا را فتح کرد.(1110م)
    در سال 1118 م(512ه.ق) بالدوین در راه حمله به مصر مرد و وصیت کرد پسر عمویش بالدوین که خود به عنوان حاکم در اودسا منصوب کرد بود پادشاه بیت المقدس شود. بالدوین به نام بالدوین دوم بر تخت نشست و اودسا را به ژوسلین سپرد.
    بالدوین دوم در سال (1121م) برای نجات ژوسلین از دست ملک بن بهرام سلجوقی به اودسا لشکر کشید ولی در نزدیک قلعه خرنبرت توسط ملک بن بهرام محاصره و اسیر شد.
    در سال 1124 م شهر صور به دست صلیبی ها افتاد. بالدوین دوم در سال 1126 م با پرداخت خونبهایی زیاد آزادشد و دوباره سلطنت را در دست گرفت و در سال 1131م مرد. پس از او دامادش فولک یکسال سلطنت کرد و پس از آن پسر فولک با نام بالدوین سوم با 13 سال سن بر تخت نشست.
    در نهایت این سلسله توسط صلاح الدین ایوبی برچیده شدند.
    رایموند حاکم طرابلس در هنگام محاصره این شهر کشته شد و پسرش در نهایت در سال 1108 م توانست طرابلس را تسخیر کند.(503 ه.ق)
    وقایع مهم جنگهای اول صلیبی در اینجا به انتها می رسد. در این زمان تقریبا تمامی ساحل مدیترانه ای کشورهای فعلی سوریه، لبنان و فلطسین در دست صلیبیون بود و از بنادر این مناطق به عنوان سکویی برای ورود نیروهای جدید از اروپا و از طریق دریا استفاده می شد.
    تجزیه و تحلیل جنگهای اول صلیبی
    این موفقیت برای اروپایی ها بی نظیر بود. قرنها بود که اروپایی ها همواره در برابر شرقی ها در حال عقب نشینی بودند. هونها، ایرانی ها و دست آخر مسلمانان بارها قدرتهای اروپایی را در هم کوبیده بودند. این جنگها باایجاد حکومتی فرسنگها دور از خاک اصلی اروپا اولین کوشش اروپایی ها برای حکمفرمایی بر تمام دنیابود. پاپ از این لشکرکشی برای افزایش نفوذ کاتولیسم در جهان استفاده کرد و نشان داد که این فرقه از مسیحیت نسبت به ارتودکسها قابلیت جهانگیری بیشتری دارد. در تمام اردوهای صلیبی تعداد زیادی کشیش وجود داشت که به روحیه دادن و تشویق کردن سپاهیان می پرداختند و گاهی خود سلاح در دست می گرفتند.
    بزرگترین فایده ایجاد حکومتهای صلیبی در شام کاهش فشار افزاینده سرداران سلجوقی بر حکومت بیزانس بود. همانگونه که گفته شد بیزانس در جنگ ملازگرد تقریبا تمامی خاک آسیای صغیر را از دست داده بود و با شروع جنگهای صلیبی نه تنها توانست از فشار سلجوقی ها رها شود بلکه به یاری صلیبی ها توانست بسیاری از شهرهای ازدست رفته را بازپس بگیرد و تقریبا تمامی سواحل دریای مدیترانه را دوباره از آن خود کند.
    بدنیست بدانید که سپاه اول صلیب خود را صلیبی نمی دانست و این کلمه تقریبا صدسال بعد برای آنها بکارگرفته شد. اینان خود را بسادگی زائر می نامیدند.
    اما سوالاتی که در انتهای این داستان مطرح می شود چنین است:

    2- این سپاه که دارای سران و فرماندهان ناسازگار بود و از دو ملیت رقیب فرانسوی و ایتالیایی تشکیل می شد چگونه توانست این همه شهر را از دست مسلمانان خارج کند؟



    و اما سخن آخر:
    تمامی این مطلب پیشکشی ناقابل و هدیه ای ناچیز از طرف من برای یکی از دوستان سایت بود که همیشه منو شرمنده لطفش کرده. این دوست عزیز این حقیر رو تشویق کرد تا درباره جنگهای صلیبی کاری ارائه بدم.
    سعی کردم که در این کار دقت کنم و خطا نداشته باشم اما خودم می دونم که این کار غیرممکنه و حتما دوستان در این کارخطاهایی دیده اند. لطف کنید و اگر اشتباهی یا خطایی دیدید بر سر این حقیر منت بگذارید و یادآوری کنید. فقط یادتان باشه که من تاریخ نویس و تاریخ دان نیستم فقط به تاریخ علاقمند هستم. به هر حال خوب یا بد، هر چی که بود سواد من همین قدر بیشتر نبود. شما به بزرگی خودتون ببخشید....
    فکر نکنم با توجه به حجم کاری که دارم بتونم بحث جنگهای صلیبی را دستکم تا 3-4 ماه دیگه ادامه بدم. اگر از دوستان کسی همت بکنه و جنگ دوم صلیبی را که بهترین و پر هیجان ترین قسمت داستان است ادامه بده بسیار ممنونش می شم.
    در ضمن برای تهیه این تاپیک من از منبع زیر استفاده کردم:
    کتاب جنگهای صلیبی جلد اول نویسنده محمد رشاد نشر اندیشه
    سایت ویکیپدیا
    دایره المعارف مولتی مدیای ماکروسافت به نام اینکارتا
    سایت هیستوری لیرنینگ
    سایت Crusades-History.com
    یه چند تا کتاب انگلیسی توی کتاب خونه ملی دیدم. اگر عکس خوب داشته باشند براتون اسکن می کنم و در گالری سایت قرارمی دم. یه چندتا عکس و نقشه هم هست که بعدا اضافه می کنم.
    1- سپاه صلیب که از حیث تدارکات و آذوغه در مضیقه بود چگونه توانست این همه راه از قسطنطنیه تا فلسطین را بیپماید؟ 3- نقش ترورهای اسماعیلیه در موفقیتهای سپاه صلیب چه بود؟ آیا سران اسماعلیه با سران صلیبی به توافقی پنهان دست پیداکرده بودند؟ 4- چرا مصر که در آن زمان ارتشی نسبتا نیرومند داشت هیچگاه به صورت جدی به جنگ صلیبی ها نیامد؟

  10. #10

    Thumb

    ضمیمه اول آتش یونانی

    حالا که تا این جا رو امدیم بد نیس یه بحث فنی هم بکنیم.
    در این جنگ همون طو رکه دیدی از یه مایع آتش زا که مثه ناپالم می مونه استفاده می کردند. اسمش بوده آتش یونانی یه مطلب کوتاه درباره اش نوشته ام:
    آتش یونانی در قرن 5-6 میلادی در قسطنطینه اختراع شد و به صورتی گسترده توسط نیروی دریایی امپراطوری بیزانس در نبردهای دریایی بکارگرفته می شد. فرمول آن توسط بیزانسی ها به شدت حافظت می شد و احتمالا از نفت خام، آهک، گوگرد و نیترات ساخته می شده است. بعدها چینی ها، عربها و مغولها نیز از گونه ای مایعات آتش زا که مثله آتش یونانی بود استفاده می کردند ولی آنها دقیقااز همان فرمول بیزانسی ها استفاده نمی کردند و احتمال خودشان به صورت مستقل آتش یونانی یا ماده ای مشابه آن را اختراع کرده اند.
    آتش یونانی بر روی آب به خوبی می سوخت و خاموش نمی شد. در ابتدا از انواع منجنیق برای پرتاب آن استفاده می شد. بعدها با پیشرفت تکنولوژی انواع شعله پخش کن مناسب برای استفاده از آتش یونانی ساخته شد. این شعله پخش کن ها در نبردهای دریایی از فاصله کم می توانستند کشتی های دشمن را به آتش بکشند یا در نبردهای زمینی برای دفاع در برابر دشمن بکار می آمدند.
    این سلاح به صورت یکی از موثرترین سلاح های قرون وسطی درآمد و تنها نام بردن آن در میان زرادخانه سلاح های دشمن می توانست روحیه سربازان حریف را از بین ببرد. بزرگترین اشکال آتش یونانی این بود که شعله آن غیرقابل کنترل بود و گاهی باعث آتش گرفتن کشتی های خودی می شد. فرمول آتش یونانی بیزانسی ها تا به امروزه کشف ناشده باقی مانده است.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •