امام فرمودند: اى واى! بیچاره از خدا بترس و زشتى‌‏ها را به انبیاء خدا نسبت نده! و کتاب خدا را با رأى خودت تأویل و تفسیر نکن، خداوند فرموده است: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ؛ [آل عمران/۷] تأویل آن را، جز خدا و راسخون در علم نمى‏‌دانند».

در جواب این سوال، متن مناظره امام رضا(علیه السلام) در جواب همین پرسش را تقدیم می کنیم:
ابو الصّلت هروى گوید: آنگاه که مأمون علماى فرق مختلف اسلامى و نیز علماى یهود، نصارى، مجوس، صابئین و سایر اهل علم و کلام را نزد حضرت‏رضا علیه السّلام گرد آورد، و هر کس از جاى برخاسته و سخنى گفت جواب قاطع گرفت و ساکت ماند که گوئى سنگ در دهانش گذارده‏اند، (در آخر کار) علىّ بن- محمّد بن جهم برخاست و گفت: یا ابن رسول اللَّه! آیا شما قائل به عصمت انبیاء هستید؟
حضرت فرمودند: بله قائلم، وى گفت: پس در مورد این آیات چه مى‏‌کنید (چه مى‌‏گوئید): «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏؛[ طه/۱۲۱] آدم پروردگار خود را نافرمانى کرد و به بیراهه رفت» «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ؛[انبیاء/۸۷] و یونس که با خشم قوم خود را ترک کرد و مطمئن بود که ما بر او سخت نخواهیم گرفت»، و درباره حضرت یوسف: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها؛ [یوسف/۲۴) زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف نیز قصد او » و درباره حضرت داوود: «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ؛[ص/۲۴] داوود فهمید که ما او را آزمایش کرده‏‌ایم» و نیز درباره حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَااللَّهُ مُبْدِیهِ؛[احزاب/۳۷) در خود چیزى پنهان مى‌‏کنى که خدا آن را آشکار خواهد کرد»
امام فرمودند: اى واى! بیچاره علىّ (بن جهم)! از خدا بترس و زشتى‌‏ها را به انبیاء خدا نسبت نده! و کتاب خدا را با رأى خودت تأویل و تفسیر نکن، خداوند فرموده است: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ؛ [آل عمران/۷] تأویل آن را، جز خدا و راسخون در علم نمى‏‌دانند»
«کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ؛این چنین عمل کردیم تا سوء و فحشاء را از او دور کنیم» اشاره به همین مطلب دارد و سوء یعنى ‏قتل و فحشاء یعنى زنا
و امّا آیه شریفه «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏» در مورد آدم: خداوند عزّ و جل حضرت آدم را بعنوان حجّت خود بر روى زمین و جانشین در شهرها آفرید و او را براى بهشت نیافریده بود، و این عمل آدم در بهشت واقع شد نه در روى زمین، و عصمت در زمین لازم است تا اندازه‏ها و میزان‏هاى امر خدا (یا تقدیرات امر خدا) به اتمام برسد، و آنگاه که به زمین آورده شد و حجّت و خلیفه گردید معصوم شد، طبق این آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ؛[آل عمران/۳۳] خداوند، آدم، نوح، آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ را بر عالمیان برگزید»

و امّا آیه: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ» «ظنّ» در اینجا به معنى «یقین» است، نه صرف گمان، أى «لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» یعنى (روزى‌‏اش را بر او تنگ نمى‌‏کنیم) [نه به معنى بر او توانا نیستیم‏] آیا این آیه را نشنیده‏‌اى: «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ؛[فجر/۱۶] وقتى خدا انسان را بیازماید پس روزى‌‏اش را تنگ کند»
«فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» یعنى روزى‌‏اش را بر او تنگ کند، و اگر یونس گمان کرده بود که خدا بر او توانایى ندارد، قطعا کافر شده بود.
و اما آیه درباره حضرت یوسف: «لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها» زلیخا قصد گناه کرد، و یوسف از ناراحتى تصمیمى گرفت که اگر زلیخا او را مجبور کند، او را بکشد، این بود که خداوند او را از ارتکاب قتل و عمل منافى عفّت دور کرد، و این آیه: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ؛[ یوسف/۲۴] این چنین عمل کردیم تا سوء و فحشاء را از او دور کنیم» اشاره به همین مطلب دارد و سوء یعنى ‏قتل و فحشاء یعنى زنا.
و امّا در مورد داوود علیه السّلام، کسانى که هم مذهب شما هستند، در این باره چه مى‏‌گویند؟ علىّ بن جهم گفت: مى‌‏گویند: داود علیه السّلام در محرابش مشغول نماز بود که ابلیس به شکل پرنده‌‏اى بسیار زیبا در مقابلش ظاهر شد، داوود نماز خود را شکست و برخاست تا پرنده را بگیرد، پرنده به حیاط رفت، داوود هم به دنبالش از اطاق خارج شد، پرنده به پشت بام پرید داوود هم در طلب پرنده به پشت بام رفت، پرنده از آنجا به داخل حیاط اوریا بن حنّان پرید، داوود با نگاه خود پرنده را دنبال کرد و در این حال چشمش به همسر اوریا که مشغول غسل بود افتاد و به او علاقمند شد، از طرفى، قبلا اوریا را به جنگ فرستاده بود.
داوود به فرمانده لشکر نامه‏‌اى نوشت که اوریا را جلوتر از تابوت عهد بفرست، فرمانده نیز چنین کرد، اوریا بر مشرکین پیروز شد و این مطلب بر داوود خیلى گران آمد، لذا مجدّدا نامه‌‏اى نوشت و دستور داد تا اوریا را جلوتر از تابوت بفرستند، فرمانده نیز این بار اوریا را جلوتر فرستاد و اوریا کشته شد و داوود با همسر او ازدواج کرد.

راوى گوید: حضرت با دست بر پیشانى خود زدند و فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»! شما پیامبرى از پیامبران خدا را به تهاون و سبک شمردن در باره نماز نسبت دادید به گونه‌‏اى که مى‌‏گوئید: نماز را رها کرده به دنبال پرنده‌‏اى رفت، سپس او را به فاحشه (عمل منافى عفّت) و قتل نسبت دادید، او گفت: یا ابن رسول اللَّه پس خطاى داوود چه بوده است [که به جهت آن استغفار کرد]؟
امام علیه السّلام فرمود: اى بینوا!! داود گمان کرد که خداوند کسى را داناتر از او خلق نکرده است، لذا خداوند دو فرشته را به سوى او فرستاد و آنان از دیوار محراب بالا رفته و در مقابل داوود حاضر گشتند و گفتند: «خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ؛[ص، آیات ۲۳ و ۲۲] ما دو نفر با هم اختلاف داریم و یکى از ما بر دیگرى ظلم کرده است، به حقّ بین ماحکم کن و خلاف حقّ نگو و ما را به راه درست راهنمائى کن، این برادر من است، نود و نه گوسفند دارد و من فقطّ یک گوسفند دارم،و با این حال به من گفته است: آن یکى را هم به من بسپار و در این بحث و گفتگو من حریف او نشدم.»
داوود علیه السّلام عجله کرد و بر علیه «مدّعى علیه» حکم داده، چنین گفت: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُۆالِ نَعْجَتِکَ إِلى‏ نِعاجِهِ؛[ص/۲۴] با این درخواست به تو ظلم کرده است» و از «مدّعى» بیّنه‌‏اى (دلیل و شاهدى) نطلبید (و حال آنکه قاضى باید از شخص مدّعى، دلیل و شاهد بخواهد) و حتّى به «مدّعى علیه» هم نگفت: تو چه مى‌‏گویى؟ این خطا، خطاى راه و رسم داورى بود، نه آن خطایى که شما معتقد هستید، آیا نشنیده‌‏اى که خداوند مى‏‌فرماید:
«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏…[ص/۲۶] اى داود! ما تو را در زمین، خلیفه قرار دادیم، در بین مردم به حقّ حکم کن و از هواى نفس پیروى نکن»، او سۆال کرد: پس قضیّه او با اوریا چه بوده است؟ حضرت فرمودند: در دوران حضرت داود علیه السّلام حکم خدا چنین بود که هر گاه زنى شوهرش مى‏‌مرد یا کشته مى‌‏شد، بعد از او هرگز ازدواج نمى‌‏کرد، و اوّلین کسى که خداوند برایش مباح کرد که با زنى که شوهرش کشته شده ازدواج کند، داود علیه السّلام بود، آن حضرت هم پس از کشته‏ شدن اوریا و تمام شدن عدّه همسرش، با آن زن ازدواج کرد، و این همان چیزى است که در مورد اوریا بر مردم گران آمد.
آیه شریفه «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏» در مورد آدم: خداوند عزّ و جل حضرت آدم را بعنوان حجّت خود بر روى زمین و جانشین در شهرها آفرید و او را براى بهشت نیافریده بود، و این عمل آدم در بهشت واقع شد نه در روى زمین، و عصمت در زمین لازم است تا اندازه‏ها و میزان‏هاى امر خدا (یا تقدیرات امر خدا) به اتمام برسد، و آنگاه که به زمین آورده شد و حجّت و خلیفه گردید معصوم شد، طبق این آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ؛ خداوند، آدم، نوح، آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ را بر عالمیان برگزید»
و امّا حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و این آیه که مى‌‏فرماید: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ؛[احزاب/۳۷] در دل خویش چیزى را پنهان مى‏کنى که خدا آن را آشکار خواهد کرد و از مردم مى‏ترسى و حال آنکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسى»، خداوند اسامى همسران آن حضرت در دنیا و همسرانش در آخرت را به آن حضرت اطّلاع داد، و نیز اعلام کرد که آنان «امّ المۆمنین» هستند، یکى از آنان، زینب دختر جحش بود که در آن ایّام همسر زید بن حارثه بود، حضرت نام او را در دل نهان فرمود و آشکار نکرد تا مبادا منافقین بگویند: او زن شوهردارى را یکى از همسران خود مى‏‌داند، و حضرت از این گفته احتمالى ترسیدند،لذا خداوند فرمود: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» یعنى در دل از این گفته بیم دارى، و خداوند عزّوجلّ هیچ زوجى را خود عقد نکرده است جز آدم علیه السّلام و حوّا، و حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و زینب، که این آیه قرآن هم به همین عقد اشاره دارد: «فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها؛احزاب/۳۷] و آنگاه که زید کام خویش از او برگرفت [و طلاقش داد]، او را به عقد تو در آوردیم»[ و نیز علىّ و فاطمه علیهما السّلام را.

راوى گوید: علىّ بن محمّد بن جهم گریست و گفت: یا ابن رسول اللَّه من توبه مى‌‏کنم از اینکه از این به بعد در باره انبیاء خدا علیهم السّلام به غیر از آنچه شما گفتید سخنى بگویم.[ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص: ۱۹۱]