صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: پيامدهاى اجتماعى نهضت حسينى (ع)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    Smile پيامدهاى اجتماعى نهضت حسينى (ع)


    « بسم الله الرَّحمن الرَّحیم »


    پيامدهاى اجتماعى نهضت حسينى (ع)


    بى ترديد هر حركت و جنبشى كه با هدف سازمان نوين و نظام جديد و اصلاحات معنوى و يا هر هدف ديگرى برپا شود، به دنبال خود تأثير و پيامدهاى مستقيم و


    غيرمستقيم بر افكار عمومى و اوضاع و شرايط اجتماعى مى گذارد. در اين ميان، تفاوتى ميان آن قيامى كه با هدف حمايت از حق و اصلاح امور و ايجاد عدالت و


    رسيدن به فضايل انسانى صورت مى گيرد و آن نهضتى كه در پى رسيدن به اغراض شخصى و گروهى است، وجود ندارد. اما آن دسته از قيام هايى كه در راه فضايل


    انسانى قرار گرفته اند، محدود به زمان خاصى نبوده و پايدارترند و اساساً شكست در آن ها معنا ندارد، بلكه همواره در خاطره ها زنده مانده و مى مانند، هرچند در


    ظاهر سركوب شده و قيام كنندگان از ميان رفته باشند.



    قيام خونين سيدالشهدا(ع)، قيامى است كه در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجرى سركوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حكّام آن روز جشن پيروزى برپا


    نموده و رقص شادى نمودند، اما طولى نكشيد كه شعاع وجودى اين نهضت خونين عالم را در نورديد و از فرداى عاشورا، صداى عاشوراييان در كوى و برزن ها پيچيد و


    عَلَم پيروزى برافراشت و كاخ بيدادگرى را لرزاند. امروز راز اين حقيقت را بايد در ماهيت اين نهضت جستجو كرد و آن چيزى جز اصلاح امور و احياى فضايل انسانى و كرامت


    بشرى و معامله با وجود رحمانى نبود. چنانكه قائد اعظم اين نهضت با صداى رسا فرمود:


    «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى و شيعة ابى على بن ابيطالب.»


    و اصلاح جامعه از كژى ها و انحرافات، خواسته باطنى هر انسان آزاده اى است و به همين دليل است كه از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان


    حقيقت و جويندگان طريقت بوده و هست و هر روز رازى از آن واقعه پررمز و راز براى پويندگان راه كمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه سار معرفت الهى همواره


    مى جوشد و تشنگان فضايل انسانى را سيراب مى كند.


  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض




    1. خودآگاهى مسلمانان


    تاريخ گواهى مى دهد كه پيامبر گرامى اسلام(ص)، با هدايت الهى و حمايت علوى توانسته بود امتى تربيت كند كه به جاى دل دادن به شمشير و ديده به


    قبرها دوختن
    «حتى زرتم المقابر» (تكاثر:2) و لب به كاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسى ساييده و چونان ملائك لب به ذكر تسبيح گشوده و شب را

    به قيام و قعود گذرانده و روز را در كنار رحمت الهى و به ياد خدا سر كنند.


    اما پس از رحلت جانگداز نگين خلقت، جمعى در سقيفه گرد آمده و سكّان هدايت جامعه نبوى را به ناحق در دست گرفته و با كنار گذاشتن نگار رحمت و جان


    احمد، كاروان امت را از ره كرامت بازداشته و در مسير جهالت قرارداده و ره حاكميت اموى را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاك ـ


    زاده سفيان فرود آمد و آن زاده كينه چنان وضعيتى را در جامعه اسلامى پديد آورد كه حق پرستان و ره پويان طريقت محمدى در اقليت مطلق قرار گرفته و


    انسجام و وحدت جاى خود را به از هم گسيختگى و پراكندگى داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسين بن على(ع)، را به چند دسته تقسيم مى كنند:


    1 - دسته اول،
    كه قسمت عمده مردم را تشكيل مى دادند، كسانى بودند كه در مقابل فساد معاويه سكوت اختيار كرده و به پستى و خوارى تن داده بودند.

    نمونه آشكار اين خوارى، بيعت با يزيد كه به شراب خوارى و سگ بازى شهره بود به عنوان جانشين معاويه بود.


    2 - دسته دوم
    كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجيح مى دادند. اين دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنى اميه

    بودند و آن را احساس نمى كردند.


    3- دسته سوم،
    ساده لوحانى بودند كه تحت تأثير تبليغات و عوام فريبى هاى معاويه، اعمال و رفتار دستگاه بنى اميه را قانونى دانسته، از آن پيروى مى كردند;

    چون مى ديدند ابن هيثم هاى شب زنده دار در مدح و منقبت آنان روايت مى كنند!


    4 - دسته چهارم،
    كسانى بودند كه مى پنداشتند امام حسن(ع) ، خلافت را به معاويه واگذار كرده و با وى، به دليل اوضاع و احوال پيچيده زمان، سازش نموده است.

    هرچند مردم كوفه از نزديك در جريان صلح تحميلى بودند، اما مسلمانان ديگر در ساير مناطق از اين موضوع بى خبر بودند.


    5 - دسته پنجم،
    ياران و پيروان واقعى اهل بيت رسول الله(ص) و امام حسين (ع) بودند كه بسيار اندك بوده و در گوشه و كنار سرزمين هاى اسلامى مى زيستند و

    هنگام نهضت و قيام اباعبدالله(ع) توان لبيك گفتن را نداشته اند; زيرا كوفه تحت كنترل شديد نظاميان عبيدالله فرماندار يزيد بود.2



    به هر حال، وضعيت جامعه اسلامى به گونه اى بود كه امام حسين(ع) به همراه ياران باوفايش مظلومانه در سرزمين طف به شهادت رسيدند و در اين ميان حتى


    بنى اسد كه در نزديكى كربلا زندگى مى كردند نيز از يارى فرزند زهرا(عليها السلام) دريغ نمودند.


    اما اين وضعيت پس از شهادت شهداى نينوا به يك باره دگرگون گرديد و عاشورا امواجى پرتلاطم ايجاد كرد كه ابتدا بنى اسد و سپس كوفه را در نورديد و در شام غلغله


    عجيبى به پا كرد. و در اين راستا،
    سخنان على گونه زينب(س) به هنگام ورود اسرا به دروازه كوفه و خطابه بنيان كن سيدالساجدين(ع) در مجلس يزيد در شام،

    نقش ـبرجسته اى داشت.



    بشيربن خزيم اسدى، درباره خطابه عقيله بنى هاشم مى گويد:


    « آن روز [ ورود اسرا به كوفه ] ، زينب دختر على ، توجه مرا به خود جلب كرد; زيرا به خدا قسم زنى باحياتر و سخنران تر از او نديده بودم. گويى زبان على بود كه در كام او


    قرار داشت، همين كه با اشاره اى از مردم خواست ساكت شوند، نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ هاى كاروان از حركت باز ايستاد. سپس فرمود:


    "... اى مردم كوفه، اى گروه نادرست و فريبكار و پست، اشكتان خشك نشود ناله تان آرام نگيرد... مى دانيد چه جگرى از

    رسول خدا شكافتيد و چه پيمانى شكستيد و چه حرمتى از او دريديد، مصيبتى است سخت، بزرگ، بد، كج، پيچيده،

    شوم كه راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمين و آسمان است..."



    راوى مى گويد: به خدا سوگند آن روز مردم را ديدم حيران و سرگردان مى گريستند و از حيرت انگشت به دندان مى گزيدند. پيرمردى كه در كنارم ايستاده بود، آن قدر گريه


    مى كرد كه ريشش تَر شده بود و مى گفت: پدر و مادرم به فداى شما، پيران شما بهترين پيران، جوانانتان بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل هاست،


    نه خوار مى گردد و نه شكست پذير است.» ( 3 )


    آرى، با سخنان آتشين زينب كبرى، كه گويى از حلقوم على(ع) مى غريد، مردم خفته كوفه، كه غرق در دنياى تاريك خود گشته و انباشت ثروت و دنياگرايى ديدگانش را از حقيقت


    پوشانده بود، به يكباره خود را در مقابل سر بريده اى ديده اند كه روزى به دور او حلقه مى زدند و در پناه او روزگار سر مى كردند.

    _________________

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض


    اوج فريادگرى عاشوراييان در مجلس شام ، اتفاق افتاد ؛ آن جايى كه يزيد به مناسبت فتح و پيروزى از سران و نمايندگان دولت هاى خارجى

    دعوت نموده بود تا در جشن شادى با او شريك باشند . در آن مجلس، سيدالساجدين(ع) ، خطبه اى خواندند كه استوانه و پايه هاى حكومت

    بنى اميه را لرزاند. حضرت سجاد(ع) از درون كاخ ظلمت، طنين دلنواز كلام شهيدان نينوا را به جهانيان رساندند . چه خوب و زيبا فرمود خداى

    بزرگ كه « يولج النهار فى الليل. » (حديد: 6) در آن تاريكى شام ، نور حقيقت از زبان امام زين العابدين تابيد.


    در كتاب نفس المهوم آمده است :

    يزيد در آن مجلس دستور داد منبر و خطيبى آورند تا از حسين و على نكوهش كند و كارهاى آنان را به مردم گزارش دهد. خطيب بالاى منبر رفت.

    حمد خدا كرد و بسيار از على و حسين(ع) بد گفت و در مدح معاويه و يزيد طول داد و براى آنان هر كار نيكى را برشمرد تا على بن الحسين بر او

    بانگ زد: « اى خطيب! واى بر تو كه رضاى خلق را به سخط خالق خريدى و جايت دوزخ است. سپس رو به يزيد كرد و گفت: اجازه مى دهى من

    هم سخن گويم كه پسند خدا باشد و براى حاضران موجب اجر گردد؟ »

    يزيد سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالاى منبر رود، شايد ما از او چيزى بشنويم!

    يزيد گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفيان را رسوا كند و به زير آيد.

    به او گفتند: اين بيمار چه تواند گفت؟

    یزید جواب داد: اين مرد از خاندانى است كه علم را از كودكى با شير مكيده اند.

    به او اصرار كردند تا اجازه داد.

    آن حضرت بالاى منبر رفت. خدا را حمد و ستايش كرد و خطبه اى خواند كه ديده ها گريان شد و دل ها لرزان.

    وقتى خطبه امام رسيد به اينجا كه:

    « انا ابن على المرتضى، انا بن محمد المصطفى، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهى انا ابن شجرة طوبى...، »

    فرياد مردم به گريه و ناله بلند شد و « يزيد » ترسيد آشوب شود، دستور اذان داد.

    امام (ع) از شهادت به رسول الله (ص) استفاده نمودند و فرمودند : « آيا او جد توست يا من... » ( 4 )


    اين جا بود كه مردم از بى خبرى مطلق درآمده
    و دانستند كه على(ع) شهيد محراب است و حسين (ع) ، فرزند حيدر.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    از اين رو ، مردم لب به فرياد و اعتراض گشودند و يزيد را شماتت كردند.

    خطابه امام (ع) موجب رسوايى آل سفيان گرديد تا جايى كه سفير روم نيز به يزيد اعتراض كرده و وى را مورد مذمت قرار داد.


    در كتاب لهوف آمده است:

    «از على بن الحسين(ع) روايت شده كه چون سر حسين(ع) را نزد يزيد آوردند، همواره مجالس مى گسارى تشكيل مى داد، سرمقدس آن حضرت

    را مقابل خود مى گذاشت. يكى از روزها فرستاده پادشاه روم، كه از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس يزيد آمد و گفت: اى پادشاه عرب ،

    اين سر از كيست؟

    ـ يزيد گفت: تو را با اين سر چه كار ؟

    ـ گفت: من وقتى كه نزد پادشاه خود برمى گردم از من خواهد پرسيد كه در اين جا چه ديده ام، از اين رو دوست دارم داستان اين سر و صاحب آن

    را براى او بازگو كنم تا در شادى و سرور با تو شريك باشد.

    ـ يزيد گفت: اين سر حسين بن على بن ابيطالب است.

    ـ او پرسيد: مادرش كيست؟

    ـ گفت: فاطمه دختر رسول خدا(ص).

    ـ نصرانى گفت : اُف بر تو و دين تو! دين من بهتر از دين شماست; زيرا پدر من از نبيره هاى داود پيامبر بود. ميان من و او پدران بسيارى فاصله

    هستند و نصرانى ها مرا بزرگ مى شمارند و خاك پاى مرا به تبرك برمى دارند; زيرا من يكى از اولاد داود هستم. ولى شما فرزند دختر پيامبر

    (ص) خود را مى كشيد در صورتى كه بين او و پيامبر شما يك مادر بيش تر فاصله نيست! اين چه دينى است كه شما داريد؟!

    پس از آن به يزيد گفت: آيا داستان كنيسه حافر را شنيده اى؟

    ـ گفت: بگو تا بشنوم.

    ـ نصرانى گفت: بين عمان و چين دريايى است كه عبور از آن يك سال مسافت است. در آن دريا هيچ آبادى وجود ندارد به جز يك شهر كه در وسط

    آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روى زمين شهرى بزرگ تر از آن نيست و از آن شهر ياقوت و كافور به سرزمين

    هاى ديگر حمل مى شود و درخت هاى آن جا عود و عنبر است. اين شهر در تصرف نصارا است و هيچ پادشاهى جز پادشاه نصرانى ها در آن دست

    ندارد . در آن جا كنيسه هاى بسيارى است و بزرگ ترين آن ها، كنيسه "حافر" است و در محراب آن حقه اى از طلا آويخته شده است . در آن حقه ،

    سُمى است كه مى گويند اين سُم مركبى است كه « عيسى » بر آن سوار شد . اطراف آن حقه را با پارچه هاى حرير آزين بسته اند و در هر سال

    جماعت زيادى از نصارا از راه هاى دور به زيارت آن كنيسه مى آيند و اطراف آن حقه طواف مى كنند و آن را مى بوسند و حاجات خود را از خداوند مى ـ

    خواهند. آرى، نصارا چنين مى كنند و عقيده آن ها همين است درباره آن سُم كه گمان دارند سم الاغى است كه عيسى پيامبر آنان بر او سوار شده،

    ولى شما پسر پيامبر خود را مى كشيد. لا بارك الله فيكم و لا فى دينكم.

    ـ يزيد گفت: اين نصرانى را بكشيد كه مرا در مملكت خود رسوا نكند.

    ـ نصرانى چون احساس كشته شدن نمود، به يزيد گفت: آيا مرا مى كشى؟

    ـ گفت: آرى.

    ـ گفت: پس بدان كه ديشب پيامبر شما را در خواب ديدم. به من فرمود: اى نصرانى تو از اهل بهشتى! من از اين بشارت تعجب كردم.

    اينك مى گويم:
    « اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله. »



    پس از آن، سر مقدّس امام حسين(ع) را برداشت و به سينه چسبانيد

    و آن را مى بوسيد و مى گريست تا كشته شد. »
    5

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض


    بارى، با شهادت سالار شهيدان (ع) و يارانش ،خفتگان بيدار گشته و عوام فريبى هاى دستگاه بنى اميه آشكار گرديدند. مردمى كه

    بر اثر تبليغات و عوام فريبى معاويه روزگار مى گذراندند، از جهالت وگمراهى رهايى يافته و متوجه شدند كه از چه چشمه زلالى بى بهره

    بودند.


    بنابراين، يكى از پيامدهاى اجتماعى عاشورا، بيدارى جامعه اسلامى و انسانى مى باشد. شناخت و آگاهى از ارزش ها و واقعيت ها

    از اركان اصلى تشكّل اجتماعى است. حكّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش مى كنند تا مردم را از ارزش ها و واقعيت ها دور نگه داشته

    و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بيدادگرى خود ادامه دهند.


    ــ « استاد مصباح » در اين باره مى نويسد:

    « بى شك يك نظام سياسى ظالم و فاسد نمى تواند با شكنجه، كشتار، سركوبى، تطميع و تهديد براى هميشه پا برجا و برقرار بماند، لذا

    ستمگران، تبهكاران و خودكامگان براى تضمين ثبات و دوام قدرت و حكومت خود چاره اى جز دخل و تصرف در باورهاى مردم و تغيير جهان بينیها

    و ارزش گذارهاى آنان و ترويج و اشاعه افكار نظرى و عملى اى كه بتواند ضامن بقاى حاكميت و اقتدارشان باشد، ندارند. » ( 6 )


    بر اين اساس، معاويه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا كه توانست عليه اهل بيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) تبليغات منفى نموده

    و حتى سعى داشت نام پيامبراكرم (ص) را از مأذنه ها پايين كشد و فرهنگ جاهليت را حاكم كند. اما هر آنچه را كه معاويه طى حاكميتش به ـ

    دست آورد ، حسين بن على (ع) با قيامش در عاشوراى 61 هجرى باطل نمود و سيدالساجدين (ع) در مركز سلطنت اموى، بنى اميه را رسوا و

    مردم فريب خورده و گمراه شام و ساير بلاد را آگاه و بيدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسول الله (صلى الله عليه وآله) را نمايان ساخت . از آن

    پس، جامعه اسلامى متوجه شد كه بنى اميه جز دشمنى با اسلام، نيت ديگرى ندارند.


    ــ در كتاب « ثورة الحسين » آمده است:

    «از پس اين حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دريافت كه حق با اهل بيت پيامبر (ص) است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزش هاى اسلامى

    پاى بند نيست، بلكه رژيمى سفّاك و مستبد است كه مى خواهد جامعه اسلامى را به جاهليت نخستين برگرداند. » (7 )


    ــ « ابن خلدون » نيز مى نويسد:

    « موجى از تنفر عليه دستگاه حكومتى و عاملان آن ها ايجاد شد و شيعيان به خود آمدند و از اين كه فرزند پيامبر خدا (ص) را يارى نكرده بودند ، به

    شدت پشيمان شدند و به تدريج موج بيدارى سراسر جامعه اسلامى را فرا گرفت و زمينه نهضت توّابين، قيام حرّه و ساير قيام ها فراهم گشت.» (8 )


    ــ « شهيد مطهرى» در اين زمينه مى نويسد:

    «اموى ها شخصيت ملت مسلمان را له كرده و كوبيده بودند و ديگر كسى از آن احساس هاى اسلامى در خودش نمى ديد. اما همين كوفه بعد از

    مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار توّاب از همين كوفه پيدا شد و سر قبر حسين بن على (ع) رفتند و در آن جا عزادارى كردند و به درگاه الهى از

    تقصيرى كه كرده بودند توبه كردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسين بن على(ع) را نگيريم از پاى نمى نشينيم و عمل كردند و قتله كربلا را همين‌ها

    كشتند و شروع اين نهضت ازهمان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود . » (9 )

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    2. معرفى گروه باطل و احياى اسلام ناب



    از ديگر
    پيامدهاى اجتماعى نهضت خونين عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغين و معرفى گروه باطل بود. واقعه كربلا چهره واقعى

    و ماهيت حقيقى حاكميتى را كه به نام اسلام بر مردم حكم مى راندند، براى افكار عمومى روشن كرد و تفاوت حكومت اسلامى با سلطنت موروثى


    را، كه بنيان گذارش زاده هند پر كينه بود، آشكار ساخت.



    مردم از خطبه غرّاى
    سيدالساجدين (ع) در شام دريافتند كه ريشه هاى انحراف در جامعه اسلامى از كجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق،

    حق را در خانه غربت حبس كرده و باطل را بر مركب حكومت نشاندند و حاكميت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند و آنان نيز عليه فرزندان و اهل


    بيت پيامبر (ص) رحمت آن كردند كه ياد آن، سينه ها را مجروح مى كند.



    آرى، آن چنان جفا عليه عترت رسول الله نمودند كه
    امام حسين(ع) ، در روز عاشورا ، لحظاتى پيش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به

    مردم معرفى كند; آن جا كه مى فرمايند:


    « هان اى مردم ، به سخنم گوش كنيد و در پيكارم تعجيل ننماييد تا حق اندرز شما كه بر من است ادا كرده، عذر آمدن خود را بيان كنم... به درستى كه


    ولى من خدايى است كه قرآن را نازل و صالحان را سرپرستى مى كند... اما بعد ، اينك نسب مرا بررسى كنيد و ببينيد من كيستم، سپس به خود آييد


    و خويشتن را نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا بكشيد و حرمتم را هتك كنيد ؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما و فرزند وصى و پسر عموى


    پيامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصديق كننده آنچه پيامبر(ص) از جانب خدا آورد نيستم ؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموى پدرم نيست ؟ آيا جعفرـ


    طيار شهيد ذوالجناحين عموى من نيست ؟ آيا بارها اين فرموده رسول خدا (ص) را در حق من و برادرم نشنيده ايد كه اين دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در


    آنچه كه حق است، تصديقم مى كنيد و اگر باور نداريد از كسانى كه مى دانيد بپرسيد . از جابر بن عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى، سهل بن سعد ساعدى،


    زيد بن ارقم، انس بن مالك بپرسيد. »( 10)



    وا اسفا كه گروه منحرف و غاصبان خلافت آن قدر دروغ بافته و بدگويى كرده بودند كه امام معصوم و حجّت حق

    بايد بر حقانيت و صحت گفته هايش، صحابه پيامبر را به شهادت گيرد.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    .

    اما اين وضعيت با شهادت مظلومانه زاده حيدر (ع)، دگرگون گشت و مردم دريافتند كه سلطنت امويان مبتنى بر اسلام نيست و ماهيت دروغين و غيردينى آنان

    آشكار گرديد. از اين رو، ساير خلفاى امويان و عباسيان و عثمانيان نتوانستند كارهاى نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دينى بدان بخشند و افكار

    عمومى نيز واقعيت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمى دانستند.


    و اين از پيامدهاى مهم عاشورا و هديه به مردم و جامعه اسلامى است تا آنان اسلام راستين را بشناسند و يا دست كم ناهنجارى هاى امويان را به اسلام و

    ارزش هاى دينى نسبت ندهند; چه اين كه هنجارها نشان دهنده ارزش هاى كنش گران است و اگر امويان را مسلمان بدانند طبعاً رفتارشان را مطابق ارزشهاى

    دين اسلام خواهند دانست . اما قيام حسينى چهره پنهان گروه حاكم را به جامعه اسلامى و انسانى نماياند تا آزادگان و تشنگان حقيقت بدانند كه اسلام ناب

    محمدى(ص)
    غير از آن دينى است كه امويان معرفى كردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستيز و ظالم شكن، چون خورشيد عالمتاب بر تارك عالم مى درخشد،

    به بركت خون سرخ حسين و قيام نينواست. هرچند حدوثاً محمدى است اما بقاءً حسينى است. چنانچه مقرم در كتاب «مقتل الحسين» به اين موضوع

    اشاره دارد و مى نويسد: «نهضت حسين(عليه السلام) جزء اخير از علت تامه براى استحكام مبانى دين بوده به طورى كه اين نهضت بين دعوت حق و هجمه هاى

    باطل، جدايى انداخته، حق و باطل را از هم جدا كرده و گروه حق را از گروه باطل متمايز نموده تا جايى كه گفته اند: "ان الاسلام بدؤه محمدى و بقاؤه حسينى"... .» ( 11 )


    به طور كلى، هر آزاده و منصفى شهادت مى دهد كه نور ديده كوثر با رشادت و شهادتش در سرزمين تفتيده طف توانست اسلام نابى را كه در پرتو آن اويس قرنی ها

    و سلمان ها و ابوذرها پرورش يافته اند، احيا كند و اگر نبود اين جان ثارى زاده زهرا(ع) ، فقط نامى از اسلام باقى مى ماند; چه اين كه بنى اميه به سردمدارى زاده ـ

    سفيان در پى نابودى اساس دين بوده و در راه رسيدن به مقصود تلاش هاى گسترده اى نمودند و تا جايى پيش رفتند كه امام حسين(ع) مى فرمايد: «... آيا نمى بينيد

    كه به حق عمل نمى شود و از باطل دورى نمى گردد ؟ »
    (14)

    اما واقعه عاشورا خط بطلانى بر عملكرد آنان كشيد و مردم و جامعه اسلامى و انسانى را به سوى كوثر زلال نبوى رهنمون ساخت و چراغ هدايتى در اختيار بشر

    قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظيم كنند. و اين بسيار مهم است; زيرا جامعه بشرى نياز به هدايت گر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغى است كه خداى مهربان

    به واسطه پيامبرش به جامعه انسانى هديه داده تا بتوانند در پرتو آن ره كمال پيش گيرند. اما اصحاب سقيفه، به ويژه بنى اميه، اين كوثر زلال و مصباح هدى را به اعمال و

    رفتار خود آلوده كردند.

    از اين رو، حسين فاطمه(ع) باعاشورايش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد،

    به گونه اى كه اكنون اسلام ناب همچون خورشيدى در عالم مى درخشد.


  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض


    3. همبستگى و انسجام اجتماعى


    آنچه كه تاريخ زندگى بشر بدان گواهى مى دهد اين است كه انسان همواره در سايه زندگى اجتماعى روزگار سركرده و در پرتو آن، براى رسيدن به كمال و سعادت تلاش مى كند.


    اين حقيقت موجب گرديد كه برخى از انديشمندان، سعادت و كمال انسان را در گرو زندگى اجتماعى بدانند.


    روشن است كه همبستگى و انسجام اجتماعى از امور حياتى جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتيجه، زندگى اجتماعى انسان به مخاطره افتاده


    و طبعاً سعادت او خدشه دار مى شود. به طور كلى، روش هاى حفظ وحدت وانسجام اجتماعى عبارتند از:


    الف.
    اعمال زور و فشار، كه همبستگى منتج از آن دوام ندارد .

    ب .
    وجود دشمن مشترك .

    ج .
    برگزارى مسابقات ورزشى و سرگرمى هاى همگانى .

    د .
    عامل مذهب و گسترش آن .

    هـ .
    بالا بردن سطح آگاهى مردم براى شناساندن ارزش هاى واقعى و لزوم وحدت. 16


    انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى امرى ضرورى است و بدون آن، جامعه مطلوب پديد نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنين جامعه اى در كنار هم قرار گرفته


    و به اهداف مادى و حيوانى خود برسند.


    بايد
    انسجام و اجتماع شيعه در طول تاريخ را مرهون قيام غرورانگيز عاشورا دانست و اين واقعيتى است كه دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نموده اند.


    به طور كلى مى توان گفت: عاشوراى حسينى به دو طريق انسجام اجتماعى را به جامعه اسلامى هديه كرد:


    الف.
    از طريق آگاهى بخشى و روشنگرى:

    ماهيت اين نهضت، احياى دين محمدى و اسلام ناب بود و اسلام ناب نيز با ارزش هاى معنوى و آموزه هاى الهى خود افراد و انسان هاى كمال جو و سعادت طلب را


    در كنار هم قرار مى دهد. نداى روح بخش اسلام نيز اين است كه «انما المؤمنون اخوه.» برادرى خود بالاترين و مستحكم ترين انسجام است.


    ب.
    از طريق عزادارى و سوگوارى:

    سنّت پاسداشت ياد و خاطره شهداى كربلا و عزادارى و سوگوارى براى حسين بن على(عليه السلام) و يارانش، در بين شيعيان، بركات و آثارفراوانى به همراه داشته


    كه انسجام اجتماعى و همبستگى گروهى از جمله آن ها است.


    توضيح اين كه: فعاليت ها و كنش هاى كنشگران داراى دو نوع كاركرد است:


    1.
    كاركردهاى آشكار: يعنى كاركردهايى كه براى شركت كنندگان در فعاليت [كنش گران] شناخته شده و مورد انتظار است.

    2.
    كاركردهاى پنهان : يعنى نتايج فعاليت هايى كه شركت كنندگان در آن فعاليت از آن آگاه نيستند.

    سوگوارى و عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) و شهداى كربلا، نيز داراى دو نوع كاركرد آشكار و پنهان است. كاركردهاى آشكار اين حادثه عظيم تاريخ بسيار است ،


    از جمله: زنده نگاه داشتن ياد شهدا، احياى فرهنگ عاشورا، احياى فرهنگ جهاد و ايثار و... . علاوه بر كاركردهاى آشكار، كاركردهاى پنهان نيز وجود دارد كه برجسته ترين


    آن ها، اخوّت و همبستگى گروهى و انسجام شيعيان است. و اين همبستگى خود منشأ حركات و بركات بسيارى بوده است كه انقلاب اسلامى ايران نمونه اى آشكار از


    اين واقعيت است .


    به اين ترتيب ، يكى از پيامدهاى اجتماعى نهضت عاشورا ، انسجام اجتماعى است كه پس از شهادت امام حسين (ع) و يارانش در كربلا ، به جامعه اسلامى و به خصوص


    جامعه شيعى هديه داده شد.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    4. احياى ارزش هاى اسلامى و انسانى


    يكى از آثار بسيار مهم و اساسى نهضت پرافتخار حسينى(عليه السلام)، احياى ارزش هاى اسلامى و انسانى است كه از نيازهاى اساسى هر جامعه مى باشد.


    ارزش ها يكى از عناصر برجسته و تأثيرگذار فرهنگ است و فرهنگ نيز به مثابه هوايى است كه بدون آن تنفس اجتماعى ممكن نخواهد بود. در نگاه جامعه شناسان،


    فرهنگ، خشت هاى بناى اجتماعى است و ارزش ها، ملاط آن; زيرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثير مستقيم ارزش ها قرار دارند. ارزش ها، باور داشت هاى ريشه ـ


    دارى اند كه اعضاى جامعه يا گروه، به هنگام برخورد با پرسش ها درباره خوبى ها و بدى ها و امور مطلوب، آن ها را در نظر مى گيرند.(22 )


    از اين رو، گروه هاى اجتماعى بدون آن ها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعى مى گردند. ارزش ها چراغ هدايت هنجار (گفتارى رفتارى) هستند و بدون آن ها، اساساً


    جوامع توان شكل گيرى و انسجام ندارند. بديهى است كه اگر ارزش هاى موجود در جوامع، دينى باشند، موجب استحكام و استمرار زندگى اجتماعى براى اعضاى آن


    خواهد بود; زيرا ارزش هاى دينى با ثبات و غيرقابل تغيير و مبتنى بر وحى هستند و در ذات خدا و اراده اش تغيير و تبديل راه ندارد. اما ارزش هاى اجتماعى، از ثبات و


    دوام كافى برخوردار نيستند; زيرا متكى بر مقبوليت عامه و پذيرش غالب افراد جامعه مى باشند. روشن است كه با تغيير اميال و خواسته هاى افراد، ارزش بودن خود


    را از دست خواهند داد و ارزش هاى ديگر جايگزين آن ها مى گردند. از اين رو، اين گونه ارزش ها، معمولا بى ثبات اند.



    البته، دينى بودن ارزش ها منافاتى با اجتماعى شدن آن ها ندارد و آن هنگامى است كه ارزش هاى دينى توسط غالب افراد جامعه پذيرفته شده و رفتار و اعمال آن ها


    بر پايه ارزش هاى دينى شكل گيرد. چنين ارزش هايى كه رنگ دينى دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غير اين صورت، هر ارزش اجتماعى اى نمى تواند به مثابه ارزش ـ


    هاى دينى كارايى داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد; چرا كه در ارزش هاى اجتماعى ميل و خواست اكثريت گروه ملاك است، اما در ارزش هاى دينى، ملاك


    انسانيت بوده و در فرهنگ دينى افراد از حقوق اجتماعى يك سانى برخوردارند. از اين روست كه جامعه دينى پايدارتر است; البته جامعه اى كه فقط نام دين را يدك نكشد


    و دين و ارزش هاى دينى به خوبى و بدون تبعيض اجرا گردد.



    به اين ترتيب، ارزش هاى دينى براى جوامع انسانى امرى حياتى و ضرورى است. بديهى است كه احياى اين ارزش ها، موجب بالندگى جوامع و نشاط زندگى اجتماعى افراد


    خواهد بود. بى ترديد يكى از پيامدهاى مهم و برجسته قيام
    عاشورا ، احياى ارزش هاى اسلامى و انسانى است. اين حادثه عظيم توانست جامعه نبوى را از آن رخوتى

    كه پس از عروج ملكوتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پديد آمده بود، بيرون آورده و به جامعه اى بالنده تبديل نمايد.


    در پست های بعد ان شاء الله به چندموردازآن ارزش هاى اسلامی و انسانى اشاره مى گردد .

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    الف. احياى روحيه شهادت طلبى

    تاريخ زندگى اجتماعى بشر گواهى مى دهد كه انسان از بدو خلقت تا به امروز به شيوه هاى متعدد تلاش كرده است تا خود را جاودانه كند و شايد

    سرّ مطلب اين باشد كه خالق اين موجود پر رمز و راز، خود وجودى لايزال و ابدى دارد و بشر كه مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتاً تمايل دارد تا به

    ويژگى خالقش دست يازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از اين رو، در جامعه انسانى مشاهده مى شود كه افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و

    از آن رويگردانند و سعى دارند به نوعى زنده و جاويد بمانند; برخى بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهى در پى حفظ نام و نشان خود در جامعه

    و تاريخ اند.


    اما خداى متعال كه از اين ميل باطنى بشر آگاه است، راه جاودانى را فراروى بشر نهاده و او را به سوى جاودانگى راهنمايى نموده و «شهادت» را به

    او هديه داده و فرموده كه راه ماندگارى مرگ سرخ است، آن را برگزينيد تا صفت «احي » پيدا كنيد، آن جا كه فرمود :

    « و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء...» ( آل عمران: 169)


    پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در تفسير اين كريمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهيد...» ;... هر

    كه در برابر ظلمى كشته شود شهيد است.( 23 ) خواه اين ظلم بر مال و عيال باشد يا همسايه و...

    چنانچه فرمود:

    «من قتل دون اهله ظلماً فهو شهيد، من قتل دون ماله ظلماً فهو شهيد من قتل دون جاره فهو شهيد
    و من قتل فى ذات الله عزّوجل فهو شهيد.»
    24



    شهادت ارزشى است كه اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضاى آن با امنيت خاطر به زندگى اجتماعى خود، كه جايگاه كسب معرفت كمال و سعادت

    است، مشغول خواهند بود و اين مطلوب هر انسان كمال جو و طالب زندگى ابدى است. براين اساس، چنين ارزشى را براى جامعه حياتى و ضرورى

    مى دانيم.


    حسين بن على(عليه السلام) با علم به شهادت ، راه كربلا را پيش گرفت و ديگران را نيز از اين علم بى خبر نساخت. چنانچه آن هنگام كه ام سلمه

    از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى كرد، فرمود:

    « من مى دانم در چه ساعت و در چه روزى كشته خواهم شد و مى دانم كدام شخص مرا خواهد كشت
    و از خاندان و ياران من كدام افراد كشته مى شوند.»
    25


    و يا در پاسخ « اباهره » كه پرسيد: چرا از حرم جدّت خارج شدى ؟ فرمودند :

    «ويحك يا اباهرة انّ بنى اميه اخذوا مالى فصبرت و شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت
    و ايم الله لتقتلنى الفئة الباغيه و ليلبسنّهم الله ذلّاً شاملا.»
    26


    سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى نگاشت و از فرداى عاشورا، ارزش هاى اسلامى و

    انسانى احيا گشت و آنانى كه از ترس جان در مقابل عبيدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از يارى فرزند كوثر سرباز زدند، در مجلس عبيدالله فرياد

    زدند و مرگ سرخ را برگزيدند و بر بيدادگرى ابن مرجانه شوريدند. افرادى چون عبدالله بن عفيف ازدى، عليه عداوت عبيدالله بر اهل بيت رسول الله(ص)

    شوريدند و شهادت را در آغوش گرفتند و اين شهادت طلبى، حتى سفير روم را در جاى ننشاند و او نيز فرياد كرد و سر مظلوم كربلا را در آغوش گرفت و

    به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزاده اى ره سالار شهيدان در پيش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ايستاده و مرگ ـ

    سرخ را برگزيده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگى ها پاك سازد و تا اين روحيه در خلق و خوى بشر بوده و هست، هيچ ظلمى پايدار

    نمانده و هيچ ظالمى ماندگار نخواهد بود. همان گونه كه بنى اميه پس از شهادت حسين و يارانش، ريشه كن گرديدند.



صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •