صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33

موضوع: عاشقانه (شعر)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    Eh عاشقانه (شعر)

    شعرهایی از ماری فرانسیس ترز مارتن
    ____________________
    اگر همه ی گناهان را مرتکب شده بودم
    باز هم آن اعتقاد را حفظ میکردم
    زیرا که میدانم انبوه گناهان
    قطره آبی است به اخگری سوزان
    بله من احتیاج به قلبی دارم شعله ور از عشق
    که بی هیچ انتظار تکیه گاه من باشد
    که هیچ چیز مرا دوست بدارد حتی ضعف های مرا
    و ترکم نکند ،نه در شب و نه در روز
    __
    ***
    ای عشقی که به شعله ام میکشی
    به جان من رسوخ کن
    بیا تو را میطلبم
    بیا و مرا بسوزان
    حرارت تو مرا میفشارد
    آی اتش الهی
    بی وقفه میخواهم در تو محو شوم
    ____

    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  sibzip.jpg
مشاهده: 52
حجم:  37.5 کیلوبایت  
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    انتظار
    ___
    امروز خودم را آراسته ام
    گفتی که ظهر می آیی
    و من یادم رفت بپرسم
    به افق تو یا من؟
    و تو یادت رفت بگویی
    فردا یا روز دیگری؟
    چه فرقی میکند؟
    خودم را آراسته ام
    عطر زده و منتظر
    با لباسی که خودت تنم کردی
    (عباس معروفی)
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    روح سر در گم من
    بوی جنگل دارد
    و نگاه تو در آن
    آتش می کارد
    چشم تو پتجره مرموزی ست
    کاش میدانستم
    چه کسی در تو اقامت دارد
    کاش آتشی بودی و میسوزاندی
    علف هرزه تردیدم را
    چشمه ای بودی و می رویاندی
    دانه ی خفته ی امیدم را
    (عباس صفاری)

    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    عجب شکسته دل و زار و ناتوان شدم
    چنان که هجر تو میخواست،آن چنان شدم
    به گفتگوی تو افسانه گشته ام همه جا
    به جستجوی تو آواره جهان شده ام
    خدای را دگر ای یار سوی من رهگذر
    که من به کوی کسی خاک آستان شده ام
    دلم ز شادی عالم گرفته است ولی
    غمی که از تو رسیده است شادمان شده ام
    از آن شده است هلالی ، دلم شکاف شکاف
    که ناوک غم و اندوه را نشان شده ام
    (هلالی جغتای)

    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  9eba34671b3e.jpg
مشاهده: 38
حجم:  19.3 کیلوبایت  
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    کاش بودی تادلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود

    کاش بودی تا برای قلب من زندگی اینگونه بی معنا نبود

    کاش بودی تا لبان سرد من قصه گوی غصه ی فردا نبود

    کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبر از موج و از دریا نبود

    کاش بودی تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مینا نبود

    کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پرسوز و پرمعنا نبود

    کاش بودی تا فقط باور کنی بعد تو این زندگی زیبا نبود

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    هوشنگ ابتهاج

    حاصلی از عشق تو جز حرمان نیست
    آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست
    این همه رنج کشیدیم و نمیدانستیم
    که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
    آن چنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
    انتظار مددی از کرم باران نیست
    به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
    آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست
    این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی از اوست

    گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

    رنج دیرینه انسان به مداوا نرسید
    علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
    تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
    هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست
    سایه صد عمر در این قصه بسر رفت و هنوز


    ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست.
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    حمید مصدق

    من به خود میگویم
    چه کسی باور کرد

    جنگل جان مرا
    آتش
    عشق تو

    خاکستر کرد؟
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    هوشنگ ابتهاج
    (جدایی)

    چو نی می نالم از داغ جدایی
    دریغا ای نسیم آشنایی
    چنان گشتم غبار آلود غربت
    که نشناسم که خود بودم کجایی

    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  p09.jpg
مشاهده: 47
حجم:  17.8 کیلوبایت  
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    قهوه ی چشمان تو حل میشود در فال ها

    عطر تو گم میشود در ازدحام سالها

    قاب لبخند تو را دیوار هم باور نداشت
    جای چشمان تو ر
    ا پر کرده این تمثال ها

    لحظه ها مجذوب این آرامش طوفانی است
    باز هم مسح
    ور زیباییت خط و خال ها
    آیه آ
    یه در نگاهت زندگی تفسیر شد
    عشق اما بی حضورت ،حجمی از اشکال ها
    من تمام آ
    سمان را در هوایت پر زدم
    جاده پو
    شیده است حالا از سپید بال ها
    ق
    اصدک ها بی نگاهت راه را گم کرده اند
    ر
    نگ میبازد در این شعر ، حس و حال ها
    خاطرات کهنه را من در خیالم گشته ام
    م
    ی درخشد نام تو حتی پس از این سالها....
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    ای عاشقان ، ای عاشقان ، من از کجا، عشق از کجا
    ای بیدلان ، ای بیدلان، من از کجا ،عشق از کجا
    گشتم خریدار غمت،حیران به بازار غمت
    جان داده در کار غمت ، من از کجا ، عشق از کجا
    ای مطربان ؛ ای مطربان ، بر دف زنید احوال من

    من بیدلم ، من بیدلم، من از کجا ، عشق از کجا
    عشق آمده است از آسمان ،تا خود بسوزد بی گمان


    عشق است بلای ناگهان ، من از کجا ، عشق از کجا

    ><مولانا><

    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •