بزرگان پارسی:نیما یوشیج
.
نيما يوشيج كه نام اصلي اش علي اسفندياري بود در سال 1276 شمســــي در روستاي يوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم خان نـوري از راه كشاورزي و گله داري روزگار مي گذرانيد. ايام كودكي اش را در روستــــــاي خود به تحصيل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبيرستان سن لويي كه يـك مـؤسـسه مـــــــــتعلق به هيات كاتوليك رمي بود به تحصيل ادامه دهد. در اين مدرسه يكي از معـــــــلمين وي نظام وفا بود كه در اثر تشويقهاي او به سرودن شعر روي آورد. او زبان فـرانسه را به خوبي فرا گرفت و با ادبيات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقي در روزنـــامه قــــــــرن بيستم بخشي از شعر افسانه نيما را منتشر كرد. نيما در سال 1317 شمســــي جزو گروه كاركنان مجله موسيقي، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وي يك سـلسله مقاله در اين مجله نوشت و در آنها نظرات فيلسوفان را در خصوص هنر و تـــــــأثير آثار اروپايي را در ادبيات بعضي از ممالك شرقي مورد بررسي قرار داد. او در سـال 1328 ه.ش. در روابط عمومي و اداره تبليغات وزارت فرهنگ مشغول به كار شــــــد و بالاخره در سال 1338 شمسي در تجريش تهران دار فاني را وداع گفت.
ويژگي سخن
نيما در نتيجه آشنايي با زبان فرانسه، با ادبيات اروپايي آشنا شد و ابتكار و نو آفريني را از اين رهـــــــــگذر كسب كرد. او يكي از پايه هاي رهبري سبك نوين گرديد و در اين راه تلاش و ســـــــعي زيادي نمود. اشعار نخستين او با اينكه در قالب اوزان عروضي ساخته شده از مـــــــضامين نو و تخيلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولي در شـــــــعر گرديد. نيما در آثار بعدي خود اوزان شعر عروضي را مي شكند و شعرش را از چـــارچوب وزن و قافيه آزاد مي سازد و راهي تازه و نو در شعر مي آفريند كه به سبـــــــك نيمايي مشهور مي گردد.
معرفي آثار
از آثار او عبارت است از: شعر مـــــن، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنيا خانه من است، قــــلم انداز، نامه هاي نيما به همسرش، عنكبوت، فريادهاي ديگر، كندوهاي شبانـــــــه، حكايات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه اي كامل از آثارش منتشر شد.
گزيده اي از اشعار
خانه ام ابري است
يكسره روي زمين ابري است با آن
از فراز گردنه، خرد وخراب و مست
باد مي پيچد
يكسره دنيا خراب از اوست
و حواس من
آي ني زن، كه تو را آواي ني برده است دور از ر، كجايي؟
خانه ام ابري است اما
ابر بارانش گرفته است
در خيال روزهاي روشنم كز دست رفتندم
من رو به آفتابم
مي برم در ساحت ذريا نظاره
و همه دنيا خراب و خرد از باد است
و به ره، ني زن كه دايم مي نوازد ني، در اين دنياي ابر اندود
راه خود را دارد اندر پيش