-
مدیر بازنشسته
رفتار و خلق و خوی پيامبر ( ص )
خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) مي فرمايد: "انک لعلی خلق عظيم . براستی که بر خلق عظيمی هستي " (سوره قلم آيه 4) بنده ناتوانی چه مي تواند در حق پيامبری که سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيکی و بزرگواری است بگويد؟ آنچه مي گويم قطره ای است از دريا. خوی پيامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمين و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (ص ) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهايت مهر و محبت رفتار مي کرد. آن چنان ساده و بی پيرايه لباس مي پوشيد و بر روی زمين مي نشست و در حلقه ياران قرار مي گرفت که اگر ناشناسی وارد مي شد، نمي دانست پيغمبر (ص ) کدام است . در عين سادگي ، به نظافت لباس و بدن خيلی اهميت مي داد. وضوی پيامبر (ص ) هميشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمي فرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب بود. هميشه در سلام کردن پيش دستی مي کرد. تبسم نمکينی هميشه بر لبانش بود، ولی از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد مي رفت . مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مي داد. دست مهر بر سر يتيمان مي کشيد. از خوابيدن روی بستر نرم پرهيز داشت و مي فرمود: "من در دنيا همچون سواری هستم که ساعتی زير سايه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند". با همه مهر و نرمی که با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان مي داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمي داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قريش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زيور دنيا دوری مي کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بين مردم تقسيم مي کرد و با آن که فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمی بيش از ديگران برای خود برنمي داشت . براستی آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق برای همگان بود.
-
کاربر سایت
جا دارد حال که سخن از پیامبر رحمت و صفات نیک و برجسته آن عزیز بزرگوار است - به مزاحی که پیامبر با جمعی نموده بودند اشاره نمایم
منبع این مطلب کتاب شریف منهج الصادقين است
پيرزن به بهشت نمىرود
كوچه به كوچه قدم مىزد تا خود را به خانه برساند، در كوچه باريكى پيرزنى را ديد كه گوشهاى نشسته و گريه مىكند. از كنار او گذشت اما دلش طاقت نياورد، برگشت و به چند قدمى او كه رسيد صدا زد و گفت: مادر چه شده است؟ چرا گريه مىكنى؟ چه چيز تو را ناراحت كرده است؟ آيا كمكى از من ساخته است؟
پيرزن گفت: هم اكنون پيامبر(ص) از كوچه عبور مىكردند، وقتى به من رسيدند فرمودند: پيرزنان به بهشت نمىروند. بلال متحيّر شد و چيزى نگفت، سرش را پايين انداخت و در فكر فرورفت و پيرزن را ترك كرد و نزد رسول خدا(ص) رفت و عرض كرد: اى رسولخدا(ص)! گريه پيرزنى كه به او فرمودهايد پيرزنان به بهشت نمىروند مرا ناراحت كرد. پيامبر(ص) فرمود: اتفاقاً سياهپوست هم داخل بهشت نمىشود!
بلال وقتى اين سخن را از پيامبر(ص) شنيد نزد پيرزن رفت و به او گفت: پيامبر(ص) به من فرمود: تو هم به بهشت نمىروى!
بلال و پيرزن هر دو منقلب شدند و به گريه و زارى پرداختند. در همين حال ابن عباس عموى پيامبر(ص) از آنجا مىگذشت، صحنه را ديد و از واقعه مطّلع شد. ابن عباس خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گريه و زارى پيرزن و بلال را به پيامبر(ص) گفت. پيامبر(ص) فرمودند: پيرمردان هم به بهشت نمىروند؛ ابن عباس هم ناراحت شد. اما پس از چند لحظه، پيامبر(ص)، پيرزن و بلال و ابن عباس را نزد خويش فراخواند و فرمود: خداوند به افراد آفرينشى جديد مىدهد و آنان را بهتر از آن چه بودهاند مىگرداند. سپس آنها داخل بهشت مىشوند، در حالى كه جوان و سفيد و نورانى هستند. آن سه وقتى فرمايش پيامبر(ص) را شنيدند خوشحال و مسرور شدند و خنده بر لبانشان نقش بست.
