«برخيز كه مي رود زمستان »
عيد آمده در ديارايران !
از قيمت پسته هاي خندان
مردم همه غصه دار و گريان !!
از تو نشوند هيچ راضي
عيدي بدهي اگر دوچندان !
ديدم به پياده رو ،خيابان
مردم همه قاطي و پريشان !
پيراهن و كفش بچه اش را
با خون جگر خريده مامان !
يك بازنشسته ي عزيز ي
از مرغ فقط خريده يك ران !
صف هاي طويل سيب بنگر
از سمت طرَشت تا به شمران !
معدوم شد ه شبيه سيمرغ
انگار وجود جنس ارزان !
بر كاهش زور ِ پول ملي
بايد بكنيم سخت اذعان !
شك نيست كه مثل كارمندان
سال دگر اي رفيق ِ بي جان ،
يك ماه حقوق خويشتن را
بايد بدهي براي تنبان !