امروزه در غرب، زن ابزاری بیش نیست؛ حیثیّت انسانی زن به طور کامل ازبین رفته است. اینقدر شخصیت زن لگد مال شده که در حقیقت زن به عنوان"گوهر" جهان هستی، "مادر" جامعه ی انسانی، "دُردانه" ی وجود گیتی و سرآمدمخلوقات هستی و منبع عشق، لطافت و زیبایی خالق جهان، در غربستان غروب کردهو حقوق انسانی و انسانیت او، مطرح نیست؛ زن وسیله ای شده: از دوران بردگیو کنیزی صد مراتب پایین تر و حقیرتر، توسری خورتر ؛ پوشش و روسری را از اوگرفته اند و بد بخت تر از زن شرقی شده است، توسری خور و لت و کوب شدنوجودی نه جسمانی. اگر در بعضی مناطق شرقستان، زن را با مشت و لگد مورد ضربو شتم قرار می دهند، در آنجا او را از همه چیز ساقط کرده اند و اگربخواهیم محترمانه بگوییم از او وسیله ای همچون تشناب و مستراح ساخته اندکه از دهان او شروع می شود تا همه وجود زنانگی اش. اگر نگاهی به کانال های تلویزیونی غرب انداخته باشید، باور تان می شود چه می گویم.
بدبختیاین است که این غربی های غرق در لجن شهوت پرستی می خواهند حقوق زن را بهما بیاموزند!! آنها زن را از زنیّت انداخته ، مادری را از گرفته و وسیلهلذت جویی قرار داده اند و باعریان و لخت کردن در جلو دوربین های فیلمبرداری از او حیوان و جانداری برای بهره بری جنسی ساخته اند. در واقع مقامزن را از مقام انسانی به پست تر از حیوانات و چهار پایان تنزل داده اند.شما در کجا حیوانات را به این زشتی در مسایل جنسی دیده اید که غربی ها اززن امروز ایجاد کرده اند.
آیا اینطور که غربی ها از زنساخته اند هیچ دین، آیین و مکتبی می پذیرد که انسان تا این درجه به پستیبرسد که هم نوع خود را تا این حد به رذلی و فرومایگی بکشاند و نام آنپیشرفت و ترقی بگذارد؟
اگر شما به فیلم هایی که بیش ازنیم قرن پیش در غرب ساخته شده و بهتر بگویم به دوران فیلم های صامت ( بیصدا) بر می گردد، بنگرید، زن عریان امروز غربی دیده نمی شود فقط سر او باز و بی روپوش ولی تنش پوشیده است . امروز چی؟ لخت و عور، از حیوانات وحشیو اهلی نیز بدتر، اگر حیوانات دارای دم هستند و تن پوشش طبیعی دارند، زنغربی و دست پروده تمدن غرب چی؟
غیر از وسیله لذت برایمرد غربی، از زن به عنوان ابزار دیگری نیز بهره می گیرند که چیزی کمتر ازنوع اول نیست: هر کجا بخواهند از یک آگهی تجارتی و بازرگانی دم بزنند، زنی برهنه و نیمه برهنه را در کنار کالای عرضه شده می آورند تا بتوانندکالای خود را بفروشند؛ حیثیت زن را عرضه می کنند تا فرآورده ها و محصولاتخود را به بازار بنمایانند. زن می شود وسیله: وسیله لذت جنسی و وسیله لذتمادی از سود فروش کالا ؛ درست همان نامی که از وٌمن( woman ) گرفته اند:(wo) : وسیله ، ابزار. (man) هم که همان مرد فارسی است فقط "د" آن به"ن" برگشته؛ یعنی: زن وسیله ای برای مرد. از خود هیچ عزت و استقلالی ندارد فقط وسیله است . درست آنچه در مقابل زن عزت مند اسلام قراردارد.
فطرت و سرشت انسان هم، پذیرای چنین چهره ای از زن نیست، سرشت زن نیز این نیست که ابزاری باشد برای لذت بخشی به افراد مختلف.
امیالمختلفی در انسان وجود دارد که هر یک برای کامل کردن ساختمان وجودی اوست وهمه ی این امیال اندازه دارند: از میل و کِشِش به خوردن و نوشیدن گرفتهتا غضب و خشم و شهوت های مختلف. هیچ زن و مردی بر اساس سرشت بشری خودبرایش خوشایند نیست که هر لحظه با چند نفر باشد به ویژه روحیه زن طوری استکه می خواهد قلب یک مرد را تصاحب کند و چون این روحیه را دارد، نمی خواهدشوهرش غیر از اودر اختیار زن دیگری هم باشد یا به عبارت دیگر شوهرش زندیگری را برگزیند ولی غرب امروز، نظام خانواده را با این برهنگی واستفاده ابزاری از زن، به هم ریخته و در واقع بنیان جامعه را به هرزگیکشانده است به این جهت غرب در این زمینه لیاقت ندارد که الگو برای زنانشرقی باشد. از این طرف زن شرقی باید در تلاش و کوشش باشد الگوی خود را براساس سرشت خویش که همان دین اوست، برگزیند. البته آنچه دین می گویدنهآنچه آداب و رسوم محلی، بومی یا قومی می گوید.
در هیچیک از ادیان و فرهنگ های سالم بومیِ جامعه ها، آنچه امروزه در غرب جریاندارد، وجود ندارد یعنی عرضه ی لخت و عور زن و در آن واحد وسیله ی جنسی چندنفر پست تر از حیوانِ مردنما در کدام آیین وجود دارد؟
بهنظر می رسد: زنان غربستان به زودی از این نوع فرهنگ برهنگی فاصله خواهندگرفت که حداقل شاید دو سه نسل به طول انجامد تا کم کم به آنچه فطرت انسانمی خواهد برسند.
شما به آیین زرتشت، یهود و مسیحیت نیزکه بنگرید یا حد اقل از تصاویر به جا مانده از گذشته یا تصاویری که اززنان مبلّغ مسیحی در عصر حاضر بنگرید همه حجابشان همان است که اسلام به ماارایه می کند.
در تمام آثار نوشتاری و نگارگری بازمانده از پیشینیان در جهان، گویای این است که زنان و دختران، عفت و پاکی وپوشش خاص خود را داشته اند حتی اشراف و سردمداران جامعه زنانشان از حیا وپوشش ولی با زیور آلات که گویای اشراف زادگی آنهاست، بر خور دار بوده اند.شاهان ایران کهن قبل از اسلام که حوزه حکومت شان از خاور تا "سین کیانگ" امروزی چین و از باختر تا" باغِ دادِ" انوشیروان ( تیسفون قدیم) و"بغداد" امروزی بوده، زنانشان با پوشش چادر سرتاسری با روبنده بوده ودر جامعه به ندرت دیده می شدند .حجابی شبیه به پوشش زنان ایران کنونی.
حال به نکاتی از ادیان در باره ی زنان می پردازیم:
ادیان و پوشش زن
وقتیبه دین عرضه شده در زمان حضرت موسی در همین تورات موجود می نگریم ازمجموع 10 فرمان وحی شده به آن حضرت : دو فرمان مربوط به حیا و پاکدامنی و ارتباط با زن است:
- زنا مکن
- بر زن همسایه ات طمع نورز (عهد عتیق – تورات سفر خروج 20/14/17)
برایاینکه جامعه در سلامت روحی و روانی قرار داشته باشد و از زشتی و پلیدیخلاف فطرت بشری دور باشد در "امثال" سلیمان نبی آورده است:
زن[پاک و ] صالحه را کیست که پیدا تواند کرد قیمت او از لعل گران تر است دلشوهر به او اعتماد دارد... برایش تمامی روزهای عمر خود خوبی خواهد کرد نهبدی. تو ( ای زن صالحه) بر جمیع ایشان برتری داری جمال فریبنده و زیبایی(عرضه شونده) باطل است اما زنی که از خداوند می ترسد ممدوح خواهد شد. (1)
(عهد عتیق امثال سلیمان 31 /13 – 10 و 30 29)
یا در جریان ازدواج اسحاق نبی فرزند ابراهیم خلیل الله آمده است:
رفقه،اسحاق را که دید. از غلام پرسید: این مرد کیست که در صحرا به استقبال مامی آید؟ خادم گفت آقای من است. رفقه برقع (روبند) را برچهره خود افکند
( تورات سفر پیدایش با 24/65- 64)
شمارا زینت ظاهری نباشد[زینت خود را آشکارنکنید] ، از بافتن مو و آراستن خودبه زیور آلات و لباس های زینتی در انظار مردم بپرهیزید...
( عهد جدید رساله بطرس رسول 3/6- 2)
زنعیاش (هرزه) در حال حیات مرده است ... پس رأی من این است که زنان جوانازدواج کنند و فرزند آورند و کد بانو شوند؛ دشمن را مجال بدگویی ندهندزیرا بعضی دنبال شیطان رفته اند.
( عهد جدید رساله اول پوس به تیمو تائوس 5/16- 15و6)
قاموس کتاب مقدس در باره «روبند» آورده است پوششی است که زنان مصری آن را برای حفظ صورت خود استعمال می نمودند.
(قاموس کتاب مقدس ترجمه و تألیف مسترهاکس ص 423)
یا در همین کتاب می گوید: زنا گناهی ممنوع است که در حکم هفتم از احکام عشره (10فرمان) وارد گشته است . قصاص آن قتل است.
اگر کسی با زنی که نامزد دیگری است، همبستر می شد و دختر با فریاد خود مخالفت نمی کرد هردو سنگسار می شدند...
(همان ص. 45)
زن زانیه در شریعت نجس است (همان)
بنابر این : "رعایت عفت و حجاب توسط زنان انبیا و بزرگان بنی اسرائیل درتورات کنونی و تلمود به طور کامل مشهود است و عدم رعایت عفت را یکی از عللنزول عذاب الهی بر بنی اسرائیل دانسته اند. رواج حجاب در میان بانوانیهودی در طول تاریخ مورد تأیید همه مورخان می باشد طبق قوانین یهود عدمرعایت عفت عمومی دارای مجازات بوده و حجاب از ضروریات زندگی زنان، به ویژهمتأهل است.
پس از رنسانس با تحولات اجتماعی اروپا وایجاد فضای دین گریزی در غرب، شعائر دینی از جمله سنت رعایت پوشش عفیفانه، رو به ضعف نهاد و بعضی از زنان یهودی تحت تأثیر فضای اجتماعی دورانتجدد، بعضی حجاب خود را کنار گذاشته و یا مانند فرقه حسیدیم از کلاه گیسبه عنوان شکلی از پوشش سر استفاده کردند". ( با بهره گیری از کتاب : عفافو حجاب در ادیان الهی ص5 مؤلف زهره سادات موسوی)
امااز مردِ یکّه و تنهای عصر غربتِ دین خدا، حضرت مسیح بشنوید تا بیشتر بهتفاوت آن حضرت و مسیحیت امروز با این همه زشتی های غرب پی ببریم .
حضرتشمی فرماید: شنیده اید که به اولین ( ادیان گذشته)، گفته شده است زنا مکن،لیکن من به شما می گویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود، با او زنا کرده است.
(عهد جدید- انجیل متا، باب 5 / 31 -27)
آیامسیحیت امروز همان است که آن روح خدا آورد؟ این دین تحریف شده درمرکز کاتولیک امروز ، ده ها کانال تلویزیونِ زشت کردار، برنامه پخش میکنند و این مبلغان مسیحی که در مرکز خود مرده اند و نتوانسته جلو انحرافها را بگیرند دنبال اینند در کشور های شرقی نیز مسیحیّت خود را به ما یاددهند؟! تا شاید آن چه را آن جا از رذالت و پستی دارند برای ما به ارمغانآورند!! زهی خیال باطل.
پس: "در مسیحیّت نیز همانند همه ادیان الهی حجاب امری معمول و مورد تأیید است.
مسیحیتنه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد بلکه از آن قدمفراتر نهاد زیرا در شریعت یهود تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس محسوب میشد امّا در مسیحیّت، ( بر اثر انحراف از اصل دین ،) تجرد، مقدس شمرده شد ولذا برای از بین بردن زمینه تحریک و تهییج جنسی، زنان به رعایت عفت کامل ودوری از هر گونه آرایش به صورت شدیدتری فرا خوانده شده اند که این شدّت وحدّت باعث دین گریزی نیز گردید. البته تعالیم مسیحیت تأکید بیشتر بر ترکعموم لذات دنیوی و از بین بردن شهوت است
لذا رهبانیتدر قرن 4 و 5 در این آیین بوجود آمد و زنان راهبه مسیحی با رعایت عفت کاملو حجاب مشغول خدمت به مردم شدند پس از رنسانس، با تضعیف پایبندی به دین،تعظیم همه ی شعائر دینی و نیز رعایت حجاب به افول نهاد و انقلاب صنعتی بهآن شدت بخشید و در قرن اخیر در اثر توسعه سکولاریزم، پای بندی به عفت وحجاب در میان مسیحیان از هر زمان دیگر بیشتر رو به ضعف نهاده است."
( با بهره گیری ازکتاب : عفاف و حجاب در ادیان الهی ص15مؤلف زهره سادات موسوی)
البتهآن سختگیری های آنچنانیِ مسیحیتِ سیاسی قبل از رنسانس، عامل مهمی در بهحاشیه راندن دین مسیحیت گردید. کلیسای امروز از درِ مهربانی در آمده واز گذشته ی زورمدارانه، جلادگونه و" میرغضب" بودن خود، سخت پشیمان است.
امروزهمسیونر ها یا مبلغان مسیحی از آموزه های اسلامی در این باره استفادهکرده و با طرح موضوع های اسلامی به اسم مسیحیت و بهره بری از نعمت هایدنیایی در حال تبلیغ مسیحیت اسلامی! هستند.
از دینزرتشت که خاستگاهش بلخ خودمان است و بر سه اصل اساسی، یعنی: پندار نیک،گفتارنیک، و کردارنیک بنیان گذاشته، به جمله ای بسنده می کنیم : " دراندرز آذرباد مهر سپند موبد موبدان آمده است: مرد بد چشم را بهمعاونت[همکاری] خود قبول مکن.
در کیش آریایی، زنانمحجوب و محترم بوده اند. زنان برای حفظ حیثیت ممتاز و ایجاد حدودی که آنانرا از زنان عادی و طبقه ی چهارم امتیاز دهد، صورت خود را می پوشاندند وگیسوان خود را پنهان می داشتند لذا محجوب بودن( پوشش صورت) به زنان برترجامعه اختصاص داشته است. آیین زرتشت که تاریخ آن را بین 1300 تا 2300 سالقبل از اسلام گفته اند، آیین پندار نیک، گفتارنیک و کردارنیک است برایهمین انسان ها را به پاکی و پاکدامنی فرامی خواند.
درنقاشی ها و کنده کاری های باستانی ایران بسیار کم از زن تصویری به چشم میخورد اگر چه زنان کد بانوی خانه و مدیر و مدبر امور خانواده بوده اند ولیحفظ حرمت ایشان با پوشیده داشتن ایشان رعایت می شد تا پاکدامنی آنها حفظشده از هر آسیبی در امان باشند". ( با بهره گیری ازکتاب : عفاف و حجاب درادیان الهی ص4و 39مؤلف زهره سادات موسوی)
دین آخرین ونهایی خالق جهان برای بشریت که به رموز سرشت انسان آگاه است با لطافت ومهربانی تمام به پیامبرِ مهر و محبت، مردی که چهل سال به پاکی و امانتداری شناخته شده بود در چند یادآوری، می فرماید:
- ای پیامبر به همسران و دختران و بانوان مؤمن بگو: روپوش های خود را برسرافکنند تا( با آن پوشش از دیگران ) شناخته شده و مورد آزارو تعرضهوسرانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است.(قرآن کریم- سورهاحزاب/ آیه 59)
- به مؤمنان بگو : چشم ها و فرجهای خودرا( از حرام) نگهدارند که این برای آنان پاک تر است... و به زنان مؤمن نیزبگو چشمها و فرجهای خود را نگهدارند و زینت های خود را آشکار نکنید مگرآنچه ظاهر است و مقنعه خود را تا رو ی سینه ی شان بیندازند؛ زینت های خودرا آشکار ننمایند مگر بر همسران و پدران و... و پا های خود را آنچنان برزمین نزنند که (که دیگران) متوجه زینت های پنهان شان شوند و همگی بسویخداوند باز گردید. (قرآن کریم- سوره احزاب/ آیه 59)
آنچهتا ا ینجامشاهده شد و نگاه دین را به ز ن بررسی کردیم، متوجه شدیم: ارزشی که دین برای زن قایل شده ، ارزشی کرامت آفرین ، حفظ حرمت و قداستیبرتر از اهمیت همه مخلوقات است که این گونه می خواهد این گوهر هستی دراوج قله عزت قرار داشته باشد. به طور دقیق برعکس آنچه غرب، زنده زنده،شخصیت و کرامت زن را در گور بی عفتی و تجاوز آشکار، بی کفن دفن می کند تاآن جایی که بدتر زنده به گور کردن دختران در دوران جاهلیت قبل از اسلاماست.
به اضافه نکته ی دیگری که به آن می رسیم: همه یپیامبران برای زن به ویژه پوشش او ، یک نظر را مطرح کرده اند تاگوهروجودی او از گزند آسیب های شیطانی مصون و محفوظ بماند.
امااگر نگاهی به اهداف دشمنان بشریت و صهیونیسم در گفتارشان اندازیم در مییابیم : آنچه در غرب، برای زن جریان دارد، چیزی نیست جز آنچه آنانخواسته اند و اینک گفته یکی از سران آنها بخوانید:
"بیکر تو "ماسون بزرگ صهیونیستی" در سخنرانی که در سال 1921 ایراد کرده راه حل تسلط بر جوامع را اینگونه بیان می کند .
«برای اینکه بتوانیم تشکیلات خانواده را بر هم زنیم ، لازم است به اصولاخلاقی لگد زده و یک نسل کاملاً بی دین ، بی ناموس و بی اخلاق تربیت کنیمو البته این کار در نظر اول مشکل به نظر می رسد ولی چون میل به شهوات ولاابالیگری فطری و طبیعی بشر است از این جهت شاید چندان هم مشکل نباشد ...طبیعت انسان ، میل زیادی به محرمات و شهوت رانی دارد ، این وظیفه ماست کهدرجه حرارت را بالا ببریم تا یک مرتبه آتش گرفته و به تمام مقدسات کافرگردد. »
نیات پلید صهیونیسم جهانی را به خوبی می تواندر بیان سردمداران آن دید . آنان برای نیل به اهداف استکباری – استعماریخود و تسلط بر ملتها راه بس پیچیده ای را در پیش گرفته اند . تهی کردنبشریت از ایمان و اعتقادات و سوق دادن آنها به سوی شهوات و لاابالیگری واستفاده ابزاری از زن در این راستا ، برنامه ای از پیش تعیین شده است ونباید به سادگی از کنار آن گذشت. در واقع این روش بخشی از نمودار ناتویفرهنگی است که زن و جنسیت او نقش بسیار مهمی را بازی می کند .
اصرارغربیها بر آزادی زن البته بمعنای عریان کردن و بی مقدار کردن او برای اینبوده که قشر عظیم زنان و بواسطه آنها مردان را نیز از معنویت به سوی رذیلتسوق دهند." (سایت معروف یاران 22/7/1387)

***
درپایان این نوشتار برای این که نفرت و انزجار انسان با انصاف و دورنگرجامعه ی غربی را از وضعیت زن در غرب امروز متوجه شویم، نامه ی چارلیچاپلین را به دخترش می آوریم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار میکنیم :
"چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . اودر زمانی که در اوج موفقیت بود با" اونااونیل" ازدواج کرد و از او صاحب 7یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارداستعدادبازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینمامشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده ودر محافل هنری روی او حساب می کنند .
چند سال پیش وقتیجرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود ، چارلی برای او نامه ای نوشت کهدر شمار زیبا ترین و شور انگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هرخواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند.

جرالدين دخترم:
اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بی سلاح خفته اند.
نهبرادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اينکه اين پرندگانخفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاقانتظار پيش از مرگ برسانم . من از تودورم، خيلی دور.
اما چشمانم کور باد، اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند.
تصويرتو آنجا روی ميز هست . تصوير تو اينجا روی قلب من نيز هست. اما تو کجايی؟آنجا در پاريس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصی . اين راميدانم و چنانست که گويی در اين سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهايت را می شنوم و در اين ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را میبينم.
شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقشآن شاهدخت ايرانی است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش وبرقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستیگلهايی که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياری داد٬ در گوشه ای بنشين ٬نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ جرالدينمن چارلی چاپلين هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالينت نشستم وبرايت قصه ها گفتم . قصه زيبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بيدار در صحرا٬خواب که به چشمان پيرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو .
من در رويای دختر خفته ام . رويا می ديدم جرالدين٬ رويا.......
رويایفردای تو ، رويای امروز تو، دختری می ديدم به روی صحنه٬ فرشته ای می ديدمبه روی آسمان٬ که می رقصيد و می شنيدم تماشاگران را که می گفتند: " دخترهرا می بينی؟ اين دختر همان دلقک پيره .
اسمش يادته؟چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پيری بيش نيستم. امروز نوبت تواست. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریرشاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهایتماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهینیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشا کن.
زندگیآن رقاصه گان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه می رقصند و باپاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی ازاینان بودم جرالدین ٬ و در آنشبها ٬ در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم،ضربانقلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگزتو را خواهد شناخت؟

تو مرا نمی شناسی جرالدين . در آن شبهای دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستانی شنيدنی است‌:
داستانآن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز می خواند و می رقصيد وصدقه جمع می کرد. اين داستان من است . من طعم گرسنگی را چشيده ام . مندرد بی خانمانی را چشيده ام . و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گردرا که اقيانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهیآن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.
با اينهمه من زنده امو از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفی زد . داستان من به کار تو نمیآيد ٬ از تو حرف بزنيم . به دنبال تو نام من است:چاپلين . با همين نام چهلسال بيشتر مردم روی زمين را خنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند ٬ خودگريستم .
جرالدين در دنيايی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسيقی نيست .
نيمهشب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بيرون می آيی ٬ آن تحسين کنندگانثروتمند را يکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزلمی رساند٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برایخريدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جيب شوهرش بگذار. بهنماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ٬ فقط اين نوع خرجهای تو را٬ بیچون و چرا قبول کند . اما برای خرج های ديگرت بايد صورتحساب بفرستی .
گاهبه گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کمروزی يکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم ." تو یکی از آنها هستی- دخترم ، نه بیشتر ، هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ،اغلب دو پای او را نیز می شکند .
و وقتی به آنجا رسیدیکه یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنهرا ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا راخوب می شناسم ، از قرن ها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. درآنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر ازتو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر "شانزلیزه " خبری نیست .
نور افکن رقاصه گان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟
اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد .
همیشهکسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگزکسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ،ناسزایی بدهد .


من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امیدمن آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایتمی فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانکخرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مال من نیست . این مال یک فردگمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."
جستجويی لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی يافت .

اگراز پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون اینبچه های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هرلحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگرانبوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمیناستوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند .شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .
آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .

شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوط می کنند .
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد
امااگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته امدر این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و اوبرای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این رامی دانم .



به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ،چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنهرفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در اینجهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .
برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمَردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .
اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .
بدنیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی. نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد. (سایت کتابخانه 24/7/ 1387 )

نصرت الله جمالی
2/8/1387