صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33

موضوع: عاشقانه (شعر)

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    شعله ی آتش عشقم منگر بر رخ زردم
    همه اشکم همه آهم همه سوزم همه دردم
    چون سبویی که شکسته ست و رخ چشمه نبیند
    کو امیدی که دگرباره همآغوش تو گردم؟
    لاله ی صبح بهارم که درین دامن صحرا
    آتش داغ گلی شعله کشد از دم سردم
    کس ندانست که چون زخم جگر سوز نهانی
    سوختم سوختم از حسرت و لب باز نکردم
    جلوه ی صبح جوانی به همه عمر ندیدم
    با خزان زاده ام آری گل زردم گل زردم شفیعی کدکنی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    و عشق را
    کنار تیرک راه بند
    تازیانه می زنند
    عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
    روزگار غریبی است نازنین...
    آنکه بر در می کوبد شباهنگام
    به کشتن چراغ آمده است
    نور را در پستوی خانه نهان باید کرد... شاملو
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
    حال من از اقبال تو فرخنده شود

    وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

    خاطر به زار غم پراگنده شود رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
    بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
    این غم، که مراست کوه قافست، نه غم

    این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    از کعبه کلیسیا نشینم کردی

    آخر در کفر بی‌قرینم کردی

    بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست

    ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی! رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    با آن که دلم از غم هجرت خونست

    شادی به غم توام ز غم افزونست
    اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب

    هجرانش چنینست، وصالش چونست؟ رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    جایی که گذرگاه دل محزونست آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
    لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند

    مجنون داند که حال مجنون چونست؟ رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

    هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد
    با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

    روزی که ترا نبینم آن روز مباد رودکی
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  9. #29
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
    شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
    اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
    كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
    كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
    ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
    مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
    چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
    چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
    چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم
    بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
    ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم
    نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
    ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
    جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
    چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
    به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
    گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
    وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
    ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟ مهر داد اوستا
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  10. #30
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
    خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
    راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
    دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو
    گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
    بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
    ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
    گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
    غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
    ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
    بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
    آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
    من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
    دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو مهرداد اوستا
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •