بالاخره آن شب تاريك و هولناك بپايان رسيد و على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود ،
در اين موقع چند مرغابى كه هر شب در آن خانه در آشيانه خود مي خفتند پيش پاى امام جستند ،
و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا ميخواستند از رفتن وى جلوگيرى كنند!
على عليه السلام فرمود اين مرغها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و نالهها بلند خواهد شد!
ام كلثوم از گفتار آنحضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروى.على عليه السلام فرمود :
اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد كه بايد جارى شود.
على عليه السلام رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود
و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ايستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد ميزد :
لله الحكم لا لك يا على ضربتى بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (2)
و شمشير او بر محلى كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشانى شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگريختند.
خون از سر مبارك على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :
بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الكعبة
(سوگند بپروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (3) .
(شما را از خاك آفريديم و بخاك بر ميگردانيم و بار ديگر از خاك مبعوثتان ميكنيم)
و شنيده شد كه در آنوقت جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد و گفت :
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء.
(بخدا سوگند ستونهاى هدايت در هم شكست و نشانههاى تقوى محو شد و دستاويز محكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد،
پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله كشته شد،على مرتضى بشهادت رسيد و بدبختترين اشقياء او را شهيد نمود .)
همهمه و هياهو در مسجد بر پا شد ،
حسنين عليهما السلام از خانه بمسجد دويدند عدهاى هم بدنبال ابن ملجم رفته و دستگيرش كردند،
حسنين باتفاق بنىهاشم على عليه السلام را در گليم گذاشته و بخانه بردند فورا دنبال طبيب فرستادند،
طبيب بالاى سر آنحضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد بمعاينه و آزمايش پرداخت ولى با كمال تأسف اظهار نمود كه اين زخم قابل علاج نيست ،
زيرا شمشير زهر آلود بوده و بمغز صدمه رسانيده و اميد بهبودى نميرود .
على عليه السلام از شنيدن سخن طبيب بر خلاف ساير مردم كه از مرگ ميهراسند با كمال بردبارى بحسنين عليهما السلام وصيت فرمود ،
زيرا على عليه السلام را هيچگاه ترس و وحشتى از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او براى مرگ مشتاقتر از طفل براى پستان مادر بود!
على عليه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست بگريبان بود،
او شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش آنحضرت كه قرار بود شجعان قبائل عرب آنرا زير شمشيرها بگيرند آرميده بود،
على عليه السلام در غزوات اسلامى همواره دم شمشير بود و حريفان و مبارزان وى قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند،
او ميفرمود براى من فرق نميكند كه مرگ بسراغ من آيد و يا من بسوى مرگ روم بنابر اين براى او هيچگونه جاى ترس نبود،
على عليه السلام وصيت خود را بحسنين عليهما السلام چنين بيان فرمود:
اوصيكما بتقوى الله و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما،و لا تأسفا على شىء منها زوى عنكما... (4)
شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم و اينكه دنيا را نطلبيد اگر چهدنيا شما را بخواهد ،
و بآنچه از (زخارف دنيا) از دست شما رفته باشد تأسف مخوريد و سخن راست و حق گوئيد و براى پاداش (آخرت) كار كنيد،
ستمگر را دشمن باشيد و ستمديده را يارى نمائيد.
شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه من باو برسد بتقوى و ترس از خدا و تنظيم امور زندگى و سازش ميان خودتان سفارش ميكنم ،
زيرا از جد شما پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود سازش دادن ميان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبى) است،
از خدا درباره يتيمان بترسيد و براى دهان آنها نوبت قرار مدهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه باشند) و در اثر بى توجهى شما در نزد شما ضايع نگردند،
درباره همسايگاه از خدا بترسيد كه آنها مورد وصيت پيغمبرتان هستند ،
و آنحضرت درباره آنان همواره سفارش ميكرد تا اينكه ما گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار خواهد داد.
و بترسيد از خدا درباره قرآن كه ديگران با عمل كردن بآن بر شما پيشى نگيرند،درباره نماز از خدا بترسيد كه ستون دين شما است
و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسيد و تا زنده هستيد آنرا خالى نگذاريد كه اگر آن خالى بماند (از كيفر الهى) مهلت داده نميشويد
و بترسيد از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا،و ملازم همبستگى و بخشش بيكديگر باشيد و از پشت كردن بهم و جدائى از يكديگر دورى گزينيد،
امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانى كنند و آنگاه شما (خدا را براى دفع آنها ميخوانيد) و او دعايتان را پاسخ نگويد.
اى فرزندان عبد المطلب مبادا به بهانه اينكه بگوئيد امير المؤمنين كشته شده است در خونهاى مردم فرو رويد .
بايد بدانيد كه به عوض من كشته نشود مگر كشنده من،
بنگريد زمانيكه من از ضربت او مردم شما هم به عوض آن،
ضربتى به وى بزنيد و او را مثله نكنيد كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود :
از مثله كردن اجتناب كنيد اگر چه نسبت به سگ آزار كننده باشد.
على عليه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بسترى بود ،
و در اين مدت علاوه بر خانواده آنحضرت بعضى از اصحابشنيز جهت عيادت بحضور وى مشرف ميشدند ،
و در آخرين ساعات زندگى او از كلمات گهر بارش بهرهمند ميگشتند از جمله پندهاى حكيمانه او اين بود كه فرمود:
انا بالامس صاحبكم و اليوم عبرة لكم و غدا مفارقكم.
(من ديروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت ميكنم) .
مقدارى شير براى على عليه السلام حاضر نمودند كمى ميل كرد و فرمود :
به زندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت و شكنجه نكنيد اگر من زنده ماندم خود دانم و او ،
و اگر در گذشتم فقط يك ضربت به او بزنيد ، زيرا او يك ضربت بيشتر به من نزده است.
و رو به فرزندش حسن عليه السلام نمود و فرمود:
يا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربة مكان ضربة.
(پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر بقتل رسانى در برابر يك ضربتى كه بمن زده است يكضربت باو بزن)
چون على عليه السلام در اثر سمى كه بوسيله شمشير از راه خون وارد بدن نازنينش شده بود بيحال و قادر بحركت نبود لذا در اينمدت نمازش را نشسته ميخواند،
و دائم در ذكر خدا بود.
شب 21 رمضان كه رحلتش نزديك شد دستور فرمود براى آخرين ديدار اعضاى خانواده او را حاضر نمايند تا در حضور همگى وصيتى ديگر كند. [size=2]
پی نوشتها:
---------------
(3) سوره مباركه طه آيه .55
(4) نهج البلاغه
ادامه دارد ...