-
کاربر سایت
رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،
که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم...
تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ، آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم.
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است...
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است...
-
11 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
-
11 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
-
11 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
به نام خالق ریحان و بوی خوش آن خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ... گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
-
11 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
تو را من...تو کردم!وگرنه اوهم زیادت است!لطفا انقدر برای من شما...شما نکن
مرا به وجدانت برسان...واگر بیدار بود بگو چگونه شبها را راحت میخوابد؟؟؟
تحقیرت هم کنم کافی نیست...تفریقت میکنم از تمام زندگی ام..!
این روزها شیرهم راضی است با دمش بازی کنی...اما با دلش نه!
چقدر خوبه!بعضی از ادمها بدونن اگه چیزی به روشون نمیاری...از سادگی نیست!شاید دیگه اونقدر برات مهم نباشن که روشون حساس باشی.
دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح میدهم....کم رنگ است!ولی دو رنگ نیست...
تو باهر سیب کرم خورده ای وسوسه میشوی...برو...تو از بهشت قلب من رانده شده ای!در بهشت ماندن لایق هرکس نیست!!!
طرفت کور نیست قفط چشمشو رو خیلی از بدی هات بسته...!همین...ادم باش
من تصوراتم از تو باکاش گره خورده بود....ولی تو...توقعاتت از من با باید!!
از تنها بودنم راضی نیستم...ولی خوشحالم که با خیلی هاهم نیستم...!!
اگه تو رو باکسی ببینم حسودی نمیکنم....اخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم بدبخت بیچاره ها!
نفرت هم مثل دیگر احساسات قیمت دارد...مثل عشق!نفرت هم نباید خرج هرکسی کرد...
دوستت داشتم..........
زیاد.................
کمش کردی................
کمترش کردی........
لااقل دیگر مرا به نفرت نرسان بی لیاقت!!
حال کردین بچه ها؟؟؟
(تقدیم به همه ی کسایی که از عشقشون نامردی دیدن)
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
گفتند اخر هر خنده گریه ست...بهانه ای جور کن تابخندم!!بغض بدی درگلو دارم...
نه اینکه زانو زده باشم!نه...فقط تنهایی سنگین است...!!
ترسم از شبی ست که بیدار شوم...خاطراتت هجوم بیاورند وپاکت سیگارم خالی باشد!!
گرچه سکوت بلند ترین فریاد عالم است...ولی گوشم دیگرطاقت فریاد های تورا ندارد!!کمی بامن حرف بزن!
برای درد هایم نشانه میگذارم...تا یادم بماند کجا دست خدارا نگرفتم!!
خدایا!...امندنش را حیران بنگرم یا رفتنش را مات بمانم؟؟؟باد اورده را باد میبرد...قبول!اما دلم را که باد نیاورده بود؟؟!
همین که قاصدکی را فوت میکنی برای من کافیست!چون عطر نفس های تورا همراه دارد!!
هرچقدر دور باشیم...باز بهم نزدیکیم!!بالا را نگاه کن؟!هردو زیر یک اسمانیم!!!
بی طاقتی عادت ان روزهایت بود...این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای!!
چقد سخته...بابغض نوشتم با خنده خوندی!چقد سخته بسته نگه داشتن لبها وقتی میخوای داد بزنی!
خودکشی بهشت است...وقتی دنیایت جهنم باشد...!!
این چه دوست داشتنی ست؟؟؟وقتی به تعداد حروف دوست داشتن هم...دوستم نداشت!!
برگرد!!تمام دنیا را غافلگیر کن...من حتی با خداهم شرط بسته ام...برگرد!
لعنت به اونی که واسه رفتنش گریه کردم...ولی رفت واسه دوستاش تعریف کرد وخندیدن!!
بعد از مرگم...دلم را جدا خاک کنید!منو دلم هیچگاه ابمان در یک جوی نرفت...
من از مرگ ماهی ها میترسم...وگرنه درد دلم را برای دریا میگفتم!!
خدابا!فکر میکنم در لیست انسان هایت اشتباهی شده...!دیگر طاقت ندارم...نام من که ایوب نیست!!
خدابا...به انان که ادعای عاشقی تورا دارند...بیاموز بزرگترین گناه شکستن دل ادمیان است!!
غصه دیوانه ام کرد...وقتی تو را دست به سینه دیدم!!من تمام راه را برای اغوشت دویده بودم...!
میگوند دلتنگش نباشم...خدای من!انگار به اب میگویند...خیس نباش!
نرگس دلم برات تنگ شده...خدایا؟؟؟سلامتیشو ازتو میخوام...پس مواظبش باش...فقط همین!!
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
تقدیم به...
خدایا!خط ونشان دوزخت را برایم نکش...جهنم تر از نبودنش سراغ ندارم...!
خدایا!ایوبت را به زمین بفرست تا از صبر برایش بگویم...!
وقتی درونم ویرانه است...ابادی های بیرون بیش نیست...!
عاشقش نشوید به اندازه همتان برایش عاشقی کردم...
سخته از بغض دوری عزیزت گلو درد بگیری وهمه بگویند...لباس گرم بپوش...!
وقتی از درد به خود میپیچیدم همسایه ها میگفتند چه زیبا قر میدهی...ومن هنوز رقاص پردرد خیابانم...!
هم قد شدیم...خدامیداند چه چیزهایی را بخاطرت زیرپا گذاشتم...!
بس که اسمم را صدا نزدی...جانم را که برایت کنار گذاشتم...گندید!!
دل به دلم که ندادی...دست در دستم که نگذاشتی...پابه پایم که نیامدی...سربه سرم دیگر نگذار...قولش را به بیابان داده ام...
وقتی تو حرف هایم را نمیخوانی...تفاوتی ندارد که حرف دلم را بنویسم یا از بغل دستی ام کپی کنم...!
ساکت نیستم...لب هایم هم نسوخته اند...تنها...تنهامن تاول زده از اشی که نخورده ام!!!
انقدر دور شده بودی...که چشمانم حتی....حتی خواب امدنت را هم نمیبیند...!!
گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم یاد همه ی کسایی که نبودنشان...بودنمان را به بازی گرفتند...!!!!
خدایا...!چرا تا زنده ایم روانمان را شاد نمیکنی؟؟؟؟همین که مردیم...شادروانمان میکنی؟!
پایانی برای قصه نیست...نه بره ها گرگ میشوند...نه گرگ ها سیر...خسته ام از جنس قلابی ادمها...دار میزنم خاط رات کسانی را که مرا دور زدند...حالم خوب است...خوبه خوب...اما...اما گذشته ام دردناک است...!!!
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
عجب حال بدی دارم مث روزای بارونی مث روزی که با گریه می گفتی که نمی تونی
عجب حال بدی دارم شب وتا صبح بیدارم
دارم از گریه میمیرم جای تو عکس میزارم
تو این روزای دلتنگی بی تو از زندگی سیرم
تعجب کردم از قلبم که بعد تو نمیمیرم
عجب حال بدی دارم چشام یک کاسه خونه
گذاشتم سر روی شونم غمت لالایی میخونه
لالالالا گل پونه یارت رفته از این خونه
چیزی از شادیاش کم نیست یکی دیگه پیش اونه
لالالالا بخواب جونم لالالالا دلش سنگه
لالالالا بزن بارون بزن بارون دلم تنگه
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
-
کاربر سایت
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟
غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
-
12 کاربر از پست مفید !ALIPOUR! سپاس کرده اند .
!!elnaz!!, !.behnoosh.!, !ALI!, !AMIR ARSALAN!, !assseman!, !Behrooz1990!, !Farhad!, !kurd!, !parmida68!, !shirin jan!, samane333, كدوتنبل
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن