سه مسئلة اصلي در مسيحيت «تثليث»، «فِدا» و «عشاء ربّاني» است. در مورد تثليث كه صحبت كرديم. در مورد عشاء هم در آينده صحبت خواهيم كرد. امّا «فِدا» مسئله اي است كه تمام مسيحيان عالم در تمام فرقهها با تمام اختلافاتي كه در موارد مختلف دارند امّا همگي در اين مورد توافق كامل دارند.

امّا «فِدا» يعني چه؟ مسيحيان معتقدند كه انسان با گناه به دنيا آمده است. چرا كه حضرت آدم عليه السّلام به خاطر انجام گناه به اين عالم فرستاده شده است و ورود او به اين جهان خاكي با گناه همراه بوده است و اين گناه، دامنگير همة انسانها شده و انسانها نميتوانند از گناه مبرّا باشند. در اين ميان، از يك طرف گناه در نظر خداوند ناخوشايند است و از طرف ديگر خداوند دوست دارد كه گناه انسانها را ببخشد و از آنها بگذرد. بنابراين، خداوند براي اينكه اين مشكل را حل كند، يگانه فرزند خود را كه همان عيسي مسيح است به زمين ميفرستد كه مصلوب شود تا از رهگذر اين گناه بسيار بزرگتر، گناه تمام انسانها از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا روز قيامت همه آمرزيده شود.

حال برويم به سراغ دايره المعارف مسيحيان تا ببينيم منظور از كلمة «فِدا» به طور كلّي چيست: «قصد از ذكر اين لفظ در عهد قديم [تورات] غالباً خلاصي جسد است امّا در عهد جديد اشاره به خلاصي از خطا و گناه است».[1]

امّا ببينيم در خود كتاب مقدّس چگونه اين مفهوم آمده است.

انجيل متّي: «ناگاه فرشتة خداوند بر وي [يوسف نجّار] ظاهر شده و گفت: اي يوسف! پسر داود! از گرفتن زن خويش مريم نترس زيرا كه آنچه در وي قرار گرفته است از روح القدس است. او پسري خواهد زاييد و نام او را عيسي خواهي نهاد زيرا كه او امّت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد».[2] «[از قول عيسي مسيح] زيرا كه اين است خون من در عهد جديد كه در راه بسياري به جهت آمرزش گناهان ريخته ميشود».[3]

انجيل يوحنّا: «زيرا خدا جهان را اينقدر محبّت نمود كه پسر يگانة خود را داد تا هر كه بر او ايمان آورد هلاك نگردد بلكه حيات جاوداني يابد. زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوري كند بلكه تا بوسيلة او جهان نجات يابد».[4]

«ليكن خدا محبّت خود را بر ما ثابت ميكند از اينكه هنگامي كه ما هنوز گناهكار بوديم مسيح در راه ما مرد».[5] چرا كه از زمان حضرت آدم عليه السّلام كه به واسطة گناه به زمين فرستاده شد، گناه در روي زمين باقي ماند و آن گناه دامن همة انسانها را گرفت تا اينكه خداوند بر بندگان محبّت نمود و عيسي مسيح را فرستاد تا به بالاي دار رود و گناهان همه آمرزيده شود.

«مسيح، ما را از لعنت شريعت فِدا كرد چونكه در راه ما لعنت شد چنانكه مكتوب است [در تورات] كه ملعون است هر كه بر دار آويخته شود».[6] جدا از مسئلة فِدا، شريعت رحمت است يا لعنت؟! اين موضوع بسيار جالب است.
«اين سخن امين و لايق قبول، و لايق قبول تامّ كه عيسي مسيح به دنيا آمد تا گناهكاران را نجات بخشد».[7] يك زمان ايشان آمده است تا گناهكاران را از كج روي نجات بخشد كه اشكالي در آن نيست. امّا با توجّه به آنچه در نامه هاي ديگر پولس به روشني بيان شده (همچنان كه ذكر گرديد) اين عبارت همان «فِدا» است كه خود مسيحيان هم البتّه بدون هيچ اصراري به آن اعتقاد دارند.

«فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به كلمة قوّت خود حامل همة موجودات بوده. چون طهارت گناهان را به اتمام رسانيد، به دست راست كبريا در اعلي علّيّين بنشست».[8]

اين منابع از كتب عهد جديد بود. حال به سراغ منابع دست دوّم مسيحيان هم برويم تا ببينيم اينان اين مسئله را چگونه باز كرده اند.

خوب به عبارات توجّه ميكنيم چرا كه به طور واضح بيان كنندة مفهدم «فِدا» بوده و هر قسمت آن نيز در تعارض با عقل و عقايد ديگر مسيحيان در مورد عيسي مسيح است: «نظر به اينكه خدا عادل است، گناهكاران را نخواهد بخشيد مگر اينكه تاوان گناهان آنان پرداخته شود. هيچكس، حتّي اگر پيغمبر هم باشد به اندازاي خوب و كامل نيست كه بتواند براي گناه تمام مردم و يا حتّي براي گناه خودش قرباني شود. پس خدا بر اثر رحمت و محبّت عظيم خويش در مسيح ظاهر شدتا گناهان ما را بر خود بگيرد».[9]

«در طيّ تمام اين بحثها و گفتگوها راجع به گناه و نجات تا كنون ذكري از نجات دهنده به ميان نيامده است. با وجود اين، قول پولسِ رسول را كه در صدر اين مقاله ذكر شده نشان ميدهد كه عيسي مسيح نجات دهنده است. نه تنها اين، بلكه وي ميگويد اين موضوع به قدري حقيقي و به قدري مهم است كه شايسته آن است تمام مردم آن را بپذيرند».[10]

پس عقيدة «فِدا» كاملاً معلوم گرديد كه در بر دارندة چه مفهومي است.

حال جمله اي را از عيسي مسيح به خاطر ميآوريم كه قبلاً هم عنوان شد: «گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم. نيامده ام تا باطل كنم بلكه تا تمام كنم، زيرا هر آيينه به شما ميگويم تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه اي يا نقطه اي از تورات زايل نخواهد شد».[11] حال ببينيم در تورات چه آمده است كه عيسي مسيح آن را باطل نميكند: «هزقيال فرموده است هر كه گناه كند او خواهد مرد. پسر متحمّل گناه پدرش نخواهد بود و پدر متحمّل گناه پسرش نخواهد بود. عدالت مرد عادل بر خودش خواهد بود و شرارت مرد شرير بر خودش خواهد بود».[12] كه البتّه اين عبارت عقلي است. با اين حساب هيچ كس عهدهدار كار ديگري نخواهد بود. پس چگونه ميشود اين مطالب متناقض را در اناجيل جمع كرد؟ اصلاً مسئلة «فِدا» چگونه با عقل جور در ميآيد؟ اين عقيده بر چه مبناي فكري وجود دارد؟

همچنين پترس كه يك مسيحي درستكار بوده و از ياران عيسي مسيح بوده است ميگويد: «و چون او را پدر ميخوانيد كه بدون ظاهربيني بر حسب اعمال هر كس داوري مينمايد پس هنگام عزيمت خود را با ترس صرف نماييد».[13] يعني هر كسي مسئول اعمال خودش است و بايد انسانها خداترس باشند. اين جمله نيز چگونه با مسئلة «فِدا» جمع ميشود؟ اينها كه با هم در تناقضند؟!

اساساً مسئله «فِدا» همانند تثليث براي مسيحيت نيست و اين مسئله از جاهاي ديگري گرفته شده است. «فريد بشري» دانشمند بزرگ مصري ريشة اين موضوع را مشخّص ميكند: «مصريان قديم معتقد بودند كه اِريروس كه خدا ميناميدند او را، براي اظهار همدردي با بندگان خود، از مقام الوهيّت و خدايي تنزّل پيدا كرد و آمد مانند بشري بر روي زمين و بعد هم اين آمدن به اين اعتبار بود تا گناهان بندگان خويش را بيامرزد ... بوداييان قديم نيز عدّه اي بر اين اعتقادند كه بودا آمد بر روي زمين و با مردمان زندگاني كرد و رنج مرگ را به خود تحمّل كرد تا گناهان پيروان او آمرزيده شود ... يونانيان در ميان الهة خود، به يك الهه اي معتقد بودند به نام ديونيزوس كه پسر خداوند آفريدگار به نام كِريوس بوده است. سپس خدا فرزند يگانة خود را فرستاد و در ميان مردم مدّتي زندگي كرد و سپس مردم او را كشتند و كشته شدن او باعث شد تا گناهان مردم آمرزيده شود».[14]

اصلاً اگر قبول كنيم كه خداوند همة گناهان ما را قبلاً بخشيده است و عذابي براي كارهاي نادرست در كار نباشد، پس دليل فرستادن انبياء چيست؟ آيا اين تفكّر جز ايجاد جرأت در انجام گناه چيز ديگري به بار ميآورد؟

در ضمن، اگر ما معتقد باشيم كه از ابتدا همه گنهكار بوده ايم پس اختيار ما كجا رفته است؟ آيا نتيجة آن جز اين است كه به واسطة اينكه انسانها هيچ راهي براي بيرون آمدن از زير گناه ندارند عقدة حقارتي در انسانها بوجود ميآيد كه هيچ تربيتي از جانب انبياء نميتواند در آنها مؤثّر واقع شود؟

همچنين، آيا اين خدايي كه ما ميشناسيم، در عين منتقم بودنش رحمن و بخشنده و آمرزنده نيست؟ تنها خشونت و غضب در او راه دارد؟ آيا خداوند نميدانسته كه بندگان گناه ميكنند؟ آيا او نميتواند گناه انسانها را بدون به دار كشيده شدن يگانه فرزندش ببخشد؟ آخر مگر خداوند فرزند دارد كه تنها فرزندش را هم براي آمرزيدن انسانها بفرستد؟

اصلاً اين چه عدالتي است كه گناه كسي به پاي ديگري نوشته شود و كسي به جاي ديگري مجازات شود و همه انسانها با درجات مختلف گناه «همة گناهانشان» بخشيده شود؟!

مگر خود عيسي مسيح اصلاً راضي بوده است كه به بالاي دار رود براي بقيّة انسانها؟ مگر در انجيل لوقا نيامده است كه عيسي مسيح به خداوند فرمود اين بلا را از من دفع كن؟[15]

بعد هم خدا (العياذ بالله) آنقدر ذليل شده كه خود به بالاي صليب ميرود (به گفته مسيحيان) و بعد در آنجا عجز و ناله ميكند از اين به صليب كشيده شدن؟!

موفق باشيد.