نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: رفتار و خلق و خوی پيامبر ( ص )

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/10/07
    سن
    38
    نوشته ها
    2,630

    Icon16 رفتار و خلق و خوی پيامبر ( ص )

    خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) مي فرمايد: "انک لعلی خلق عظيم . براستی که بر خلق عظيمی هستي " (سوره قلم آيه 4) بنده ناتوانی چه مي تواند در حق پيامبری که سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيکی و بزرگواری است بگويد؟ آنچه مي گويم قطره ای است از دريا. خوی پيامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمين و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (ص ) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهايت مهر و محبت رفتار مي کرد. آن چنان ساده و بی پيرايه لباس مي پوشيد و بر روی زمين مي نشست و در حلقه ياران قرار مي گرفت که اگر ناشناسی وارد مي شد، نمي دانست پيغمبر (ص ) کدام است . در عين سادگي ، به نظافت لباس و بدن خيلی اهميت مي داد. وضوی پيامبر (ص ) هميشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمي فرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب بود. هميشه در سلام کردن پيش دستی مي کرد. تبسم نمکينی هميشه بر لبانش بود، ولی از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد مي رفت . مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مي داد. دست مهر بر سر يتيمان مي کشيد. از خوابيدن روی بستر نرم پرهيز داشت و مي فرمود: "من در دنيا همچون سواری هستم که ساعتی زير سايه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند". با همه مهر و نرمی که با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان مي داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمي داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قريش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زيور دنيا دوری مي کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بين مردم تقسيم مي کرد و با آن که فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمی بيش از ديگران برای خود برنمي داشت . براستی آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق برای همگان بود.

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/04/26
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    71

    پیش فرض

    جا دارد حال که سخن از پیامبر رحمت و صفات نیک و برجسته آن عزیز بزرگوار است - به مزاحی که پیامبر با جمعی نموده بودند اشاره نمایم

    منبع این مطلب کتاب شریف منهج الصادقين است


    پيرزن به بهشت نمى‏رود

    كوچه به كوچه قدم مى‏زد تا خود را به خانه برساند، در كوچه باريكى پيرزنى را ديد كه گوشه‏اى نشسته و گريه مى‏كند. از كنار او گذشت اما دلش طاقت نياورد، برگشت و به چند قدمى او كه رسيد صدا زد و گفت: مادر چه شده است؟ چرا گريه مى‏كنى؟ چه چيز تو را ناراحت كرده است؟ آيا كمكى از من ساخته است؟
    پيرزن گفت: هم اكنون پيامبر(ص) از كوچه عبور مى‏كردند، وقتى به من رسيدند فرمودند: پيرزنان به بهشت نمى‏روند. بلال متحيّر شد و چيزى نگفت، سرش را پايين انداخت و در فكر فرورفت و پيرزن را ترك كرد و نزد رسول خدا(ص) رفت و عرض كرد: اى رسول‏خدا(ص)! گريه پيرزنى كه به او فرموده‏ايد پيرزنان به بهشت نمى‏روند مرا ناراحت كرد. پيامبر(ص) فرمود: اتفاقاً سياه‏پوست هم داخل بهشت نمى‏شود!
    بلال وقتى اين سخن را از پيامبر(ص) شنيد نزد پيرزن رفت و به او گفت: پيامبر(ص) به من فرمود: تو هم به بهشت نمى‏روى!
    بلال و پيرزن هر دو منقلب شدند و به گريه و زارى پرداختند. در همين حال ابن عباس عموى پيامبر(ص) از آن‏جا مى‏گذشت، صحنه را ديد و از واقعه مطّلع شد. ابن عباس خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گريه و زارى پيرزن و بلال را به پيامبر(ص) گفت. پيامبر(ص) فرمودند: پيرمردان هم به بهشت نمى‏روند؛ ابن عباس هم ناراحت شد. اما پس از چند لحظه، پيامبر(ص)، پيرزن و بلال و ابن عباس را نزد خويش فراخواند و فرمود: خداوند به افراد آفرينشى جديد مى‏دهد و آنان را بهتر از آن چه بوده‏اند مى‏گرداند. سپس آن‏ها داخل بهشت مى‏شوند، در حالى كه جوان و سفيد و نورانى هستند. آن سه وقتى فرمايش پيامبر(ص) را شنيدند خوش‏حال و مسرور شدند و خنده بر لبانشان نقش بست.

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/04/26
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    71

    پیش فرض

    رفتار و خلق و خوی پيامبر ( ص )

    در معانى الاخبار به یك طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على علیهماالسلام و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامیش از على بن الحسین از حسن بن على(ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روایت شده كه گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله كه رسول خدا را براى مردم وصف مى‏كرد تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان كند، بلكه به این وسیله علاقه‏ام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت


    رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بیننده، بزرگ و موقر مى‏نمود و روى نیكویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالایان كوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى كه پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته می شد شانه مى‏زد، و اگر گیسوان خود را بلند می نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمى‏كرد. رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریك و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود كه در مواقع خشم از خون پر مى‏شد و این رگ به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمى‏كرد خیال مى‏كرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت كشیده بینى است، محاسن شریفش پُر پشت و كوتاه و گونه‏هایش كم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و گردنش در زیبائى چنان بود كه تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بین دو شانه‏اش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهایش كشیده و محیط كف دستش فراخ و استخوان ‏بندى آن و استخوان ‏بندى كف پایش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهایش باریك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو كف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مى‏گرفت، وقتى قدم برمى‏داشت تو گویى آن را از زمین مى‏كند و به آرامى گام برمى‏داشت و با وقار راه مى‏پیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود كه تو گویى از كوه سرازیر مى‏شود، و وقتى بجائى التفات مى‏كرد با تمام بدن متوجه مى‏شد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود كه كسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر كس برمى‏خورد در سلام از او سبقت مى‏جست


    راوى گفت پرسیدم: منطقش را برایم وصف كن، گفت

    رسول خدا(ص) دائما با غصه‏ها قرین و دائما در فكر بود و یك لحظه راحتى نداشت، بسیار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمى‏فرمود، و وقتى حرف می زد كلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مى‏كرد، این تعبیر كنایه است از فصاحت، و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا كه نه كسى را با كلام خود مى‏آزرد و نه به كسى اهانت مى‏نمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى‏نمود، اگر چه هم ناچیز مى‏بود، و هیچ نعمتى را مذمت نمى‏فرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمى‏كرد و از طعم آن تعریف هم نمى‏نمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمى‏آورد، و وقتى كه حقى پایمال مى‏شد از شدت خشم كسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آن كه احقاق حق مى‏كرد، و اگر به چیزى اشاره مى‏فرمود با تمام كف دست اشاره مى‏نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى‏كرد دست‏ها را پشت و روى مى‏كرد و وقتى سخن مى‏گفت انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مى‏زد، و وقتى غضب مى‏فرمود، روى مبارك را مى‏گرداند در حالتى كه چشم ها را هم مى‏بست، و وقتى مى‏خندید خنده‏اش تبسمى شیرین بود به طورى كه تنها دندان هاى چون تگرگش نمایان مى‏شد

    صدوق(علیه الرحمه) در كتاب مزبور مى‏گوید


    امام حسین(ع) براى برادر خود چنین نقل كرد كه: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مى‏برد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مى‏كرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مى‏داد، در آن قسمتى هم كه مربوط به خودش بود، باز به كلى قطع رابطه نمى‏كرد، بلكه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در كارهاى عامه مردم صرف مى‏فرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمى‏كرد. از جمله سیره آن حضرت این بود كه اهل فضل را با ادب خود ایثار مى‏فرمود، و هر كس را به مقدار فضیلتى كه در دین داشت احترام مى‏نمود، و حوائج‏ شان را برطرف مى‏ساخت، چون حوائج ‏شان یكسان نبود، بعضى را یك حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا(ص) با ایشان مشغول مى‏شد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص‏ شان مى‏كرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مى‏كرد، و به معارف دینیشان آشنا مى‏ساخت، و دراین باره هر خبرى كه مى‏داد دنبالش مى‏فرمود : حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیزمى‏فرمود

    بدانید كه هر كس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده كند، خداى تعالى قدم‏هایش را در روز قیامت ثابت و استوار مى‏سازد

    و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟

    نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد

    1ـ مراء و مجادله
    2ـ پر حرفى
    3ـ گفتن حرف‏هاى بدرد نخور

    نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى‏كرد
    1ـ هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى‏كرد.
    2ـ هرگز لغزش و عیب‏هایشان را جستجو نمى‏نمود.
    3 ـ هیچ وقت حرف نمى‏زد مگر در جایى كه امید ثواب در آن مى‏داشت

    برداشت آزاد از کتب معانی الااخبار -- بحار الاانوار-- احیا العلوم امام غزالی -- ارشاد القلوب
    ویرایش توسط بابا نادر : 2009/07/18 در ساعت 20:21

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •