صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40

موضوع: !!? نقش اهل كوفه در شهادت امام حسين (عليه السلام) ؟!!

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile !!? نقش اهل كوفه در شهادت امام حسين (عليه السلام) ؟!!




    « نقش اهل كوفه در شهادت امام حسين (عليه السلام) »




    ــ كوفيان دعوت كننده امام حسين (ع) :


    گروهى از مردم كوفه با نوشتن نامه هايى يا با فرستادن نماينده، امام حسين عليه السلام را به كوفه دعوت كردند و بر اين امر اصرار ورزيدند.

    در اين بخش، به شناسايى و بررسى آن افراد مى پردازيم.

    اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا دعوت كنندگان، شيعيان حقيقى و راستين اهل بيت عليهم السلام بوده اند؟!

    اگر از شيعيان بوده اند عاقبت و سرانجام آن ها چه شده است؟




    وهّابيان و پيروانشان از اين پرسش استفاده كرده و مى گويند:

    « خود شيعيان حسين بن على (عليه السلام) را دعوت كردند و همان شيعيان او را كشتند و هم اكنون براى او عزادارى مى كنند (!) »



    اين سخن شبهه اى بيش نيست كه بايستى با تحقيق و بررسى پاسخ داده شود و مشخص شود كه چه كسانى امام حسين عليه السلام را به كوفه دعوت كردند؟

    البته مراد از دعوت كنندگان همان شخصيت ها، اشراف و افراد موجّه شهر كوفه هستند، نه افراد عادى قبيله ها.


    به راستى فراخوانان امام حسين عليه السلام به كوفه چه كسانى بوده اند؟



    اين پرسش را با نگاهى به اوضاع آن روز كوفه بررسى و پاسخ مى گوييم.







    وضعيت كوفه نابه سامان بود.

    نعمان بن بشير طبق دستورى كه داشت با مردم به مدارا رفتار مى كرد و فضايى امن براى همه ايجاد نموده بود،

    به گونه اى كه اصحاب حضرت مسلم عليه السلام رفته رفته مشخص و شناسايى شدند.

    در چنين شرايطى، يزيد با سرجون به مشورت پرداخت. او به يزيد گفت: اگر پدرت زنده شود و به تو دستورى دهد از آن اطاعت مى كنى؟

    يزيد گفت: آرى!

    در اين هنگام سرجون نامه اى از معاويه را بيرون آورد و به يزيد نشان داد كه معاويه حكم ولايت كوفه را به خط خود براى عبيداللّه بن زياد

    نوشته بود كه در وقت مناسب، سرجون آن را به يزيد بدهد. اين مطلب در مدارك و منابع فراوانى آمده است. (1)





    ــ يكى از شواهد ما بر اين ادّعا كه شهادت امام حسين عليه السلام بنا بر نقشه پيشين معاويه بوده، همين نامه سرجون و اتّفاقات بعد از آن است.

    يزيد پس از دريافت نامه پدر، ابلاغ حكم پدرش را به همراه نامه اى براى ابن زياد فرستاد.

    در آن نامه نوشت: يا مسلم را دست گير مى كنى و براى من مى فرستى و يا او را به قتل مى رسانى.



    ــ از سويى، نعمان والى سابق كوفه، محترمانه به طرف شام حركت كرد.

    وقتى به شام رسيد، يزيد او را به منصب رياست قوه قضائيه شام منصوب كرد و حال آن كه اگر نعمان در وظايف خود

    در كوفه سهل انگارى كرده بود، بايد او را سرزنش و بازخواست مى كرد، نه اين كه به او مقام ديگرى بدهند

    و بعد از مدتى به عنوان والى شهر حمص منصوب گردد.



    ذهبى در معرفى نعمان مى نويسد:

    او از ياران نزديك و همراهان معاويه بود و بعد از اين كه او را از ولايت كوفه عزل كردند، نزد يزيد محترم و از جايگاه خاصى برخوردار بود. (2)



    آيا از همه اين امور نمى توان حدس زد كه برخورد ملايم نعمان با حضرت مسلم (عليه السلام) و يارانش

    از روى نقشه و برنامه از قبل تعيين شده بود؟








    __________________________
    1 . ر.ك: جمل من انساب الاشراف: 2 / 335، تاريخ طبرى: 5 / 356، الفتوح: 5 / 60، العقد الفريد: 4 / 377، مقتل الحسين عليه السلام: 1 / 198، البداية والنهايه: 8 / 152، تاريخ ابن خلدون: 3 / 22، الاصابه: 1 / 332، تهذيب التهذيب: 2 / 349، الامامة والسياسه: 2 / 8 (در اين منبع نامى از سرجون به ميان نيامده است); الكامل فى التاريخ: 4 / 22، تهذيب الكمال: 6 / 423.
    2 . تاريخ الاسلام: حوادث 61 ـ 80 ، 261 ش 115.

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    ــ امان نامه عمرو بن سعيد والى مكّه


    زمانى كه سيّدالشهداء عليه السلام مى خواستند از مكه خارج شوند، عمرو بن سعيد به آن حضرت نامه اى نوشت

    و حضرتش را نصيحت نمود كه اگر خوف دارى و مى ترسى من به تو امان مى دهم و تو از اهل شقاق و جدايى

    و فتنه گرى نباش(!) 1




    اين امان نامه به درخواست محمّد بن حنفيّه ـ و يا عبداللّه بن جعفر ـ از جانب عمرو براى سيّدالشهداء عليه السلام نوشته شده بود.

    عجيب اين كه وقتى آن حضرت به اين نامه اعتنايى نكردند و به راهشان ادامه دادند، همين فرد با اين دل سوزى ظاهرى اش،

    در نامه اى به ابن زياد نوشت:

    حسين به عراق مى آيد و آن چه را بايد انجام دهى، انجام بده (!)




    __________________________

    1 . الطبقات الكبرى: 59، مختصر تاريخ مدينة دمشق: 7 / 141، البداية والنهايه: 8 / 163، تهذيب الكمال: 6 / 418.

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    ــ امام حسين و خبر دادن از شهادت خويش


    حضرت سيّدالشهداء (عليه السلام) همواره از شهادت خويش خبر مى دادند و هميشه اين معنا از سخنان آن حضرت فهميده مى شد كه


    « مرا به قتل مى رسانند ».




    آن جناب در مدينه دو بيت شعر خواندند كه به گونه واضح بيان گر شهادت ايشان بود

    و همواره خود را به يحيى بن زكريّا عليهما السلام تشبيه مى كردند و مى فرمودند:


    « إنّ من هوان الدنيا على اللّه أنّ رأس يحيى اُهدي إلى بغيٍّ من بغايا بني إسرائيل . » 1





    ___________________________

    1 . مناقب آل ابى طالب: 4 / 92.


  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    ــ تعبير خواب هاى امام حسين (ع)


    امام حسين عليه السلام در طول اين مسير خواب هايى تعريف مى كردند كه وقتى سؤال مى شد آن خواب چه بود، مى فرمود:


    ــ رأيت هاتفاً يقول: أنتم تسرعون والمنايا تسرع بكم إلى الجنّة...; 1

    هاتفى را ديدم كه مى گفت: شما به سرعت پيش مى رويد و مرگ به سرعت شما را به سوى بهشت مى برد... .





    ــ در خوابى ديگر حضرت فرمود:

    رأيت كلاباً تنهشني أشدّها عليّ كلب أبقع; 2

    در خواب سگانى را ديدم كه بر من حمله مى كردند... .


    اين خواب حضرت بر شمر بن ذى الجوشن تعبير شد و اين مطلب را حضرت به خود او نيز يادآور شدند.



    عدّه اى از امام حسين عليه السلام عذرخواهى كردند و از همراهى حضرت سر باز زدند. حضرت در پاسخ ايشان فرمودند:

    از اين جا دور شويد! چرا كه هر كس صداى غربت ما را بشنود، يا سياهى جمعيت ما را ببيند و به كمك ما نيايد،

    هر آينه خداوند او را با صورت به آتش جهنّم مى اندازد.
    3

    آن مرد عرب مى گويد: من به بيابان رفتم تا وقتى كه حسين عليه السلام از آن جا عبور مى كند، به او ملحق شوم.


    آيا با وجود اين، سيّدالشهداء عليه السلام از شهادت خودش بى خبر بوده است؟






    _____________________________

    1 . اللهوف: 30.
    2 . كامل الزيارات: 157.
    3 . رجال شيخ طوسى و رجال كشى... شرح حال عمرو بن قيس المشرقى.


  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    ــ امام حسين عليه السلام در بعضى از مكان ها به قلب شريف خويش اشاره كردند و فرمودند:


    « واللّه لا يدعوني حتّى يستخرجوا هذه العلقة ـ وأشار إلى قلبه الشريف ـ من جوفي... » 4

    به خدا سوگند! اينان مرا دعوت نخواهند كرد، مگر براى اين هدف كه قلبم را از بدنم خارج كنند... .



    ــ آن حضرت در زمان خروج از مكّه فرمودند:

    « واللّه لأن اُقتل خارجاً منها بشبر أحبّ إليّ من أن أُقتل داخلاً منها بشبر... » 5

    به خدا سوگند! همانا اگر من در خارج از مكّه گرچه به اندازه يك وجب باشد، كشته شوم
    براى من بهتر است از اين كه داخل مكه به شهادت برسم و اگر چه به قدر يك وجب باشد.





    ــ عبداللّه بن عبّاس در اين باره مى گويد:

    « ما هيچ شكّى نداشتيم و نزد اهل بيت معروف بود كه حسين بن على عليهما السلام در طف (كربلا) به شهادت مى رسد. » 6




    ــ در نقل ديگرى آمده است كه ابن عبّاس گويد:

    « تعداد و اسامى ياران و كسانى كه با سيّدالشهداء عليه السلام به شهادت رسيدند، پيش از شهادتشان مشخص بود. » 7




    ــ هنگامى كه امام حسين عليه السلام جناب مسلم عليه السلام را به كوفه فرستادند، به او فرمودند:

    « به زودى خداوند متعال آن چه را رضايت و محبّتش به آن تعلّق گرفته، عملى خواهد كرد و من اميدوارم خدا، من و تو را در درجه شهدا قرار دهد. » 8





    ــ راوى مى گويد:

    مرد عربى از قبيله بنى اسد در بيابان به انتظار امام حسين عليه السلام بود تا به ايشان ملحق شود.

    بعد از شهادت سيّدالشهداء عليه السلام جنازه او را در ميان شهدا پيدا كرديم. 9




    زنى به نام عمرة بنت عبدالرحمان به امام حسين عليه السلام در هنگام خروج از مكّه نامه اى چنين نوشت:

    ... همانا گواهى مى دهم كه عايشه به من گفت: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:

    «حسين را در سرزمينى به نام بابل (عراق) به شهادت مى رسانند».

    وقتى حضرت آن نامه را خواندند، فرمودند:

    « فلابدّ لي إذاً من مصرعي » ; 10

    بنابراين حتماً بايد به محلّ شهادتم بروم.




    البته اين اراده الهى است و وسايل و اسباب ظاهرى نيز بايد در كار باشد...

    وقتى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله دستور به يارى سيّدالشهداء عليه السلام دادند، جاى بسى تعجّب است كه فردى مثل ابن عبّاس

    ـ البته بيشتر از تعجّب نمى گويم ـ خودش مى گويد: شهدايى كه با امام شهيد مى شوند، معروف و معلوم هستند، پس چرا به امام اعتراض و از ايشان سؤال مى كند؟

    و حضرت در پاسخ او مى فرمايند:

    « إنّك شيخ قد كبرت » 11

    همانا سنّ تو بالا رفته است.

    كنايه از اين كه اختلال حواس پيدا كرده اى.

    و آن گاه كه آن حضرت به كربلا رسيدند، فرمودند:
    « اللهمّ إنّا عترة نبيّك محمّد صلى اللّه عليه وآله
    وقد أخرجنا وطردنا وأزعجنا عن حرم جدّنا وتعدّت بنو اُميّة علينا »
    12



    خدايا! همانا ما خانواده پيامبر تو محمّد صلى اللّه عليه وآله هستيم و اين در حالى است كه
    ما را بيرون نموده و مورد تعقيب قرار داده اند تا از حرم جدّ خود خارج شويم.




    همه اين موارد به روشنى گواهى مى دهند كه نوع برخوردها و رويارويى حكومت يزيد با سيّدالشهداء عليه السلام

    از حركت آن حضرت (ع) از مدينه به مكّه و از مكّه به عراق و اتّفاقاتى كه در بين راه افتاد، همه بنا بر برنامه از پيش تعيين شده بود.






    _______________________

    4 . الكامل فى التاريخ: 4 / 39، تاريخ مدينة دمشق: 14 / 216.
    5 . الكامل في التاريخ: 4 / 38، تاريخ طبرى (8 جلدى): 4 / 289.
    6 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 179.
    7 . مناقب آل ابى طالب: 4 / 53.
    8 . الفتوح: 5 / 366.
    9 . الطبقات الكبرى (شرح حال امام حسين عليه السلام) 6 / 421، تاريخ مدينة دمشق: 14 / 310.
    10 . تاريخ مدينة دمشق: 14 / 209.
    11 . (شرح حال امام حسين عليه السلام) ابن عساكر: 298، البداية والنهايه: 8 / 178.
    12 . بحار الأنوار: 44 / 383.


  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    ــ خبر دادن پيامبر خدا از شهادت امام حسين(ع)


    شيعى و سنّى شهادت امام حسين عليه السلام را به تواتر از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند.

    ــ احمد بن حنبل گويد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    « دخل عليَّ البيت ملك لم يدخل عليَّ قبلها فقال لي:
    إنّ ابنك هذا ـ يعني حسيناً ـ مقتول. وإنْ شئت أريتك من تربة الأرض الّتي يقتل بها »
    1

    « فرشته اى از فرشتگان بر من وارد شد كه تا كنون نزد من نيامده بود. او به من گفت:
    همانا فرزند تو ـ يعنى امام حسين عليه السلام ـ را مى كشند و اگر مى خواهى خاك محل شهادت او را به تو نشان دهم. »


    ــ حافظ هيثمى به صحّت سند اين حديث تصريح مى كند.


    ــ طبرانى نيز با سندى معتبر از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل مى كند كه ايشان فرمودند:

    « أخبرني جبريل: أنّ الحسين يقتل بأرض العراق، وهذه تربتها » 2

    « جبرئيل براى من خبر آورده كه حسين را در عراق مى كشند و اين هم تربت آن سرزمين است. »


    پس بنا به روايات متواترى كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نقل شده، آن حضرت، شهادت سيدالشهداء عليه السلام را

    به مردم يادآورى مى كردند، كه هر كس حسين عليه السلام را در اين وضعيّت يافت، بايد او را يارى كند.




    ــ انس بن حارث گويد كه از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:

    « إنّ ابني هذا ـ يعني الحسين ـ يقتل بأرض يقال لها: كربلاء، فمن شهد ذلك منكم فلينصره » 3

    همانا فرزندم حسين عليه السلام را در سرزمينى به نام كربلا مى كشند، هر كدام از شما كه او را مشاهده كند، بايستى ياريش نمايد.


    اين مطلب در كتاب خصائص الكبرى در بخش معجزات پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل شده كه

    آن حضرت خبر از واقعه اى دادند كه بعدها به همان صورت واقع شد.




    _____________________________

    1 . مجمع الزوائد: 9 / 187.
    2 . مجمع الكبير: 3 / 109 و 110، رقم 2821.
    3 . تاريخ مدينة دمشق، شرح حال امام حسين عليه السلام: 349. تاريخ الكبير بخارى: 2 / 30، البداية والنهايه: 8 / 199، اُسد الغابه: 1 / 146، الاصابه: 1 / 68، الخصائص الكبرى: 2 / 125، كنز العمّال: 13 / 111 و مصادر ديگر.


  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    ــ خبر دادن امير مؤمنان (ع) از شهادت امام حسين (ع)

    ــ هم چنين از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود:


    • « به راستى كه حسين را به شهادت مى رسانند و چه شهادتى!

      و همانا من خاك زمينى را كه او در آن جا به شهادت مى رسد، مى شناسم. آن جا منطقه اى است كه به دو نهر آب نزديك است. »
      1



    هيثمى در مجمع الزوائد به راست گويى راويان اين حديث اقرار دارد . 2





    ــ در روايت ديگر امير مؤمنان على عليه السلام در هنگام بازگشت از جنگ صفّين وقتى از كربلا عبور كردند، به امام حسين عليه السلام فرمودند:

    « صبراً يا أبا عبداللّه... » 3




    پس با توجه به اين پيش گويى ها چگونه افرادى خود را شيعى مى پندارند و منكر اين حقايق مى شوند و مى گويند كه مردم

    از شهادت آن حضرت(ع) خبرى نداشتند و يا پا را فراتر مى گذارند و مى گويند: خود سيّدالشهداء عليه السلام نيز نمى دانستند كه

    به شهادت مى رسند؟ به آن ها چه بايد گفت ؟ و حكم آن ها چيست؟ واقعه اى كه زنان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از آن خبر داشتند،

    بلكه زنان بيگانه از خانواده آن حضرت نيز در درون خانه ها از اين واقعه باخبر بودند!



    البتّه از فردى هم چون عبداللّه بن عمر جاى هيچ تعجّبى نيست; چرا كه او از روز نخست خودش را به حكومت فروخت و منش و روش او

    در تعامل با حكومت يزيد، منبع و منشأ فكرى و عقيدتى شد كه تا به امروز در بين اهل سنّت اين پديده فكرى كه « نبايد بر ضدّ حاكم قيام كرد»

    رواج دارد.

    او مى گفت: وقتى مردم بيعت كردند، ما هم بايد تابع رأى مردم باشيم(!) و اين عمل تبديل به انديشه اى شد كه هم اكنون پس از گذشت

    قرن ها، گروهى از عبداللّه بن عمر پيروى مى كنند و خروج سيّدالشهداء عليه السلام و شهادت آن حضرت را خروج و قيامى غير شرعى مى پندارند(!)



    اين فرد آسيب و زيان فراوان به اسلام رساند
    ; كسى كه حاضر نشد با امير مؤمنان على عليه السلام بيعت كند،

    بعد از مدّتى مبنا و فكر خود را تغيير داد و با گرفتن پول و سكوت، دينش را به راحتى به دنيا فروخت و

    با آن ظاهرفريبى و چهره اى مقدّس نما، به سيّدالشهداء عليه السلام مى گويد: تو مثل جدّت باش، جدّت دنبال دنيا نبود(!) 4







    آن چه بيان شد، مختصرى پيرامون تأثير شهادت سيّدالشهداء عليه السلام و همراهى خانواده آن حضرت

    و مسأله اسارت در حفظ اسلام و بقاى دين بود كه گذشت.
    چنان كه در برخى از مجالس و محافل مى گويند، وقايع اسلام وام دار شهادت سيّدالشهداء عليه السلام است،

    اين يك واقعيت است;

    چرا كه اثر اين حادثه به بقاى دين و پايان اين حادثه، به انقراض حكومت يزيد و يزيديان مى انجاميد.





    روشن است كه بنواميه نيامده بودند كه به اين زودى ها از ميان بروند; برنامه ها و نقشه هايى داشتند كه به اين راحتى و آسانى فرو پاشيدن

    حكومتشان ممكن نبود; چرا كه حكومت آنان به نام اسلام برقرار شده بود و واقعيت اين است كه دين به بركت سيّدالشهداء عليه السلام بقا يافت.


    پيش تر گفته شد كه وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام و اسارت اهل بيت ايشان به يزيد رسيد، در ابتدا خوش حال شد

    و ابن زياد را بسيار گرامى داشت و مقامش را بالاتر برد، ولى با گذشت ايّامى كوتاه، مردم شروع به لعن يزيد كردند.

    حتى به گفته جلال الدين سيوطى سربازان يزيد كه در لشكرها بودند، دهان به لعن يزيد گشودند.




    _________________________

    1 . المعجم الكبير: رقم 2824.
    2 . مجمع الزوائد: 9 / 190.
    3 . بحار الأنوار: 44 / 252، كمال الدين وتمام النعمه: 533.
    4 . شرح حال امام حسين عليه السلام از تاريخ ابن عساكر: 293.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    ــ نامه هاى ارسالى به سيّدالشهداء



    با توجه به آن چه بررسى شد، اكنون نقش كوفيان را در فراخوانى حضرت سيّدالشهداء عليه السلام بررسى مى نماييم.


    شيخ مفيد رحمة اللّه عليه در كتاب الارشاد اين گونه روايت مى كند:

    جلسه اى در منزل شخصيّتى به نام سليمان بن صُرد، در شهر كوفه برگزار شد. سليمان، شخصيت هايى از اهل كوفه را دعوت كرد.

    وى در سخنرانى خود براى آنان چنين گفت:

    إنّ معاوية قد هلك وإنّ حسيناً قد تقبّض على القوم ببيعته، وقد خرج إلى مكّة، وأنتم شيعته وشيعة أبيه

    فإن كنتم تعلمون أنّكم ناصروه ومجاهدوا عدوّه، فاعلموه وإن خفتم الفشل والوهن فلا تقرّوا الرجل في نفسه;


    معاويه به هلاكت رسيده است و حسين عليه السلام با يزيد بيعت ننموده و از مدينه به مكه حركت كرده است. اگر در خودتان توان يارى

    و نصرت او را مى بينيد و حقيقتاً او را كمك خواهيد كرد و مى توانيد با دشمن او جهاد كنيد، پس براى او نامه اى بنويسيد و اگر نمى توانيد

    و گمان مى كنيد از عهده اين كار برنمى آييد، او را دعوت نكنيد.





    سليمان با تمام شخصيّت ها اتمام حجّت كرد كه اگر توانِ جهاد و جنگ با دشمنان سيّدالشهداء عليه السلام را داريد، نامه بنويسيد

    و او را دعوت كنيد و در غير اين صورت اقدامى نكنيد.


    آنان در جواب گفتند: ما او را دعوت مى كنيم، با دشمن او مى جنگيم و جان خود را در راه او تقديم مى كنيم.

    سليمان گفت: پس نامه اى به حضرتش بنويسيد.

    در همان مجلس نامه اى بدين مضمون نوشتند:



    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

    للحسين بن علي عليهما السلام من سليمان بن صرد والمسيّب بن نَجَبة ورفاعة بن شدّاد وحبيب بن مظاهر

    وشيعته من المؤمنين والمسلمين من أهل الكوفة:

    سلامٌ عليك، فإنّا نحمد إليك اللّه الّذي لا إله إلاّ هو.

    أمّا بعدُ، فالحمد للّه الّذي قصمَ عدوَّكَ الجبّار العنيد، الّذي انتزى على هذه الاُمّة فابتزَّها أمرها،

    وغصبها فيئَها وتأمّر عليها بغير رضىً منها، ثمّ قتل خيارها واستبقى شرارها، وجعل مال اللّه دولةً بين

    (جبابرتها وأغنائها)، فبُعداً له كما بعدت ثمود. إنّه ليس علينا إمام، فأقبل لعلّ اللّه أن يجمعنا بك على الحق.

    والنّعمان بن بشير في قصر الإمارة، لسنا نُجمِّعُ معه في جمعة ولا نخرج معه إلى عيد،

    ولو قد بلغنا أنّك أقبلت إلينا أخرجناه حتّى نُلحقه بالشّام إن شاء اللّه;1




    به نام خداوند بخشنده مهربان

    نامه اى براى حسين بن على عليهما السلام از جانب سليمان بن صرد، مسيّب بن نَجَبه، رفاعة بن شدّاد و حبيب بن مظاهر... .

    خدا را سپاس كه معاويه مرد... .

    اى حسين! به نزد ما بيا و به سوى ما اقبال نما تا به واسطه شما، گِرد حق جمع شويم...

    نعمان بن بشير در كوفه و در قصر حكومتى از طرف حكومت به ولايت رسيده،

    ما به او در نماز اقتدا نمى كنيم و در نماز جمعه نيز شركت نمى كنيم... .








    اين خلاصه اى از نامه آنان بود. آنان اين نامه را به واسطه دو نفر به نام هاى عبداللّه بن مِسمَعْ همدانى و عبداللّه بن وال2 فرستادند.

    بنا بر تحقيقات انجام يافته، اين نامه فقط با امضاى چهار نفرى كه ذكر نموديم، در كتاب ها آمده است.





    به فاصله كوتاهى بعد از ارسال اين نامه، چند نفر نماينده را به طرف آن حضرت فرستادند:

    قيس بن مسهر صيداوى، عبدالرحمان بن عبداللّه ارحبى، عمارة بن عبداللّه سلولى.






    بعد از دو يا سه روز، نامه ديگرى نوشتند و به واسطه هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبداللّه حنفى به سوى آن حضرت فرستادند.






    در اين راستا گروهى شش نفرى به صورت جداگانه براى حضرت سيّدالشهداء عليه السلام نامه فرستادند كه عبارتند از:

    شبث بن ربعى،

    حجّار بن ابجر،

    يزيد بن حارث بن رويد،

    عزرة بن قيس،

    عمرو بن حجّاج زبيدى و

    محمّد بن عُمير تميمى.






    __________________________

    1 . الارشاد: 2 / 36.
    2 . شايان ذكر است كه اين اسامى قابل توجّه است; چرا كه در بررسى هاى آينده مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    پاسخ امام حسين (ع) به نامه شيعيان كوفه



    امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه شيعيان كوفه، نامه اى بدين عبارت نوشتند:
    بسم اللّه الرحمن الرحيم

    أمّا بعد، فإنّ هانئاً وسعيداً قدما عَليّ بكتبكم وأنا باعث إليكم أخي وابن عمّي وثقتي من أهل بيتي مسلم بن عقيل

    فإن كتب إليّ أنّه قد اجتمع رأيَ ملأكم وذوي الحجى والفضل منكم على مثل ما قدمت به رسلكم وقرأت في كتبكم فإنّي أقدم إليكم...;


    به نام خداوند بخشنده مهربان

    ... هانى و سعيد نامه هاى شما را آوردند و من هم متوجّه هدف شما شدم. آرى، من پسرعمو و برادر مورد اطمينان خودم را

    كه از اهل بيت من است، به نام مسلم بن عقيل به سوى شما مى فرستم تا اوضاع شما را براى من گزارش كند.

    پس اگر نماينده من اجتماع شما را ببيند و براى من گزارش كند، آن وقت من به سوى شما حركت مى كنم.
    1





    جالب توجّه اين كه با وجود رسيدن نامه ها و چندين بار آمد و رفت افرادى به خدمت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام،

    آن حضرت اطمينان نداشتند و به همين جهت، حضرت مسلم عليه السلام را فرستادند.


    حضرت سيدالشهداء سلام اللّه عليه از لحظه نخستين حركت به هر مناسبت و با هر كسى كه ايشان رو به رو مى شدند،

    دو مطلب را تذكر مى دادند و مى فرمودند:


    1 . من تكليف و وظيفه دارم كه اين راه را بايد بروم...;

    2 . من كشته خواهم شد... .


    اين دو مطلب به الفاظ گوناگون و در مراحل مختلف بيان شده است.




    اگر كسى بگويد كه حضرت نمى دانستند و از شهادت بى خبر بودند، چنين فردى يا جاهل است يا مغرض.

    با نگاه به سخنان امام حسين عليه السلام در كتاب هاى تاريخ الاسلام ذهبى، معجم الكبير طبرانى، الطبقات الكبرى ابن سعد،

    البداية والنهايه ابن كثير، الفتوح ابن اعثم، الكامل فى التاريخ ابن اثير، تاريخ طبرى و مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى،

    درخواهيم يافت كه آن حضرت همواره مى فرمودند:

    من علم به شهادت دارم و از طرفى تكليف و وظيفه من حركت به سمت عراق است.





    متن عبارت هايى كه امام حسين عليه السلام فرموده، چنين است.

    ــ در موردى فرمود:

    لأن اقتل بمكان كذا وكذا أحبُّ إليَّ أن تستحلّ بي يعني مكّة. 2



    ــ در مورد ديگرى فرمود:

    واللّه لأن أُقَتَل خارجاً منها بشبر أحَبُّ إليَّ من أن اقتل منها داخلاً منها بشبر وأيم اللّه، لو كنت في جحر هامة من هذه الهوام
    لاستخرجوني حتّى يقضوا في حاجتي واللّه ليعتدنّ عليّ كما اعتدت اليهود في السّبت .
    3



    ــ در سخن ديگرى فرمود:

    واللّه لا يَدَعُوني حتّى يستخرجوا هذه العَلَقَة من جَوفي.



    ــ در مورد ديگرى فرمود:

    إنّي رأيت رؤيا ورأيتُ فيها رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وأَمَرَني بأمر، أنا ماض له ولست بمخبر بها حتّى اُلاقي عَمَلي.



    ــ در تعبير ديگرى آمده است:

    اُلاقي ربّي. 4



    ــ در جاى ديگر مى فرمايند:

    لابدّ لي من مصرعي.
    من بايد به محل قتل خودم برسم.


    اين جمله در كتاب هاى معتبرى چون الطبقات الكبرى، سير اعلام النبلاء، مختصر تاريخ مدينة دمشق، البداية والنهايه ابن كثير و تاريخ حلب5 آمده است. 6



    ـــ در جايى ديگر مى فرمايند:

    مهما يقضي اللّه من أمر يكن.




    ــ در مورد ديگرى از امام حسين عليه السلام سؤال شد: چرا در خروج از مكّه عجله مى كنيد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

    « لو لم اُعجل لاُخذت » 7

    اگر عجله نكنم، مرا دست گير مى كنند و به قتل مى رسانند.





    ــ در جاى ديگرى فردى به گمان خيرخواهى به آن حضرت مى گويد: شما به كوفه نرويد، آنان كسانى هستند كه پدر شما را به قتل رساندند و با برادر شما چنان رفتارى كردند.

    حضرت در جواب فرمودند:

    إنّه ليس يخفى عَليّ ما قلت ورأيت، لكن اللّه لا يُغلب على أمره 8

    آن چه را تو مى گويى مى دانم، ولى امر پروردگار دگرگون نمى شود.


    اين سخن در الكامل فى التاريخ ابن اثير، البداية والنهايه و تاريخ طبرى آمده است.



    به راستى كدام شيعه اى است كه در اين سخنان خدشه وارد كند و حال آن كه كسانى از غير شيعيان و افرادى كه با ولايت اهل بيت عليهم السلام

    و معرفت ايشان سر و كار ندارند، در قرن هاى دوم و سوم، اين مطالب را نقل كرده اند.




    ــ در كتاب كامل الزيارات كه از جمله كتاب هاى شيعيان است، اين گونه آمده است كه امام حسين عليه السلام فرمود:

    « لأن اقتلَ بيني وبين الحرم باع، أحبُّ إليّ من أن اقتل وبيني وبينه شبرٌ، ولئن أقتل بالطّف أحبُّ إليّ من أن اقتل بالحرم . » 9





    آن حضرت پس از حركت از مكّه مكرمه نيز سخنانى در اين زمينه فرمودند كه فردى در بين راه با آن بزرگوار ملاقات كرد

    و مى خواست مانع حركت آن حضرت شود، ولى سيدالشهداء عليه السلام در پاسخ او چنين فرمودند:

    « لا يخفى عليّ شيءٌ ممّا ذكرت، ولكنّي صابر ومحتسبٌ إلى أن يقضى اللّه أمراً كان مفعولاً » 10

    آن چه تو ذكر كردى بر من مخفى نيست، ولى من شكيبايى مىورزم و... .








    _________________________________

    1 . تاريخ طبرى: 5 / 347، انساب الاشراف: 3 / 370، الاخبار الطوال: 231، الكامل فى التاريخ: 3 / 267، مروج الذهب: 3 / 64، سير اعلام النبلاء: 3 / 206،
    المنتظم: 5 / 325، الفتوح: 5 / 51، مقاتل الطالبيين: 63، تهذيب الكمال: 6 / 422، الاصابه: 1 / 332، تاريخ ابن خلدون: 3 / 22 و مدارك ديگر... .
    2 . تاريخ الاسلام (شرح حال امام حسين عليه السلام) محقق اين كتاب مى گويد: اين روايت را طبرانى به شماره 2782 ـ 2859 تخريج نموده است و رجال حديث آن صحيح است، الطبقات الكبرى: 60، البداية والنهايه: 8 / 161، الفتوح: 5 / 111، الكامل فى التاريخ: 3 / 275، تاريخ طبرى: 5 / 385، سير اعلام النبلاء: 3 / 196، تهذيب الكمال: 6 / 420، مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى: 1 / 216 و مدارك ديگر.
    3 . انظر الطبقات الكبرى: 6 / 428.
    4 . تاريخ الاسلام: 2 / 243، البداية والنهايه: 1 / 163، اُسد الغابه: 2 / 21، تهذيب الكمال: 6 / 418.
    5 . نگارنده در اين موضوع از كتاب تاريخ حلب بهره هايى برده ام، از جمله آن موارد اين كه، كسانى كه بدن مبارك حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را پامال اسب ها نمودند، ده نفر بودند و همگى اهل شام بودند و هيچ يك از اهل كوفه نبودند.
    6 . الطبقات الكبرى: 58، سير اعلام النبلاء: 3 / 199، مختصر تاريخ مدينة دمشق: 7 / 140، البداية والنهايه: 8 / 163، تاريخ حلب: 116 ـ 120.
    7 . تاريخ طبرى: 5 / 286، الارشاد: 2 / 68، بحار الأنوار: 44 / 365، البداية والنهايه: 8 / 166.
    8 . الكامل فى التاريخ: 3 / 278، البداية والنهايه: 8 / 169، تاريخ طبرى: 5 / 399.
    9 . كامل الزيارات: 151، حديث 182.
    10 . الفصول المهمّه: 189 (فصل فى ذكر مخرجه عليه السلام الى العراق

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    ــ نيرنگ نامه نگاران


    حضرت سيّدالشهداء عليه السلام جز از آن دو مطلبى كه هميشه بيان مى فرمودند، مطلب ديگرى را نيز بدين مضمون متذكّر مى شدند

    كه كسانى كه براى من نامه نوشتند، خودشان مرا به قتل خواهند رسانيد.



    ــ حضرتش در سخنى فرمودند:

    « ما كتب إليّ من كتب إلاّ مكيدةً لي وتقرّباً إلى ابن معاوية... » 1

    نامه اى براى من نوشته نشد مگر از روى حيله و نيرنگ زدن به من و نزديك شدن به فرزند معاويه... .




    ــ از آن حضرت سؤال كردند كه چرا اهل و عيال خود را همراه مى بريد؟

    ايشان در جواب فرمودند:

    « ما أرى إلاّ الخروج بالأهل والولد » 2

    من راهى جز خروج با اهل و فرزندانم در پيش راه خود نمى بينم.





    ــ حضرت سيّدالشهداء عليه السلام در جايى ديگر با تأكيد مى فرمايند:

    « أعلم علماً أنّ هناك مصرعي ومصارع أصحابي لا ينجو منهم إلاّ ولدي علي » 3
    من علم حتمى دارم كه همانا، آن جا محل شهادت من و اصحاب من است و از ما كسى جز فرزندم على باقى نمى ماند.




    آرى، به راستى امام حسين عليه السلام مى دانستند كه احدى جز امام سجّاد عليه السلام باقى نمى ماند.

    چرا با وجود اين علم، آن حضرت زن ها و فرزندان را به همراه خود بردند؟

    حضرتش در پاسخ اين سؤال فرموده اند:

    « إنّ اللّه قد شاء أن يراهنّ سبايا » 4

    خداوند مى خواهد آن ها را اسير ببيند.






    شاعر معروف، فرزدق در بين راه با آن حضرت ملاقات مى كند و بعد از سلام و عرض ارادت، به حضرتش مى گويد: وضع كوفه، وضع مناسبى نيست.

    امام حسين عليه السلام در پاسخ مى فرمايند:

    « صدقتَ، للّه الأمرُ يفعل ما يشاء وكلّ يوم ربّنا في شأن » 5

    راست گفتى، همه امور به دست خداوند است، آن چه مى خواهد انجام مى دهد و پروردگار ما هر روز اراده اى دارد.



    آرى، امام حسين عليه السلام مى دانستند و به همين جهت بود كه به فرزدق اين گونه فرمودند و به فردى ديگر آن گونه گفتند:

    « إنّي رأيت رؤيا ورأيت فيها رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وأمرني بأمر... . »






    امام حسين عليه السلام در بين راه نامه اى به واسطه «قيس بن مسهّر» براى اهل كوفه فرستادند.

    در همين هنگام، همه بخش هاى شهر كوفه و تمام مسيرهايى كه به آن شهر منتهى مى شد، تحت مراقبت شديد مأموران حكومتى بود

    و هيچ كس نمى توانست وارد شهر و يا از آن خارج شود، مگر اين كه شناسايى گردد.

    در چنين شرايطى قيس بن مسهّر توسّط حصين بن نمير ـ كه يكى از بزرگان شام و از ياوران قوى و طرفداران معاويه و يزيد است ـ

    دست گير شد، ولى به هنگام بازرسى تا خواستند نامه را از او بگيرند، قيس آن را پاره كرد.

    گفتند: چرا نامه را پاره كردى؟

    گفت: نمى خواهم از مفاد نامه مطّلع شويد و اين كه نامه براى چه كسى نوشته شده است... .

    او را به نزد ابن زياد فرستادند. ابن زياد به او دستور داد كه بايد بر فراز منبر و در حضور مردم اميرالمؤمنين و سيّدالشهداء را لعن كنى (!)

    او قبول مى كند! آن گاه بر فراز منبر مى رود و چنين مى گويد:

    اى مردم! همانا حسين بن على عليهما السلام فرزند فاطمه زهرا سلام اللّه عليها، بهترين مردم است و من فرستاده او هستم... .

    او در ادامه زياد و عبيداللّه زياد را لعن مى كند و بر اميرالمؤمنين عليه السلام درود مى فرستد.

    از همان جا او را به دارالاماره مى برند و از بام دارالاماره به پايين مى اندازند و به اين كيفيّت او را شهيد مى كنند. 6

    روشن است كه داستان قيس بن مسهّر از وقايع مسلّم حادثه عاشوراست.




    ____________________________

    1 . انساب الاشراف: 3 / 185.
    2 . الاخبار الطوال: 244.
    3 . دلائل الامامه: 74، بحار الأنوار: 44 / 364.
    4 . اثبات الوصيه: 126، اللهوف: 63، بحار الأنوار: 44 / 364.
    5 . الكامل فى التاريخ: 4 / 40.
    6 . الارشاد: 2 / 71.


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •