مهم ترين امتيازهاى ياران حسين بن على(عليه السلام)نسبت به ساير مسلمانان
با اندكى تأمل در زندگانى اكثر شهداى كربلا و بررسى سوابق و سيره آنان، به خصوص با دقت در رجزهايى كه در ميدان نبرد مى خواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان
دست مى يابيم كه مى توان آن ها را به عنوان برجسته ترين امتيازات ياران اباعبدالله(عليه السلام) از ساير مسلمانان و شيعيان آن روز قلمداد كرد.
اما پيش از ذكر آن ها، تذكر چند نكته ضرورى به نظر مى رسد:
1. در اين پژوهش، بيش ترين تلاش ما مطالعه زندگانى اصحاب غير هاشمى مى باشد; زيرا بنى هاشم يعنى فرزندان اميرمؤمنان(عليه السلام)، امام حسن و امام
حسين(عليهم السلام)به دليل پيوند نَسَبى و معنوى نزديكى كه با رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)و زهراى اطهر(عليها السلام) و امامان معصوم(عليهم السلام)
داشته اند، بالطبع از باورها و كمالات و مقامات بلندى برخوردار بوده اند كه دفاع از امام حسين(عليه السلام) براى آنان امرى طبيعى بوده است.
ولى ساير اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنين سرچشمه زلال رحمت پيوند نسبى نداشته اند، از اين رو، مطالعه و بررسى ويژگى هاى آنان مى تواند پيام عبرت
انگيز مضاعفى براى ما داشته باشد.
2. با توجه به محدوديت هاى موجود در تحقيق زندگانى اصحاب سيدالشهدا(عليه السلام)، بالطبع ارائه شاهد براى اثبات يك ويژگى در ميان همه اصحاب ميسّر
نيست. از اين رو، ما امتيازاتى را كه به طور نسبى در ميان اصحاب شايع يافته ايم، به عنوان فصل مميّز آنان با سايران مطرح نموده ايم.
3. براى اثبات ويژگى ها، چاره اى جز ارائه شواهد متعدد نداريم. از اين رو، پيش تر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش مى طلبيم.
1. عشق وافر به امام حسين(عليه السلام)
يكى از مهم ترين ويژگى ياران اباعبدالله(عليه السلام)، عشق فزاينده ايشان به آن بزرگوار است. چنان كه گذشت بسيارى از مسلمانان عصر امام حسين(عليه
السلام) به آن بزرگوار ظاهرا ارادت مي ورزيدند، ولى ارادت اصحاب اباعبدالله(عليه السلام) به آن حضرت، از مرز محبت هاى معمولى به مراتب فراتر رفته بود، به
گونه اى كه در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش كرده، براى يارى ايشان از جان و مال و آبروى خويش مى گذشتند; جلب رضايت آن بزرگوار، براى ايشان از همه چيز
لذيذتر مى نمود. براى خشنودى ايشان بزرگ ترين ايثارها را به آسانى انجام مى دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آن گاه كه امام(عليه السلام) از آنان خواست،
تاريكى شب را مركب قرار داده او را با سپاه كوفه تنها بگذارند دقت كنيد:
سعيد بن عبدالله حنفى: «والله اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده گرديده [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تكه تكه مى گردم و اين عمل هفتاد بار با من
انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»16
زهير: «والله دوست داشتم كشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مى شدم تا جايى كه هزار بار اين چنين كشته مى شدم، تا خداوند بدين وسيله،
كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور مى گردانيد!»17
آن گاه جمعى از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شويم، جان هايمان به فدايت با گلوها و پيشانى ها و دست هايمان شما را حفظ مى كنيم، اگر
كشته شويم [به عهدمان] وفا كرده ايم.»18
بى ترديد اين سخنان، سخن عقل معامله گر نيست، كلماتى است از زبان دل هايى آكنده از عشق به سيدالشهد(عليه السلام). تا كسى شيداى امام خود نباشد،
هرگز نمى تواند چنين عاشقانه نسبت به او اظهار وفادارى كند. شايد كسى اين سخنان را مبالغه آميز بينگارد، ولى شهداى كربلا روز عاشورا نشان دادند به
وعده هاى خويش وفادار بوده اند، تا جايى كه امام حسين(عليه السلام)شب عاشورا صريحاً آنان را وفادارترين مجاهدان راه خدا شمرده،
فرمودند:«إنّى لا أعلم اصحاباً أوفى ولاخيراً من اصحابى»; من اصحابى باوفاتر و برتر از ياران خود سراغ ندارم.19
آنان در سخت ترين لحظات و آخرين دقايق عمر، هيچ به خود نمى انديشيدند و همواره نگران امام حسين(عليه السلام)بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن،
با دست به سوى اباعبدالله(عليه السلام) اشاره نمود و به حبيب بن مظاهر سفارش آن حضرت را كرده، فرمود: «همه وصيت من آن است كه در راه اين مرد كشته شوى.»20
يك دسته از ياران سيدالشهدا(عليه السلام)خود را سپر تيرهاى دشمن آن بزرگوار قرار مى دادند تا مبادا مادامى كه آنان زنده اند، زخمى بر بدن حضرت اصابت كند.
افرادى چون سعيد بن عبدالله حنفى و حنظلة بن اسعد شبامى و عمروبن قرظه انصارى از اين دست افراد بودند.
سعيد خود را جلوى امام(عليه السلام) قرار مى داد، حضرت به هر سوى مى رفت او پيش رويش مى ايستاد. وى آن قدر اين عمل را ادامه داد، تا به زمين افتاد برخى
از مورّخان نوشته اند: وقتى به زمين افتاد، غير از زخم هاى شمشير و نيزه ها سيزده تير بر بدنش نشسته بود.21
حنظله نيز وقتى اكثر ياران حضرت به شهادت رسيدند، خود را جلوى اباعبدالله(عليه السلام) قرار داد و با صورت و گلويش تير و نيزه و شمشيرها را از آن بزرگوار
برمى گردانيد.22
عمروبن قرظه هم چندين بار اين عمل را تكرار كرد به طورى كه از كثرت زخم، بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت كرد و گفت: آيا به عهد خود وفا كرده ام؟
حضرت فرمود: بلى تو در بهشت پيشاپيش من خواهى بود....» آن گاه بر زمين افتاد و به شهادت رسيد.23
وى هنگام مبارزه اين اشعار را مى خواند:
قد علمت كتيبة الانصار
إنّى سأحمى حوزة الذّمار
ضرب غلام غير نكس شار
دون حسين مهجتى و دارى
" سپاه انصار مى دانند
من از اهل حرم دفاع مى كنم،
ضربه من ضربه جوانى است سربلند و پيش آهنگ،
جان و مالم به فداى حسين.24
طبرى مى نويسد: وقتى اصحاب حسين ديدند دشمنان زياد شده اند و آنان نمى توانند جان حسين و خودشان را حفظ كنند، براى كشته شدن پيش روى حسين بر
هم سبقت مى گرفتند.25
ولى شواهد موجود نشان مى دهد برخى از آنان به علت نگرانى از تنهايى حضرت، در سبقت جستن در شهادت، ترديد مى كردند.
ابوثمامه صائدى بعدازظهر عاشورا مى خواست به ميدان برود، ولى تنهايى سيدالشهدا(عليه السلام) سخت او را آزار مى داد. ازيك سو، ميل به شهادت او را به
ميدان جهاد مى كشيد. از ديگر سوى، عشق به اباعبدالله مانع مى شد كه حتى چند ساعت امامش را تنها بگذارد.
عاقبت ترديدش را با خود حضرت در ميان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسيد و گفت: «قصد دارم به دوستان شهيدم ملحق شوم ولى فكر تنهايى شما و
خانواده ات مرا رنج مى دهد.»
حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتى به تو ملحق خواهم شد.» با شنيدن اين جمله دلش آرام گرفت و به ميدان رفت.26
براى عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفارى 27 و سيف و مالك نيز حالتى شبيه حالت ابوثمامه رخ داد.
وقتى دشمن به خيمه گاه نزديك شد، سيف بن حارث و مالك بن عبدالله سُريع به گريه افتادند. حضرت علت گريه شان را جويا شدند و براى تقويت روحيه ايشان
فرمودند: «به خدا اميدوارم به زودى چشمتان روشن شود [يعنى با شهادت وارد بهشت شويد].
ولى آنان عرض كردند: «فدايت شويم، به خدا، براى خودمان گريه نمى كنيم، به خاطر تنهايى شما مى گرييم; زيرا در محاصره قرار گرفته اى و ما نمى توانيم از شما
دفاع كنيم.» حضرت در حقشان دعا كردند و به آنان اجازه جهاد دادند.28
سپس آن ها با اين اشعار نسبت به حضرت اظهار وفادارى نمودند:
افدى حسينا هاديا مهدي
فاليوم تلقى جدك النبيّا
ثم أباك ذاالندى عليّاً(عليه السلام)
ذاك الّذى نعرفه وصيّاً
جانم فدايت اى حسين كه هدايت شده و هدايت كننده اى.
امروز رسول خدا و پدرت على(عليه السلام) صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهى كرد .
همان كسى كه ما او را وصى پيامبر مى دانيم.29
پايمردى و ايثار و وفادارى حيرت انگير اصحاب اباعبدالله(عليه السلام)در روز عاشورا به روشنى هر خواننده آگاه را به اين نتيجه رهنمون مى سازد كه اصحاب
اباعبدالله(عليه السلام)خود را در شخصيت سيدالشهدا ذوب كرده و اساساً هويت شان را در هويت امام خود فانى مى ديدند، به گونه اى كه اگر امام حسين(عليه
السلام) هر دستورى به آنان مى داد، به راحتى اطاعت مى كردند.
نافع بن هلال به حضرت مى گفت: «خواهى به مشرق روى كن، خواهى به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهى هرچه باشد بيم نداشته، از لقاى پرودگار كراهتى
نداريم، ظاهر و باطن ما همين است.»30
محبت شديد آنان به سيدالشهدا موجب شد در روزگارى كه شخصيت هاى ظاهرا نامدار در حركت آن حضرت دچار شبهه و ترديد شده بودند، نجات يافته و در فضاى
تاريك و مه آلود دوران خود پا جاى پاى امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والاى اهل بيت(عليهم السلام)به مسائل مى نگريستند.
شايد بسيارى از آنان نمى توانستند پيرامون فلسفه نهضت و كيفيت تأثير آن در احياى دين و هدايت امت تحليل روشنى ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را يافتند;
خود رستگار و عملشان نجات بخش و هدايت گرِ حق طلبان عالم گرديد و دل هاى مرده مسلمانان را بيدار كرد.
2. ايمان راسخ به آينده اى روشن و سعادت بخش
اطمينان به نويدهاى الهى و اعتقاد راسخ به پاداش الهى، از ديگر امتيازات ياران سيدالشهدا(عليه السلام) به شمار مى آيد. آنان يقين داشتند به محض شهادت به
فلاح و رستگارى نايل آمده، جايگاه رفيعى در انتظارشان است. اين معنا به طور مكرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگى راحت اخروى را به خود بشارت مى داد و بدين وسيله، سختى جهاد را بر خود آسان كرده مى گفت:
«اليك يانفس الى الرحمان
فأبشرى بالروح و الريحان
اليوم تُجزين على الاحسان»
اى نفس بر تو باد حركت به سوى خداى رحمان،
تو را به راحتى و زندگى آسان بشارت باد،
آن روز (رستاخيز) به نيكى پاداش داده خواهى شد.31
پسرش نيز هنگام عزيمت به ميدان، پدر شهيد خود را چنين خطاب نمود:
يا ابتا قد صرت فى الجنان
فى قصر درّ حسن البنيان
اى پدر بى گمان وارد بهشت شده،
در قصر فراخ و زيبا بنياد منزل گزيده اى.32
آنان با تكيه بر ايمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان مى كردند و در برابر زخم هاى سوزناك شمشيرها و نيزه ها و در حلقه محاصره صدها نيروى سراپا مسلح، صبر و
استقامت به خرج مى دادند.
عبدالرحمان أرحبى، كسى كه همراه مسلم نامه سيدالشهدا(عليه السلام) را از مكه براى كوفيان برده بود، وقتى كثرت شمشيرها و نيزه هاى دشمن را مشاهده
كرد، با نفس خود چنين سخن مى گفت:
«صبراً على الأسياف والأسنّة صبراً عليها لدخول الجنة.»; [اى نفس ]براى دخول بهشت در برابر شمشيرها و نيزه ها بردبارى كن.33
زياد بن عريب پس از مدتى نبرد خدمت امام(عليه السلام)رسيد و اين شعر را خواند:
«أبشر هُديتَ الرشدَ ياابن احمدا
في جنة الفردوس تعلو صعد»
مژده باد كه به راه راست هدايت يافته
و در بهشت فردوس مقام والايى دارم.34
سعد بن حنظله، كه با پسرش به يارى سيدالشهدا(عليه السلام)شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگى ابدى نويد داده، مى گفت:
«صبراً على الاسياف و الاسنة
صبراً عليها لدخول الجنّة
يا نفس للراحة فاجهدنه
و فى طلاب الخير فارغبنه»
اى كسى كه خواهان دخول بهشت هستى، در مقابل شمشيرها و نيزه ها خويشتن دارى كن. اى نفس براى آسودگى تلاش كن و در طلب خير راغب باش.35
شواهد فوق به خوبى نشان مى دهد كه يكى از ويژگى هاى بارز شهداى كربلا، يقين به حيات اخروى و اعتماد به وعده هاى الهى به صالحان و مجاهدان راه حق بوده
است; چيزى كه در بسيارى از مردمان آن عصر يافت نمى شد.
مسلمانان آن روزگار بيش از آن كه به آخرت بينديشند، به دنيا فكر مى كردند و پيش از آن كه درصدد تضمين سعادت اخروى باشند، در تكاپوى تأمين معاش دنيوى
بودند. ابن سعد براى رسيدن به ملك رى، به جنگ سيدالشهد(عليه السلام)آمد36 و اشراف كوفه با گرفتن رشوه به ابن زياد پيوستند.37
در چنين فضايى، كه همه چيز با معيارهاى مادى سنجيده مى شد، اصحاب و ياران اباعبدالله(عليه السلام)اعمال خود را با مقياس هاى اخروى مى سنجيدند.
همين امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برترى و امتياز بخشيد.
3. برخوردارى از معيارى صحيح براى شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهداى كربلا معلوم مى شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دين را براساس نحوه برخوردشان با امام حسين(عليه السلام)شناسايى مى كردند.
ايشان با مقايسه دشمنان سيدالشهد(عليه السلام) با دشمنان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام)، بى درنگ پى به نفاق آن ها
مى بردند.
نافع بن هلال [يا هلال بن نافع]، خطاب به حضرت چنين مى گويد: «اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! تو خود مى دانى جدّت رسول خد(صلى الله عليه وآله)
نتوانست دوستى خود را در دل همه مردم جاى دهد و آنان را مطيع خود سازد. در ميان مردم منافقانى بودند كه به او وعده نصرت مى دادند، ولى در دل مكر
مى كردند. با سخنانى شيرين تر از عسل پيش روى آن حضرت زبان مى گشودند، ولى پشت سر ايشان با اعمالى تلخ تر از حنظل رفتار مى كردند تا آن كه خداى
تعالى روح مقدس او را قبض كرد.
پدرت على(عليه السلام)نيز چنين بود; مردمى مردانه به يارى او برخاستند و در راه او با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيدند،[ولى جمعى ]تا زنده بود با او دشمنى و
مخالفت ورزيدند تا آن كه أجلش رسيد و به رحمت و رضوان خدا پيوست.
تو نيز امروز نزد ما همان حالت را دارى، هركس عهدش را شكست و بيعتش را نقض كرد، جز به خود به ديگرى ضرر نرسانيد، خدا از او بى نياز است.»38
سخنان نافع حاكى از آن است كه وى رهبران دينى و الهى، اعم از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) را بهترين
معيار براى ارزيابى سلامت جريان هاى سياسى و اجتماعى مى دانست و معتقد بود براى ارزيابى خلوص افراد بايد به ميزان التزام عملى شان به دستورات رهبران
الهى توجه نمود. از منظر نافع، ملاك نفاق تنها تناقض در گفتار و يا تهافت گفتار با نيّات باطنى نيست، بلكه يكى از روشن ترين مظاهر نفاق، تأييد زبانى در كنار مخالفت
عملى با رهبران دينى جامعه مى باشد. از اين رو، وى وقتى پيمان شكنى عملى شيعيان كوفه با امام(عليه السلام) را مشاهده كرد، بدون هيچ گونه ترديدى آنان را
با منافقان عصر نبوى و حكومت علوى مقايسه نمود.
عبدالله بن عمير كلبى نيز چنين بود. وى از دوستان و محبّان امام حسين(عليه السلام)در كوفه بود. چندى پيش از عاشورا ديد لشگرى وارد نخيله پادگان نظامى كوفه
شدند، مقصد آنان را پرسيد، گفتند: به جنگ حسين(عليه السلام)، فرزند فاطمه دختر رسول خد(صلى الله عليه وآله) مى روند. تا اين جمله را شنيد، فوراً آنان را به
مشركان تشبيه كرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرك بجنگم، اكنون اميدوارم ثواب جنگ با اين مردمى كه براى كشتن پسر دختر پيامبر
آماده مى شوند، نزد خداى متعال از ثواب جنگ با مشركان كم تر نباشد.»39 به دنبال اين سخن، خود و همسرش شبانه از كوفه بيرون آمدند و شب هشتم محرم
خدمت امام حسين(عليه السلام)رسيدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسيد.40
از ويژگى هاى بارز شهداى كربلا اين بود كه ولايت را محور حق و باطل قرار مى دادند، همواره عيار مردم را با گفتار و كردارشان نسبت به اهل بيت(عليهم السلام)
مى سنجيدند.
وقتى مى ديدند برخى، گفتار زيبا و حق مدارانه دارند، ولى در عمل عليه ولايت حركت مى كنند، نفاقشان را كشف مى كردند، و به نيرنگ و خبث طينت شان پى
مى بردند.
از اين رو مى بينيم، شهيد يازده ساله كربلا، عمرو بن جنادة، در رجزهاى خود، سپاه به ظاهر مسلمان كوفه را افرادى رذل، دشمن قرآن و فاسق توصيف مى كند كه
براى كنار زدن قرآن، به يارى دولتمردان فاسق خود برخاسته اند:
و اليوم تخضب من دماء اراذل
رفضوا القرآن لنصرة الاشرار
والله ربّى لا ازال مضارب
فى الفاسقين بمرهف بتّار41
امروز از خون كسانى كه براى يارى اشرار، قرآن را كنار زده اند رنگين مى شود،
قسم به خدا (پروردگارم)، پيوسته فاسقان را با شمشيرى تيز و برّان مى زنم.
4. دشمنى با دشمنان امام حسين(عليه السلام)
از ديگر ويژگى هاى بارز و ممتاز ياران امام حسين(عليه السلام)دشمنى با دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) بود.
آنان برخلاف مردمان معاصر خود، كه به راحتى با دشمنان دين و امامشان مصالحه كرده و در دين خدا مسامحه مى كردند و به اصطلاح امروزى ها، اهل تساهل و
تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهى با بنى اميه نشدند. آنان همه چيز را براساس مدارا و محبت تفسير نمى كردند، بلكه در كنار محبّت به امام خود، با دشمنان آن
حضرت دشمنى مي ورزيدند و به آن حضرت مى گفتند:
«إنّا على نيّاتنا و بصائرنا نوالى من والاك و نعادى من عاداك»;42
ما قلباً و براساس بصيرت خود، كسى را كه شما دوست داشته باشيد، دوست داريم و با كسى كه شما او را دشمن بداريد، دشمنى مي ورزيم.
مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفادارى نسبت به آن حضرت، بغض خويش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنين توصيف مى كند:
«قسم به خدا! اگر نيزه ام در سينه شان بشكند،
با شمشيرم آن قدر آن ها را مى زنم كه دسته اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد.
اگر سلاحى با من نباشد تا با آنان بجنگم، پيش روى شما به سوى شان سنگ پرتاب خواهم كرد.»43
اين خصلت بارز اصحاب امام حسين(عليه السلام) موجب شد كه آنان هرگز در مبارزه، كوتاه نيامده، حتى يكى از آنان ميدان مبارزه را به نفع دشمن خالى نكند و يا با
گفتار و كردار خويش، به دشمن باج ندهد و همين امر باعث شد آنان در عين شكست ظاهرى، سربلند و مفتخر گرديده، آوازه عزتشان در كران تا كران عالم طنين افكن
گرديد.
حاصل بحث
اجمالا بايد گفت: چهار عاملِ عشق به ولايت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروى، قدرت تمييز جريان حق و باطل و تبرّى جستن از دشمنان امام حسين(عليه
السلام)، از مهم ترين ويژگى هايى بودند كه شهداى كربلا را از ساير مردم در رسيدن به فوز شركت در حماسه حسينى متمايز ساختند.
اما در ميان اين عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهميت بسزايى برخوردار است; چرا كه دو عامل دشمن شناسى بر مبناى سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولايت
و دشمنى نسبت به دشمنان امام(عليه السلام)خود، از فروع عشق و محبت خالص نسبت به امام(عليه السلام) محسوب مى شود.
در نتيجه بايد گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسين(عليه السلام) با آن حضرت، رمز وفادارى و پايمردى آنان در روز عاشورا و اساسى ترين معيار برترى آنان نسبت
به همگنانشان بوده است.
(با اندكي تصرف)
پى نوشتها : -----------------------------------------------------
1 محمدبن جريرطبرى، تاريخ الامم و الملوك ،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربى،ج5،ص 439
2 احمد بن ابى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، قم، الشريف الرضى، ط 1، 1373 ش / 1414 ق، ج 2، ص 240 و 241
3 مانندابن عباس.ر.ك:طبرى،پيشين،ج5،ص383
4 مثل مسيب بن نجبه. ر.ك: شيخ مفيد، محمدبن محمد، الارشاد، تحقيق آل البيت، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق، ج 2، ص 36ـ37
5 ابن قتيبه دينورى، عيون الاخبار، ج 4، ص 35، نقل از: محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1417 ق، ج 1، ص 691، رقم 633
6 ر.ك: طبرى، پيشين، ج 5، ص 382، 385 تا 388 و 395 و 396و 406
7 ر.ك: عبدالله مامقانى، تنقيح المقال، به ترتيب، ج2،ص72و112وج1،ص167و456وج3،ص325
8 طبرى، همان، ج 5، ص 357
9 همان، ص351/ص383/ص351
10 همان، ص351/ص383/ص351
11 همان، ص351/ص383/ص351
12
13 طبرى، همان، ج 5، ص 395 و 396 و شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 72
14 همان، ص 386 و همان، ص 76
15 طبرى، همان، ص 404 و 405
16همان، ص 419 و 420 و شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92 و 93
17 همان، ص 419 و 420 و شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92 و 93
18 همان، ص 419 و 420 و شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92 و 93
19 همان، ص 91 و ر.ك: طبرى، همان، ج 5، ص 418 و ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبين، تحقيق أحمد صفر، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ط2، 1408 ق/ 1987م، ص 112 با كمى حذف
20 طبرى، همان، ج5، ص435 و شيخ مفيد، پيشين،ج2،ص 103
21 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1403 ق / 1983 م، ج 45، ص 21
22 عبدالله مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، سه جلدى رحلى،ج 1، ص382،باب حنظله
23 ر.ك: على بن موسى، سيدبن طاووس، الملهوف فى قتلى الطفوف، تحقيق فارس تبريزيان، دارالاسوة للطباعةوالنشر، ط1، 1414 ق، ص 162
24 ابن شهر آشوب، محمدبن على، مناقب آل ابى طالب، بيروت،درالاضواء،بى تا، ج 4، ص 105
25 طبرى، همان، ج 5، ص 442
26 محمدطاهر سماوى، ابصارالعين فى أنصارالحسين، تحقيق محمد جعفر الطبسى، مركزالدراسات الاسلاميه، ط1،1377ش،ص121
27موفق بن احمد خوارزمى، مقتل الحسين، تحقيق و تعليق محمد السماوى، قم، مكتبة المفيد، ج2،ص23 ومجلسى،پيشين،ج45،ص29
28 طبرى، پيشين، ج 5، ص 442 443
29 ابن شهرآشوب، پيشين، ج 4، ص 103 و سماوى، پيشين، ص 152 و 153
30 مجلسى، پيشين، ج 44، ص 382 و 383 / سماوى، پيشين، ص 148
31 مجلسى، همان، ج 45،ص18و ابن شهرآشوب، پيشين،ج4،ص101باكمى تغيير
32 ابن شهرآشوب، پيشين، ج 4، ص 101 و مجلسى، پيشين، ج 45، ص 18
33 سماوى،پيشين،ص132/ ص 135
34 سماوى،پيشين،ص132/ ص 135
35 ابن شهرآشوب، ج 4، ص 101
36 ر.ك: طبرى،پيشين،ج5،ص409،ص404
37 ر.ك: طبرى،پيشين،ج5،ص409،ص404
38 مجلسى، پيشين، ج 44، ص 382
39 طبرى، پيشين، ج 5، ص 429 و سماوى، پيشين، ص 179
40 طبرى، پيشين، ج 5، ص 429
41 مجلسى، پيشين، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381
42 مجلسى، پيشين، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381
43 طبرى، پيشين، ج 5، ص 419 / ر.ك: شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 92
_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)