-
کاربر سایت
3.تاريخ
الف - وجه تسميه شام
شام را بدين جهت شام گويند كه طرف شمال قبله قرار گرفته ، و شام شمال را گويند. چنانچه يمن را بدين جهت يمن گفته اند كه طرف يمين قبله دوم قرار گرفته است .
وجه تسميه ديگر آنكه ، بر اين سرزمين سام بن نوح حكومت داشته ، بناى آن شهر را او نهاده ، و در نتيجه به اسم او شهرت يافته است . و در لغت سريانى سين و لغت عبرانى و عرب شين خوانده شده است .
برخى گفته اند از شامه به معنى نقط است كه مسمى به شام شد، زيرا زمين آنجا منطقه اى سبز و سياه و سفيد خال خال است كه سام بن ارم بن سام بن نوح ساخت و او پنج پسر داشت كه هر يك منطقه اى ساخته و آن شهرها به نان آنها شهرت يافت :
1.فلسطين ؛ 2.حمص ، 3.اردن ، 4.ايليا، كه بيت المقدس است ، 5. دمشق .
ب - اولاد سام ، و ايالات شام
1.فلسطين : سرزمين جرجيس عليه السلام بود و بعد عيسى عليه السلام به اهل همان ناحيه مبعوث شد.
قبر جرجيس در موصل يا رقه يا خوى فلسطين است كه هفتاد پيغمبر درآنجا مدفون مى باشند.
اين پنج منطقه ارض مقدّس است كه دعاى سمات بر محور آن دور مى زند و امروز مورد توجّه يهود و نصارى و مسلمانان قرار دارد. زيرا قبلة اول مسلمين بوده و مشهد رجال بزرگ جهان است . قبور انبياى سلف در اين منطقه و آثار تاريخى شهرهاى مهم عمالقه ، عاد، ثمود، رس ، اهل البيت و غيره در بعلبك و تل سليمان و... در آن موجود مى باشد كه مهمتر از همه آنها بيت المقدّس و بيت اللحم و خليل الرحمن است كه آثار زنده شش هزار سال پيش و زيارتگاه عموم پيروان اديان الهى (يهود و نصارى و مسلمين ) محسوب مى شود.
در سال 1370 ه- .ق مطابق 1330 ه-. ش ، كه سياست استعمار براى به دست آوردن آراى بيشترى در سازمان ملل به منطوق فَرِّقْ تَسُدْ (تفرقه بينداز و حكومت كن !) كه شيوه غربيان است فلسطين را دو قسمت نمود. قسمت شمالى را به يهود دادند، و قسمت جنوبى را كه قسمت اعظم فلسطين است به عرب كه اردن هاشمى امروز را تشكيل مى دهد و شهر عمان پايتخت آن از زيباترين شهرهاى احداثى امروزى است . در اين منطقه آثار تاريخى بيش از فلسطين يهود است زيرا در آنجا فقط اورشليم معبد اختصاصى يهود است ولى در اين منطقه ، بيت المقدّس كه مورد توجّه هر سه مذهب زنده جهان است و نيز بيت اللحم و خليل الرحمن و آثار تاريخى ديگر قرار دارد.
4.حمْص : اين شهر با عظمت تاريخى را حمص بن سام بنا نمود و آن بين دمشق و حلب است . شهر مزبور يك مكان مقدّس دارد كه اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آنجا را زيارت نمود و فرمود بسيارى از صلحا در آنجا مدفون هستند. اين مكان مزار عمومى آن شهر است و برخى قبر قنبر غلام على عليه السلام را آنجا مى دانند ولى اصح آن است كه قبر قنبر غلام در بغداد است . (23) حمص به نقل البلدان شهر مشهورى است در طرف قبلى دمشق و حلب و به نام حمص بن سام بن نوح است . قبر خالدبن وليد و پسرش عبدالرحمن و عاص بن عثم در آنجاست و نزديك آنجا قصر خالدبن وليد است و قبور بسيارى از صحابه آنجا مى باشد.
اين حمص غير از حمص واقع در اشبيليه و نيز مصر و خلخال است .
در سفرنامه ناصرخسرو آمده است كه : از شام تا حمص پنجاه فرسخ است .
3.اردن : اردن نام پسر سام بن نوح بود و طايف يكى از قطعات اردن است كه به لطافت آب و هوا معروف و داراى مناظر زيبا مى باشد.
حضرت ابراهيم خليل اول در اردن مى زيسته و پس از وحى الهى به شهرى كه امروز به آن شهر الخليل گويند رفته و در آنجا مسكن گرفته است .
قريه ناصره مسكن حضرت عيسى عليه السلام بود و كلمه نصارى از ناصره دمشق شده كه مسكن پيشواى آنها بوده است . حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليه السلام ، در اين سرزمين ناصره غذا خوردند و در قرآن مجيد از آن با عنوان قريه نام ياد شده است ، آنجا كه مى فرمايد:
(فَانْطَلَقا حَتّى اءتيا اءهل قرية اسْتَطْعَما اءَهْلَها فَاءَبَوْا اءَنْ يضيفوهما فَوَجَدا فيها جِدارا يُريدُ اءَنْ ينقض فاءقامه قالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اءَجْرا) (24)
يعنى : پس رفتند تا وقتى كه آمدند نزديك اهل دهى (انطاكيه ) طلب طعام كردند از اهل آن ده ابا كردند اهل ده از اينكه مهمان كنند موسى و خضر عليهم السلام را؛ ناچار رو به راه نهادند و يافتند در نواحى ده ديوارى را كه مى خواست بيفتد، خضر آن ديوار را ساخت و با سنگ و گل محكم نمود آن را و رفت . موسى گفت : اگر مى خواستى مزدى مى گرفتى بر تعمير آن ديوار چرا مزد نگرفتى ؟ در سوره كهف از ملاقات و همراهى موسى عليه السلام با خضر نبى عليه السلام سخن مى گويد كه با هم مى رفتند تا بدين قريه رسيدند و از مردم آن طعام و غذا خواستند.
ولى آنها به اين دو بزرگوار چيزى نفروختند ومهمان نوازى نكردند. مع ذلك هنگامى كه مى خواستند از شهر بيرون روند چشمشان به ديوارى افتاد كه كج شده بود. خضر شروع به تعمير ديوار نمود تا خراب نشود و موسى عليه السلام به وى گفت اين مردم از فروختن غذا به شما امتناع كردند، آنوقت شما ديوار خرابه آنها را راست مى كنى ؟! خضر عليه السلام گفت اين ديوار متعلّق به دو پسر يتيم است و زير آن گنجى است كه اگر خراب شود مى برند؛ خواستم باقى بماند تا آن دو كودك بالغ شوند و استيفاى حق خود نمايند.
در اردن قبور بسيارى است . از جمله قبر لقمان حكيم ، كه در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد، در شهر طبريه واقع است كه معروف به حيره طبريه است .
قبور حجر بن عدى ، اويس قرن و بلال حبشى در اين منطقه بين اردن و شام است
-
-
کاربر سایت
. دمشق : دمشق كه امروز به آن سوريه مى گويند و مركز آن شام است ، به گفته برخى از مورخين به دست پسر سام بن نوح ساخته شده است . در عين حال برخى نيز بناى اين شهر را به غلام ابراهيم خليل عليه السلام و بعضى ديگر به غلام نمرود بن كنعان نسبت مى دهند. در هر حال دمشق داراى صفاى هوا و لطافت آب
و ميوه هاى فراوان مخصوصا موز و مركبات و زيتون است . با اين وجود، مردم آن سرزمين در جريان كربلا و اسارت آل الله عليهم السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان مكرّم او جفا كردند. شاعر مى گويد:
ز قرآن شده مستفاد اين كلام
مقدّس زمينى بود ارض شام
ولى مردمش را نبىّ و دود
به سرّ و علن بس مذمّت نمود
همانا كه ايشان به عصر يزيد
نمودند اهانت به شاه شهيد
خصوص آن زمان كآل خير الانام
رسيدند دلخون به شام ظلام
همان مردم از خدا بى خبر
ببستند آذين به بام و به در
دف و چنگ در كوى بنواختند
به عيش و طرب جمله پرداختند
طرب را شد اهل طرب مشترى
ولى تنگدل زهره با مشترى
عطارد فكند از كف خود قلم
بناليد ناهيد و شد در الم
اين بيان مورخين ، معطوف به خبر معروفى است كه مدلول آن چنين است :
چون سيدالشهدا عليه السلام روحى فداه شهيد شد همه ممكنات كه در حيطه ولايت مطلقه او بودند متغير شدند و حال طبيعى خود را از دست دادند - و اين حالت تاءثر و گريه بر شهادت فرمانرواى كل عالم وجود بود - مگر سه شهر كه كوفه و بصره و شام بوده است . (25)
اخبار ديگرى هم مؤ يّد اين حقيقت است . چنانچه در مقاتل معتبر نقل شده روز عاشورا هر سنگى را برمى داشتند مثل اين بود كه زير آن خون تازه بوده است . محتشم كاشانى در تركيب بند مشهور خود مى گويد:
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است ؟!
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟!
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است ؟!
اين صبح تيره باز دميد از كجا، كزو
كار جهان و خلق جهان جمله درهم است ؟!
گويا طلوع مى كند از مغرب آفتاب
كآشوب در تمامى ذرّات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام كه نامش محرّم است
در بارگاه مقدس كه جاى ملال نيست
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه مى كنند
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشيد آسمان و زمين ، نور مشرقين
پرورده كنار رسول خدا : حسين عليه السلام
در آن عصر كوفه و بصره زير فرمان حكومت ابن زياد، فرمانده جنگ و قاتل اصلى امام حسين عليه السلام ، بود و شام هم مركز خلافت يزيد مستِ مخمور بى اراده و بى دين شمرده مى شد. لذا اين شهر يعنى اين سه اجتماع به صورت ظاهر تاءثر نداشتند، بلكه شادمان شدند، كه روز عاشورا يَومٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بنواُميّه است
-
-
کاربر سایت
ج - شام در عهد باستان
سوريه (شام ) از لحاظ تاريخى تا قبل از قرون جديد شامل كشورهاى كنونى سوريه ، لبنان و قسمتهايى از اردن و فلسطين مى شد، و تقسيمات كنونى ، حاصل سياست تفرقه افكن انگليس و فرانسه در جنگ اول جهانى است .
در سال 63 ميلادى امپراتورى روم بر سوريه دست يافت و از آن تاريخ سوريه تحت تسلّط روميان قرار گرفت ، تا آنكه در سال 395 ميلادى پس از تجزيه دولت روم به دو بخش روم شرقى و غربى ، سوريه جزو قلمرو امپراتورى روم شرقى
(بيزانس )گرديد. ولى بتدريج استيلاى بيزانس بر سوريه ضعيف شد، تا در قرن هفتم به دست قواى اسلام افتاد. (27)
د - شام در تاريخ اسلام
1.سفر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شام
سرزمين شام ، براى مسلمانان سرزمين خاطره ها است . اين سرزمين پيوندى خاص با تاريخ اسلام دارد كه ريشه هاى آن به سالهاى پيش از فتح دمشق باز مى گردد؛ به سالهاى نوجوانى و جوانى بنيانگذار اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و اله و سلم ، كه همراه عموى خود سفرى به اين سرزمين كرد.
در آن سالها حضرت محمّد صلى الله عليه و آله جدّ خويش ، عبدالمطلب عليه السلام را از دست داده بود و تحت سرپرستى عموى خود ابوطالب عليه السلام به سر مى برد. بازرگانان قريش طبق معمول ، هر سال يك بار به شام سفر مى كردند. آن سال ابوطالب نيز با آنان آهنگ سفر كرد و تصميم گرفت كه برادرزاده خود را در مكّه باقى گذارده و كسى را بر حفاظت او بگمارد. ولى هنگام حركت برنامه او دگرگون شد و تصميم گرفت برادرزادة خود را نيز كه در آن روز بيش از دوازده بهار از سن او نگذشته بود همراه خود به شام ببرد. هنوز كاروان به مقصد نرسيده بود كه در نقطه اى به نام (بُصرى ) حادثه اى پيش آمد و ابوطالب عليه السلام برنامه مسافرت را نيمه كاره رها كرد و به مكّه بازگشت . علّت قطع برنامه سفر اين بود كه در سرزمين بُصرى راهبى به نام بُحَيْرى زندگى مى كرد و به عللى از كاروان قريش براى اطعام در صومعه خود دعوت كرد. زمانى كه قريش از صرف غذا فارغ شدند رو به آنان كرد و گفت : اين كودك (حضرت محمّد) متعلّق به كيست ؟ همگى گفتند: او برادرزاده ابوطالب عليه السلام است . وى رو به ابوطالب كرد و گفت : كودك شما آينده درخشانى دارد، او همان پيامبر موعود تورات و انجيل است و تمام خصوصيّاتى كه براى پيامبر پس از مسيح در كتابهاى دينى خود خوانده ام بر اين كودك منطبق است . او داراى آيينى جاودانى است . او را از چشم دشمن پنهان ساز! اگر ملّت يهود او را ببينند و بشناسند نقشه قتل او را مى ريزند. چه بهتر كه شما از اين نقطه به مكّه برگرديد. از اين جهت ابوطالب برنامه سفر خود را قطع كرد و بسرعت به مكّه بازگشت . ولى برخى از تاريخ نگاران يادآور مى شوند كه هدف نهايى كاروان قريش همان نقطه بود كه با راهب ملاقات كردند و ابوطالب عليه السلام كارهاى بازرگانى خود را بسرعت به پايان رسانيد و همراه برادرزاده خود به مكّه بازگشت و از آن پس هرگز به سفر نرفت و حفاظت و سرپرستى برادرزاده را بر همه چيز مقدّم داشت
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن