موسیقی را برترین هنرها می‌دانند از آن رو که روان و بی‌پرده مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مستقیماً با گوهر هنری وجود انسان مرتبط می‌شود و گونه‌های مختلف آن هر یک به بهترین وجه ممکن راوی قصه‌های انسان می‌شوند. عشق، امید، اعتراض، مهر، فراق، فتنه و حتی ‌ترس و وحشت، هر یک از طریق این هنر برتر، به سادگی لب به سخن می‌گشایند و موسیقی از آن رو که برخاسته از حقیقت وجودی انسان و تمام کائنات است، عاملی می‌گردد تا همه‌ی این احساسات به سادگی بر سرشتِ حقیقت‌پذیر او بنشیند.



از دگرسو حرکات زمین و ماه و نظم کائنات و نیز چرخش و همراهی انسان با آن‌ها را به یک سمفونی یا یک قطعه‌ی موسیقیایی شباهت می‌دهند و هم از این روست که این هنر را نزدیک‌ترین هنرها به علم ریاضیات و ستاره‌شناسی می‌دانند.

بعید است که بتوان انسانی را یافت که از موسیقی و ضرباهنگ به دور باشد. خروش آب رودهای جاری در میان درختان انبوه یک جنگل و خش‌خش برگان زرد پاییزی و سکوت نیمه‌شب‌های برفی و شرشر باران‌های بهاری و حتی وحدت تنین یورتمه‌ی اسبان همگی ضرباهنگ‌های آشنای طبیعت‌اند که ابتدایی‌ترین دستاویزهای بشر برای خلق آثار جاودانه‌ی موسیقیایی هم گشته‌اند.

نه فقط در آثار موسیقیایی یک آهنگساز، بلکه در موسیقی شعر شاعری چون فردوسی که ریتم سروده‌هایش را از ضرباهنگ یورتمه‌ی اسبان برگرفته. اگر هم ذهنی خلوت و بی‌آلایش چون مولانا داشته باشیم، حتی موسیقی نهفته در هیاهوی ضربات پتک‌های زرکوبان بر پاره‌پاره‌های زر را نیز در می‌یابیم و چون او به وجد می‌آییم.

ضرباهنگ که همانا نظم و هماهنگی با جهان و یکسو شدن با طبیعت را یادآور می‌‌شود، در جای‌جای جهان، در گوشه‌گوشه‌ی شب‌ها و روزها و در حرکت عبرت‌انگیز تاریخ، از نوای مرغان دریایی تا تنین دلهره‌آور فرود گام‌های سربازان یک لشکر، قابل دریافت است و شاید بهتر آن است که بگوییم پایه و اساس زندگی و گردش چرخ روزگار است.

اما بی‌انصافی نیست اگر بگوییم موسیقی ایرانی که از برترین انواع موسیقی در دنیاست، بیش از حد تصوّر مظلوم است و بیشتر از هر معقوله‌ی هنری و غیرهنری دیگری مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد.

این صحبت شاید بسیار بسیار تکراری و خسته‌کننده به نظر می‌رسد اما بد نیست یکبار هم که شده ساده و روان به بیان این بی‌مهری‌ها بپردازیم و کمی از درددل خویش را با نه به زبان افسار گسیخته بلکه پایبند به کرامت حقیقت‌گویی و دوری از تخریب، بیان کنیم.
موسیقی ایرانی در درون مرزهای این سرزمین چه شرایطی دارد؟ برخورد با هنرمندان بزرگ این عرصه چگونه است؟

از تمام آنچه که در مورد بی‌مهری و کوته اندیشی در مورد عدم نمایش سازهای ایرانی گفته‌اند و شنیده‌ایم و از هرآنچه از این درد برای نگفتن داریم (!) بالاجبار که بگذریم، از بی‌اعتنایی به هنرمندان این عرصه و از کم‌توجهی به ذات هنرموسیقی ایرانی نخواهیم گذشت.
بی‌اعتنایی و کم‌توجهی به این هنر پیشتاز، حقاً که از حد گذر کرده و امروزه به معضلی برای تمام فعالان این عرصه تبدیل شده است.

هرگز نباید در این‌باره به فعالیت‌های انگشت‌شمار اساتیدی که به اعتبار نام‌شان نسبتاً با فراخ بال بیشتری فعالیت می‌کنند، نگریست. هرچند همین اساتید نیز با موانع گوناگونی دست و پنجه نرم می‌کنند و سالهاست که قادر نیستند در شهرهای کوچک‌تر به اجرای زنده بپردازند و هر بار تا مراحل نهایی کسب مجوز پیش می‌روند و باز می‌مانند.
هرگز سخنان شهرام ناظری در شب کنسرتش در مجموعه انقلاب تهران در مورد مشکلات پیش روی هنرمندان موسیقی در ایران را از یاد نخواهم برد. او می‌گفت به این مشکلات عادت کرده‌ایم و از آنجایی که فرزند همین خاکیم، راه‌های مقابله با آن‌ها را آموخته ایم!

آیا این انتظار زیادی است که اهالی موسیقی که هدفی جز ارائه کار با ارزش ندارند ،در ابتدایی‌ترین خواسته‌هایشان برای برگزاری کنسرت و فعالیت آزادانه در سراسر کشور، مانعی نداشته باشند؟

از دگر سو، بسیاری از اساتید موسیقی هستند که به واسطه‌ی برخوردهای سلیقه‌ای مسؤولین هرگز اجازه‌ی انجام کوچک‌ترین فعالیتی را ندارند و نام و نشان‌شان هرگز عاملی برای آنکه بتوانند در سرزمین خود به فعالیت هنری‌شان ادامه دهند نگشته است. اساتیدی که سالهاست گوشه نشینند و با بزرگی خویش گوشه‌ی عزلت گزیده‌اند و با امید به روزهای بهتر زنده‌اند.
چه بسا اساتیدی چون «یاحقی» بزرگ که بالاجبار حدود سه دهه از عمر خویش را در انزوا به سربرده‌اند و اکنون در میان ما نیستند.

حال و اوضاع اساتید نام آشنا که حق بزرگی بر گردن مردم و اهالی فرهنگ و هنر این سرزمین دارند و سالها از برای تعالی موسیقی ایرانی کوشیده‌اند این گونه‌است. چه امیدی است به پشتیبانی و حمایت از اهالی جوان‌تر موسیقی؟‌ از گروها؟ ‌از نوازندگان؟ از هنرجویان تازه‌کار؟

به کنسرت اخیر استاد شجریان با گروه شهناز نگاهی بیاندازید. به کنسرت استاد محمد‌رضا لطفی در تالار کشور و به اجرای گروه هم‌آوایان به سرپرستی حسین علیزاده. اگر به اعتبار نام این بزرگان نبود آیا این نوازندگان جوان اما ماهر، چنین فرصت‌هایی را می‌یافتند؟ آیا قابل تصور است که یکی از این گروه‌ها بدون تکیه به نام یکی از این بزرگان بتوانند به راحتی و در آرامش به اجرای برنامه بپردازند؟

اهالی موسیقی از هفت‌خوانی که یک گروه موسیقی برای کسب مجوز برای اجرای کنسرت باید بگذراند آگاهند. از دریافت مجوز سالن و ارائه نمونه کار که خود حکایت عجیبی است گرفته تا مجوز ارشاد و جواز اماکن و... و حالا اگر بر فرض محال همه‌ی اینها درست شود، از کجا معلوم ساعاتی قبل از اجرا ناگهان مجوز باطل نشود؟ و یا اگر این اتفاق هم نیافتد از کجا معلوم ناگهان در هنگام اجرا عده‌ای نریزند و نگیرند و نبندند و نبرند؟ و یا، چه کسی تضمین می‌کند در میانه‌ی کار ناگهان برق سالن نرود و هیچ‌کس هم جوابگو نباشد؟
توجه داشته باشید که همه‌ی اینها در مورد گروه‌هایی صدق می‌کند که کمی تا اندکی تجربه دارند و از افراد نسبتا نام‌آشنا بهره می‌جویند. گروه‌های تازه کار و نوازندگان جوان بی‌نام و نشان که دیگر جای خود دارند.

نگاهی بیاندازیم به سایر هنرها. به تئاتر. به سینما به هنرهای تجسمی. هر یک در نوع خود مورد کم‌لطفی قرار می‌گیرند و هرچند ارکان اصلی حفظ اصالت‌های فرهنگی این سرزمین هستند در درجات آخر اهمیت قرار گرفته‌اند. اما الحق که هر کدام وضعیتی به مراتب بهتر از موسیقی دارند.

این روزها مشکلات سینمای ایران بر هیچ کس پوشیده نیست. ممیزی‌هایی که اهالی سینما را خسته و آشفته کرده. دسته‌بندی‌ها و جناح‌بازی‌ها. امتیازدهی بر اساس اعتقادات و افکار شخصی کارگردانان و هنرمندان. تقسیم کارگردان‌ها به دو گروه دولتی و غیردولتی. فیلم‌های که در پی کسب جواز اکران در وزارت ارشاد می‌مانند و هرگز معلوم نمی‌شود چه بلایی بر سر آن‌ها خواهد آمد؟ آیا دو روز بعد می‌شود نسخه‌های اصلی آن‌ها را در پیاده‌روهای شهر دید یا خیر؟ و آیا در این صورت مسؤولین تقصیر را برعهده می‌گیرند و یا همه‌ مشکلات را بر گردن عوامل فیلم می‌اندازند؟

در تئاتر نیز مشکلات فراوانی وجود دارد. اهالی آن از نبود سالن‌های مناسب اجرا گله‌مندند و بسیاری از مشکلاتی که بر سر راه سینمای ایران قرار دارد در این وادی نیز دیده می‌شود.

همه‌ی اینها به‌جا. اما هیچ‌کدام از هنرها به اندازه‌ی موسیقی مورد بی‌‌مهری و بی‌اعتنایی قرار ندارند. اهالی هیچ‌کدام از این هنرها به اندازه‌ی اهالی فرهیخته‌ی موسیقی این سرزمین مظلوم نیستند.

در برنامه‌های زنده‌ی تلویزیونی در مورد مشکلات سینما صحبت می شود؛ از کمبودها در تئاتر سخن به میان می‌آید. اما هیچ خبری از بحث و مناظره در مورد موسیقی نیست.

برای مثال در برنامه‌ی دو قدم مانده به صبح که هر شب از شبکه‌ی چهار سیما پخش می‌شود و الحق برنامه‌ی فاخریست، بخش‌های ویژه‌ی سینما، شعر، تئاتر ۱، معماری، فلسفه و طراحی و نقاشی و... وجود دارد اما هرگز از موسیقی با این همه گستردگی که برای بحث و تبادل نظر دارد خبری نیست.

چه بد می‌اندیشیم که به موسیقی ایرانی فقط به عنوان میان‌برنامه‌هایی برای پرکردن ساعات خالی پخش سیما نگریسته می‌شود و در رادیو به جز برنامه‌های محدود و غیر حرفه‌ای «نیستان» و «شبستانه» که هردوشان صرفاً روند درخواست و پخش آثار را دارند، هیچ زمینه‌ای برای بحث‌ونظر در این مورد وجود ندارد.

چند وقتی هم دلمان خوش شده بود به «سه‌شنبه شب‌های رادیو پیام». برنامه‌ای که در آن به مدت ۴ ساعت با اساتید موسیقی ایرانی به صورت زنده صحبت می‌شد. مجیددرخشانی، حمیدمتبسم، حسین بهروزی نیا، همایون خرم، علیرضا قربانی ، لوریس چکناواریان و ... از جمله اهالی نام‌آشنایی بودند که در این برنامه شرکت کردند. اما دیری نپایید که ناگهان این برنامه از میان برنامه‌های رادیو پیام حذف شد. همان اتفاقی که برای آوای ایرانی در سیما افتاد.

آوای ایرانی برنامه‌ی متفاوتی بود. خوب پیش می‌رفت. اما گویی برنامه‌ی اهالی زنده‌ی موسیقی ایرانی نبود. صحبت از بزرگان موسیقی که اکنون در قید حیات‌اند هرگز در این برنامه‌ به میان نمی‌رفت.

هرگز از همایون خرم و آثار قدیم و جدید او صحبتی نمی‌شد. از حسین علیزاده که امروزه الگوی بسیاری از نوازندگان و آهنگسازان ایرانی است و توسط اهالی موسیقی ایرانی و حتی اهالی موسیقی‌های متفرقه مورد احترام است، هرگز خبری نبود. از جلال ذولفنون که آثار بی‌نظیرش سالها گوش‌نواز مردم ایران بوده و...

آیا با توجه به جنب‌وجوشی که در این سالها در موسیقی ایرانی به وجود آمده، زمان آن نرسیده که مسؤولین در صدا و سیما، برای معرفی و تحلیل آثار ‌‌ ِ فعالان و اساتید این عرصه و نیز تجلیل از آنها وارد عمل شوند؟

و ما...
همچون همیشه در این حسرت می‌مانیم که از میان تمام آثاری که در این سالها توسط اهالی موسیقی ایرانی ساخته شده، انگشت‌شماری معرفی ‌شوند و مورد نقد قرار بگیرند.

معلوم نیست! شاید مسؤولین صدا و سیما منتظرند که اهالی موسیقی و به ویژه بزرگان این عرصه بیایند و خواهش و تمّنا کنند. میان صدا و سیما و اساتید موسیقی اختلاف‌های بسیاری وجود دارد. اما پیداست که هنرمندان هرگز شأن خود را برای تمّنا از مسؤولین دولتی پایین نخواهند آورد و حق نیز با آنهاست. هنرمندان هرگز متعلق به دولت‌ها نیستند. این را هزاران بار شنیده‌ایم که دولت‌ها و حاکمان می‌آیند و می‌روند اما هنرمندان همچنان باقی خواهند بود. قطعاً بر مسؤولین صدا و سیماست تا با فراهم آوردن شرایط مناسب و ایجاد جوّی درخور هنرمندان این عرصه خود به خود راه همکاری هنرمندان را بگشایند.

این‌روزها شاهدیم کم‌ارزش‌ترین فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی که حتی از دید مخاطب عام هم ارزش نقد را ندارند، ساعت‌ها در پربیننده‌ترین شبکه‌های سیما توسط منتقدین مشهور سینما و تلویزیون مورد بحث قرار می‌گیرند. سریال‌هایی که هرچند به لحاظ مفهوم، محتوا و تکنیک ساخت کم‌ارزش هستند، از آنجا که دولتی هستند و سفارشی ساخته‌ می‌شوند، اینگونه مورد احترام قرار می‌گیرند و از الطاف مسؤولین بهره‌مند می‌شوند. حالا نگاهی بکنید به آثار فاخر موسیقی. به آثار حسین علیزاده که در میان آهنگسازان جهان چهره‌ای شناخته شده است. به کیهان کلهر و به شهرام ناظری که بارها در مجامع موسیقیایی بین‌المللی مورد توجه بوده‌اند و با معتبرترین گروهها همکاری می‌کنند. آیا اثری از آنها و آثارشان در صدا و سیما دیده می‌شود؟

به اساتیدی چون حسین خواجه‌امیری (‌ایرج)، همایون خرم، رضا شفیعیان. آیا یادی از این اساتید به میان می‌آید؟

نمی‌خواهم بگویم سینما در شرایط خوبی قرار دارد. اما چهره‌های شاخص این عرصه در مقایسه با هنرمندان موسیقی بسیار بیشتر مورد توجه‌اند.

اینها همه به یک سو و تعرّض به حقوق مسلم هنرمندان این عرصه از دگر سو، تأسف تمام اهالی موسیقی را بر می‌انگیزد.

گاهی آثاری از اهالی موسیقی در رادیو یا تلویزیون پخش می‌شود بی‌آنکه نامی از خالق این آثار برده شود. بدون در نظر گرفتن حقوق آنها، آثارشان بر روی تصاویر نامربوط قرار داده ‌می‌شود و اهالی موسیقی را می‌رنجاند.

دلیل این همه مشکل چیست ؟ چرا موسیقی اینگونه مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد ؟ به یاد سخنان استاد شجریان می‌افتیم که از غرض‌ورزی‌ها نسبت به موسیقی می‌گفت. از اظهارنظرهای شخصی و ضد و نقیض در مورد موسیقی. اینکه موسیقی از ابتدا با فتواها و نظرات شخصی همراه بوده است.
قطعاً یکی از دلایل به‌وجود آمدن چنین مشکلی، رفتار عده‌ای از به اصطلاح موسیقی‌دانان گذشته‌ است.

استاد پورتراب همین چند روز پیش در مراسم چهره‌های ماندگار از مشکلاتی گفتند که عده‌ای از درون برای موسیقی ایرانی به وجود آورده‌اند. به آن‌هایی که مفهوم و سرشت واقعی هنر که همانا بزرگی و وقار است را هرگز در نیافته‌اند. استاد پورتراب گفته بودند:

«از گذشته موسیقی وسیله‌ای برای تطهیر اخلاق و از طرف دیگر نیز وسیله‌ای برای سوءاستفاده تعدادی آدم‌های بی‌فرهنگ، بی‌سواد و بدون اطلاعات بوده است»

برخورد همین عده‌ی بی‌سواد و بی‌فرهنگ بود که باعث شد واژه‌ی مطرب بدان‌معنا که می‌شناسیم به‌وجود آید و اکنون برای عده‌ای که دنبال بهانه هم می‌گردند دستاویزی شود که اینگونه برخورد کنند و موسیقی را در میان قید و بندها بی‌حرکت نگاه دارند و در مورد آن حکم صادر کنند.

اما بر همین مسؤولین است که که منصفانه به قضاوت بنشینند. امروزه اینان از ابتذال در سینمای ایران می‌گویند. در نظر من ابتذال به معنای فاخر نبودن و سطحی بودن در سینمای ایران وجود دارد. اما چه کسانی مسؤول آن هستند. همان‌هایی که با ایجاد بندها و با برخوردهای سلیقه‌ای راه اهالی فاخر این عرصه را بستند. راه بیضایی‌ها را. راه مهرجویی‌ها را. زمانی که اینها نتوانند با فراخ بال اندیشه‌‌های ارزشمند خود را مطرح کنند، خود به خود سینما به دست دیگرانی می‌افتد که فیلم را به هر مقصودی می‌سازند به جز ارتقای سطح دانش و آگاهی مردم.

اما اکنون در موسیقی هرگز چنین شرایطی وجود ندارد. هرگز نمی‌توان چنین تهمتی به جوّ حاضر در موسیقی ایرانی روا داشت. پس درست آن است که این مسؤولین هرچند خلاف میلشان باشد از آنجا که مسؤول ارتقای فرهنگ و هنر این سرزمین و مردم آن هستند، تفاوتی را میان آنچه در بازه‌ی زمانی کوتاهی از تاریخ توسط عده‌ای کم‌سواد و بی‌اخلاق به عنوان موسیقی ایرانی ارائه می‌‌شد و شرایط کنونی آن قائل شوند.

امروزه بسیاری بر این عقیده‌اند که تصنیف‌سازی ایران با مشکل مواجه شده. آثار ماندگاری خلق نمی‌شود. ضعف‌ها بر کسی پوشیده نیست. اما منصفانه که بیاندیشیم یک عامل بزرگ خارجی برای این مشکل وجود دارد که همانا بی‌اعتنایی مسؤولین به موسیقی است. زمانی که هیچ کدام از آثار جدید موسیقی ایرانی، جایگاهی برای پخش در صدا و سیما را ندارند، خود به خود یکی از راه‌های آشنایی مردم و به ویژه جوانان با این آثار بسته خواهد شد و آن هنگام ماندگاری این آثار امری دشوار خواهد بود.

چند سال پیش در برنامه‌ی « کاروان شعر و موسیقی» شاهد اجرای زنده‌ی علیرضا افتخاری با سنتور استاد رضا شفیعیان بودیم. (هر چند این برنامه هم با نمایش گل و درخت و دیوار به جای ساز همراه بود) اما در تمام این سالها آن سری برنامه، اولین و اخرین نوع از آن دست بود و هرگز شاهد پخش برنامه‌هایی چنین نبودیم.

شخصاً جوانان و دوستان بسیاری را می‌شناسم که نام سازهای ایرانی را نمی‌دانستند، اما به محض آنکه پیگیری کرده‌اند، علاقه‌مند شده‌اند. بسیاری از جوانان و نوجوانانی را می‌شناسم که عاشقانه آثار اساتید موسیقی ایرانی را دنبال می‌کنند و با تعجب اکثریتی که علاقه‌مند به موسیقی‌های متفرقه هستند مواجه می‌شوند. این بی اعتنایی‌ها را قرار بدهید در کنار تلاش مسؤولین برای مبارزه با رواج موسیقی‌های خارجی و متفرقه و گاهاً بی‌ارزش. آیا نمی‌توان با معرفی موسیقی ارزشمند ایرانی و ارائه مداوم آن و ایجاد راهکارهایی برای به وجود آوردن فضای فراخ‌تر برای فعالیت فعالان این عرصه، گزینه‌های گوناگون را در روبروی جوانان قرار داد؟ هرگز بر مبتذل بودن تمامی ‌انواع موسیقی خارجی و متفرقه عقیده ندارم اما سرسختانه معتقدم که موسیقی ایرانی حداقل برای ایرانیان فاخرترین و موثرترین موسیقی‌ها است، چرا که با گستردگی و تنوعی که دارد، عاملی برای بیان سخن‌ها، احساسات و اعتراض‌ها خواهد بود.