دل سوخته تر از همه سوختگانم
از جمع پراکنده رندان جهانم
...
در دهنه بازیگری کهنه دنیا
عشق است قمار و من بازیگر آنم
...
با آنکه همه باخته در بازی عشقم
بازنده ترین هست در این جمع نشانم
...
ای عشق از تو زهر است به کامم
دل سوخت ،تن سوخت،من ماندم و نامم
...
عمریست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم
...
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
...
من زنده از این جرمم و بگذشته مجازات
مرگست مرا گر بزنم حرف ندامت
...
باید که ببازم ،با درد بسازم
در مذهب رندان این است نمازم
...
من دربدر عشقم و رسوای جهانم
چون سایه به دنبال سر عشق روانم
...
دل سوخته تر از همه سوختگانم
از جمع پراکنده رندان جهانم