صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: تفسیر سوره بقره

  1. #1

    پیش فرض تفسیر سوره بقره

    آيه:

    الم‏

    ترجمه :

    الف لام ميم‏

    تفسیر:



    درباره‏ى حروف مقطّعه، اقوال مختلفى گفته شده است، از جمله:
    1- قرآن،معجزه‏ى الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همه است، اگرمى‏توانيد شما نيز از اين حروف، كلام معجزه‏آميز بياوريد.
    2- اين حروف، نام همان سوره‏اى است كه در ابتدايش آمده است.
    3- اين حروف، اشاره به اسم اعظم الهى دارد. [97]
    4- اين حروف، نوعى سوگند و قسم الهى است. [98]
    5 - اين حروف، از اسرار بين خداوند و پيامبر است. [99] ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى‏داند. [100]
    امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان صد و چهارده سورهقرآن، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى‏شود، در بيست و چهار مورد بعداز اين حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. چنانكه در اين سوره بهدنبال «الم»، «ذلك الكتاب» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.
    در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه‏ى «حم عسق» آمده است كه بعد از آنمى‏فرمايد: «كذلك يُوحى اليك والى الّذين مِن قبلك اللّه العزيزُ الحكيم»خداوندِ عزيز و حكيم، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى‏كند.يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است. حروفى كه در دسترس همهافراد بشرى است. البتّه خداوند با اين حروف، كتابى نازل كرده كه معجزهاست. آيا انسان نيز مى‏تواند چنين كتابى فراهم كند؟!
    آرى، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى‏كند، همچنان كه از دل خاكصدها نوع ميوه و گل و گياه مى‏آفريند و انسان مى‏سازد. ولى نهايتِ هنرمردم اين است كه از خاك و گل، خشت و آجر بسازند!
    97) تفسير نورالثقلين.
    98) بحار، ج 88، ص 7.
    99) بحار، ج 89، ص 384.
    100) تفسير مجمع‏البيان.


    _________________

  2. #2

    پیش فرض

    ایه :

    ذَ لِكَ الكِتَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِينَ‏

    ترجمه :

    آن كتاب (با عظمت كه) در (حقّانيت) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است.


    تفسیر:


    «لاريب فيه» يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست، شكّى نيست. زيرا مطالب آن به گونه‏اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى‏گذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است. چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «فهم فى رَيبهم يَتردّدون» [101] آنان در شكّى كه خود ايجاد مى‏كنند، سردرگم هستند.
    هدف قرآن، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمان‏ها و زمين و گياهان و حيوانات و... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد. [102]
    قرآن وسيله هدايت همه مردم است؛ «هدىً للنّاس» [103] همانند خورشيد بر همه مى‏تابد، ولى تنها كسانى از آن بهره مى‏جويند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هدىً للمتّقين» همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشه‏ى تميز عبور مى‏كند، نه از خشت وگِل. لذا فاسقان [104] ، ظالمان [105] ، كافران [106] ، دل‏مردگان، مسرفان و [107] تكذيب كنندگان [108] از هدايت قرآن بهره‏مند نمى‏شوند.
    سؤال: اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى‏فرمايد: «لاريب فيه» شكّى در آن نيست. در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى‏دارد: يك جا مى‏فرمايد: «انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب» [109] ما درباره آنچه ما را به آن مى‏خوانى، در شكّ هستيم. و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى‏خوانيم: «بل هم فى شك من ذكرى» [110] درباره‏ى قيامت نيز آمده: «لنعلم من يؤمن بالاخرة ممن هو منها فى شك» [111] بنابراين چگونه مى‏فرمايد: «لاريب فيه» هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست؟
    پاسخ: مراد از جمله «لا ريب فيه» آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى‏كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست. چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى‏فرمايد: «بل هم فى شك بل هم منها عمون» [112]
    101) توبه، 45.
    102) در قرآن به موضوعات طبيعى، كيهانى، تاريخى، فلسفى، سياسى و صنعتى اشاراتى شده، ولى هدف اصلى هدايت است.
    103) بقره، 185.
    104) لايهدى القوم الفاسقين« توبه، 80.
    105) لايهدى القوم الظالمين« مائده، 51.
    106) لايهدى القوم الكافرين« مائده، 67.
    107) لايهدى من هو كاذب كفار« زمر، 3.
    108) لايهدى من هو مسرف كذاب« غافر، 28.
    109) هود، 62.
    110) ص، 8.
    111) سبأ، 21.
    112) نخبة التفاسير به نقل از آيةاللَّه جوادى.


    نکته ها:

    1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلك» [113]
    2- قرآن در زمان حيات پيامبر جمع‏آورى وبه صورت كتاب شده است.«الكتاب»
    3- راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله‏ى «لاريب فيه» نشانگر استوارى و استحكام قرآن است.
    4- توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است. «هدى للمتقين»
    5 - قرآن، مايه هدايت خالص و بدون هيچگونه ضلالت و سردرگمى است. «لاريب فيه هدى...»
    6- تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره‏مند مى‏شوند. «هدى للمتقين» هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره‏مندى و نورگيرى او بيشتر است. [114]
    113) در ادبيات عرب، »ذلك« اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با »ذلك« اشاره مى‏كند كه حكايت از عظمتِ دست نايافتنى قرآن مى‏كند.
    114) هدايت داراى مراحل و قابل كم و زياد شدن است. »والذين اهتدوا زادهم هدى«

  3. #3

    پیش فرض

    ایه :

    الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّارَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ‏


    ترجمه:

    (متّقين) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى‏دارند و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند.


    تفسیر:

    قرآن، هستى را به دو بخش تقسيم مى‏كند: عالم غيب [115]و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه راقبول مى‏كنند كه برايشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشمببينند و چون نمى‏بينند، نمى‏خواهند به او ايمان آورند. چنانكه برخى بهحضرت موسى گفتند: «لن نؤمن لك حتّى نَرى اللّه جهرة» [116] ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم.
    اين افراد درباره‏ى قيامت نيز مى‏گويند: «ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدّهر» [117] جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى‏كنيم، دنياى ديگرى نيست، مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى‏برد.
    چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته‏اند و راه شناخت را منحصر بهمحسوسات مى‏دانند و مى‏خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
    متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است.در درونِ ايمان، عشق، علاقه، تعظيم، تقديس و ارتباط نهفته است، ولى درعلم، اين مسائل نيست.
    115) غيب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى عليه السلام اطلاق شده است.
    116) بقره، 55.
    117) جاثيه، 24.


    نکته ها:

    1- ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده است. «يؤمنون... يقيمون... ينفقون»
    2- اساسى‏ترين اصل در جهان‏بينى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نيست. «يؤمنون بالغيب»
    3- بعد از اصل ايمان، مهم‏ترين اصل عملى، اقامه‏ى نماز و انفاق است.«يؤمنون... يقيمون... ينفقون» (در جامعه‏ى الهى كه حركت وسير الى اللّهدارد، اضطراب‏ها و ناهنجارى‏هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نمازتقويت و درمان مى‏يابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‏هاى ناشى از آن، باانفاق پر و مرتفع مى‏گردد.)
    4- برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى. «يقيمون الصلوة» [118]
    5 - در انفاق نيز بايد ميانه‏رو باشيم. «ممّا رزقناهم» [119]
    6- از هرچه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم. «ممّا رزقناهم ينفقون» [120] امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده‏ايم در جامعه نشر مى‏دهند. [121]
    7- انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق [122] هر كس را از حلال مقدّر مى‏كند. «رزقناهم»
    8 - با انفاق كردن مغرور نشويم. اگر باور كنيم كه همه نعمت‏ها از خداست، بهتر مى‏توانيم قسمتى از آنرا انفاق كنيم. «ممّا رزقناهم»
    118) يقيمون« فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و دوام دارد.
    119) ممّا«، )مِن ما( است و يكى از معانى »مِن« بعض است. يعنى بعضى از آنچه روزى كرده‏ايم )نه همه را( انفاق مى‏كنند.
    120) در اينگونه موارد كلمه »ما« در ادبيات عرب به معناى هر چيز است.
    121) بحار، ج 2، ص 17.
    122) رزق«، به نعمت دائمى كه براى ادامه‏ى حيات طبق احتياج دادهمى‏شود، اطلاق مى‏گردد و قيد تداوم و به اندازه‏ى احتياج، آن را ازمفاهيمِ احسان، اعطاء، نصيب، اِنعام و حظّ، جدا مى‏كند. التحقيق فى كلماتالقرآن، ج‏4، ص 114.

  4. #4

    پیش فرض

    ایه :

    وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْأَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ‏


    ترجمه :

    و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران) نازل گريده، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند.

    تفسیر:


    ابزار شناخت انسان، محدود به حس و عقل نيست، بلكه وحى نيز يكى از راههاىشناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه، بدون راهنمادچار تحيّر و سرگردانى مى‏شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق ومعجزه و سيره‏ى عملى خويش، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند.
    از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى‏آيد كه خشوع در برابر خداوند متعال)نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد بهآينده‏اى روشن و پاداش‏هاى بزرگ الهى، از آثار تقوى است.


    نکته ها :

    1- ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى، لازم است. زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى‏كنند. «يؤمنون... بما اُنزل من قبلك»
    2- تقواى واقعى، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى‏كند. «بالاخرةهم‏يوقنون»
    3- احترام قرآن، قبل از كتب ديگر است. «...بما انزل اليك وما انزل من قبلك...»
    4- پيامبر اسلام، آخرين پيامبر الهى است. كلمه «من قبلك» بدون ذكر «من بعدك» نشانه‏ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است.

  5. #5

    پیش فرض

    ایه :

    أُوْلَئِكَ عَلَى هُدىً مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏


    ترجمه:

    تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.


    تفسیر:

    پاداش اهل تقوى كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است. رستگارى، بلندترين قلّه سعادت است. زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده [123] و بشر را براى عبادت [124] و عبادت را براى رسيدن به تقوى [125] و تقوى را براى رسيدن به فلاح و رستگارى. [126]
    در قرآن، رستگاران داراى ويژگى‏هاى زير هستند:
    الف: كسانى كه در برابر مفاسد جامعه، به اصلاحگرى مى‏پردازند. [127]
    ب: كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند. [128]
    ج: كسانى كه علاوه بر ايمان به رسول خدا صلى الله عليه وآله، او را حمايت مى‏كنند. [129]
    د: كسانى كه از بخل دور هستند. [130]
    ه: كسانى كه در قيامت از حسنات، ميزانِ سنگين دارند. [131]
    رستگارى، بدون تلاش بدست نمى‏آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است:
    * براى فلاح و رستگارى، تزكيه لازم است. «قد افلح من زكّيها» [132]
    * براى فلاح و رستگارى، جهاد لازم است. «جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون» [133]
    * براى فلاح و رستگارى، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، پاكدامنى، عفت، امانتدارى، وفاى به عهد و دوام و پايدارى در نماز، لازم است.
    123) خلق لكم ما فى الارض جميعاً« بقره، 29.
    124) و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون« ذاريات، 56.
    125) اعبدوا ربّكم... لعلكم تتقون« بقره، 21.
    126) واتقوا اللَّه لعلكم تفلحون« مائده، 100.
    127) آل‏عمران، 104.
    128) آل‏عمران، 104.
    129) اعراف، 157.
    130) حشر، 9.
    131) اعراف، 8.
    132) شمس، 9.
    133) مائده، 35.


    نکته ها:

    1- هدايتِ خاص الهى، براى مؤمنان واقعى تضمين شده است. «هدًى‏من‏ربّهم»
    2- ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى‏رساند. «للمتقين، يؤمنون، المفلحون»

  6. #6

    پیش فرض

    ایه :

    إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏


    ترجمه:


    همانا كسانى كه كفر ورزيده‏اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى. آنها ايمان نخواهند آورد.


    تفسیر:


    قرآن، بعد از متّقين، كفّار را معرّفى مى‏كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند. [134]چنانكه گروهى از آن كافران معاند، در برابر دعوت پيامبران، زبان قال وحالشان اين بود: «سواء علينا أوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين» [135] براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى.
    اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤثّر واقع نمى‏شود.
    باران كه در لطافت طبعش، خلاف نيست‏ در باغ لاله رويد و در شوره‏زار، خَس
    134)كفر«، به معناى پوشاندن و ناديده گرفتن است. به كشاورز و شب، كافرمى‏گويند. چون كشاورز دانه و هسته را زير خاك مى‏پوشاند و شب فضا را دربرمى‏گيرد. كفران نعمت نيز به معنى ناديده گرفتن آن است. شخص منكر دين، بهسبب اينكه حقايق و آيات الهى را كتمان مى‏كند و يا ناديده مى‏گيرد، كافرخوانده شده است.
    135) شعراء، 136جواب قوم هود در برابر آن حضرت.


    نکته ها:

    1- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مى‏كند. «سواء عليهم»
    2- روش تبليغ براى كفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثرنكند، بشارت و وعده‏ها نيز اثر نخواهند كرد. «سواء عليهم ءانذرتهم ام لمتُنذرهم»
    3- انتظار ايمان آوردنِ همه‏ى مردم را نداشته باشيد. [136] «...لا يؤمنون»
    136)در آيه‏ى 103 سوره يوسف مى‏فرمايد: »وما اكثر النّاس ولو حَرصتَ بمؤمنين«هر چند آرزومند و حريص باشى، بسيارى از مردم ايمان نخواهند آورد.

  7. #7

    پیش فرض

    ایه :

    خَتَمَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى‏ أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‏

    ترجمه:

    خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده‏اى است و براى آنان عذابى بزرگ است.


    تفسیر:

    مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى‏زند، كيفر لجاجت‏هاى آنان است. چنانكه مى‏خوانيم: «يطبع اللَّه على كلّ قلب متكبّر جبّار» [137]خدا بر دل افراد متكبّر و ستم‏پيشه، مهر مى‏زند. و در آيه 23 سوره‏ى جاثيهنيز مى‏خوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستىمى‏روند مهر مى‏زند. بنابراين مهر الهى نتيجه‏ى انتخاب بدِ خود انسان است،نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
    مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى‏كند: قلب سليم، قلب منيب و قلب مريض.
    ويژگى‏هاى قلب سليم
    الف: قلبى كه در آن جز خدا نيست. «ليس فيه احد سواه» [138]
    ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد. [139]
    ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد. [140]
    د: قلبى كه با ياد خدا، آرام مى‏گيرد. [141]
    ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است. [142]
    البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مى‏گيرد و هم از قهر او مى‏ترسد. «اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم» [143] همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى‏گيرد و هم از آنان حساب مى‏برد.
    ويژگى‏هاى قلب مريض
    الف: قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست. «لاتطع من اغفلنا قلبه» [144]
    ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى‏گردد. «فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة» [145]
    ج: دلى كه قساوت دارد. «جعلنا قلوبهم قاسية» [146]
    د: دلى كه زنگ گرفته است. «بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون» [147]
    ه: دلى كه مهر خورده است. «طبع اللّه عليها بكفرهم» [148]
    ويژگى قلب منيب
    قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و بهسوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.
    خداوند در آيات قرآنى، نه صفت براى قلب كفّار بيان كرده است:
    الف: انكار. «قُلوبُهم مُنكِرة» [149]
    ب: تعصّب. «فى قلوبهم الحَميّة» [150]
    ج: انحراف. «صَرفَ اللّه قُلوبهم» [151]
    د: قساوت. «فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم» [152]
    ه : موت. «لا تَسمعُ المَوتى» [153]
    و: زنگار. «بَل رانَ على قلوبهم» [154]
    ز: مرض. «فى قلوبهم مَرض» [155]
    ح: ضيق. «يجعلْ صَدره ضَيّقاً» [156]
    ط: طبع. «طَبع اللّه عليها بكفرهم» [157]
    قلب انسان، متغيّر است. لذا مؤمنان اينچنين دعا مى‏كنند: «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا» [158]خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز. امام صادق عليهالسلام مى‏فرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحرافاتدرامان ندانيد. [159]
    137) مؤمن، 35.
    138) نورالثقلين، ج‏4، ص‏57.
    139) نهج‏البلاغه، خطبه 214.
    140) تفسير صافى.
    141) فتح، 4.
    142) حديد، 16.
    143) انفال، 2.
    144) كهف، 28.
    145) آل‏عمران، 7.
    146) مائده، 13.
    147) مطففين، 14.
    148) نساء، 155.
    149) نحل، 22.
    150) فتح، 26.
    151) توبه، 127.
    152) زمر، 22.
    153) روم، 52.
    154) مطففين، 14.
    155) بقره، 14.
    156) انعام، 125.
    157) نساء، 155.
    158) آل‏عمران، 8.
    159) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص‏319.



    نکته ها:
    1- درك نكردن حقيقت، بالاترين كيفر الهى است. «ختم اللَّه على قلوبهم»
    2- كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش‏هاست. «الذين كفروا... ختم اللَّه»
    3- در اثر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مى‏شود. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
    4- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الّذين كفروا... ختم اللَّه» جزاى كسىكه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح وفكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى‏كند.امام رضا عليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست. [160]
    160) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص‏27.

  8. #8

    پیش فرض

    ایه :

    وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ‏

    ترجمه:

    وگروهى از مردم كسانى هستند كه مى‏گويند: به خدا و روز قيامت ايمان آورده‏ايم، در حالى كه مؤمن نيستند.


    تفسیر:

    در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دوآيه آمده است. در اين آيه و آيات بعد كه شمار آن سيزده آيه است، گروه سومىرا معرّفى مى‏كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نهجرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى است كهبراى لانه‏اش دو راه فرار قرار مى‏دهد، يكى از آن دو را باز مى‏گذارد و ازآن رفت و آمد مى‏كند و ديگرى را بسته نگه مى‏دارد. هر گاه احساس خطر كندبا سر خود راه بسته را باز كرده و مى‏گريزد. نام سوراخ مخفى موش «نافقاء»است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است. [161]
    نفاق، داراى معناى گسترده‏اى است كه هركس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمىاز نفاق دارد. در حديث مى‏خوانيم: اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتاردروغ گفتيم و به وعده‏هاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز وروزه باشيم. [162]
    نفاق، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است. [163]
    161) قاموس و مفردات.
    162) سفينةالبحار، ج‏2، ص‏605.
    163) تفسير نمونه.


    نکته ها:

    1- ايمان، يك مسئله قلبى است وبه اظهارات انسان بستگى ندارد. «ماهم بمؤمنين»
    2- اساس ايمان، ايمان به مبدأ و معاد است. «آمنا باللَّه و باليوم الآخر»
    3- خداوند از درون انسان، آگاه است. «وما هم بمؤمنين»


    (8)



  9. #9

    پیش فرض

    ایه 9:

    يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏

    ترجمه :

    (منافقان به پندار خود) با خداوند و مؤمنان نيرنگ مى‏كنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‏دهند، امّا نمى‏فهمند!


    تفسیر:

    «شعور» از ريشه‏ى «شَعر» به معناى مو مى‏باشد. كسى كه داراى فهم دقيق وموشكافانه باشد، اهل درك و شعور است. بنابراين منافق گمان مى‏كند كهديگران را فريب مى‏دهد، زيرا درك درست ندارد. «لايشعرون»
    مراد ازحيله ومكر منافقان با خدا، يا خدعه ونيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهىاست كه آنرا مورد تمسخر و بازيچه قرار مى‏دهند و يا به معناى فريبكارىنسبت به پيامبر خداست. يعنى همانگونه كه اطاعت و بيعت با رسول‏خدا، اطاعتو بيعت با خداست [164]، خدعه با رسول‏خدا به منزله خدعه با خدا مى‏باشد كه روشن است اينگونهفريبكارى و نيرنگ بازى با دين، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است. چنانكه اگرپزشك، دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرفكرده‏ام، به گمان خودش پزشك را فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده استو فريب پزشك، فريب خود اوست.
    برخورد اسلام با منافق، همانند برخوردمنافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مى‏آورد، اسلام نيز او را در ظاهرمسلمان مى‏شناسد. او در دل ايمان ندارد و كافر است، خداوند نيز در قيامتاو را با كافران محشور مى‏كند.
    در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى‏خوانيم: رياكارى، خدعه با خداوند است. [165]
    قرآن، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى‏داند. چنانكه در اينآيه مى‏فرمايد: خدعه با دين، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگرمى‏فرمايد: «اِن أحسنتم أحسنتم لانفسكم و اِن أسأتم فلها» [166]اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد، باز هم به خود. و يادر جاى ديگر مى‏فرمايد: «ولا يَحيق المَكر السيّى‏ء الاّ بَاهلِه» [167] نيرنگ بد، جز سازنده‏اش را فرا نگيرد.
    164)من يطع الرّسول فقد اطاع اللّه« هركس از رسول پيروى كند، قطعاً از خداپيروى كرده است. نساء، 80. »انّ الّذين يُبايعونك انّما يبايعون اللّه«كسانى كه با تو بيعت كنند، همانا با خدا بيعت نموده‏اند. فتح، 1.
    165) تفسير نورالثقلين.
    166) اسراء،7.
    167) فاطر، 43.


    نکته ها:

    1- حيله‏گرى، نشانه‏ى نفاق است. «يخادعون اللّه»
    2- منافق، همواره درفكر ضربه زدن است. «يخادعون» (كلمه «خدعه» به معناى پنهان كردن امرى واظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است.) [168]
    3- آثار نيرنگ، به صاحب نيرنگ بر مى‏گردد. «وما يَخدعون الاّ انفسهم»
    4- منافق، بى‏شعور است ونمى‏فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه‏ى اسرار درون او را مى‏داند [169] ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى‏دارد. [170] «وما يشعرون» [171]
    5 - خدعه و حيله، نشانه‏ى عقل و شعور نيست. [172] «يخادعون... لايشعرون»
    168) تفسير راهنما.
    169) يعلم خائنة الاعين و ماتخفى الصدور« غافر، 19.
    170) يوم تبلى السرائر« طارق، 9.
    171) جمله »و ما يشعرون« را دوگونه مى‏توان معنا نمود: يكى آنكه شعورندارند كه خدا اسرارشان را مى‏داند و ديگرى اينكه شعور ندارند كه در حقيقتبه خود ضربه مى‏زنند.
    172) در روايات مى‏خوانيم: عقل واقعى آن است كه توسط آن، انسان خداوند را بندگى نمايد.

  10. #10

    پیش فرض

    ایه 10:

    فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ‏

    ترجمه:

    در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است، به سزاى آنكه دروغ مى‏گويند.


    تفسیر:

    بيمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظير آيه‏ى 185 سوره بقره؛ «ومن كانمريضاً» كه درباره احكام روزه بيماران مى‏باشد. و گاهى مربوط به روح، نظيراين آيه «فى قلوبهم مرض» كه درباره بيمارى نفاق مى‏باشد.
    داستانمنافق، به لاشه ومردارى بد بو مى‏ماند كه در مخزن آبى افتاده باشد. هر چهآب در آن بيشتر وارد شود، فسادش بيشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آنافزايش مى‏يابد. نفاق، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقىبماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن دربرابر آن، دست به تظاهر و رياكارى مى‏زند و يك گام بر نفاق خود مى‏افزايد.اين روح مريض، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى‏كند واين نوعى افزايش بيمارى است. «فزادهم اللَّه مرضاً»
    شايد جمله‏ى «فزادهم اللَّه مرضاً» نفرين باشد. نظير «قاتلهم اللَّه» يعنىاكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه كند.


    نکته ها:

    1- نفاق، يك مرض روحى ومنافق بيمار است. همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه كافر. «فى قلوبهم مرض»
    2- اصلِ انسان، دل و روح اوست. «زادهم اللَّه»
    (حقّ اين بود كه بگويد «فزادها اللَّه مرضاً» يعنى در دل آنان مرض بود،خداوند مرض دلها را زياد نمود. ولى فرمود: مرض خود آنان را زياد نمود. پسقلب انسان، به منزله تمام انسان است. زيرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارشدر سخن و عمل هويداست.) [173]
    3- نفاق، رشد سرطانى دارد. [174] «زادهم اللَّه مرضاً»
    4- زمينه‏هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى‏آورد. «لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون»
    5 - دروغگويى، از روشهاى متداول منافقان است. «كانوا يَكذبون»
    173) تفسير راهنما.
    174) در قرآن، آياتى را مى‏خوانيم كه در آن اوصاف پسنديده‏اى همچون:علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: »زدنى علماً«طه، 114 و »زادتهم ايمانا« انفال، 2 و »زادهم هدى« محمد، 17. همچنين برخىاز امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياددانسته شده‏اند. همانند: »زادتهم رجساً« توبه، 125 و »زادهم نفوراً«فرقان، 60 و »مازادوكم الاّ خَبالاً« توبه، 47 و »ولا يزيد الظالمين الاّخساراً« اسراء، 82. با توجّه به آيات مذكور، معلوم مى‏شود كه سنّت خداوند،آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. »كلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء«اسراء، 20.

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •