صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46

موضوع: ••๑۩๑۞๑۩๑ زندگینامه بزرگان ادب پارسي ๑۩๑۞๑۩๑••

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض ••๑۩๑۞๑۩๑ زندگینامه بزرگان ادب پارسي ๑۩๑۞๑۩๑••

    سلام
    با درود بیکران



    پرویز شاپور

    سنایی غزنوی

    صادق هـدايت

    خيـام نيشـابوري

    احمـد شاملـو

    نيما يوشيج

    استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران

    بابا طاهر عريان

    حکیم ابوالقاسم فردوسی



    مولانا



    حافظ



    جلال آل احمد



    سهراب سپهري



    عباس آريانپور

    مهدي اخوان ثالث

    هوشنگ ابتهاج

    پـروين اعتصـامي

    ابوعلي سينا

    فروغ فرخزاد

    حميـد مصـدق

    قمر آريان

    رودکی

    ابو حامد اوحدي كرماني

    ايرج ميرزا

    حميـد مصـدق

    محمود اعتماد زاده

    منوچهر اميري

    قيصـر اميـن پـور

    مهرداد اوستا

    ابوالفضل محمد بن حسين بيهقي

    اوحد الدين ، انوري ابيوردي

    عباس اقبال آشتياني

    شيخ محي الدين مهدي الهي قمشه اي

    محمدتقی بهار

    بابا فغاني شيرازي

    امير خسرو دهلوي

    سعدی

    ناصر خسرو

    ابو عبدالله محمد ، امير معزي نيشابوري

    محمدبن حسن افضل الدين بابا افضل كاشاني

    امامى هروى، رضى الدين

    ربيع انصاري

    عطار نیشابوری

    رابعه قزداری

    نظام الدين عبيد زاكاني

    وحشی بافقی

    بیدل

    ابوالفضل‌ احمد بن‌ حسين‌ بديع‌ الزمان‌ همداني‌

    اشرف‌‌الدين حسينى قزوينى گيلانى

    محمدرضا بايرامي

    عباس براتي پور

    ميرزا جلال الدين محمد اسيرِ شهرِستاني يا اصفهاني،

    بیدل

    آقا محمود بهبهاني

    ابوالحسن علي بهرامي سرخسي

    صمد بهرنگي

    شهریار

    ابوالفضل رشيدالدين ميبدي

    ابوالعلاء شوشتري

    ابوالحسن بيهقي

    ابن يمين

    ابن فارس

    ابراهیمی، نادر

    زويـا پيـرزاد

    احمد بهمنيـار

    ذبيح الله بهروز

    سيد حسن تقي زاده ๑

    احمد تميم داري

    شاپور تهراني

    محمد اسماعيل توحيد شيرازي

    حسين توفيق

    فريدون توللي

    فرخی سیستانی

    شیخ بهایی "

    جلال توكلي

    دکتر محمد معين

    حسن پيرنيا

    نصرالله پورجوادي

    ابراهيم پور داوود

    استاد سید عبدالله انوار

    بزرگ علوی

    کیومرث صابری گل آقا

    محمد مهدي تاج لنگرودي

    راضيه تجـار

    جبار باغچه بان

    ابوالعباس مروزی

    ذبیح الله منصوری

    صادق چوبك

    بهار، دكتر مهرداد

    امام فخر رازي

    دهخدا، علی‌اكبر

    جواد زهتاب

    محسن پرويز

    كامران پارسي نژاد

    بهاء الدين حسام زاده

    بابا طاهر همداني

    احمد غزالي

    امير عليشير نوايي

    حسين پناهی

    بهرام گور

    جمال الدين اصفهاني

    حميديان، دكتر سعيد

    ابن دريد

    ابن نديم

    ابو تراب جلي

    حسيـن حـداد

    عطاملك جويني

    محمود جوانبخت

    محمدعلي جمال زاده

    جمال الدين محمدبن عبدالرزاق اصفهاني

    ميرزا ابواحسن طباطبائي زواري(جلوه)

    بيژن جلالي

    بهروز ثروتیان

    ابراهیم حسن بیگی

    هادی حکیمیان

    ناهید سلمانی

    مریم حسینی

    حمید حسام

    شهاب الدین عبداله حافظ ابرو



    ابوالقاسم حالت



    سید محمد حجازی



    رهی معیری



    مهدی حجوانی



    سلمان هراتی



    نشاط اصفهانی



    سيده هاجر حدايقي



    محمدعلی حزین لاهیجی



    عبدالمجید حسینی راد



    محمد حقوقی



    علی اصغر حکمت



    محمود حکیم شیرازی

    محمد حمزه زاده

    امیر حسین فردی

    مژگان شیخی

    قاضی حمید الدین حمیدی بلخی

    پروین علیپور

    ابوالفضل‌ كمال‌الدين‌ اسمعيل

    شهرام مقدسی

    مهدی حمیدی شیرازی

    حنظله بادغیسی

    جمشید خانیان

    سهیلا فرجام

    کریم رجب زاده

    ابو محمد رشید سمرقندی

    محبوبه خراسانی

    محمدباقر خسروی

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:سنایی





    سنایی

    سنایی غزنوی (ابوالمجد مجدود ین آدم) از بزرگ شاعران پارسی گو است که در عرفان صاحب نظر و در سرودن شعر فارسی استاد مسلمی است.





    در اواسط قرن پنجم هجری برابر با اواسط قرن یازدهم میلادی در غزنین متولد شد. در جوانی مداح سلاطین غزنوی بود. بعد از اقامت چندی در خراسان و ملاقات و گفتگو با مشایخ تصوف و حکمت تغییر بزرگی در تفکر و اندیشه وی ایجاد شد و از همین زمان بود که قصاََئدمعروف خود را در زمینه عرفان و مسائل حکمی به ایران زمین ارزانی داشت.

    انسجام و استحکام کلام و الفاظ و ترکیبات و ایرادمعانی فلسفی در اشعار سنایی بدان پایه است که تقلید از روش شعر گویی را از برای دیگر شعرا مشکل ساخته است.

    او در سال ۵۴۵ هجری برابر با ۱۱۵۰ میلادی وفات یافت و مقبره او در غزنین زیارتگاه عاشقان شعر و ادب است. چند قصیده او را در زیر با هم میخوانیم.



    "علم "

    جان بی علم تن بمیراند

    شاخ بی‌بار دل بگیراند

    علم باشد دلیل نعمت و نار

    خنک آنرا که علم شد دمساز

    روزگارند اهل علم و هنر

    سینه‌شان چرخ و نکته‌شان اختر

    گوش سوی همه سخنها دار

    آنچه زو به درون جان بنگار

    حجت ایزد ست در گردن

    خواندن علم و کار نا کردن

    آنچه دانسته ای بکار در آر

    بس دگر علم جوی از پی کار



    خنک: خوش

    خوب بنگار: تصویر کردن-نگاریدن



    " حاصل شراب"

    چیست حاصل سوی شراب شدن

    اولش شر و آخر آب شدن

    در دل از سود او سروری نه

    هر چه او داد جز غروری نه

    تو بدو دین و بخردی داده

    او بتو دیوی و ددی داده

    تو ازو آن خوری که مستی توست

    او ز تو آن خورد که هستی توست



    ددی : حالت حیوانی.

    بخردی : عقل و خرد





    "عشق"

    عشق بازیچه و حکایت نیست

    در ره عاشقی شکایت نیست

    حسن معشوق را چو نیست کران

    درد عشاق را نهایت نیست

    رایت عشق آشکارا کن

    زانکه در عشق روی و رایت نیست

    عالم علم نیست عالم عشق

    رْویت صدق چون روایت نیست

    هر که عاشق شناسد از معشوق

    قَوت عشق او بغایت نیست

    هر چه داری چو دل بباید باخت

    عاشقی را دلی کفایت نیست

    کسی بدعوی بدوستی نرسد

    چون ز معنی درو سرایت نیست



    رایت: علم و دانش.

    کفایت: کافی





    "مستی"

    نکند دانا مستی، نخورد عاقل می

    در ره مستی هرگز ننهد دانا پی

    گه خوری چیزی کاز خوردن آن چیز ترا

    نی چون سرو نماید بنظر سرو چو نی

    گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او

    ور کنی عربده گویند که او کرد نه می





    "ترانه‌ها"

    در دست منت همیشه دامن بادا

    و آنجا که ترا پای سرِ من بادا

    برگم نبود که کس ترا دارد دوست

    ای دوست همه جهانت دشمن بادا



    **********

    محراب جهان جمال رخسارهْ تست

    سلطان فلک اسیر و بیچاره تُست

    شور و شرٍ شرِ ک و زهد و توحید و یقین

    در گوشه چشمهای خونخواره توست



    **********

    گر آمدنم ز من بُدی، نامدمی

    ور نیز شُدن ز من بُدی کی شد می

    به زین نَبُدی که اندرین دیر خراب

    نه آمدمی نه بودمی نه شُد می



    **********

    تا هشیاری، بطعم مستی نرسی

    تا تن ندهی، بجان پرستی نرسی

    تا در ره عشق دوست چون آتش و آب

    از خود نَشوی نیست،به هستی نرسی

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:صادق هدایت





    .

    صادق هدايت در سه شنبه ٢٨ بهمن ماه ١٢٨١ در خانه پدرى در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلى خان هدايت (اعتضادالملك)‌ فرزند جعفرقلى خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذرى- زيورالملك هدايت دختر حسين قلى خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلى خان هدايت يكى از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندى بوده است. او در سال ١٢٨٧ وارد دوره ابتدايى در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلى در سال ١٢٩٣ دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال ١٢٩٥ ناراحتى چشم براى او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اى حاصل شد ولى در سال ١٢٩٦ تحصيلات خود را در مدرسه سن لويى تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايى پيدا كرد. در سال ١٣٠٤ صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال ١٣٠٥ همراه عده اى از ديگر دانشجويان ايرانى براى تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولى از آب و هواى آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتى مى كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براى ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال ١٣٠٧ براى اولين بار دست به خودكشى زد و در ساموا حوالى پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولى قايقى سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال ١٣٠٩ او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملى ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوى، مسعود فرزاد، مجتبى مينوى و صادق هدايت. در سال ١٣١١ به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملى استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.

    در سال ١٣١٢ سفرى به شيراز كرد و مدتى در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال ١٣١٣ از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال ١٣١٤ از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبى كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويى و اتهام قرار گرفت. در سال ١٣١٥ در شركت سهامى كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندى بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوى را فرا گرفت. در سال ١٣١٦ به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملى ايران مشغول به كار شد. در سال ١٣١٧ از بانك ملى ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقى كشور به كار پرداخت و ضمنا همكارى با مجله موسيقى را آغاز كرد و در سال ١٣١٩ در دانشكده هنرهاى زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.

    در سال ١٣٢٢ همكارى با مجله سخن را آغاز كرد. در سال ١٣٢٤ بر اساس دعوت دانشگاه دولتى آسياى ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكارى با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگى ايران و شوروى برگزار شد. در سال ١٣٢٨ براى شركت در كنگره جهانى هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولى به دليل مشكلات ادارى نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال ١٣٢٩ عازم پاريس شد و در ١٩ فروردين ١٣٣٠ در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشى زد. او ٤٨ سال داشت كه خود را از رنج زندگى رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدرى زندگى كرد.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:خیام نیشابوری





    خيام نـيـشابوري، تولد 29 ارديـبهشت 427 خورشيدي ( 18 مي 1048 ميلادي ) در نـيـشابور بدنيا آمد. خيام را به عـنوان يک شاعـر، ستاره شناس، و رياضيـدان مشهور مي شناسند؛ ولي او بـيـشتر براي رباعـيات خود معـروفيت پـيـدا کرد.

    خيام روشي را در هندسه کشف کرد، که بوسيله آن معـادلات هندسي مکعـبي را با تـقـسيم کردن، قطع مخروط بر محيط دايره بدست مي آورد. کار خيام با جبر و هندسه در سراسر اروپا در قرون وسطي معـروفيت داشت. او هـمچـنيـن براي ترميم و دوباره سازي سالنامه ( تقويم) ايراني همکاري و کمک کرد. موقعـي که ملکشاه مصمم شد که سالنامه ايراني را بازسازي کند، عمر خيام جزو هشت دانشمندي بود که براي اين کار استخدام شده بود. نـتيـجه آن در دوران جلالي ( که بنام جلال الدين يکي از پادشاهان نام گذاري شده بود) محاسبه و شمارش زمان بود که از جولين پـيشي گرفت و به سبک گريگوري نزديک شد.



    خيام سال را به 365.24219858156 روز محاسبه کرد. در اينجا يادآوري دو نکته کاملا ضروري است. اول اينکه نشان دهنده يک اطمينان باور نکردني که بر پايه دقت و صحت و درستي است. و دوم اينکه برجسته بودن او در دقت و صحت محاسبه سال است. براي مقايسه طول مدت يکسال در اواخر قرن نوزدهم 365.242196 روز بود که امروزه آن را به 365.242190 روز رسيده است.



    رباعيات شيرين خيام بقدري دلنشين است كه هر خواننده اي را به تحسين اين استاد بزرگ شعر وا مي دارد. صادق هدايت معتقد است : ترانه‌هاي خيام به قدري ساده، طبيعي و به زبان دلچسب ادبي و معمولي گفته شده كه هر كسي را شيفته آهنگ و تشبيهات قشنگ آن مي‌نمايد، و از بهترين نمونه‌هاي شعر فارسي به شمار مي‌آيد. خيام قدرت اداي مطلب را به اندازه‌اي رسانيده كه گيرندگي و تأثير آن حتمي است و انسان به حيرت مي‌افتد كه يك عقيده فلسفي مهمي چگونه ممكن است در قالب يك رباعي بگنجد و چگونه مي‌توان چند رباعي گفت كه از هر كدام يك فكر و فلسفة مستقل مشاهده بشود و در عين حال با هم هم‌آهنگ باشد. اين كشش و دلربائي فكر خيام است كه ترانه‌هاي او را در دنيا مشهور كرده، وزن ساده و مختصر شعري خيام خواننده را خسته نمي‌كند و به او فرصت فكر مي‌دهد.



    اسم خيام ( خيمه دوز ) ممکن است که از شغـل و حرفه پدرش مشتـق شده باشد. خيام تحصيلات خود را در عـلوم و فلسفه در نـيشاپور و بلخ بخوبي گذرانـيد و به سمرقـند رفت؛ جايي که رساله مهم خودش را در رابطه با جبر کامل کرد. نام او چنان پرآوازه شد که سلطان سلجوقي، ملکشاه، از او درخواست کرد که جاي ستاره شناس او را گرفـته و نظارت ضروري را در رابطه با بازسازي سالنامه بـيان کند. او همچـنـين ماموريت يافت که رصد خانه اي در شهر اصفهان بنا کند . فـلسفه، فـقه، تاريخ، رياضي، طب و ستاره شناسي رشته هائي بودند که اين دانشمند بزرگ بر آنها تسلط داشت. خيام درسال 510 خورشيدي بدرود حيات گفت. آرامگاه اين شاعـر بزرگ و رياضي دان مشهور ايراني، در باغـي در نـيشاپور است. اين آرامگاه در سال 1341 خورشيدي برابر با 1962 ميـلادي ساخته شد

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:احمد شاملو





    سال و محل توّلد: 1304 تهران

    سال و محل وفات: 1379 تهران

    زندگينامه: احمد شاملو در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصيلات کلاسيک نامرتبي داشت؛ زيرا پدرش که افسر ارتش بود اغلب از اين شهر به آن شهر اعزام مي شد و خانواده هزگز نتوانست براي مدتي طولاني جايي ماندگار شود. در سال 1322 به سبب فعاليت هاي سياسي به زندانهاي متفقين کشيده شد، و اين در حقيقت تير خلاصي بود بر شقيقه همان تحصيلات نامرتب. به سال 1325 براي بار نخست، در سال 1336 براي بار دوم، و در سال 1343 براي سومين بار ازدواج کرد. از ازدواج اول خود چهار فرزند دارد، سه پسر و يک دختر. احمد شاملو در سوم مرداد ماه سال 1379 چشم از جهان فروبست.

    آثار: اولين اثري که از شاملو منتشر شد، مجموعه کوچکي از شعر و مقاله بود که در سال 1326 به چاپ رسيد. پس از آن آثار بسياري از اين شاعر، نويسنده، مترجم و محقق به چاپ رسيده است که براي سهولت بر حسب موضوع تقسيم بندي مي شود: مجموعه شعر: قطعنامه، آهنگها و احساس، هواي تازه، باغ آينه، آيدا و آينه، لحظه ها و هميشه، آيدا: درخت و خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثيه هاي خاک، شکفتن در مه، ابراهيم در آتش، دشنه در ديس، ترانه هاي کوچک غربت، ناباورانه، آه! مدايح بي حوصله و... مجموعه هاي منتخب: از هوا و آينه ها، گزيده اشعار، اشعار برگزيده کاشفان فروتن شوکران، شعر زمان ما: احمد شاملو، گزينه اشعار. شعر ( ترجمه ): غزل هاي سليمان، همچون کوچه اي بي انتها ( از شاعران معاصر جهان )، هايکو، ترانه شرقي و اشعار ديگر(کورکا) ترانه هاي ميهن تلخ ( ريتسوس و کامپانليس )، سياه همچون اعماق آفريقاي خودم ( لنگستن هيوز )، سکوت سرشار از ناگفته هاست ( برگردان آزاد شعرهاي مارگوت بکل )، چيدن سپيده دم ( برگردان آزاد شعرهاي مارگارت بکل ). قصه: زير خيمه گر گرفته شب، درها و ديوار بزرگ چين. رمان و قصه ( ترجمه ): لئون مورن کشيش ( بئاتريس بک )، برزخ ( ژ. روورز )، خزه ( ه. پوريه )، پابرهنه ها ( ز. استانکو)، نايب اول(روبر مرل)، قصه هاي بابام ( ا. کالدول )، پسران مردي که قلبش از سنگ بود ( موريو کايي )، 81490 ( آ. شمبون )، افسانه هاي هفتاد و دو ملت ( 3 جلد )، دماغ ( آگوتا گاوا )، افسانه هاي کوچک چيني، دست به دست ( و. آلبا )، سربازي از يک دوران سپري شده، زهر خند، مرگ کسب و کار من است ( روبر مرل )، لبخند تلخ، بگذار سخن بگويم ( دچو نگارا )، مسافر کوچولو، عيسي ديگر - يهودا ديگر! ( بازنويسي رمان " قدرت و افتخار " گراهام گرين ). نمايشنامه ( ترجمه ): مفتخورها ( چي کي )، عروسي خون ( لورکا )، درخت سيزدهم ( ژيد )، سي زيف و مرگ ( روبر مرل )، نصف شب است ديگر، دکتر شوايتزر ( ژ. سبرون ). شعر و قصه براي کودکان: خروس زري - پيرهن پري، قصه هفت کلاغون، پريا، ملکه سايه ها، چي شد که دوستم داشتند؟(ساموئل مارشاک)قصه دختراي ننه دريا، قصه دروازه بخت، بارون، قصه يل و اژدها. مجموعه مقالات: از مهتابي به کوچه، انگ از وسط گود ( مقالات سياسي، سخنراني ها و مصاحبه ها). آثار ديگر: حافظ شيراز، افسانه هاي هفت گنبد ( نظامي )، ترانه ها ( ابوسعيد، خيام، باباطاهر)، خوشه ( يادنامه شبهاي شعر مجله خوشه به مثابه جنگ شعر امروز )، کتاب کوچه و ....

    چراغي به دست‌ام چراغي در برابرم.

    من به جنگ ِ سياهي مي‌روم.

    گهواره‌هاي ِ خسته‌گي

    از کشاکش ِ رفت‌وآمدها

    بازايستاده‌اند،

    و خورشيدي از اعماق

    کهکشان‌هاي ِ خاکسترشده را روشن مي‌کند.



    فريادهاي ِ عاصي‌ي ِ آذرخش ــ

    هنگامي که تگرگ

    در بطن ِ بي‌قرار ِ ابر

    نطفه مي‌بندد.

    و درد ِ خاموش‌وار ِ تاک ــ

    هنگامي که غوره‌ي ِ خُرد

    در انتهاي ِ شاخ‌سار ِ طولاني‌ي ِ پيچ‌پيچ جوانه مي‌زند.

    فرياد ِ من همه گريز ِ از درد بود

    چرا که من در وحشت‌انگيزترين ِ شب‌ها آفتاب را به دعائي نوميدوار

    طلب مي‌کرده‌ام

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    بزرگان پارسی:نیما یوشیج







    .

    نيما يوشيج كه نام اصلي اش علي اسفندياري بود در سال 1276 شمســــي در روستاي يوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم خان نـوري از راه كشاورزي و گله داري روزگار مي گذرانيد. ايام كودكي اش را در روستــــــاي خود به تحصيل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبيرستان سن لويي كه يـك مـؤسـسه مـــــــــتعلق به هيات كاتوليك رمي بود به تحصيل ادامه دهد. در اين مدرسه يكي از معـــــــلمين وي نظام وفا بود كه در اثر تشويقهاي او به سرودن شعر روي آورد. او زبان فـرانسه را به خوبي فرا گرفت و با ادبيات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقي در روزنـــامه قــــــــرن بيستم بخشي از شعر افسانه نيما را منتشر كرد. نيما در سال 1317 شمســــي جزو گروه كاركنان مجله موسيقي، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وي يك سـلسله مقاله در اين مجله نوشت و در آنها نظرات فيلسوفان را در خصوص هنر و تـــــــأثير آثار اروپايي را در ادبيات بعضي از ممالك شرقي مورد بررسي قرار داد. او در سـال 1328 ه.ش. در روابط عمومي و اداره تبليغات وزارت فرهنگ مشغول به كار شــــــد و بالاخره در سال 1338 شمسي در تجريش تهران دار فاني را وداع گفت.

    ويژگي سخن

    نيما در نتيجه آشنايي با زبان فرانسه، با ادبيات اروپايي آشنا شد و ابتكار و نو آفريني را از اين رهـــــــــگذر كسب كرد. او يكي از پايه هاي رهبري سبك نوين گرديد و در اين راه تلاش و ســـــــعي زيادي نمود. اشعار نخستين او با اينكه در قالب اوزان عروضي ساخته شده از مـــــــضامين نو و تخيلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولي در شـــــــعر گرديد. نيما در آثار بعدي خود اوزان شعر عروضي را مي شكند و شعرش را از چـــارچوب وزن و قافيه آزاد مي سازد و راهي تازه و نو در شعر مي آفريند كه به سبـــــــك نيمايي مشهور مي گردد.

    معرفي آثار

    از آثار او عبارت است از: شعر مـــــن، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنيا خانه من است، قــــلم انداز، نامه هاي نيما به همسرش، عنكبوت، فريادهاي ديگر، كندوهاي شبانـــــــه، حكايات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه اي كامل از آثارش منتشر شد.

    گزيده اي از اشعار





    خانه ام ابري است

    يكسره روي زمين ابري است با آن

    از فراز گردنه، خرد وخراب و مست

    باد مي پيچد

    يكسره دنيا خراب از اوست

    و حواس من

    آي ني زن، كه تو را آواي ني برده است دور از ر، كجايي؟

    خانه ام ابري است اما

    ابر بارانش گرفته است

    در خيال روزهاي روشنم كز دست رفتندم

    من رو به آفتابم

    مي برم در ساحت ذريا نظاره

    و همه دنيا خراب و خرد از باد است

    و به ره، ني زن كه دايم مي نوازد ني، در اين دنياي ابر اندود

    راه خود را دارد اندر پيش

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:عبدالعلی ادیب برومند





    عبدالعلي اديب برومند در بيست و يكم خرداد ماه 1303در زادگاهش شهر« گـز» از شهرستان برخوار اصفهان زاييده شده است .پدرش مرحوم مصطفي قليخان برومند از خوانين گـز بود كه از حسن خط و مقدمات زبان عربي و آگاهي هاي تاريخي بهره داشت . به زبان فرانسه مسلـّط واز جمله تجدد طلبان عصر بود، هيچ گاه شغل دولتي نپذيرفت و به كار مِلكداري و كشاورزي اكتفا نمود . مادرش مرحوم رباب غفار دخت ، خواهر بزرگ استاد حيدر عليخان برومند بود كه از سواد خــوانــدن و نــوشتن بـي بـهره نبود ، در خـانـه داري و تنظيم امـور اقتصادي خـانـواده زني لياقت مند و با شخصيّت به شمار مي رفت كه درباره تحصيلات فرزندان هم ، پي گيري و علاقه مندي كامل از خود نشان ميداد . عبدا لعلي اديب برومند در سن شش سالگي نزد معلم سرخانه كه « ملا قنبر» نام داشت و مكتب دار بـود ، خـوانـدن و نوشتن را آغــاز كرد و پس از دو سال به اصفهان آمـد ونخست دو سه ماه در مدرسه « قدسيه» درس خواند وسپس در دبيرستان « فرهنگ» كه مديرش روانشاد « مجيد مير احمدي » از پيشگامان آموزش و پرورش اصفهان بود نام نويسي كرد و از كلاس سوم ابتدايي تا سوم متوسطه در آن دبيرستان به تحصيل پرداخت . پس از دريافت سيكل به دبيرستان« صارميه » اصفهان رفت و در رشتهُ ادبي ديپلم گرفت و در شهريور ماه 1321 به منظور ادامه تحصيل به تهران رفت و در سال 1324 موفـّـق به گرفتن ليسانس در رشته حقوق قضائي از دانشكده حقوق گرديد. اديب برومند در سال 1325 از وزارت دادگستري ابلاغي براي شغل دادياري دادگستري اردبيل دريافت كرد ولي از پذيرفتن سِِِِِمَت قضائي اعـراض نمود و تقاضاي صدور پـروانـه كارآموزي وكالت دادگستري كرد و دو سال بعد بطور مستقـل به عنوان وكيل پايه 1 دادگستري مشغول كار شد؛ وي سالها وكيل بانك ملـّي در ايران بود و وكالتهاي متفرق را كمتر مي پذيرفت و در اين حرفه همواره براي احقاق حقوق مي كوشيد. اديب برومند در ظرف مدتي كه در دانشكده حقوق تحصيل مي كرد نسبت به تكميل معلومات ادبي و پرورش دادن طبع شاعري خود غافل نبود بلكه با كوشش بسيار شمار فراواني از متون معتبر نظم و نثر پارسي را با دقت تمام مطالعه نمود و در شعر و ادب به ممارست پرداخت و به زبان عربي و فرانسه نيز به خوبي آشنايي پيدا كرد . اديب تا سن 16 سالگي به نثر نويسي اهتمام مي ورزيد ولي از 17 سالگي بيشتر به شعر و شاعري روي آورد وبا علاقه و دلبستگي به شاعران و اشعارشعراي دوران مشروطه خواهي براي ادامهُ آن سبكِ نوپا از جهت موضوع و مطلب كه ديرينگي نداشت و ابتلا آت زمان را موضوع شعر قرار ميداد پس از حادثه سوم شهريور ماه 1320 و اشغال ايران به وسيله متـفـقـيـن در جنگ جهاني دوم ، به سرودن شعرهاي سياسي و ميهني پرداخت . موضوع اين اشعار حمله به اشغال كنندگان ايران و مخالفت با عـوامـل بيگانه يعني هواداران شوروي و انگليس و انـتـقـاد از ديكتاتوري دوران رضا شاه و تقويت آزاديخواهي و استقلال طلبي و حسِِِّ وطن خـواهـي در مـردم ايران بود كه در جـرايـد و مجلات كشور منتشر ميشد و افـزون براين اديب به دسته ها و حزبهاي دست نشاندهُ بيگانگان نيز با حربهُ شعر و زبان قلم به جنگ و ستيز ادامه مي داد ، چنان كه در غائله ي آذربايجان و زمزمهُ تجزيه طلبي در آن سامان به شدّت برضد حزب دموكرات آذربايجان و حكومت « سيد جعفر پيشه وري » مـبـارزهُ قـلمي و شعري را آغـاز نمود كـه تـا پـايـان حـادثـه و بعد از آن از اين حملات دست نكشيد . اديب برومند از آبانماه 1328 كه جبهه ملي ايران به رهبري زنده ياد « دكتر محمد مصدق » بنيان گذاري شد و نهضتِ « ملي كردن صنعت نفت در سراسر ايران » جنب و جوش خاصي پديد آورده بود، از هـواداران سر سخت نهضت ملي ايران گـرديـد و با سرودن اشعار ميهني و سياسي به ياري و همگامي جبهه ملي و اين نهضت ضد استعماري پرداخت و با نفوذ سياسي انگليس و تحريكات روسيهُ شوروي در آويخت ؛ بعد از كودتاي شوم 28 مرداد 1332 با حكومت كودتا به مبارزه برخاست و پس از تشكيل دورهُ دوم فعاليتهاي جبهه ملي از روز نخست در شمار پايه گذاران اين جبهه با حكومت ديكتاتوري « محمد رضا شاه » مخالفت نمود و در نتيجهُ مبارزه با استبداد سه بار زنداني گرديد – هنگام تجديد فعاليت جبهه در سال 1327 عضو شوراي مركزي جبهه ملي بود و به اتفاقِ هم مسلكان خود در حزب ايران و جبهه ، با خيزش ملت قلماً و قدمـاً همگامي كرد و در اين راه پايبندي خود را به اصالت انقلاب و انتقاد از انحرافات زيان بخش آن نشان داد . در سال 1373 با همراهي چند تن از همفكران ، بار ديگر به ادامهُ فعاليتهاي سياسي جبهه ، پس از مدتي تعطيل اقدام كرد و از وقفه يي كه در اين مسير پيش آمده بود جلوگيري نمود. باري سخن كوتاه ، اديب برومند مدت شصت سال با قلم و قدم در راهِ سر بلندي ايران و آزادي و ضديت با استبداد و استعمار كوشيده و بيشترين قسمت اشعارش ميهني و سياسي و ملي است . اديب در ارديبهشت ماه 1326 با خاله زادهُ خود « فرنگيس امينـي » فرزند « حاج عبدالـلـّه امينـي سدهي » پيوند زناشوئي بست و از وي سه فرزند به نام « جهانشاه » ،«پوراندخت » و« شهريار » گرديد كه اولي دندانپزشكِ متخصص در جراحي لثـه و موسيقيـدان است و دومي وكيل دادگستري و محقق ادبيات و سومين مدير و مؤسّس شركت بازرگاني بازار كوشان ايران و داراي ليسانس در رشتهُ مديريت بازرگاني بين اللملي است . همسر اديب برومند بانوئي ديندار ، نيكوكار و روشن انديش است و با شوهر خود همفكري و صميميت و سازگاري كامل دارد . برومند چندين بار به اروپا و يكبار به آمريكا و مصر سفر كرده و در سال 1355 به اتفاق دائـي خـود مرحوم حاج حـيـدر عليخان برومند بـه زيارت كعبه و حج تمتـّـع نـايـل گرديده و دوبار نيز به فيض حـّج عـُمره توفيق حاصل كرده است .



    آثار شعري چاپ شده اديب برومند از اين قرار است :

    1 - « ناله هاي وطن » شامل اشعاريست كه به مناسبت حــادثـه سوم شهريـور ماه 1320 و دفاع از استقلال كشور و آزادي ملت سروده شده است .

    2 - « پيام آزادي » درباره حمايت از كشورهاي استعمارزده و رهبران استقلال طلب آنان و نيز مخالفت با خشونت و جنگ و هـواداري از حقوق بشر است .

    3 - « درد آشنا » كه قسمتي از غزلهاي عاشقانه ، عرفاني ، سياسي ست .

    4 - « سرود رهايي » مشتمل بر اشعاريست در هـواداري از نهضت ملي شدن نفت و طردِ سياست استعماري و نكوهش كودتاي 28 مرداد و مبارزه با نظام ديكتاتوري شاه .

    5 - « راز پرواز » در بردارندهُ شعرهاي مذهبي است كه داراي صبغهُ حماسي ميباشد .

    6 - «مثنوي اصفهان» درباره اوصاف شهرتاريخي اصفهان و ويژگيهاي گوناگون آن است .

    7 - « حاصل هستي » كـه عبارت است از انواع شعر مانند مـثـنـوي ، قصيده ، غــزل و ... درباره مطالب گوناگون ( اخيراً به چاپ رسيده ) .



    آثار تحقيقي اديب برومند عبارتست از :

    1 – تصحيح « خرد نامه » نگارش ابوا لفـضـل يوسف بن علي مستوفي كه به وسيله انجمن آثار ملي به چاپ رسده است .

    2 – تصحيـح ديــوان خـواجـه حـافظ شيـرازي بـا مقابـلـه دو چـاپ معتبر( قـزويني – غـنـي) و(خــانلـري) با يك نسخهُ خطي مورخ 874 به خط پير حسيـن كاتب .

    3 – هنر قـلـمـدان در تعريف و توصيف ساخت و ساز اين پـديـدهُ هنري و سبك كـار جمعي از استادان قلمدان نگاري .

    4 – تصحيح « داستان سياووش و رفتن گيـو به تركستان براي آوردن كيخسرو » از شاهنامه فردوسي .

    5 – تصحيح داستان « رستم و اسفنديار» به پيوست «هفتخان اسفنديار» ازشاهنامه فردوسي.

    6 – مجموعه مقالات به نام « طراز سخن» در موضوعهاي ادبـي ، هنري و سياسي كه زير چاپ است .

    7 – كتاب « بـه پيشگـاه فـردوسـي» دربــاره شخصيت ادبـي و مـلـّي فـردوسـي بــه پـيـوست شعرهاي اين سراينده در گراميداشت آن شاعر بزرگ .

    8 – تصحيح و چاپ تـذكـرهُ « خلاصهُ الاشعار و نتايج الافكار» بـه قلم تقي ا لـدين كـاشـانـي متخلص به « ذكري» (قسمت معاصران) .

    9 – كوشش بـراي چاپ كتاب مصـّور « تاريخ جهانگشاي نادري » ( از مجموعه شخصي) كـه از لحاظ چگونگي تصاوير منحصر به فرد است و نوشتن پيشگفتاري بر آن .

    10– كوشش بـراي چـاپ ديـوان حـافظ منسوب بـه خط « ميرعماد حسني » مورخ 1008 و نوشتن پيشگفتاري برآن . در پايان شايد لازم به يادآوري ست كه اديب برومند در خطـّاطـي هم ممارست كرده و شكسته نستعليق را خوش مي نويسد .

    .................................................. .......... ....

    این رو هم خودم اضافه کنم که با دکتر جهانشاه برومند از نزدیک ملاقات کردم ایشون یکی از هنرمندان و نوازندگان معاصر هستند ،در تهران مطب دارند و آخرین کار ایشون با استاد فضل الله توکل بنام (بوی کوچه باغها) اخیرا منتشر شده .


  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:بابا طاهر





    بابا طاهر عريان همداني يكي از شاعران اواسط قرن 5 هجري قمري است كه ولادت او اواخر قرن 4 مي باشد. درباره زندگاني اين شاعر عارف اطلاعات دقيقي در دست نيست. تنها روايتها و داستانهايي از مقام علمي و عرفاني اين شاعر وجود دارد و گفته اند كه به اين دليل به او عريان مي گفتند چون از علايق دنيا دست كشيده بود و گفته شده كه او معاصر با پادشاهي طغرل بيك سلجوقي بوده و اين پادشاه ملاقاتهايي با بابا طاهر داشته است.

    با دقت كردن در رباعيات او مي توان به برخي از احوال او پي برد. به عنوان مثال او در اين رباعي فرموده است: "نصيحت بشنو از پور فريدون كه شعله از تنور سرد نايو"، متوجه مي شويم كه نام پدر او فريدون بوده است و همچنين گفته شده كه بابا طاهر فرزندي به نام فريدون داشته كه در زمان حيات او فوت شده كه در سوگواري او گفته: "فريدون عزيزم رفته از دست / بوره كز نو فريدوني بسازيم" كه معناي آن اين است كه فريدون عزيزم از دست رفته و از خدا فرزندي ديگر بطلبيم و نكته ديگر از زندگاني بابا طاهر اين است كه او روزها را بيشتر در كوه و بيابان مي گذرانده و شبها را به عبادت و رياضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات اين شاعر عارف نظريه هاي مختلفي بيان شده و به طور يقين نمي توان سال وفات او را مشخص كرد.

    ويژگي سخن



    اشعاري كه از بابا طاهر باقي است رباعياتي است كه به لهجه لري سروده شده است. با خواندن اين اشعار متوجه مي شويم كه او با سخن بسيار روان و ساده و بي پيرايه خود نيكو كاري، خير خواهي و احسان و ترك ظلم و ستم به خلق را به خوبي بيان كرده، او عشق و ايمان و دلباختگي خود به مذهب شيعه و توسل به ائمه اطهار و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بيان مي كند كه خواننده از خواندن رباعيات خسته نمي شود و ناله جانسوز طاهر يكي از انوار عشق الهي است كه در كلمه به كلمه اشعار او اينانوار را مي بينيم و سوزش و آتش آن را حس مي كنيم.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زندگینامه بزرگان پارسی:فردوســـــــی





    حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.



    فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.



    همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.



    چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.



    او خود می گوبد:



    بسی رنج بردم بدین سال سی

    عجم زنده کردم بدین پارسی

    پی افکندم از نظم کاخی بلند

    که از باد و باران نیابد گزند

    بناهای آباد گردد خراب

    ز باران و از تابش آفتاب



    فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.



    اَلا ای برآورده چرخ بلند

    چه داری به پیری مرا مستمند

    چو بودم جوان برترم داشتی

    به پیری مرا خوار بگذاشتی

    به جای عنانم عصا داد سال

    پراکنده شد مال و برگشت حال



    بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.



    اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.



    علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.



    عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.



    ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.



    به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".



    گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.



    تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.



    فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.









    در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.



    اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.



    از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.



    شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.



    فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.



    او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.





    ویژگیهای هنری شاهنامه





    "شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.



    فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:



    گرت زین بد آید، گناه من است

    چنین است و آیین و راه من است

    بر این زادم و هم بر این بگذرم

    چنان دان که خاک پی حیدرم



    فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.



    چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.



    اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.



    ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.



    شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.



    فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.



    در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.



    زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.



    حکیم فردوسی خود توصیه می کند:



    تو این را دوغ و فسانه مدان

    به یکسان روش در زمانه مدان

    از او هر چه اندر خورد با خرد

    دگر بر ره رمز معنی برد



    شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.



    جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.



    تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.



    زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.



    برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.



    پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.



    شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.



    آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.



    قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.



    اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.



    نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.









    تصویرسازی



    تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.



    تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.



    چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:



    چو خورشید از چرخ گردنده سر

    برآورد بر سان زرین سپر



    ***



    پدید آمد آن خنجر تابناک

    به کردار یاقوت شد روی خاک



    ***



    چو زرین سپر برگرفت آفتاب

    سرجنگجویان برآمد ز خواب



    و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:



    چو خورشید تابنده شد ناپدید

    شب تیره بر چرخ لشگر کشید



    موسیقی



    موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.



    علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.



    اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.



    برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

    هوا نیلگون شد، زمین آبنوس

    چو برق درخشنده از تیره میغ

    همی آتش افروخت از گرز و تیغ

    هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش

    ز بس نیزه و گونه گونه درفش

    از آواز دیوان و از تیره گرد

    ز غریدن کوس و اسب نبرد

    شکافیده کوه و زمین بر درید

    بدان گونه پیکار کین کس ندید

    چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر

    ز خون یلان دشت گشت آبگیر

    زمین شد به کردار دریای قیر

    همه موجش از خنجر و گرز و تیر

    دمان بادپایان چو کشتی بر آب

    سوی غرق دارند گفتی شتاب







    منبع داستانهای شاهنامه





    نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.



    این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.



    اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.



    علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.



    پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.



    دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.



    او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.



    دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.



    دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.



    فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.



    از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.





    بخش های اصلی شاهنامه





    موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.



    دوره اساطیری



    این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.



    در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)



    در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.



    دوره پهلوانی



    دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.



    پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.



    سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.



    مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.



    دوره تاریخی



    این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.



    در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.



    پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    جلال الدین محمد بلخی

    نامش محمد و لقبش جلالدین است. از عنوان های او خداوندگار و مولانا در زمان حیاتش رواج داشته و مولوی در قرن های بعد در مورد او به کار رفته است.

    در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ متولد شد. نیاکانش همه از مردم خراسان بودند. خود او نیز با اینکه عمرش در قونیه گذشت، همواره از خراسان یاد می کرد و خراسانیان آن سامان را همشهری می خواند.

    پدرش ، بهاالدین ولدبن ولد نیز محمد نام داشته و سلطان العلما خوانده می شده است. وی در بلخ می زیسته و بی مال و مکنتی هم نبوده است . در میان مردم بلخ به ولد مشهور بوده است. بها ولد مردی خوش سخن بوده و مجلس می گفته و مردم بلخ به وی ارادت بسیار داشته اند.

    دوران کودکی در سایه پدر

    بها ولد بین سالهای ۶۱۶_۶۱۸ هجری قمری به قصد زیارت خانه خدا از بلخ بیرون آمد . بر سر راه در نیشابور با فرزند سیزده چهارده ساله اش ، جلال الدین محمد به دیدار عارف و شاعر نسوخته جان ، شیخ فریدین عطار شتافت . جلال الدین محمد، بنا به روایاتی در هجده سالگی ، در شهر لارنده ، به فرمان پدرش با گوهر خاتون ، دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد.

    دوران جوانی

    پدرش به سال ۶۲۸ در گذشت و جوان بیست و چهار ساله به خواهش مریدان یا بنا به وصیت پدر ، دنباله کار او را گرفت و به وعظ و ارشاد پرداخت. دیری نگذشت که سید برهان الدین محقق ترمذی به سال ۶۲۹ ه.ق به روم آمد و جلال الدین از تعالیم و ارشاد او برخوردار شد.

    به تشویق همین برهان الدین یا خود به انگیزه درونی بود که برای تکمیل معلومات از قونیه به حلب رهسپار شد. اقامت او در حلب و دمشق روی هم از هفت سال نگذشت. پس از آن به قونیه باز گشت و به اشارت سید برهان الدین به ریاضت پرداخت.

    پس از مرگ برهان الدین ، نزدیک 5 سال به تدریس علوم دینی پرداخت و چنانچه نوشته اند تا ۴۰۰ شاگرد به حلقه درس او فراهم می آمدند.

    آغاز شیدایی

    تولد دیگر او در لحظه ای بود که با شمس تبریزی آشنا شد. مولانا درباره اش فرموده:" شمس تبریز ، تو را عشق شناسد نه خرد." اما پرتو این خورشید در مولانا ما را از روایات مجعول تذکره نویسان و مریدان قصه باره بی نیاز می سازد. اگر تولد دوباره مولانا مرهون برخورد با شمس است ، جاودانگی نام شمس نیز حاصل ملاقات او با مولاناست. هر چند شمس از زمره وارستگانی بود که می گوید : گو نماند زمن این نام ، چه خواهد بودن؟

    آنچه مسلم است شمس در بیست و هفتم جمادی الاخره سال ۶۴۲ ه.ق از قونیه بار سفر بسته و بدین سان ،در این بار ،حداکثر شانزده ماه با مولانا دمخور بوده است .

    علت رفتن شمس از قونیه روشن نیست . این قدر هست که مردم جادوگر و ساحرش می دانستند و مریدان بر او تشنیع می زدند و اهل زمانه ملامتش می کردند و بدینگونه جانش در خطر بوده است .

    باری آن غریب جهان معنی به دمشق پناه برد و مولانا را به درد فراق گرفتار ساخت .در شعر مولانا طوماری است به درازای ابد که نقش "تومرو"در آن تکرار شده است .

    گويا تنها پس از یک ماه مولانا خبر یافت که شمس در دمشق است و نامه ها و پیامهای بسیاری برایش فرستاد . مریدان و یاران از ملال خاطر مولانا ناراحت بودند و از رفتاری که نسبت به شمس داشتند پشیمان و عذر خواه گشتند . پس مولانا فرزند خود،سلطان ولد،را به جستجوی شمس به دمشق فرستاد . شمس پس از حدود پانزده ماه که در آنجا بود پذیرفت و روانه قونیه شد .اما این بار نیز با جهل و تعصب عوام روبرو شد و ناگزیر به سال ۶۴۵ از قونیه غایب گردید و دانسته نبود که به کجا رفت.

    مولانا پس از جستجوی بسیار،سر به شیدایی بر آورد.انبوهی از شعرهای دیوان در حقیقت گزارش همین روزها و لحظات شیدایی است .

    صلاح الدین زرکوب

    پس از غیبت شمس تبریزی ، شورمایه جان مولانا دیدار صلاح الدین زرکوب بوده است. وی مردی بود عامی ، ساده دل و پاکجان که قفل را "قلف" و مبتلا را " مفتلا" می گفت. توجه مولانا به او چندان بود که آتش حسد را در دل بسیاری از پیرامونیان مولانا بر افروخت . بیش از۷۰غزل از غزل های مولانا به نام صلاح الدین زیور گرفته و این از درجه دلبستگی مولانا به وی خبر می دهد . این شیفتگی ده سال یعنی تا پایان عمر صلاح الدین دوام یافت.

    حسام الدین چلپی

    روح ناآرام مولاما همچنان در جستجوی مضراب تازه ای بود و آن با جاذبه حسام الدین به حاصل آمد. حسام الدین از خاندانی اهل فتوت بود. وی در حیات صلاح الدین از ارادتمندان مولانا شد . پس از مرگ صلاح الدین سرود مایه جان مولانا و انگیزه پیدایش اثر عظیم او، مثنوی معنوی ، یکی از بزرگ ترین آثار ذوقی و اندیشه بشری ، را حاصل لحظه هایی از همین هم صحبتی می توان شمرد.

    پایان زندگی

    روز یکشنبه پنجم جمادی الآخره سال ۶۷۲ ه.ق هنگام غروب آفتاب ، مولانا بدرود زندگی گفت. مرگش بر اثر بیماری ناگهانی بود که طبیبان از علاجش درمانده بودند. خردو کلان مردم قونیه در تشییع جنازه او حاضر بودند. مسیحیان و یهودیان نیز در سوگ او زاری و شیون داشتند.

    مولانا در مقبره خانوادگی خفته است و جمع بسیاری از افراد خاندانش از جمله پدرش در آنجا مدفون اند.

    *رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن

    ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

    *ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

    خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن

    *از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی

    بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

    * ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده

    بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

    * خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا

    بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"

    * بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

    ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن

    *دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد

    پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟

    *در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم

    با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

    * گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد

    از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •