-
مدیر بازنشسته
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا
با سقوط مكه .
به دستور پيامبر (ص) سپاه اسلام تقسيم شد .
از اطراف مكه، از تمام راههاى منتهى به شهر دستههايى وارد شدند .
شهر از هر طرف در محاصره بود و راهى براى فرار نبود .
ابوسفيان فرياد زد: اى مردم قريش! مقاومت بى نتيجه است .
اسلحه را بر زمين بگذاريد و در خانه بنشينيد و درها را ببنديد و يا به محيط مسجد و كعبه پناه ببريد تا جانتان در امان باشد! هيچ مقاومتى مشاهده نشد .
شهر به آسانى تسليم شد .
پيامبر (ص) پس از استراحت در خيمه مخصوص خود، سوار بر شتر شدند و از مقابل صفوف منظم سپاه اسلام گذشتند و وارد مسجدالحرام شدند .
آنگاه پس از هفت بار طواف كعبه، در مقابل حجرالاسود قرار گرفتند و با چوبدستى خود به آن اشاره كردند و تكبير گفتند .
فرياد تكبير از همه جا بلند شد و با اشاره حضرت دوباره سكوت حكمفرما شد .
سپس با چوبدستى، ضربهاى به سه بت بزرگ يعنى هبل ، اساف و نائله زدند و اين مظاهر شرك را سرنگون كردند و اين آيه را تلاوت نمودند:
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا:
حق آمد و باطل از ميان رفت؛ بيقين باطل از ميان رفتنى است (سوره اسراء، آيه 81( .
آرى؛ بتهايى كه ساليان دراز، افكار مردم را چون تارهاى عنكبوت احاطه كرده بود و قدرت تعقل و انديشه را از مردم گرفته بود، اكنون شكسته شد و نور حق ، جلوه گر گرديد .
سپس پيامبر، كليددار كعبه، عثمان بن طلحه را طلبيدند .
او قفل را گشود .
مجسمههايى از حيوانات و حتى صورتهايى از پيامبران الهى (ع) كعبه را پر كرده بود .
رسول خدا (ص) تعداى از آنها را شكستند؛ آنگاه به على (ع) فرمودند: على! بنشين تا من بردوش تو قرارگيرم و بتها را سرنگون كنم! على (ع) نشستند .
و پيامبر (ص) بر دوش وى بالا رفتند؛ ولى متوجه شدند كه على (ع) احساس ضعف و فشار شديدى مىنمايد .
لذا پايين آمدند و نشستند و على (ع) بر دوش برادر خود، رسول خدا (ص) بالا رفتند و بتهاى باقيمانده را سرنگون كردند .
بار ديگر در كعبه باز شد .
رسول خدا (ص) دستها را بر چهارچوبه در گذاشتند و فرمودند :
الحمدلله الذى صدق وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده:
ستايش مخصوص خداوندى است كه وعدهاش را عملى ساخت و بندهاش را يارى نمود و تمام گروهها و احزاب را به تنهايى شكست داد!
هر يك از اهل مكه به ياد اعمال زشت خود افتاده بود؛ هر كس قدمى عليه اسلام برداشته بود، يا سخنى گفته بود، يا خونى ريخته بود، الآن خود را ملامت مىكرد .
رسول خدا (ص) فرمودند: اكنون چه مىگوييد؟ چه گمان مىكنيد؟ مردم گفتند: ما جز نيكى و خوبى درباره تو نمىانديشيم و تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خويش مىدانيم! اين اظهار ندامت و عجز را رسول خدا (ص) چنين پاسخ دادند: من نيز همان سخنى را مىگويم كه يوسف به برادران ستمگر خود گفت: امروز بر شما ملامت و سرزنشى نيست، خداوند گناهان شما را مى آمرزد و او ارحم الراحمين است آنگاه فرمودند: شما مردم، هموطنان بدى بوديد؛ رسالت مرا تكذيب كرديد و از خانهام بيرون كرديد .
من در دورترين نقطه، پناهنده شده بودم كه به جنگ من آمديد؛ ولى من جرم شما را مىبخشم و بند رقيت و بندگى را از پاى شما باز مىكنم؛ برويد كه همه شما آزاديد! چه اخلاقى! چه گذشتى و چه عطوفتى! مردم لحظاتى پيش را به ياد آوردند كه رئيس قبيله خزرج، سعدبن عباده بعنوان پرچمدار يكى از دستهها هنگام ورود به شهر، شعار مىداد، اليوم يوم الملحمة اليوم تستحل الحرمة: امروز روز نبرد است؛ امروز جان و مال شما حال مىشود! و به ياد مىآوردند كه پيامبر (ص) با ناراحتى پرچم را از او گرفتند و به كسى ديگرى دادند و اكنون نيز سخن از عفو است و گذشت .
اين صحنهها نشاگر از روحى بزرگ بود كه دلها را مسخر مىكرد و همه را به طرف اسلام مىكشانيد .
بلال، مؤذن پيامبر (ص) بربام كعبه رفت و نداى اسلام را به گوش همگان رسانيد .
يكى از مشركان لجوج گفت: خوشا به حال فلانى كه مرد و اين صدا را نشنيد! ابوسفيان گفت: من چيزى نمىگويم؛ كه مىترسم همين ريگهاى مسجد حرف ما را به گوش او برسانند! نماز ظهر اقامه شد .
سپس رسول خدا (ص) تمام مناصب كعبه را جز كليددارى، پرده دارى و سقايت (آب رسانى به حجاج) باطل كردند و خط بطلافى بر سوء استفاده از دين خدا كشيدند .
پس از فتح مكه، رسول گرامى (ص) ضمن سخنانى به خويشاوندان خود، رابطه محكم خود با آنان را يادآورى فرمودند و متذكر شدند كه اين خويشاوندى بهتنهايى نجات بخش نيست و تنها كسانى دوست پيامبر محسوب مىشوند كه پرهيزكار باشند و اضافه نمودند: ارتباط من با كسانى كه روز رستاخيز با گناهى گران به سوى خدا مىآيند، بريده است .
در آن روز از دست من كارى ساخته نيست؛ من و شما در آن روز در گرو اعمال خود هستيم .
همچنين خطاب به مردم نيز سخنانى بيان فرمودند كه گوشههايى از آن چنين است: اى مردم! خداوند به وسيله اسلام نخوت جاهليت و تفاخر به آباء و اجداد را از ميان برداشته است .
همه از آدم هستيد و او نيز از گل است .
بهترين بنده خدا كسى است كه متقى باشد .
مردم در پيشگاه خداوند دو دستهاند: گروهى مؤمن و پرهيزكار كه در پيشگاه خداوند مورد اكرام و احترامند و گروهى گناهكار و شقى كه نزد خداوند خوار و ذليلند .
بدانيد كه هر كس در انجام وظيفه خود كوتاهى كند، افتخارات پدرى، او را به جايى نمىرساند .
تمام مردم از زمان آدم تا كنون مثل دندانهاى شانه مساوى هستند؛ نه عرب بر عجم برترى دارد و سرخ بر سياه؛ ملاك فضيلت فقط تقوى است.
تمام ادعاهاى مالى و جانى مربوط به دوران جاهليت را زيرپا مىگذارم و همه را باطل و بى اساس اعلام مىكنم .
مسلمان برادر مسلمان است و همه با هم برادرند و همه مانند يد واحده در برابر اجانب متحد هستند؛ خون همه آنها با هم برابر است و كوچكترين آنان مىتواند از طرف مسلمانان ديگر تعهد نمايد.
اين سخنان كه در حضور هزاران نفر در لحظات حساس و با شكوه فتح مكه عنوان گرديد، مبين اساسى ترين تعاليم اسلام است كه مىبايستى سرمشق مسلمين باشد.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن