اصلی ترین راز موفقیت را بدانید !
در قلب هر پيشرفت و موفقيت دشواري از رسيدن به خط پايان در مسابقه ماراتن تا دستيابي به بالاترين رده شغلي تا رسيدن به تناسباندام و حفظ آن يك فرايند مغزي دخيل است كه به آن ميگويند؛ شهامت.
يك داستان واقعي
ميشا بردن 30 ساله، وقتي يك دختر دبيرستاني بود، شناگر خيلي سريعي نبود. هماهنگي دست و پايش هم موقع شناكردن خيليخوب نبود اما او هميشه دلش ميخواست يك شناگر حرفهاي شود. او بهدلايلي 2 سال تحصيل در دانشگاه را كنار گذاشت. در همين مدت از لحاظ فيزيكي نيز تناسباندام خود را از دست داده بود. در حال تمركز تحقيقات روي چيزي است كه قبلا به آن توجه زيادي نميشد. در حال حاضر مشخص شده كه توان ذهني تاثيري بسيار مهم روي موفقيت دارد.شهامت آن چيزي است كه باعث ميشود خانمي بعد از به دنيا آوردن 4 بچه بتواند كمربند مشكي تكواندو بگيرد يا اينكه آقايي 50 ساله با 40 كيلوگرم اضافه وزن بتواند بعد از 15 ماه وزن اضافي را كم كرده و 2ماه بعد در مسابقات همگاني دوي ماراتن از خط پايان عبور كند البته اين به معني نيست كه افراد باهوش لزوما ورزشكاران بهتر و مستعدتري هستند. اين افراد توانايي بهتري براي حركت در اين زمينه داشته و ميتوانند براي رسيدن به اهداف بلندمدت، انگيزه بيشتري داشته باشند.
باوم ميگويد: «ميشا بردن نمونه زنده اين است كه اتفاقات بزرگ زماني براي شما رخ ميدهد كه روياهاي بزرگ داشته باشيد و آنها را دنبال كنيد. آتشي درون ميشا روشن بود كه باعث ميشد او بهترين عملكرد را داشته باشد. او هر روز با همين شرايط زندگي ميكرد. به اين ميگويند شهامت. وقتي شرايط ناگواري پيش بيايد توانايي قهرماني از بين ميرود ولي شهامت خير.»
هوش كافي نيست
تا همين اواخر موفقيت برمبناي هوش بالا و استعداد ذاتي سنجيده ميشد. فرمول آن هم وجود دارد و از قرن 91 ميلادي به بعد ميتوان iq را سنجيد و به آن نمره داد. بر اين مبنا اينشتين و موتزارت 2 نابغه بيبديل هستند اما بودهاند افرادي كه با همين ضريب هوشي هرگز نتوانستند موفقيت خاصي بهدست آورند. تحقيقات پردامنه پروفسور دكتر لوييس ترمن روي كودكان با ضريب هوشي بالاتر از حد عادي و بعد بررسي آنها در سنين بزرگسالي نشان داد، تنها تفاوت بين موفقترين و ناكامترين آنها در دستيابي به موفقيت پشتكار و استقامت در رسيدن به هدف بوده است. همچنان تحقيقات علمي نشان ميدهد هوش به تنهايي براي رسيدن به موفقيت كافي نيست.
در سال 2002 دكتر آنجلا داكورث، استاد دانشگاه پنسيلوانيا و همكارانش با افراد موفق در زمينههاي گوناگون مصاحبه كرده و دريافتند همه آنها در يك ويژگي مشترك هستند: شهامت. تعريفش ميشود: «پشتكار پايدار و شور و شوق براي رسيدن به اهداف بلندمدت.» همين شهامت است كه باعث ميشود در يك كمپ تمريني وقتي همه روي زمين ولو شدهاند يك نفر با جديت كماكان شنا ميرود. دكتر داكورث ميگويد: «شهامت مستلزم كار جدي و مواجهه با چالشهاي گوناگون و حفظ اين روند بهرغم شكست، بدبياري و نرسيدن بهموقع به نتيجه است.» درحاليكه برخي از مردم وقتي با روزمرگي يا نااميدي مواجه ميشوند، تسليم ميشوند اما افراد با شهامت همچنان به حركت ادامه ميدهند.
در مقالهاي كه در سال 7002 در ژورنال شخصيت و روانشناسي اجتماعي به چاپ رسيد، داكورث يافتههاي خود در زمينه ارزيابي مقدار شهامت و استقامت افراد مختلف را ارائه كرد. او 931 دانشجوي دانشگاه پنسيلوانيا را براساس ميزان شهامت آنها ردهبندي كرد و متوجه شد افرادي كه در رده بالايي در اين فهرست قرار گرفتند درنهايت موفق شدند بورسهاي تحصيلي بهتر و موقعيت شغلي بالاتري بهدست آورند. در مطالعه ديگري همين نتيجه درباره دانشآموزان دبيرستاني بهدست آمد. نتيجه اينكه شهامت براي دستيابي به موفقيت مولفهاي ضروري است.
شهامت اكتسابي
درحاليكه تحقيق در زمينه تاثير شهامت در موفقيت هنوز ابتداي راه است، ميتوان با قاطعيت گفت شهامت در موفقيت ما در تمام جنبههاي زندگي اثرگذار است. مثلا در تحقيق ديگري دكتر داكورث متوجه شد، افرادي كه ازدواج ميكنند، نسبت به افرادي كه ازدواج نميكنند شهامت بيشتري دارند و احتمال موفقيت آنها در زندگي بيشتر است. داستان اين است كه ازدواج برخلاف مثلا شركت در مسابقه دو ماراتن، جنبههاي بسيار زيادتري دارد و مقابله با تلخكامي و فراز و نشيب آن اراده و شهامت بالايي را ميطلبد. برخي از ما شهامت و پايمردي را به ارث بردهايم اما ديگران بايد آن را در خود ايجاد كنند. دكتر داكورث ميگويد: «بهنظر ميرسد شهامت در برخي از افراد ذاتي و نهادينه است اما خوشبختانه ميتوان آن را هم ايجاد كرد.» بنابراين اگر شما ذاتا آدم تنبلي هستيد، براي اينكه آدم باشهامت و فعالي باشيد هنوز دير نشده است.دكتر دين كيث، استاد روانشناسي دانشگاه كاليفرنيا ميگويد: « ابتدا بايد يك هدف بلندمدت براي خودتان تعريف كنيد كه ميدانيد براي رسيدن به آن حاضر هستيد سخت كار كنيد حتي اگر به قيمت جنگيدن براي غلبه بر موانع باشد. هدفتان بايد خاص باشد. مثلا اينكه من ميخواهم امسال يك كتاب بنويسم نه اينكه هدفم صرفا نوشتن باشد. بعد معلوم كنيد كه دقيقا چطور ميخواهيد به اين هدف برسيد. رسيدن به هدف بهواسطه تمرين و تلاش بهدست ميآيد.»