آسمان دلم ابریست
از ابرش باران عشق میبارد،حال اگر ترسی از خیس شدن نداریبی چتر بیابگذار عشق بشویدوببرد هر آنچه قلب مهربانت را خراشیده است...
آسمان دلم ابریست
از ابرش باران عشق میبارد،حال اگر ترسی از خیس شدن نداریبی چتر بیابگذار عشق بشویدوببرد هر آنچه قلب مهربانت را خراشیده است...
دلت که گرفته باشه
صدای ترانه که هیچ،با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه می کنی...
زلیخا مرد بود...... هیچکس نفهمید زلیخا مرد"بود! میدانی چرا؟؟؟؟؟ مرادانگی میخواهد ماندن پای عشقی که تو را پس میزند.
برای نوشتن از دلتنگی که واژه و استعاره لازم نیست ،
" فقط یک دل میخواهد "
که تنگ شده باشد
همین ...
انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز
که دلخوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند !
چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ،
ماندنیست ...
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لک انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت