سقوط طالبان در اکتبر سال 2001 و سقوط صدام و حکومت بعثی عراق در مارس 2003، توازن قدرت را در منطقه خاورمیانه بر هم زده و آرایش جدیدی در ساختار ژئوپولیتیکی منطقه به وجود آورد.تا پیش از سقوط صدام، منازعه منطقه‌ای بین مدعیان قدرت سه ضلع اصلی داشت: ایران، عراق و عربستان (به نمایندگی از کشورهای عربی با حکومت های سنی.(اگرچه رژیم صهیونیستی همیشه کوشیده است تا در منازعات بین قدرت های اصلی منطقه نقش کلیدی بازی کند، اما به سبب دوری جغرافیایی از کانون اصلی تحولات (منطقه خلیج فارس) و عدم مشروعیت لازم، نتوانسته است به این مهم دست پیدا کند.

حمله صدام به کویت در آغاز دهه 1990 میلادی، پس از یک دوره جنگ هشت ساله با ایران برای تغییر جغرافیای سیاسی، نظامی و استراتژیک منطقه که به شکست انجامید، آغاز دوره تازه ای از رویارویی ها بود. تا پیش از آن توازن منطقه ای بین کشورهای عربی (به نمایندگی عراق و عربستان) و ایران به صورت یک معادله پیچیده مطرح بود. اما حمله کویت این معادله را پیچیده تر کرد و سبب شکاف بین اضلاع متحد این مثلث قدرت (جبهه ی اعراب) گردید. که تا سقوط صدام در سال 2003 ادامه یافت.مفهوم فضای حیاتی (Vital Space)، که نخستین بار در سال 1899 توسط «فردریش راتزل» مطرح گردید، دولت را به مثابه ی شکل گسترش حیات در پهنه های جغرافیایی به تصویر می کشد. فضای حیاتی، فضایی است که برای زندگی هر ارگانیسم ضروری است و دولت ها نیز به مثابه یک ارگانیسم، احتیاج به یک مکان مشخص سرزمینی (چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) دارند و از این رو، این فضا با ورود به عرصه فرهنگ، آن هم در تمدن های بزرگی چون ایران بسیار بزرگ تر از فضای سرزمینی تحت تصرف فیزیکی است. سقوط صدام در سال 2003 کفه معادله قدرت را به سمت ضلع دیگر، یعنی ایران سنگین کرده و دامنه نفوذ آن را بر مردم منطقه بیش از پیش کرد. امروزه دامنه نفوذ ایران از لبنان تا مناطق اشغالی فلسطین، از عراق تا سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف می گردد و همه منطقه خاورمیانه جزئی از «فضای حیاتی»1 ایران قلمداد می شود.پس از سقوط صدام برای اولین بار در طول تاریخ مدرن جهان عرب، شاهد ظهور یک حکومت شیعه ی عرب در یک کشور عربی (که از دهه 1950 به بعد تحت شدیدترین تدابیر امنیتی حکومتی های سنی آن بوده است)، هستیم که این به هیچ وجه نه برای اعراب سنی و حکومت های آنان و نه برای رژیم صهیونیستی و امریکا خوشایند نیست.

سابقه ظهور جنبش های شیعی و به ویژه انقلاب ایران در تاریخ این مذهب، به خوبی در پیش روی آنان است و آنها خود به خوبی از «قدرت انفجاری تشیع» خبر دارند و از همین رو در صدد ناکام گذاشتن پروسه به قدرت رسیدن شیعیان و تشکیل هلال شیعی هستند، که نخستین بار پس از سقوط عراق توسط شاه اردن بکار برده شد.

به راه انداختن نسل کشی شیعیان در عراق و صرف هزینه های میلیاردی توسط امریکا و اعراب سنی خود بزرگترین مدعای این بحث است.از این رو به هم خوردن توازن قدرت در جغرافیای سیاسی منطقه به نفع ایران، با توجه به معادلات جهانی، می تواند برای برخی از کشورها خطر جدی باشد (چنانکه ذکر آن رفت) و برای برخی دیگر فرصت.جبهه ی تهدید، متشکل از سه ضلع امریکا، اسرائیل و اعراب است و جبهه ی فرصت متشکل از سه ضلع روسیه، چین و ایران.در جبهه ی تهدید، ضلع اصلی امریکاست. سابقه دشمنی ایدئولوژیک ایران و امریکا و تاریخ منازعات این دو کشور؛ مجالی بیش از این می طلبد، اما آنچه مسلم است، این است که امریکا و متحد اصلی او در خاورمیانه (اسرائیل)، به هیچ قیمتی حاضر نیستند، افزایش فضای حیاتی ایران و نفوذ بیش از پیش آن را در منطقه ببینند، از این رو با گشودن دو جبهه ی همزمان سعی در خنثی سازی اقدامات ایران دارند: اول، با فرایند دستکاری (Manipulation) افکار عمومی از طریق رسانه های جمعی و شانتاژهای خبری در بحث انرژی هسته ای ایران و به یاری طلبیدن سرسپردگان خود در اروپا (نظیر سارکوزی) و دوم، رایزنی های گسترده با کشورهای عرب منطقه ی خلیج فارس که اصلی ترین آنها عربستان سعودی است. تردیدی نیست که قدرت گرفتن ایران، باعث به حاشیه رفتن هرچه بیشتر آنان خواهد بود، لذا امریکا با مطرح نمودن خطر ایران برای اعراب و ساختن یک «لولو»ی تمام عیار هم از جنبه نظامی و مهم تر از همه، جنبه ی مذهبی، سعی در همراه سازی اعراب با خود داشته و دارد.

بررسی اعتقادی فرقه وهابیت در این مختصر نمی گنجد، اما نگاهی گذرا به عقاید سلفی های بنیادگرای وهابی و دشمنی دیرینه ی آنان با تشیع، که آن را فتنه ای برای از بین بردن امت واحده اسلامی می دانند، خود بهترین عامل برای همراه نمودن اعراب سنی مذهب منطقه با امریکاست.اما در جبهه ی فرصت، کشورهای چین و روسیه اگرچه مدتهاست به اقتصاد آزاد گرویده اند و در فرایند جهانی شدن اقتصادی ذوب شده اند، اما به سبب داشتن صبغه ی ایدئولوژیکی چپ، دشمنی با امریکا را به طور جدی در لایه های پنهان ذهن خود باز تولید کرده اند. روسیه که خود پایگاه تاریخی چپ بوده و قریب به هشت دهه مبارزه ایدئولوژیک را با اردوگاه امریکایی لیبرال تجربه کرده؛ هم اکنون آزرده از زخم کهنه شکست، بیش از پیش منافع خود را در برابر امریکا در معرض خطر می بیند. نگاهی گذرا به منازعه جدید روسیه و امریکا به سر طرح استقرار سامانه دفاع ضد موشکی در لهستان و جمهوری چک، خود شاهدی است بر این مدعا. اگرچه امریکا هدف از استقرار این سامانه را مقابله با تهدید کشورهایی همچون ایران و کره شمالی (باقیماندگان محور شرارت) اعلام کرده است، اما مقامات کرملین، بر این باور پای می فشارند، که این اقدام در مجاورت مرزهای روسیه، کنترل و تسلط بر سیستم های موشکی روسیه و ایجاد دیوار جدید برلین است و هشدار داده اند، که این اقدام امریکا به دور تازه ای از مسابقه تسلیحاتی می انجامد و توازن استراتژیک در جهان را بر هم خواهد زد.علی ای حال؛ با وجود پیشنهاد مسکو به واشنگتن بر سر استفاده مشترک از پایگاه راداری «قبله» در آذربایجان (که از سال 1991 تاکنون مورد استفاده روسیه بوده و تا سال 2012 در دست روسیه خواهد ماند)، واشنگتن هم چنان به استقرار طرح خود در اروپا پافشاری می کند، و این باعث نزدیکتر شدن مسکو به تهران و پکن شده است.

حضور پوتین در تهران، که برای اولین بار در 60 سال اخیر صورت می پذیرد، می تواند عمق این اختلاف استراتژیک را بیش از پیش نمایان کند.کشور کمونیستی چین نیز که هم اکنون یکی از مدعیان قدرت جهانی در عرصه اقتصادی و تکنولوژیکی و نظامی است، با داشتن تجربه اختلافات درونی با تایوان که آن را به امریکا منتسب می کند، در این معادله به دنبال دستیابی به جایگاه درخوری است که بر اساس منافع خویش تعریف می کند و این منافع، طبیعتاً آن را به روسیه و ایران نزدیک می کند.از این رو اگر در تحلیل این مناسبات سخن از یک «جنگ سرد جدید» به میان آوریم، سخن به گزاف نگفته ایم، چراکه به وجود آمدن یک قطب منطقه ای قدرت بین این سه کشور، که هر سه، دشمنی تاریخی دیرینه ای با غرب و به طور خاص امریکا دارند، مناسبات را به این سو سوق می دهد، و این خطری جدی برای امریکا و فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است. لذا جمهوری اسلامی بایستی از این امکان تاریخی حداکثر استفاده را برده و خود را به محور اصلی مبدل می سازد و پروسه جهانی کردن الگوی حکومتی تشیع و انقلاب خود را در دستور کار قرار دهد، چرا که با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و فراروایت مارکسیستی حکومت و روشن شدن بیش از پیش ضعف های دورنی سیستم لیبرال، دنیای امروز تشنه ی روایتی است مبتنی بر حقانیت که مذهب تشیع و سیستم حکومتی آن می تواند به خوبی پاسخگوی این نیاز باشد. از این رو، جنگ سرد جدید، حول محور دو قطب سرمایه داری و اسلام شیعی است و بایستی از کلیه ظرفیت های موجود در این پروسه استفاده نمود تا دنیا را به سمت «حکومت صالحان بر زمین» سوق داد.