-
کاربر سایت
رفتار و خلق و خوی پيامبر ( ص )
در معانى الاخبار به یك طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على علیهماالسلام و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامیش از على بن الحسین از حسن بن على(ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روایت شده كه گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله كه رسول خدا را براى مردم وصف مىكرد تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان كند، بلكه به این وسیله علاقهام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت
رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بیننده، بزرگ و موقر مىنمود و روى نیكویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالایان كوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى كه پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته می شد شانه مىزد، و اگر گیسوان خود را بلند می نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمىكرد. رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریك و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود كه در مواقع خشم از خون پر مىشد و این رگ به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمىكرد خیال مىكرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت كشیده بینى است، محاسن شریفش پُر پشت و كوتاه و گونههایش كم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و گردنش در زیبائى چنان بود كه تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بین دو شانهاش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهایش كشیده و محیط كف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى كف پایش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهایش باریك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو كف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مىگرفت، وقتى قدم برمىداشت تو گویى آن را از زمین مىكند و به آرامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود كه تو گویى از كوه سرازیر مىشود، و وقتى بجائى التفات مىكرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود كه كسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر كس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست
راوى گفت پرسیدم: منطقش را برایم وصف كن، گفت
رسول خدا(ص) دائما با غصهها قرین و دائما در فكر بود و یك لحظه راحتى نداشت، بسیار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمىفرمود، و وقتى حرف می زد كلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مىكرد، این تعبیر كنایه است از فصاحت، و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا كه نه كسى را با كلام خود مىآزرد و نه به كسى اهانت مىنمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مىنمود، اگر چه هم ناچیز مىبود، و هیچ نعمتى را مذمت نمىفرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمىكرد و از طعم آن تعریف هم نمىنمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمىآورد، و وقتى كه حقى پایمال مىشد از شدت خشم كسى او را نمىشناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آن كه احقاق حق مىكرد، و اگر به چیزى اشاره مىفرمود با تمام كف دست اشاره مىنمود، و وقتى از مطلبى تعجب مىكرد دستها را پشت و روى مىكرد و وقتى سخن مىگفت انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مىزد، و وقتى غضب مىفرمود، روى مبارك را مىگرداند در حالتى كه چشم ها را هم مىبست، و وقتى مىخندید خندهاش تبسمى شیرین بود به طورى كه تنها دندان هاى چون تگرگش نمایان مىشد
صدوق(علیه الرحمه) در كتاب مزبور مىگوید
امام حسین(ع) براى برادر خود چنین نقل كرد كه: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مىبرد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مىكرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مىداد، در آن قسمتى هم كه مربوط به خودش بود، باز به كلى قطع رابطه نمىكرد، بلكه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در كارهاى عامه مردم صرف مىفرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمىكرد. از جمله سیره آن حضرت این بود كه اهل فضل را با ادب خود ایثار مىفرمود، و هر كس را به مقدار فضیلتى كه در دین داشت احترام مىنمود، و حوائج شان را برطرف مىساخت، چون حوائج شان یكسان نبود، بعضى را یك حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا(ص) با ایشان مشغول مىشد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص شان مىكرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مىكرد، و به معارف دینیشان آشنا مىساخت، و دراین باره هر خبرى كه مىداد دنبالش مىفرمود : حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیزمىفرمود
بدانید كه هر كس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده كند، خداى تعالى قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار مىسازد
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟
نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد
1ـ مراء و مجادله
2ـ پر حرفى
3ـ گفتن حرفهاى بدرد نخور
نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىكرد
1ـ هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمىكرد.
2ـ هرگز لغزش و عیبهایشان را جستجو نمىنمود.
3 ـ هیچ وقت حرف نمىزد مگر در جایى كه امید ثواب در آن مىداشت
برداشت آزاد از کتب معانی الااخبار -- بحار الاانوار-- احیا العلوم امام غزالی -- ارشاد القلوب
ویرایش توسط بابا نادر : 2009/07/18 در ساعت 20:21
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن