نوشته اصلی توسط !!* Soltan *!! کجائی تو ای گرمی جان من؟ که شد زندگی بی تو زندان من کجائی تو ای تک چراغ شبم؟ که دور از تو جان میرسد بر لبم لبم بوسه جوی لب نوش توست در آغوش من بوی آغوش توست بهر جا گُلی دیده بو کرده ام ز گلها تورا جستجو کرده ام شب آمد سیاهی جهان را گرفت غمِ ...
نوشته اصلی توسط !!* Soltan *!! لب جانبخش گشوده سخن از وحی سروده و پس آنگاه بفرمود و ندا داد: منم مهدی موعود منم حجت معبود که هر بود زِ جودم شده موجود و به یک لحظه ی قهرم همه ی کُنو مکان یکسره نابود منم مصلِحِ عالم منم منجی آدم منم وارث پیغمبر خاتم منم حیدر احمد و منم نجل محمد منم آن منتقم خون خدا وارث خون شهدا منم آن صاحب اِمامه ی پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا جگر پاک حسن جامه ی خونین حسین ...
نوشته اصلی توسط !!* Soltan *!! باز امشب بوی طوفان میدهم بوی دلتنگی باران میدهم حلقه اشکی تیغ بر جانم کشید باز آتش در نیستانم کشید آه ای غوغای پنهان در دلم کیستی ای زخم هجران در دلم کیستی ای رنگ بی رنگی من همنشین وقتِ دلتنگیِ من کیستی ای ناز جان افروخته انتظار دیدگان دوخته کیستی ای ناله های ناصبور کیستی ای راز دریاهای دور کیستی ای زخمها را التیام کیستی ای ذوالفقار در نیام کهنه شد درد فراقت ای دریغ کشتی ام از اشتیاقت ای دریغ آه ...